كلمات كليدي : تاريخ، ساعد، ارفع الدوله، هژير، شوروي، انگليس
نویسنده : سعيده سلطاني مقدم
"محمد ساعد مراغهای"(ساعد الوزاره) در سال 1260ش. در تفلیس متولد شد.[1] وی فرزند "محمدکاظم قاضی" است.[2] پدر و جدّش از قضات عالیرتبه «آذربایجان» بودند؛ به همین سبب، نام خانوادگی قاضی را انتخاب کردند. آنگونه که خودش میگوید، پدرش، افزون بر قضاوت، بنّای خوبی ـ در حد یک معمار ـ نیز بوده است.[3] مادر ساعد، «کُرد» و با سواد بود که گفته میشود، معلم خانگی خانواده ارفعالدوله بوده است.[4]
محمد از پنج سالگی[5] تحصیلات خود را در «تفلیس» در مدرسه "شیخالاسلام" آغاز کرد[6] و به فراگیری زبانهای ترکی، عربی و فارسی مشغول شد. سپس وارد مدرسه متوسطه شد و شوق زیادی به علوم ریاضیات و شیمی نشان داد. او از همان ابتدا برای تحصیل در رشته پزشکی تصمیم گرفت.
هنگام تحصیل در دوره متوسطه، روسی را نیز به خوبی آموخت و در 16سالگی برای ادامه تحصیل به «روسیه» رفت؛ ولی محیط روسیه را با افکار و عقایدش منطبق ندید؛ از این رو با اجازه پدر، کشور «سوئیس» را برای ادامه تحصیل برگزید؛ ولی ناگهان از تحصیل در رشته پزشکی منصرف شد و در مدرسه حقوق و علوم سیاسی ثبت نام کرد.[7]
وی طیّ سه سال اقامت در اروپا، زبانهای فرانسه و آلمانی را فرا گرفت.[8] بعد به «استانبول» رفت و خود را به ارفعالدوله سفیر ایران معرفی کرد. ارفعالدوله با شناختی که از ساعد داشت، او را برای منشیگری در قونسولگری استامبول برگزید. مأموریت وی در آنجا دو سال طول کشید.
پس از آن با همان سِمَت به تفلیس رفت. در آنجا به او ارتقای مقام دادند و نایب اولِ ژنرالِ قنسولگری تفلیس شد. چندی هم کارگزارِ شهر «اردبیل» بود؛ ولی به زودی آن را رها کرد و به «قفقاز» بازگشت و این بار بعد از یک سال، مقام قنسولگری را از آن خود کرد.[9]
ساعد در این سِمَت، پاکدامنی خاصی از خود بروز داد. او در جنگهای بین ارامنه و مسلمانان در قفقاز، حمایت اتباع ایران را اعم از مسلمان و ارمنی به عهده گرفت و در این راه فداکاریها کرد. او در آن ایامِ بحرانی که روسیه در آستانه انقلاب قرار گرفته بود، مساعدت زیادی به ایرانیان مقیم آنجا کرد. ایرانیان، اشیای قیمتی خود را به ساعد میسپردند که به ایران بفرستد و آنجا به خود یا نمایندگان صاحبان جواهر، مسترد کند.[10]
ساعد در ترکیه
ساعد در 1303 با سمت مستشار سفارت به «آنکارا» پایتخت ترکیه رفت. ساعد در زمان سفارت "سید محمدصادق طباطبایی"، عملاً تمام کارهای سفارتخانه را انجام میداد و سفیر، عملاً یک مقام تشریفاتی بود. بیشتر وقت او صرف رفت و آمدهای سیاسی میشد.[11]
وقتی "فروغی" به وزارت امور خارجه رسید، ساعد را از ترکیه احضار و به وزارت داخله منتقل کرد و حکمرانی «ارومیه» را به او سپرد. ساعد در ایام حکومت در ارومیه با مردم خوشرفتاری کرد و دل اهالی آنجا را به دست آورد.[12]
