كلمات كليدي : صدق، مطابقت، اتميسم منطقي، واقعيت، بازنمايي، انسجام، سازگاري، استلزام، پراگماتيسم، حشو اظهاري
نویسنده : عبدالرضا آتشين صدف
صدق عنصری اساسی از عناصر سه گانه معرفت است بدین معنا که اگر شخص S به امر P باور دارد و حتی آن باور موجه نیز باشد اما صادق نباشد، معرفت به دست نمی آید. عمده ترین مباحث معرفت شناسان به ماهیت صدق مربوط است[1]. اختلافات نظری آنان در ماهیت صدق نگرش ها و نظریات مختلفی را پدید آورده است که ذیلا به برخی از مهم ترین آنها اشاره می گردد.
الف) نظریه مطابقت (Correspondence Theory)
یکی از نظریه های دیرین درباره ماهیت صدق نظریه مطابقت است. این نظریه به درک متعارف در باب صدق بسیار نزدیک است و احتمالا به همین دلیل، پیشینه و رواج نسبی بیشتری داشته است. معرفت شناسان سابقه این نظریه را به آثار ارسطو برمی گردانند. ارسطو در متافیزیک می گوید: « نخست باید معلوم کنیم که صدق چیست و کذب چیست. کذب این است که درباره آنچه هست، بگوئیم نیست یا درباره آنچه نیست بگوئیم هست. صدق این است که درباره آنچه هست بگوئیم هست و درباره آنچه نیست بگوئیم نیست[2].»
خلاصه سخن ارسطو این است که گزاره صادق است اگر چنان باشد که واقع چنان است و به عبارت دیگر گزاره صادق است اگر مطابق با واقع باشد و به لحاظ منطقی:
گزاره P صادق است، اگر و تنها اگر گزاره P مطابق با واقع باشد[3].
یکی از پرنفوذترین تقریرات نظریه مطابقت در قرن بیستم از سوی فیلسوف انگلیسی، برتراند راسل (1970-1872) پیشنهاد شد[4]. راسل بر اساس نظریه اتمیسم منطقی معتقد شد که جهان هستی پر از اتم های منطقی است که وقایع (Facts) نامیده میشوند و گزاره هایی که از وقایع حکایت میکنند گزاره های اتمی نام دارند و سایر گزاره ها که بر اساس ترکیب منطقی از این گزاره ها پدید می آیند به نام گزاره های مولکولی خوانده می شوند. صدق گزاره های مرکب مولکولی تابع گزاره های اتمی است. راسل گزاره های اتمی را همان داده های حسی می دانست که محصول مواجهه مستقیم با عالم خارجند. لودویگ ویتگنشتاین در رساله منطقی-فلسفی نظریه تصویری معنا را بر مبنای همین دیدگاه راسل بیان داشت. او معتقد بود برای اینکه زبان عالم واقع را نمایش دهد و جمله ها نماینده اوضاع واقعی باشند، باید چیزی بین جمله و اوضاع واقعی مشترک باشد؛ چون وضع واقعی و جمله ای که نماینده آن وضع است، دارای ساخت مشترکی است. به این تعبیر می توان گفت که جمله مانند تصویری از امر واقع است. همانگونه که در ازاء اجزاء و عناصر یک تصویر اشیایی در جهان خارج وجود دارند همچنین در ازای ترتیب خاص موجود بین اجزاء و عناصر تصویر، باید ترتیبی به همان شکل در عالم وجود داشته باشد. جمله ها نیز شامل اسم هایی هستند که مابازاء یا همتایی در خارج دارند. همتای ترتیب اسم ها در جمله ی فلان، ترتیبی ممکن از اشیاء در جهان خارج است. ما اگر به جمله های ابتدایی دست یابیم، رابطه تصویری میان ساخت جمله و ساخت واقعیت را از طریق این جمله پیدا خواهیم کرد[5].
چنانکه روشن است نظریه مطابقت بر پیش فرضهایی استوار است که عبارتند از[6]:
1. واقعیتی فراسوی ذهن آدمی یافت می شود که مشتمل بر چیزهایی است که به گونه های مختلف با هم نسبت هایی دارند.
2. باورهایی در ذهن آدمی یافت می شوند که به گونه ای درباره همین واقعیت هاست.
3. باورها به هیچ وجه با واقعیت های یاد شده یکی نیستند.
4. غیریت باورها از واقعیت ها مانع از این نمی شود که باورها نسبتی با واقعیت ها داشته باشند. این نسبت همان نسبت مطابقت است که براساس آن اگر باورها مطابق با واقعیت ها باشند، صادق اند وگرنه کاذب اند.
نظریه مطابقت اشکالاتی چند برانگیخت که دو نمونه آن به شرح زیر است:
اولا این نظریه به ما ملاکی نمی دهد تا براساس آن بتوانیم صدق گزاره ای را احراز کنیم. تعریف صدق به مطابقت با واقع، ملاک اثباتی جهت تعیین موارد جزئی در اختیار ما نمی نهد. وسیله و راهی برای کشف مطابقت لازم است تا بتوان به صدق گزاره و مطابقت آن پی برد. در حقیقت تئوری مطابقت ناظر به مقام نعریف است نه ملاک. یعنی تنها برای ارائه ملاک ثبوتی مفید است و فاقد ملاک و طریق کشف است[7].
