دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

سوسیالیسم

No image
سوسیالیسم

سوسياليسم، سوسياليسم مسيحي، بنيادگرا، انقلابي، اخلاقي، علمي، تجديدنظرطلب، صنفي، مسيحي، فابين، مالكيت اجتماعي، پرولتارليا، علوم سياسي

نویسنده : یونس خداپرست

سوسیالیسم(Socialism) از ریشه لاتینی سوسیوس(Socius) به‌معنی همراه و شریک یا از واژه‌ی«سوسیال»(Social) به‌معنای اجتماعی، در زبان فرانسه گرفته شده‌است. سوسیالیسم در اصطلاح معناهای بسیار زیاد ‌دارد، برخی آن‌را یک اندیشه، برخی دیگر آن‌را یک نظریه می‌دانند امّا به‌نظر نگارنده سوسیالیسم«ایدئولوژی است که در مخالفت با کاپیتالیسم قائل به لغو مالکیت خصوصی و خواهان برقراری مالکیت اجتماعی می‌باشد. این ایدئولوژی درصدد است تا به تحقق مالکیت اجتماعی توسط اتحادیه‌های کارگری یا پرولتارلیا کمک کند. و به‌طور غیرمستقیم توسط دولت(پاسدار همه منافع مردم)، نه گروه‌های خاص اجرا شود. و اصالت‌دادن به اجتماع، مخلوقات اجتماعی و کاهش یا حذف تقسیمات طبقاتی را هدف خود می‌داند.»

زمینه‌های شکل‌گیری سوسیالیسم

برخی منشاء نظری سوسیالیسم را در کتاب جمهوری افلاطون می‌دانند که طبقه حاکمه هیچ امتیاز خاصی ندارد و برای دو طبقه پاسدار و فلاسفه، افلاطون نظام اشتراکی، که نوعی نظام سوسیالیستی است را پیشنهاد می‌دهد. برخی دیگر می‌گویند«تعالیم انجیل در عهد عتیق، اولین مجموعه قوانین سوسیالیستی را تشریح‌ کرده که از جمله آنها حمایت از کارگران، زنان و ضعفاست.»[1]

به‌طورکلی با عصر رنسانس نخستین سوسیالیست‌ها در اروپا طرح مالکیت اجتماعی و حذف مالکیت خصوصی را تشریح، و با انقلاب صنعتی، سوسیالیسم به‌عنوان یک ایدئولوژی بوجود آمد و علیه پیامدهای شوم انقلاب صنعتی برای اکثریت جامعه بویژه کارگران شکل گرفت. که این سوسیالیسم جدید دارای مؤلفه‌هایی است که عبارتند از؛«‍یکی‌ اقتصاد و سازوکار تولید اقتصادی- اجتماعی، دوم تصوری که آموزه‌های سوسیالیستی از انسان دارند مخالف فردیت انسان و موافق انسان به‌منزله عضوی از پیکره اجتماعی است»[2]

در اروپا بخصوص در دو کشور فرانسه و انگلستان تفسیرهای متفاوتی از سوسیالیسم به‌منزله دو مکتب به منصه ظهور رسید: ابتدا در انگلستان 1827 مکتب رابرت اوون در مقاله‌ای تحت عنوان«سوسیالیسم چیست؟» به سازماندهی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی پرداخت و بعد در فرانسه در سال 1932 عقاید سن‌سیمون مبتنی بر اجتماعی‌کردن مالکیت وسایل تولیدجمعی کاتولیک در مقابل فردگرایی پروتستان بود. به‌طور‌کلی«سوسیالیسم فرانسه با الهام از روسو، یک جهت‌گیری روستایی و بازگشت به طبیعت داشت اما سوسیالیسم انگلستان با صنعت برخورد مثبت‌‌تری داشت.»[3]

انواع سوسیالیسم

سوسیالیسم یا جامعه‌باوری از آغاز پیدایش انواع بسیاری را در خود بازتولید کرده است که برخی از آنها را در ذیل تشریح خواهم کرد:

