ليبرال، ليبراليسم، ليبراليسم نو، ليبرال دموكراسي، نو ليبراليسم، ليبراليسم كلاسيك، دولت حداقل
نویسنده : طاهره اخوان , نفیسه جلالی
واژۀ «لیبرال» از مفهوم «لیبرته» به معنای «آزادی» مشتق شده و در لغت به معنای «فرد معتقد به آزادی خواهی» است و در اصطلاح نوعی ایدئولوژی و گونهای جهان بینی است که فرد را مبنای ارزشهای اخلاقی میشمارد و همۀ افراد را دارای ارزش برابر میداند.
اصل اساسی لیبرالیسم خوش بینی به ذات انسان است. از نظر لیبرالها انسان میتواند با کمک خرد و عقل خود، بدون نیاز به راهنمایی دیگران پیشرفت کند؛ از این رو، انسان باید تا حد ممکن آزاد باشد. این ایدئولوژی با اشکال سنتی قدرت ضدیت دارد و از بسط اختیار و انتخاب فرد تا حد ممکن دفاع میکند؛ از این رو از ابتدا، بانفوذ کلیسا در شئون حکومت مخالفت کرد و سکولاریسم (جدایی دین و دولت) را مد نظر قرار داد. لیبرالیسم، آزادی را در حوزه اقتصاد هم وارد میکند و دخالت دولت را در امور اقتصادی مذموم میداند. از این رو «دولت حداقل» را پیشنهاد میکند.
واژۀ «لیبرال» از قرن چهاردهم میلادی به بعد کاربرد داشته است و اوج آن، قرن هجدهم یعنی در دوران بورژ سازی صنعتی بود. در این زمان محتوای شعار اصلی لیبرالیسم، فرمول آزادی سرمایه و آزادی تجارت بود. از آنجا که در آغاز پیدایش لیبرالیسم، بزرگترین مانع بر سر راه آزادی عمل سرمایه، مناسبات فئودالی و سلطنت مطلقۀ فئودالی بود، شعار اصلی لیبرالیسم در عرصۀ سیاست عبارت از مخالفت با استبداد مطلقه و دفاعی از آزادیهای بورژدایی و در عرصۀ اجتماع، گسترش مناسبات سرمایه داری به زیان مناسبات فئودالی بود.
در قرن 19 که انقلاب صنعتی گسترش یافته بود، لیبرالها به حمایت از این نظام پرداختند و طی آن خواستار آزادی تجارت و اقتصاد و داد و ستد بین ملتها و آزادی فرد بودند تا منافع خود را دنبال کنند. این نظام اقتصادی ابتدا در انگلستان، سپس در آمریکای شمالی و اروپای غربی و پس از آن در اروپای شرقی و بقیه نقاط جهان گسترش یافت.
از لحاظ تاریخی، ریشههای فکری لیبرالیسم اولیه را در اندیشۀ متفکرانی چون جان لاک (بنیانگذار لیبرالیسم)، منتسکیو و آدلم اسمیت و لیبرالیسم متأخر را در تفکر افرادی چون جان راولز و آیرتا برلین و ... باید جستجو کرد.
مهمترین ویژگیها ی لیبرالیسم عبارتند از:
1)فردگرایی
2)آزادی
3) خردگرایی
4) عدالت اجتماعی
5) تساهل
با یک دید جامعه شناختی، میتوان اندیشۀ لیبرال را بر اساس تحولات به سه دوره تقسیم نمود:
1-لیبرال کلاسیک:
از نظر تاریخی، مفهوم لیبرالیسم، نخست در مقابل سلطۀ مذهبی و پس از آن در برابر سلطۀ سیاسی حکّام خودکامه پدید آمد. مهمترین خواست لیبرالها در مقابل حکام مطلقه، محدود کردن قدرت آنان بوسیلۀ قانون، تفکیک حوزههای دولت و جامعه، دفاع از حوزۀ جامعۀ مدنی در برابر اقتدار دولت، عدم هر گونه دخالت دولت و ایجاد محدودیت برای آزادی افراد و همچنین دفاع از مالکیت خصوصی بوده است. سه نوع لیبرالیسم اقتصادی، فرهنگی و سیاسی در این حوزه، قابل شناسایی است.
