دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

روان شناسی بالینی clinical psychology

No image
روان شناسی بالینی clinical psychology

كلمات كليدي : مراجع، درمان گري، سازگاري روان شناختي، اختلالات روان شناختي، روان شناسي باليني

نویسنده : معصومه قلي زاده

روان‌شناسی بالینی یکی از شاخه‌های کاربردی علم روان‌شناسی است که به طور روزافزونی رو به توسعه می‌گذارد. کاربرد اساسی روان‌شناسی بالینی در حیطه سلامت روان می‌باشد. توجه به سلامت روان افراد، یکی از اساسی‌ترین اموری است که بایستی در جامعه به آن نظری خاص مبذول داشت و روان‌شناسان بالینی هستند که می‌توانند نقشی حساس را در حل مشکلات مربوط در این حیطه ایفا نمایند.

اگرچه روان‌شناسی، خود نسبتا علمی جدید است اما حیطه‌های کاربردی آن در بسیاری از امور مورد استفاده قرار گرفته است. چون تئوری‌های خاص یا "واقعیت‌ها" همیشه مورد موافقت کامل همه نبوده‌اند، لذا در روان‌شناسی بالینی هم، نمی‌توان فقط یک سری از مهارت‌های مورد قبول را جهت کسانی که می‌خواهند در این رشته کار کنند، تعلیم داد. توصیف و تبیین مناسب از این رشته تحصیلی بایستی در برگیرنده نقطه نظرات متفاوتی باشد. این نکته را نباید از نظر دور داشت که روش‌های کاربردی نمی‌توانند بدون اساس نظری و یافته‌های تجربی پایدار بمانند و روان‌شناسی بالینی هم از این جهت مستثنی نیست.[1]

این رشته با روش بالینی(مطالعه عمیق موارد فردی) به فرد کمک می‌کند تا بتواند به یک سازش نسبی با خود و جهان پیرامون دست یابد. شخصی که به روان‌شناس بالینی مراجعه می‌کند، فردی است که به دلایل مختلف، تعادل قبلی‌اش به هم خورده و به کمک روش‌ها و ابزارهای قبلی نتوانسته است سازش مجددی با شرایط جدید پیدا کند. اگر مشکلی که فرد به خاطر آن مراجعه کرده در چارچوب اختلالات مشخص روان‌شناختی قرار داشته باشد، فرایند عمل روان‌شناس بالینی، "درمان‌گری" خواهد بود. اما در غیر این صورت، فرایند عمل "مشاوره" نامیده می‌شود. برخی تصور می‌کنند، مشاوره شاخه‌ای جدا از روان‌شناسی بالینی است. در حالی که این صحت ندارد.

برخلاف مواضع کهن پزشکی که افراد را یا سالم و یا بیمار فرض می‌کرد، روان‌شناسی بالینی بیماری و سلامت یا مرضی و بهنجاری را دو کرانه یک پیوستار می‌داند که هر کس می‌تواند در جایی از این پیوستار قرار داشته باشد. در این صورت روان‌شناسی بالینی، فقط علم تشخیص و درمان اختلالات روان‌شناختی نخواهد بود. بلکه شاخه‌ای از روان‌شناختی تلقی خواهد شد که به هر کس کمک می‌کند تا فاصله خود را از کرانه سلامت کم کرده و سازش‌یافتگی بهتری با خود و جهان پیرامون داشته باشد.

اگرچه در روان‌شناسی بالینی همچون پزشکی واژه‌های بیماری، اختلال، درمان‌گری و مانند آن وجود دارد اما روش‌های آن به کلی از روش‌های پزشکی جدا است. در حالی که پزشکان روی‌آوردی زیست‌شناختی نسبت به بیماری‌ها دارند، روان‌شناسان بالینی از سایر روی‌آوردها سود می‌برند. روان‌شناسی بالینی یک علم مجزاست که از نظر علمی اساسا استقلال خود را دارد و چه در قلمرو آموزش، چه در حیطه پژوهش و چه در زمینه درمان‌گری، خود به تعیین خط مشی‌ها می‌پردازد.[2]

روان‌شناسی بالینی، رشته‌ای کاربردی است از اصول روان‌شناختی که اساسا مربوط به سازگاری روان‌شناختی(psychological adjustment) افراد می‌گردد.