فروغی، وزیر امور خارجه، در سال 1312 او را مجدداً به وزارت خارجه آورد و ریاست اداره اول سیاسی را به او سپرد. در سال 1314 دو سال سفارت شوروی را به عهده داشت و در 1316 به وزیر مختاری ایران در «ایتالیا» منصوب شد و سال بعد با سمت سفیرکبیر، عازم مسکو شد.[13]
در جنگ جهانی اول که ساعد در شوروی سفیر بود، گزارشهایی را درباره احتمال حمله روسیه به ایران، به وزارت خارجه و دربار داد و توصیه کرد که سیاست دوستانهای با روسیه اتخاذ شود. او همچنین پس از هجوم متفقین به ایران در تحکیم روابط دوستانه بین دولتهای ایران و روسیه کوشید.[14]
وزیر امور خارجه در 3 کابینه
"سهیلی" در سال 1320 نخستوزیر، و ساعد، وزیر امور خارجه شد. دولت سهیلی 4 ماه بیشتر دوام نیاورد[15] و مجلس، "قوام" را جانشین سهیلی کرد. وی در کابینه قوام، همچنان وزیر امور خارجه بود تا در بهمن 21، قوام از میدان خارج شد و سهیلی برای بار دوم به زمامداری رسید. این بار نیز، وی پست وزارت خارجه را بر عهده داشت.[16]
نخستوزیری ساعد
انتخابات دوره چهاردهم مجلس در تابستان 1322 انجام شد و حزب توده با هشت نماینده به مجلس راه یافت و سهیلی استعفا کرد. مجلس شورای ملی در 27 اسفند 1322در یک جلسه خصوصی، محمد ساعد را برای زمامداری برگزید. علت اصلی انتخاب او به این سمت، روابط نزدیکش با شورویها بود. ساعد برای تعیین وزیران خود با هیچیک از نمایندگان مجلس مشورت نکرد و حتی نظر شاه را هم نپرسید.
پس از معرفی وزیران به شاه و انتشار اسامی آنان، سر و صدای وکلای مجلس بلند شد و به او اخطار دادند که اگر با این وزیران به مجلس بیاید، رأی اعتماد نخواهد گرفت؛ به همین دلیل ناگزیر شد در کادر وزیرانش تغییراتی بدهد و وزیران مردمی را کنار بگذارد.
رویدادهای مهمّ دوران نخستوزیری
اولین و بزرگترین مشکلی که ساعد با آن مواجه شد، اعتصاب کارگرانکارخانجات اصفهان بود. روزنامه حزب توده هم در حمایت از آنان، دولت را آماج انتقاد شدید قرار داد. ساعد "رضا افشار" را به آنجا فرستاد تا مشکل بزرگ دولت را حل کند که نمایندگان تهران، دولت ساعد را به سبب این انتصاب استیضاح کردند؛ البته ساعد در این استیضاح رأی اعتماد گرفت.[17]
برکناری میلسپو
ساعد از ابتدای کار با مشکل بزرگ "میلسپو" مواجه شد.[18] مستشاران آمریکایی، طبق دو قانونِ مجلس، اختیارات وسیعی داشتند و حتی به دکتر "میلسپو" حق قانونگذاری داده بودند و زمام امور مالی را در کشور از هر لحاظ بر عهده این شخص گذاشته بودند؛ اما کمبود ارزاق و مایحتاج عمومی، بر اثر سیاست نادرست او وضع بدتری پیدا کرد و بهای اجناس، سیر صعودی یافت. همچنین بدهی دولت به بانک ملی به طور سرسامآوری افزایش یافت. این مستشار برای حل مشکلات، استقراض خارجی را پیشنهاد کرد.