1) سوسیالیسم بنیادگرا: سوسیالیستی است که درصدد براندازی سرمایه‌داری یا کاپیتالیسم و جایگزینی آن‌را دارد.«سوسیالیست‌های بنیادگرا، نظر مارکسیست‌ها و کمونیست‌ها و به‌طورکلی، سوسیالیسم را با مالکیت مشترک به‌هر شکلی برابر می‌دانند»[4]

2) سوسیالیسم انقلابی: سوسیالیستی که راه دستیابی به سوسیالیسم را سرنگونی ساختارهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی موجود می‌داند چراکه چنین ساختارهایی(دولتی) در خدمت طبقه حاکم و سرمایه‌داری است. مهم‌ترین نمونه آن سنت کمونیستی است که در نظریه انقلابی لنین بر این فرض استوار است که«حزب کمونیست وظیفه هدایت پرولتارلیا را بر عهده دارد و در حزب نیز«انقلابیون» مسئول شکل‌بندی سیاست‌‌ها و وظیفه رهبری را دارند.»[5]

3) سوسیالیسم اخلاقی: چنین سوسیالیستی که به سوسیالیسم یوتوپیایی یا آرمان‌شهری هم مشهور است به کاپیتالیسم این‌گونه انتقاد می‌کند که وضع موجود وضع خوبی نیست لذا به‌دنبال جامعه‌ای است که به‌طور کامل خارج از وضع موجود است و از طرف دیگر به موجودات بشری دیدگاهی انسان‌دوستانه دارد به این صورت که موجودات بشری مخلوقاتی هستند که عشق و همدلی و هم‌کاری آنها را به‌هم پیوند داده است. بنابراین به‌طورکلی این گروه از سوسیالیست‌ها همانند انگلس که پیش از مارکس بودند انتقادی اخلاقی نسبت به کاپیتالیسم داشتند. به‌طورخلاصه قدرت اخلاقی سوسیالیسم نه از توجه به آنچه مردم دوست دارند، بلکه از توجه به آنچه آنها توان تبدیل‌شدن به آن‌را دارند، نشات می‌گیرد.»[6]بنابراین این نوع سوسیالیسم به‌طور اساسی توسعه انسانی فراتر از اصالت فردی را تشریح می‌کند.

مارکس سوسیالیسم اخلاقی را سوسیالیسم تخیلی(utopia socialism) می‌نامد و بیان می‌دارند اگرچه آنها اعتراضی به‌جا درباره بهره‌کشی سرمایه‌داری داشتند اما پیش‌تر آنها خیال‌پردازانی در جستجوی مدینه فاضله بودند که تغییر عقیده و تحول جامعه را با اتکا به خرد و شعور اخلاقی طبقه تحصیل‌کرده پیگیری می‌کردند. به‌طورخلاصه چنین سوسیالیستی به سوسیالیست‌های پیش از کارل مارکس اطلاق شده است که بدون تحلیل علمی و با توجه به احساسات و عواطف درصدد رفع مشکلات اقتصادی برآمد. همانند جامعه ایده‌آل افلاطون و نظریه‌های سوسیالیستی گذشته که به تاریخ انقلاب فرانسه برمی‌گشت مثل مکتب سن‌سیمون که سوسیالیسم را بر پایه اخوت مذهبی بدون دخالت روحانیت پیشنهاد می‌داد.

4) سوسیالیسم علمی: سوسیالیستی که به توضیح دگرگونی تاریخ و توسعه اجتماعی می‌پردازد و پیش‌بینی می‌کند با فاصله‌گیری زیربنا(اقتصاد) و روبنا به‌طور اجتناب‌ناپذیری سوسیالیسم جایگزین کاپیتالیسم می‌شود نه این‌که مانند مارکسیسم تحلیل ‌کند که باید سوسیالیسم جایگزین سرمایه‌داری گردد.