سازگاری روان‌شناختی، مسایلی از قبیل احساس خوشی، ناراحتی، محرومیت، عدم کفایت، اضطراب و تنش را در برمی‌گیرد، به طوری که روابط فرد با دیگر افراد، خواسته‌ها، اهداف و رسوم کلی اجتماعی که فرد در آن زندگی می‌کند را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. این تعریف از سازگاری بسیار کلی است و روان‌شناسی بالینی را با دیگر سطوح کاربردی در روان‌شناسی و یا دیگر رشته‌های حرفه‌ای که اساسا با سازگاری روان‌شناختی افراد سر و کار دارند، متمایز نمی‌سازد.[3]

موضوع روان‌شناسی بالینی برخلاف موضوعات سایر علوم همیشه ثابت، مستقل، مشاهده‌شدنی در فضا و زمان نیست بلکه ناپایدار، نامرئی و با فضا و زمان درآمیخته و در حال تکوین و تحول می‌باشد.[4] همچنین موضوع این رشته از روان‌شناسی، تابع مکتب یا نظریه‌ای است که روان‌شناس بالینی انتخاب کرده است.[5]

هر یک از مکاتب، کیفیت و کمیتی از خصیصه‌ها، حالات و رفتارهای انسان را مورد توجه قرار داده‌ و او را از دریچه خاصی نگریسته‌اند.

در روان‌شناسی بالینی، انسان در شرایطی که به کلینیک مراجعه می‌کند "مراجع" است. از یک‌سو، روان‌شناس بالینی با مکتب و نظریه‌ای که دارد و از سوی دیگر مراجع با حالات و دلایلی که به خاطر آن آمده است قرار دارد. در همین لحظات ارتباطی است که موضوع روان‌شناسی بالینی خلق می‌شود. این موضوع با نظریه و مکتبی که روان‌شناس بالینی دارد تعریف و یا توصیف می‌گردد.[6]

یکی از بنیادی‌ترین اصول روان‌شناسی بالینی، مکتبی بودن آن است. همزمان و هماهنگ کردن فرایندهای پژوهش، تشخیص، درمان و پیشگیری در قالب کنش‌های یک نظام مکتبی، به روان‌شناس بالینی اصالت و هویت می‌بخشد.[7]

نظریات علمی در روان‌شناسی بالینی

روان‌شناس بالینی مانند تمام روان‌شناسان، معتقد است که رفتار تمام موجودات زنده از قوانین علمی تبعیت می‌کند. تمام رفتارهای انسان، در هر درجه‌ای از پیچیدگی که باشد، معلول عللی است. حتی اشتباهات لفظی در تکلم، طرز کردار، نوشتن، گریه کردن و خندیدن، همه قابل تحقیق‌اند. روان‌شناس بالینی عقیده دارد که بشر مانند موجودات دیگر، دارای انگیزه‌هایی است که او را به تحریک وا می‌دارد و قسمت اعظم رفتار، از انگیزه‌های بیولوژیک و اجتماعی سرچشمه می‌گیرد. این انگیزه‌ها از لحاظ قدرت و فوریت، درجات مختلفی دارند.

نظریه دیگری که در روان‌شناسی بالینی موجود است، این‌که در تشکیلات و خصوصیات انگیزه‌های هر فرد و طریق ارضاء آن‌ها، نوعی یکنواختی و مداومت وجود دارد. به همین علت نمی‌توان درباره افراد قضاوت کرد. این مداومت و یکنواختی انگیزه‌ها اهمیت بسیاری دارد. زیرا به ما کمک می‌کند تا رفتار فرد را تحت تحقیق قرار داده و منطقی و غیر منطقی بودن آن را مشاهده کنیم.