مبارزه با دکتر میلسپو از فروردین 23 در مجلس مطرح شد؛ ولی با توافق، ساعد سه ماه مهلت به میلسپو داد. میلسپو، "ابوالحسن ابتهاج"، رئیس بانک ملی ایران را عزل کرد و ابتهاج با وی به مبارزه برخاست.[19] دولت، فرصت را مغتنم شمرد و موضوع در هیئت وزیران مطرح شد. سرانجام دولت، عمل میلسپو را غیرقانونی اعلام، و در 19 دی 23 اختیاراتش را لغو کرد. وی در حالی از کشور اخراج شد که اقتصاد کشور را به ورشکستگی بیشتر کشانده بود.[20]
نفت شمال و امتیاز نفت
چند کمپانی آمریکایی پیشنهاد کردند امتیاز استخراج نفت شمال به آنها داده شود. ساعد در این امر نخواست بدون مشاوره اقدام کند. وی سفیرکبیرهای ایران را از پایتختهای بزرگ برای مشورت دعوت کرد.[21] دولت، این موضوع را مدتها پنهان کرد تا اینکه مجلس در این باره از دولت سؤال کرد. ساعد در پاسخ سؤالات، پیشنهادهای دو شرکت نفت آمریکایی را فاش ساخت.[22]
در شهریور 1323"کافتارزاده"،معاون کمیسر امور خارجه شوروی برای گرفتن امتیاز نفت شمال در رأس هیئتی وارد ایران شد[23] تا با زیر فشار قرار دادن ساعد، امتیاز نفت شمال را بگیرد؛ اما وی در برابرشان ایستادگی کرد.[24] دولت ساعد 16مهر 23 در مجلس اعلام کرد تا خاتمه جنگ و معلوم شدن وضع اقتصادی در جهان، موضوع امتیاز مسکوت میماند.[25]
برکناری ساعد از نخستوزیری
حزب توده و جراید توده، همه جا با او به مبارزه پرداختند و حزب توده راهپیمایی عظیمی علیه ساعد برگزار کرد. "دکتر مصدق"، نماینده اول تهران، نطق طولانی و مهمی در تأیید دولت وی و ردّ پیشنهاد شوروی داشت و ساعد برای اینکه روابط دو کشور تیره نشود، کنارهگیری را به صلاح دید؛[26] ولی اکثریت نمایندههای مجلس به او رأی اعتماد دادند.
او روز نهم شهریور 1323 وزیران جدیدش را به مجلس معرفی کرد و خودش مسئولیت وزارت خارجه را به عهده گرفت.[27] ساعد، استقلال «سوریه» و «لبنان» را به رسمیت شناخت و با حکومت جمهوری موقتی "فرانسه" روابط سیاسی برقرار کرد. در همین دولت از صدور تذکره و مسافرت حجاج به مکه به علت قتل "ابوطالب یزدی" جلوگیری شد.[28]
او در آبان 1323 از نخستوزیری کنارهگیری کرد. در پی آن"سید ضیاء" در اعلامیه بلند بالایی، در جواب نوشتههای روزنامه دوست ایران ـ که ارگان سفارت شوروی منتشر کرد ـ افشا ساخت که دولت، زیر فشار شوروی سقوط کرد.[29]
نخستوزیری دوم ساعد
وی با جواب به کافتارزاده از چشم تودهایها افتاد؛ اما محبوبیتی محدود بین مردم پیدا کرد. او در سال 1327 مجدداً با رأی مجلس پانزدهم، نخستوزیر شد.[30] ساعد میبایست صحنه داخلی را چنان میآراست که تجدید نظر در امتیاز نفت، تمدید امتیاز بانک شاهی، تأسیس مجلس مؤسسان و برگزاری انتخابات دوره شانزدهم، طبق نظر دربار و لندن، امکانپذیر باشد.[31]
عباس اسکندری، آغازگر مسئله نفت جنوب
قویترین مرد پارلمانی ایران، بعد از شهریور 1320 که در نطق و فصاحت بیان و حاضرجوابی نظیر نداشت، "عباس اسکندری" بود. وی موضوع استیضاح را آن چیزی قرار داد که بنا بود در رد موافقتنامه "سادچیکف" و "قوام" نوشته شود؛ ولی پس از ملاقات سفیر آمریکا و قوام حذف شده بود. او از انگلیسیها به دلیل غارت و چپاول حقوق و منافع ایران در نفت جنوب به شدت انتقاد کرد.[32] همچنین در آن جلسه موافقتنامه موجود در باب ایجاد شرکت مختلط نفت ایران و شوروی رد شد.[33]