5) سوسیالیسم اصلاح‌طلب:«ریشه آن به اندیشه‌های فردینادلاسال(64 – 1825) باز می‌گردد که در جوانی طرفدار مارکس ولی بعدها به رقابت با او برخاست و مورد توجه کارگران آلمانی قرارگرفت و انجمن عمومی کارگران آلمان را بنیان گذاشت که بعدها به حزب سوسیال دموکراتیک کارگران تبدیل شد.»[7] برنامه‌ی چنین سوسیالیستی مخالفت با جامعه کمونیستی بی‌طبقه و مخالف با سرنگونی دولت بورژوازی بود و از هواداران آن لاسال بود که بر«سوسیالیسم دولتی تأکید داشت و نهاد دولت را ابدی و ضروری می‌دانست و دستیابی به سوسیالیسم را از طریق اصلاح سرمایه‌داری و تأسیس تعاونی‌ها و دخالت دولت در حیات اقتصادی می‌دانست.»[8] به‌طورکلی سوسیالیسم تجدیدنظرطلب«با نگاهی به سازگاری بین کارایی بازار و دید اخلاقی و پایدار سوسیالیسم، در پی از بین بردن کاپیتالیسم نیست، بلکه می‌خواهد آن‌را اصلاح کند.»[9] لذا ادوارد پرنشتاین سوسیالیسم تجدیدنظرطلب را در قرن بیستم مطرح، و بر این باور بود که برای نابودی سرمایه‌داری نیازی به انقلاب نیست بلکه بدون انقلاب می‌توان به هدف خود(حاکمیت پرولتارلیا) رسید.

اما در شوروی ولادیمیر ایلچ لنین در مقابل شاخه اصلاح‌طلب سوسیالیسم (سوسیال دموکراسی) به مارکس وفادار ماند و مارکسیسم- لنینیسم را برای کمونیسم طرح کرد. و کانون«مارکس انقلابی را از موقعیت«درون» کشورهای سرمایه‌داری به موقعیت«میان» کشورها تغییر داد و این کانون بجای قیام پرولتارلیا علیه بورژوازی به قیام ملت‌های استمثارشده بر علیه قدرت‌های امپریالیستی تبدیل شد.»[10]

اگرچه لنین به نظریه مارکس در ارتباط با انقلاب اعتقاد‌ داشت اما دیدگاه مارکس که پیش‌بینی ‌کرده بود قیام برولتارلیا علیه بورژوازی در کشورهای صنعتی رخ می‌دهد(این پیش‌بینی به‌وقوع نپیوست) را از درون کشورهای سرمایه‌دار بیرون، و به‌میان کشورها تغییر داد و استدلال کرد که انقلاب در یک کشور عقب‌افتاده احتمال وقوع دارد و بعد به کشورهای پیشرفته سرایت می‌کند.

انواع سوسیالیسم غیرمارکسیتی یا اصلاح‌طلب در اواخر قرن19 و اوایل قرن20:

الف) سوسیالیسم صنفی(Guild socialism): سوسیالیستی است که راه رسیدن به سوسیالیسم را دگردیسی اتحادیه‌های کارگری به صنف‌هایی بود که اداره صنایع را برعهده داشتند و از انتقال مالکیت وسایل تولید به دولت و واگذاری مدیریت کارخانه‌ها به اتحادیه‌ها و اصناف کارگری حمایت می‌کردند. اما در خصوص واگذاری وظایف، بین سوسیالیسم صنفی اختلاف بود برخی دولت را فصل‌الخطاب می‌دانستند و برخی دیگر دولت را هم‌ردیف اتحادیه‌های کارگری می‌دانستند. اما به‌طورکلی دولت را میانجی‌گر میان صنف‌ها می‌دانستند تا نهادی اداره‌کننده و فصل‌الخطاب.

از مهم‌ترین نظریه‌پردازان سوسیالیسم صنفی می‌توان به برتراندراسل و اس. جی. هایسن اشاره کرد. این سوسیالیسم از 1906 تا 1923 دوام داشت و بعد از انقلاب بولشویکی«جامعه ملی صنف‌ها» دچار شکاف، و در سال 1924 فروپاشید.