ثانیا نظریه مطابقت، صدق را به امری فراسوی باور ( واقعیت) پیوند می دهد. همین نکته باعث می شود که این نظریه، صدق را برآمده از مطابقت باور با امری فراسوی خود، یعنی واقعیت بداند. این مطلب همواره دو فرض را در کنار هم محتمل می دارد:
1) چیزی صادق باشد ولی هرگز کسی آن را باور نداشته باشد.
2) چیزی کاذب باشد و همه آن را باور داشته باشند.
برخی فیلسوفان معتقدند بنابر نظریه مطابقت مساله احراز صدق امری دشوار یا حتی ناممکن است. چرا که نظریه مطابقت بر واقعیت به عنوان امری مستقل از ذهن تاکید دارد ولی استقلال واقعیت از ذهن قابل دسترس بودن آن را با مشکل مواجه می کند. به همین دلیل معرفت شناسان به جای انتقاد مستقیم از نظریه مطابقت ، به گونه ای غیر مستقیم، چگونگی احراز صدق بر اساس این نظریه را مورد پرسش قرار می دهند. از نگاه آنان وقتی ندانیم اولا واقعیت چیست و ثانیا چگونه باور می تواند در مطابقت با آن باشد، این نظریه چه نتیجه ای خواهد داشت[8]؟
در مواجهه با چنین مشکلاتی معرفت شناسان از نظریه مطابقت دست کشیده و نگرشهای تازه ای را عرضه نمودند. نظریاتی که ذیلا می آید عمدتا چاره جوییهایی است برای مقابله با اشکالات موجود در نظریه مطابقت.
ب) نظریه انسجام( coherence Theory)
انسجام گرایان درباره ماهیت صدق معتقدند که یک گزاره یا حکم، آنگاه صادق است که با دیگر گزاره های یک نظام سازگار و ملائم باشد. گزاره ای صادق است، در تحلیل رایج دقیقا به این معنا است که با یک سیستم، هماهنگ و سازگار است[9]. ساده ترین صورت بندی این نظریه این است:
گزاره P گزاره ای صادق است اگر و تنها اگر گزاره P در انسجام با گزاره های مجموعهای بسامان (سیستم) مانند S باشد.
پیروان این نظریه با ارائه نمونه هایی سعی دارند تا از غرابت آن کاسته، این نظریه را معقول و موجه نمایند؛ اگر ما قاضی دادگاهی باشیم و بخواهیم درباره دعوایی داوری کنیم معمولاً نمیتوانیم گفتههای طرفین دعوا را مستقیما با واقعیات خارجی بسنجیم، بلکه حداکثر میتوانیم سخنان و گواهیها و ادعاهای متعارض طرفین را بشنویم و بکوشیم نشان دهیم که کدام گواهیها و گفتهها با یکدیگر تناسب و همخوانی دارند و کدامیک ناسازگار و ناهمخوانند. همچنین اگر مورخی باشیم و بخواهیم درباره ادعایی مربوط به گذشته داوری کنیم، نمیتوانیم آن را مستقیما با حوادث گذشته مقایسه کنیم. درواقع در بیشتر موارد ما با اموری سروکار داریم که مستقیما و بیواسطه در اختیار ما نیستند. در این موارد فقط با تکیه بر اطلاعات موجود درباره مدعای مورد بحث داوری میکنیم. این نکته درخصوص فرضیات علمی نیز درست است. روششناسان علوم تجربی گفتهاند که ما برای حل مسألهای درباره واقعیات مورد تحقیق نخست به بررسی و ملاحظه آنها میپردازیم و سپس فرضیهای پیشنهاد میکنیم تا آن واقعیات ظاهرا بیارتباط و پراکنده را بهگونهای هماهنگ و منسجم تبیین و توجیه کنیم.
البته همه انسجام گرایان با چنین تبیینی موافق نیستند. برخی از آنان معتقدند که صرفا هماهنگ بودن دستگاهی از باورها و گزارهها به خودی خود نمیتواند صدق خود را تضمین کند؛ زیرا همچنان این پرسش باقی میماند که آیا دستگاه هماهنگ مورد نظر صادق است یا نه؟ اینان تأکید میکنند که فرضیات را باید با واقعیات خارجی آزمود. داوریهای قضات دادگاهها یا مورخان نیز ممکن است درواقع درست یا نادرست باشند. حامیان دسته اول نظریه انسجام نیز در پاسخ میگویند ما منکر ارتباط صدق و کذب باورها و گزارهها با واقعیات خارجی نیستیم. چنانکه برادلی در این مورد میگوید «صدق و کذب به ارتباط میان اندیشههای ما با واقعیت بستگی دارد»[10].