ایجاد اختناق و محیط وحشت، ثمره سوء قصد به شاه
روز 15بهمن سال 1327، سالگرد افتتاح دانشگاه تهران بود و شاه برای افتتاح آمده بود. ناگهان 5 گلوله به سوی شاه شلیک شد. این، بهترین بهانه برای دولت بود تا اردوی ارتجاع را به حرکت در آورد.[34]
این سوء قصد باعث شد که دولت، حکومت نظامی اعلام کند. تیراندازیهای بیهوده شبانه و گشتزنیهای هر روزه، فضای رعب و وحشت را بر همه جا حاکم کرده بود. "آیتالله کاشانی" دستگیر، و استیضاحها به دستور دولت پس گرفته شد، "دکتر اقبال" در مقام کفیل وزارت کشور، لایحهای به مجلس برد که با تصویب آن حزب توده، غیرقانونی شد. دولت میرفت تا از هر آنچه رنجش میداد خود را خلاص کند.[35]
از نتایج سوء قصد 15بهمن 1327 و بهرهبرداری شاه از این واقعه، تشکیل مجلس مؤسسان بود که اختیارات شاه را افزایش میداد و طبق آن میتوانست مجلس را منحل کند.[36]
قرداد گس ـ گلشائیان
"گس" پس از حادثه 15 بهمن وارد تهران شد و در فضای مناسبی که حکومت نظامی ایجاد کرده بود، مشغول مذاکره با "گلشائیان" شد. گلشائیان این قرارداد الحاقی را با قید دو فوریت به مجلس برد و فوریتها بر خلاف تمام اعتراضها پذیرفته شد؛ اما "حسین مکی" با نطق خود توانست آن قدر وقت مجلس را بگیرد که عمر قانونی دوره پانزدهم مجلس پایان یابد و زمانی برای تصویب قرارداد نمانَد.[37] "مهندس حسیبی" و گروهی از آزادیخواهان در حزب ایران، چند روز و چند شب برای تهیه این نطق، مشغول بودند.[38]
انتخاب مجلس شانزدهم و مسائل آینده
"هژیر" در وزارت دربار و دکتر اقبال به عنوان وزیر کشور مأمور بودند انتخابات را طوری برگزار کنند که مخالفان قرارداد به مجلس نیایند. مصدق برای نجات انتخابات در دربار متحصن شد و هسته مرکزی جبهه ملی از همانجا شکل گرفت.[39]
تجدید انتخابات مجلس شانزدهم و روی کار آمدن رجال ملی و آزادیخواه
ناگهان در میان آن آشوبِ تقلبها و صندوق سازیها صدای تیری بلند شد. هژِیر به ضرب گلوله کشته شد و پنج روز بعد از آن، شاه به آمریکا رفت.
باطلشدن انتخابات دوره شانزدهم در تهران به سبب پایمردی و استقامت دکتر مصدق و یارانش، موجی از خوشحالی را میان مردم به وجود آورد. همچنین دو عنصر مهم و مؤثر، یعنی آیتالله کاشانی و "سرلشگر زاهدی" به صحنه فعالیتهای "ملّیّون" گام نهادند؛ اما زاهدی بعدها کاملاً با ملّیّون مخالف شد.[40]
استعفای ساعد
ساعد پس از افتتاح مجلس شانزدهم از مقام نخستوزیری استعفا کرد؛ ولی مجدداً برای تشکیل کابینه مأموریت یافت. در آخرین کابینه که 16 اسفند 28 به مجلس معرفی شد، برای اولین بار، یک چهره تازه به نام "امیر اسدالله علم" به صحنه سیاست ایران گام نهاد. وی برای وزارت کشاورزی معرفی شد.
ساعد از همان ابتدا در دوره اول مجلس با مخالفتهایی روبهرو شد و پیش از گرفتن رأی اعتماد از مجلس استعفا کرد. او در سال 29 به سفارت کبرای ایران در ترکیه منصوب، و در حکومت مصدق به تهران احضار شد.
وی مدتی بیکار بود تا اینکه بعد از سقوط مصدق با عنوان سفارت ایران در دربار واتیکان به ایتالیا رفت. ساعد در پایان این مأموریت به تهران احضار، و در انتخابات دوره دوم سنا از رضائیه به سناتوری انتخاب شد.[41] ساعد در ادوار بعدی سنا تا پایان عمر، سناتور انتصابی «آذربایجان غربی» بود و در 1352 درگذشت.[42]