ب) سوسیالیسم مسیحی(socialism christian): سوسیالیستی است که در سال(1854-1782) توسط روبردو لامنه روحانی کاتولیک فرانسوی بنیان گذاشته‌شد و درصدد پیاده‌کردن آموزه‌های انجیل برای اوضاع اجتماعی و مشکلات بشری همچون فقر و بیکاری نظام عادلانه مسیحی برآمد. این نظام اصلاح نظام تولید و توزیع کالاها را ‌به‌عنوان راهکار اصلی بیان کرد.

باور به سوسیالیسم مسیحی در کشورهایی همچون فرانسه، آلمان، اتریش، امریکا دیده می‌شود. اکثریت طرفداران چنین سوسیالیستی در احزاب دموکرات مسیحی در اروپاست. آنها انقلاب سوسیالیستی و دیکتاتوری پرولتارلیا و مبارزات طبقاتی را نفی می‌کنند و می‌خواهند به تضادهای عملی جامعه‌های سرمایه‌داری در کشورهای صنعتی پاسخ دهند، بنابراین آموزه‌های اصلاح‌طلبی و عدالت‌خواهانه مسیحیت را طرح می‌کنند. از هواداران برجسته سوسیالیسم مسیحی می‌توان به چارلز کینگزلی(75– 1819) انگلستانی و پروتستان مذهب و رینولد نیبور فیلسوف اجتماعی امریکایی اشاره کرد.

به‌طورخلاصه سوسیالیسم مسیحی، سوسیالیستی از نوع غربی است که بر سنت‌های اومانیستی و هم‌چنین آموزه‌های برابری‌خواهانه و ایجاد برادری مسیحیایی سود می‌جوید. و هواداران آن برآنند که چنین سوسیالیستی از فساد سرمایه‌داری و ماده‌باوری سوسیالیسم مادی مارکسیست مبرا خواهد بود.

ج) سوسیالیسم فابین: سوسیالیستی است که در سال1884 تأسیس، و نام خود را از کوئیتوس ناپیوس قهرمان یونانی گرفته است، شعار اولیه آنها سیاست صبر و انتظار بود به این صورت که برای لحظه مناسب باید منتظر ماند (همانند فابیوس) ولی وقتی لحظه مناسب فرا رسید باید اقدام کرد و ضربه کاری را زد و در غیر این صورت این سیاست بیهوده است. چنین توضیحاتی ناشی از تجریه‌گرایی و تدریجی‌بودن سیاست توسط سوسیالیست‌های فابین است. از دیگر ویژگی‌های سوسیالیسم اصلاح‌طلب فابین انگلستان عدم مخالفت با قانون اساسی نانوشته انگلستان و استفاده از گروه‌های با نفوذ بر افکار مردم و رفتار جامعه و دولت دموکراتیک مدرن است.

به‌طور خلاصه سوسیالیسم فابین«نظریه مارکسیسی ارزش را رد می‌کردند و ارزش را تنها نتیجه کار بر روی مواد خام طبیعت نمی‌دانستند. بلکه آن‌را حاصل رشد جامعه و تکامل تمدن می‌دانستند و تضاد اصلی را میان ثروتمندان و کل جامعه بیان می‌کردند نه نزاع میان کار و سرمایه که نظریه مارکیستی مطرح می‌کرد»[11] از چهره‌های برجسته این نوع سوسیالیسم می‌توان سیدنی و بیتریس وب(سوسیالیسم را نتیجه اجتناب‌ناپذیری پیشرفت تدریجی با تکیه بر دموکراسی بجای اجتناب‌ناپذیری انقلابی مارکس می‌دانست) را نام برد.

سوسیالیسم در ایران

سوسیالیسم در ایران را می‌توان در گرو دو گفتمان ملی‌گرایی و گفتمان اسلام سیاسی تحلیل و تبیین نمود. ابتدا گفتمان ملی‌گرایی سوسیالیستی در دوره قاجار توسط بازرگانانی که بخاطر عدم استقلال اقتصادی در داخل ایران به کشورهای همسایه سفر کردند و موج ماورای قفقاز را تشکیل دادند؛ وارد ایران شد؛ و زمینه سوسیال دموکراسی باکو، حزب همت و اعتدالیون و اجتماعیون را فراهم‌ و راه‌‌حل عقب‌ماندگی ایران را وضع قانون می‌دانستند. این گفتمان با نشانه‌هایی همچون سکولاریسم، تفکیک قانون عرف و شرع، حذف دین و هم‌چنین مخالفت ‌با اعراب و اسلام مفصل‌بندی می‌شد و محور اصلی آنها نشانه«برابری» بود و بیان می‌کردند کارها زمانی انجام می‌گیرد که مجموعه ملت«هیأت اجتماعیه» باشد نه این‌که پادشاه به شخصه دولت باشد. از طرفداران این گفتمان می‌توان به میرزاآقاخان کرمانی، عبدالرحیم طالبوف تبریزی و زین‌العابدین مراغه‌ای اشاره کرد.