چنانکه آشکار است بنیادی ترین کلید واژه و انگاره نظریه انسجام معنای انسجام است بدین معنا که گزاره باید چگونه باشد و چه شرایطی داشته باشد تا بتوان گفت در انسجام با دیگر باورهاست؟ طرفداران این نظریه در پاسخ به این پرسش دو پیشنهاد ارائه نموده اند.:
الف) سازگاری: سازگاری در کلی ترین معنا عبارت است از نبود تناقض منطقی بین دو گزاره. مثلا دو گزاره «حامد ریاضیدان است» و « حامد ریاضیدان نیست» به هیچ روی با هم سازگاری ندارند زیرا در تناقض آشکار با یکدیگرند. در مقابل گزاره «حامد منطق دان است» هیچ تناقضی با گزاره « حامد ریاضیدان است» ندارد[11]. بنابراین باید گفت:
گزاره P در انسجام با گزاره های مجموعه ای بسامان است اگر و تنها اگر گزاره P در سازگاری با آن گزاره ها باشد.
ب) استلزام منطقی: استلزام منطقی بیانگر رابطه ای ضروری و تخلف ناپذیری بین گزاره هاست. گزاره «مهرداد دیروز خواهرزاده اش را دید» منطقا مستلزم گزاره «مهرداد خواهری دارد» و نیز گزاره « خواهر مهرداد فرزندی دارد» است. بنا بر این پیشنهاد، گزاره یا باید از گزاره های دیگر نتیجه شود و یا خود مستلزم بعضی از آن گزاره ها و یا زیرمجموعه های آن گزاره ها باشد[12]. پس می توان گفت:
گزاره P در انسجام با گزاره های مجموعه ای بسامان است اگر و تنها اگر گزاره P یا نتیجه منطقی حداقل یکی از گزاره های آن مجموعه باشد و یا منطقا مستلزم یکی از زیرمجموعه های آن گزاره ها باشد.
ج) نظریه اصالت عمل ( Pragmatic Theory)
نظریه سوم در مورد صدق که فینفسه بهعنوان رقیب اصلی برای نظریه مطابقت و نظریه انسجام بنیان شده نظریه اصالت عمل است، که در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم توسط فیلسوفان امریکایی چارلز ساندرز پیرس ، ویلیام جیمز و جان دیویی گسترش یافت. سادهترین عبارت در مورد این نظریه این است که این نظریه صدق را با نتیجه مطلوب مساوی میداند. «یک گزاره صادق است اگر در عمل مؤثر واقع شود. . ویلیام جیمز می گوید: « گزاره ای صادق است که ما بتوانیم آن را عمل کنیم، تایید کنیم، اثبات کنیم و تحقیق کنیم و مراد از تایید، تحقیق است؛ یعنی آنها بتوانند در گزینش های عملی به ما یاری دهند و با دیگر تجربه ها سازگار باشند[13]». همچنین می گوید: « سودمندی و ارضا نتیجه عملی یک عقیده صادق علمی است و از همین رو بر اساس اصل مذکور، سازنده معنای صدق هم خواهد بود. یک نظریه صادق در عمل به ما امکان پیشبینی آینده و استفاده عملی از آن را میدهد و همچنین از طریق تجربی ارضا میشود و مایه رضایت آدمی میگردد.[14]»
جیمز برای روشنتر شدن نظریه اش مثالی زده است: فرض کنیم می خواهیم در خصوص این امر که « خداوجود دارد» قضاوت کنیم. نخست می بینیم که اعتقاد به آن مایه آرامش خاطر و اعتماد به نظام جاری در عالم می شود و گونه ای رضایت خاطر ما را فراهم می آورد و به همین دلیل حق داریم بگوییم این عقیده تا آنجا که چنین نقشی دارد، حقیقت دارد. اما از سوی دیگر چنین اعتقادی ما را در ورطه تحلیل های غیرطبیعی از عالم هستی انداخته، دردسرهای زیادی در پی دارد. ما بر اساس مقایسه فواید و زیان های یک عقیده در مجموع، نسبت به صدق و کذب آن قضاوت می کنیم. از این رو در این قضاوت علیرغم فایده ای که دارد، آنرا به عنوان گزاره ای صادق تلقی نمی کنیم[15].
د) نظریه حشو اظهاری (Assertive Redundancy Theory): یکی دیگر از چالشهایی که نسبت به نظریههای سنتی صدق پیش آمده است در قالب انکار معنای اخباری جمله «درست است»، مطرح شده است. در نظریههای سنّتی بیشتر این مسئله مطرح است که معنای جمله «صادق است» چیست، درحالیکه از نظر اف. پی. رمزی این کاری کاملاً خطاست. نظر رمزی این است که در جمله «درست است که دارد باران میبارد»، معنای جمله چیزی بیش از «دارد باران میبارد» نیست، و بقیه کلمات بهکار رفته فاقد محتوا و معنای توصیفی بوده و هستند[16]. بنابراین در نظریه حشو اظهاری« p صادق است» یا « صادق است که p» با p معادل است. درواقع هرگاه « صادق یا کاذب است» و یا « واقعیت دارد یا ندارد» و امثال آن به جمله ای افزوده شود، چیزی بر معنای آن اضافه نکرده است و جمله حاوی بار اطلاعاتی جدیدی نخواهد بود[17].