2-لیبرال – دموکراسی:
نوعی جدید از لیبرالیسم که بر آرمانهای دموکراسی سیاسی -اجتماعی، دولت رفاهی و برابری فرصتها تأکید دارد.
3-لیبرالیسم نو:
در دهۀ 1970 میلادی، با بروز تورم و رکورد در کشورهای غربی، در کارآیی سیاستهای دولت رفاهی تردید پدید آمد و در واکنش به این تحولات، برخی از کشورها به اصول نظام بازار آزاد بازگشتند و علت بحران اقتصادی را همان مداخلات دولت در اقتصاد میدانستند. لذا به سمت خصوصی سازی، کاهش هزینههای دولتی، تضعیف اتحادیههای کارگری، کاهش مالیات، بازار آزاد و دولت محدود رفته و به آموزههای لیبرالیسم کلاسیک نزدیک شدند.
چهار جریان مشخص در اندیشۀ لیبرالیسم:
نسل اول) این نسل نمایندۀ «لیبرالیسم اقتصادی کلاسیک» است که میان اعتقادات لیبرالیسم و اقتصاد سرمایه داری آزاد، ارتباط برقرار میکند. نمایندۀ سیاسی آن «جان لاک» است که حق مالکیت خصوصی را مطرح میکند که اساس نظامهای لیبرالی است و نمایندۀ اقتصادی آن «آدام اسمیت» است با طرح نظام اقتصاد بازار آزاد بینیاز از دخالت انسان و دولت.
نسل دوم) در نیمۀ قرن 19 بعد از گذشت صد سال از عمر انقلاب صنعتی، متفکرینی چون «جرمی بنتام» و «جان استوارت میل» ملاحظه کردند، انقلاب صنعتی، همراه نظام اقتصاد سرمایه داری، نه تنها تعادل زا نیست بلکه تعارض برانگیز هم هست. به طوریکه از آثار منفی آن، فقیرشدن تودۀ انبوه مردم و تمرکز قدرت و سرمایه در دست طبقات بالا ملاحظه میگردد و لذا این شیوۀ سودجویی بیاندازه افراد، اهداف جنبش آزادیخواه را برآورده نساخت.
نسل سوم) این گروه در واکنش به عدم تعادل در نظام سرمایهداری بین سطح درآمد و سطح مصرف شکل گرفت (اوایل قرن 20). فرد شاخص این گروه «جان مینارد کینز» اقتصاددان انگلیسی است. هواداران این دسته، خواهان دخالت هر چه بیشتر دولت در امور اقتصادی و توزیع متعادل درآمدها و رسیدگی به فقرا شدند که منجر به تشکیل دولت رفاهی (آموزش و پرورش رایگان، بهداشت رایگان، پرداخت حقوق به بیکاران، ملی کردن صنایع بزرگ مادر) در کشورهای سرمایهداری گردید.
نسل چهارم) این گروه «لیبرالهای نو» بودند که خواهان بازگشت به اصول عقاید لیبرالهای نسل اول اند. از نمایندگان مشهور ان، «هایکْ» (فیلسوف اتریشی) و «رابرت توزیک» (اقتصاددان آمریکایی) بودند. به اعتقاد اینها، همان اقتصاد بازار آزاد، شرط آزادی است و لیبرالیسم از سرمایهداری جدا نیست. از نظر آنها با حذف دولت و عدم کنترل بر مالکیت و پذیرش اصل مالکیت خصوصی، میتوان از مشکلات سیاسی رها شد. هایک، ثبات در جوامعی که ناظری به نام دولت در آن وجود دارد را تصنعی دانسته (جوامع مصنوعی) و عقیده دارد، نظامهای سرمایهداری به یک ناظر خارجی نیاز نداشته و به جهت خصلت ارگانیکیشان خود را حفظ میکنند. (جوامع طبیعی).