دوم گفتمان اسلام سیاسی سوسیالیستی، که نهضت خداپرستان سوسیالیست(محمد نخشب، مهندس جلال‌الدین آشتیانی، دکترکاظم سامی و غیره)، سازمان مجاهدین خلق(محمد حنیف‌نژاد، سیدمحسن، حسن نیک‌بین) و دکترشریعتی قرار دارند. نهضت خداپرستان سوسیالیست در اوایل قدرت محمدرضاشاه در سال1322 در ایران تشکیل‌ و بر افکار روشن‌فکرانی همچون دکترشریعتی تأثیر گذاشتند و شریعتی متأثر از آنها در نخستین نوشته خود در مقدمه«مکتب واسطه» در سال1324 نوشت:«مکتب واسطه اسلام از میان مکتب‌های ایده‌آلسیم و ماتریالیسم، روش رئالیستی دارد دوم پایگاه سیاسی اسلام نه به شرق و نه به غرب وابسته است سوم، رژیم اجتماعی و اقتصادی اسلام، سوسیالیسم علمی است که بر تفکر خداپرستی استوار است.»[12]

خداپرستان سوسیالیست ایران که در ذیل گفتمان اسلام سیاسی قرار دارند هدف اصلی خود را مقابله با فشارهای ضددینی حزب توده و بهایی‌ها می‌دانستند و از وضع موجود جامعه ناراضی بودند لذا به لحاظ فکری مبنای جهان‌بینی خود را توحید و برابری قرار دادند و از لحاظ اقتصادی به سوسیالیسم گرایش داشتند. و درصدد مبارزه با استبداد برآمدند. بنابراین به‌طورخلاصه آنها خواهان انقلابی اجتماعی در ایران بودند. اما بر خلاف سوسیالیست‌های اروپای شرقی و غربی بعد معنویت را بجای ماتریالیسم مارکسیستی می‌خواستند.

نقد سوسیالیسم

سوسیالیسم دارای محاسن و معایبی است که به برخی از انها در ذیل اشاره می‌کنم:

1) سوسیالیسم نوین به‌دنبال انتقاد از ابزارانگاری انسان و تفرد آدم‌ها در نظام سرمایه‌داری است، لذا این موضع در نقد دترمینیسم و یا موجبیت تاریخی و ساختارگرایی است که به کاهش نقش انسان حکم می‌دهد و تفرد مورد ستایش لیبرالیسم را مورد انتقاد قرار می‌دهد به‌طورکلی سوسیالیسم نوین در این نظریه کانت است که می‌گوید:«هر انسانی آن‌گونه عمل کند که گویی غایت وی در خودش است.»[13]

2) سوسیالیست‌ها بر کاهش منزلت فرد و انگیزه‌های شخصی اشاره می‌کنند درحالی‌که تجارب سوسیالیستی آنها در اروپای شرقی و شوروی موفق نبوده است.

3) سوسیالیسم‌ها نبایستی همه پدیده‌های اجتماعی را بازتاب روابط اقتصادی بدانند چراکه برخی پدیده‌ها مانند دین(یهود، مسیح، اسلام) اگرچه از لحاظ اقتصادی عقب‌مانده‌اند ولی سرشت و ماهیت آنها(باور و ایمان به خدای یگانه) ثابت است.