به علاوه نظریات فوق، روان‌شناسان بالینی معتقدند که رفتار افراد تا اندازه زیادی اکتسابی است. بنابراین، می‌توان نتیجه گرفت که تکامل و تحول شخصیت انسان، به مقدار قابل ملاحظه‌ای بر اثر عوامل یادگیری است.

روان‌شناسان بالینی سال‌هاست که گمان می‌برند، انگیزه‌های انسانی تا اندازه‌ای به طور ناخودآگاه وجود دارد و تقریبا همه روان‌شناسان بالینی با این نظریه موافقند که قسمتی از انگیزه‌های رفتار، به طور ناخودآگاه است و تشخیص حالات روانی بیمار، تا حد زیادی شامل کشف انگیزه‌های فرد و رابطه او با محیط می‌شود.[8]

در یک کلام، روان‌شناسی بالینی مطالعه رفتار پیچیده بشر می‌باشد. یک روان‌شناس بالینی که در حوزه علمی خودش به علم خدمت می‌کند، بایستی تئوری‌های روان‌شناختی، ساخت تئوری و همچنین روش تحقیق علمی را کاملا بداند.[9]

فعالیت‌های روان‌شناسان بالینی به سه طبقه اصلی روش‌ها، یا مهارت‌ها تقسیم می‌شود. نخستین آن‌ها ارزیابی هوش(intelligence) و توانایی‌های کلی(general abilities) است. این فعالیت نه تنها تشخیص و ارزیابی ظرفیت و گنجایش کنونی هوش و توانایی‌های فرد است، بلکه برآورد و تخمین ظرفیت، کارآیی و لیاقت او و اثر آن بر روی عملکردهای عقلانی او بر مسایل دیگر یا شرایطی که او را احاطه کرده است نیز می‌باشد.

دومین حیطه اصلی عملکردی مهارت‌ها و روش‌های کلینیکی در رابطه با اندازه‌گیری، توصیف و ارزش‌یابی شخصیت که شامل تشخیص آن‌چه می‌توان رفتار نابهنجار(abnormal behavior) و یا ناسازگار(maladjusted behavior) قلمداد کرد، می‌باشد.

سومین حیطه کلی روان‌شناسی بالینی مربوط به روان‌درمانی(psychotherapy) می‌باشد. در اذهان عمومی، روان‌درمانی به کلیه روش‌های درمانی اطلاق می‌شود که در آن یک درمان‌گر با یک بیمار بحث کرده و سعی می‌کند تا بیمار خود را بهتر شناخته و به یک سازگاری مطلوب برسد.[10]

ریشه‌های روان‌شناسی بالینی را می‌توان در مطالعه رفتار غیرعادی که شامل عقب‌ماندگی ذهنی(mental retardation) یا سبک مغزی(feeble mindness) است، دانست.

نخستین کلینیک روان‌شناسی نیز به وسیله لایتنر ویتمر(Lightner Witmer) به همین منظور در سال 1896 در دانشگاه پنسیلوانیا تاسیس شد.

روان‌شناسی بالینی، یکی از متغیرترین حوزه‌های عملی است که به سرعت در علوم اجتماعی راه یافته و در مقایسه با سال‌های 1940 تعداد روان‌شناسان بالینی در اکثر کشورها دو برابر شده است و انواع روش‌ها و گرایشات تئوریکی که در آن زمان استفاده می‌شد نیز به سرعت در حال تغییر و عوض شدن است.[11]

مقاله

نویسنده معصومه قلي زاده

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

مطلب مکمل

کتاب شخصیت متعالی و سلامت روانی در پرتو خداآگاهی

کتاب شخصیت متعالی و سلامت روانی در پرتو خداآگاهی

دین‌داری و معنویت خواهی چگونه سلامت روانی ما را تأمین می‌کند؟ سازوکار و نحوه اثر آن چگونه است؟ آیا اثر مذهب صرفاً به نیروهای متافیزیکی آن وابسته است؟...
Powered by TayaCMS