4) اصل شایسته‌سالاری و خلاقیت و آزادی در سوسیالیسم نادیده گرفته می‌شود به‌این‌صورت که ممنوعیت و محدودیت فعالیت اقتصادی برای همه وجود دارد و تنها کسانی که مجوز دارند در بازار به فعالیت می‌پردازند.

5) ایدئولوژی سوسیالیست خط‌‌ و مشی مشخصی ندارد و از منابع متناقض تغذیه شده است مثل سوسیالیسم مسیحی(مذهب) و سوسیالیسم اخلاقی(یوتوپیایی وایدآلیستی).

6) سوسیالیست‌ها به‌طور نظری ایدهای نخبه‌گرایانه را که نوعی نظام تفکیک میان انسان‌ها برقرار می‌کند را رد، و بر برابری تاکید دارند و به دموکراسی و حاکمیت اکثریت برای ملت و مردم معتقدند. اما به این ویژگی سوسیالیسم نیچه انتقاد می‌کند و می‌گوید:«در برابری ادعایی سوسیالیسم، همانند اخلاق مسیحی چیزی جز فراهم‌سازی ضعفا جهت جلوگیری از طبقه برتران برای ایفای کار مایه وجودی خودشان نمی‌دید.»[14]

فرجام

نتیجه‌گیری این مقال را می‌توان در چند بند ذیل تلخیص کرد:

1) منطق سوسیالیسم خواهان مالکیت اجتماعی برای کار اجتماعی است بنابراین هدف اصلی آنها لغو مالکیت خصوصی ابزار تولید و برقراری مالکیت اجتماعی برابر تولید است لذا در این صورت دولت نقش پاسدار منافع همه مردم را دارد نه گروهایی از مردم.

2) آموزه‌های سوسیالیستی مخالف فردیت و انگیزه‌های شخصی انسان، و موافق انسان به‌عنوان پیکره اجتماع است. و به‌طورکلی مواضع سوسیالیستی در نقد دترمینیسم و یا موجبیت تاریخی و ساختارگرایی است که به کاهش نقش انسان حکم می‌دهد.

3) اگرچه تاریخ نظریه‌های سوسیالیستی با نظام اشتراکی افلاطون و انقلاب فرانسه در ارتباطند و عمدتا بر گرایش‌های احساساتی مبتنی بودند اما مارکس ایدئولوژی پیچیده‌ای را مطرح کرد که سه عنصر اقتصاد، طبقه اجتماعی و نظریه تاریخ را دربر می‌گرفت. وی بیان کرد که با فاصله‌گیری زیربنا(اقتصاد) و روبنا انقلاب بوجود می‌آید و نظام سرمایه‌داری فرومی‌پاشد و سوسیالیسم جایگزین آن خواهد شد و در آخر جامعه بی‌طبقه یا کمونیسم شکل می‌گیرد.

4) با ورود به قرن بیستم سوسیال دموکرات‌هایی بوجود آمدند که به نظریه مارکس اعتقاد داشتند اما بیان می‌کردند برای نابودی سرمایه‌داری نیازی به انقلاب نیست بنابرین آنها سوسیالیسم تدریجی را توسط ادوارد برنشتاین اظهار نمودند. اما در مقابل اصلاح‌طلبان، جناح دیگری به مارکس وفادار ماندند و راه انقلابی مارکس و کمونیسم را بیان کردند که شخصیت اصلی آن لنین است.

5) در اسلام دین، عقل، معنویات و اخلاقیات محوری‌ترین نقش را ایفا می‌کنند درحالی‌که در سوسیالیسم اشتراکات کاری اصل است. دراین‌باره شهید مطهرى در کتاب«نظرى به نظام اقتصادى اسلام» می‌گوید که:«هرچند اسلام مالکیت فردى و شخصى را در سرمایه‌هاى طبیعى و صناعى نمى‌پذیرد و مالکیت را در امور عمومى مى‌داند، ولى اسلام مسلک اشتراکى را نمى‌پذیرد؛ یعنى، طرفدار مالکیت اشتراکى کار سوسیالیستی[اصل مهم سوسیالیسم] که «کار به قدر استعداد و خرج به قدر احتیاج است» نیست.

مقاله

نویسنده یونس خداپرست

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS