كلمات كليدي : مدل قياسي- قانوني، تبيين، قوانين طبيعت، قياس، استقراء، پيش بيني
نویسنده : هادي صمدي
تبیین پاسخی است که به سوال چرایی داده میشود. نظریۀ تبیین علمی ابتدا توسط ارسطو ارائه شد. به پیشنهاد او علم با ارائۀ فهمی از اشیاء از طریق علل چهارگانه، از صِرفِ دانستنِ چیستی به دانستنِ چرایی گذر میکند. نظریۀ تبیین ارسطو نوعی نظریۀ اندراجی است. مثلاً برای تبیین اینکه چرا "علف سبز است" به این دو قضیه توسل میجوییم: "تمامی گیاهان دارای کلروفیل سبز هستند" و "علف دارای کلروفیل است". تجربهگرایان قرن نوزدهم با قبول نقدهای هیوم بر ذوات و ضرورتهای ارسطویی معتقد بودند که یک قانون طبیعت، گزارهای مصداقی است که بیانگر نوعی یکسانی، یعنی همبستگیهای دائمی میان ویژگیها ("تمام قوها سفید هستند") یا انواعی از رویدادها ("به دنبال برق، رعد خواهیم داشت") است. با این حال چنین تجربهگرایانی نیز نظریه اندراجی تبیین را پذیرفتند. شکل جدید نظریۀ اندراجی تبیین توسط دو فیلسوف قرن بیستم ارائه شده است. همپل و اوپنهایم در مقاله «مطالعاتی در منطق تبیین» مدل قیاسیـقانونی را برای تبیینهای علمی ارائه دادند[1]. این مقاله شروع تاریخ جدید بحث پیرامون تبیین علمی است[2]. این مدل تبیین، علاوه بر نام مدل قیاسیـقانونی نامهای دیگری نیز دارد، از جمله: مدل قانون فراگیر، مدل همپل یا مدل همپلـاوپنهام یا مدل پوپرـهمپل، و نظریه اندارجی تبیین[3]. در این مدلِ تبیین، حکمی که بیانگر پدیده تبیین خواه است، نتیجه منطقی یکسری از احکامی است که بیانگر قوانین طبیعت و شرایط اولیه هستند. بنابراین مدل همپلی تبیین به شکل یک استنتاج قیاسی است که مقدمات آن را یک یا چند قانون طبیعت و یک سری احکامِ بیانگرِ شرایطِ اولیه تشکیل میدهند و نتیجه آن حکمی است که پدیده تبیین خواه را بیان میکند. این استنتاج قیاسی باید شرایط زیر را برآورده سازد:
الف) استنتاج قیاسی بایستی معتبر باشد یعنی تبیینخواه باید نتیجه منطقی تبیینگرها باشد.
ب) در میان تبیینگرها باید حداقل یک قانون عام موجود باشد.
ج) حداقل یکی از تبیینگرها باید محتوای تجربی داشته باشد، یعنی آزمونپذیر باشد. تبیینخواه محتوای تجربی دارد و اگر تبیینگرها فاقد محتوای تجربی باشند، محتوای تجربی در تبیینخواه ظاهر نخواهد شد.
همپل و اوپنهایم این سه شرط را شرایط کفایت منطقی مینامند. اما از آنجا که ممکن است استنتاجی همه این شرایط را داشته باشد، اما تبیین صحیحی نباشد، آنها شرط دیگری را نیز به عنوان شرط کفایت تجربی به شرح زیر به شروط فوق افزودهاند:
د) احکام تبیینکننده، یعنی مقدمات استنتاج، بایستی درست باشند. همپل و اوپنهایم به این نکته توجه دارند که برآورده شدن این شرط در عمل، تبیین علمی را بسیار دست نایافتنی میکند، زیرا در علوم تجربی علمِ به درستی یک حکمِ تجربی همواره غیرممکن است. لذا بهجای آنکه بگوئیم تبیینگرها بایستی درست باشند، می گوئیم تبیینگرها بایستی از درجه تأئید بالایی برخوردار باشند[4].
تبیینخواه همیشه توصیفی از یک پدیده جزئی نیست. گاهی با اندراج یک نظم عمومی تحت قوانین عامتر، نظم عمومی را توضیح میدهیم؛ مثلا برای توضیح قانون سقوط آزاد اجسام آن را از قوانین عامتری مانند قوانین حرکت نیوتن و قانون جاذبه عمومی استنتاج میکنیم و به این ترتیب تبیین قابل قبولی برای درستی آن ارائه میکنیم. بنابراین در مدل همپل، تبیینخواه دو چیز میتواند باشد:
1) حکمی که بیانگر یک پدیده جزئی است،
2) حکمی که بیانگر یک نظم عمومی است.
فلاسفه با ارائۀ مثالهای متعددی نشان دادهاند که مدل تبیین فوق نه شرط لازم برای تبیین است و نه شرط کافی. یافتن مثالهایی از تبیین که همۀ شرایط فوق را برآورده سازد اما به لحاظ شهودی تبیین های خوبی نباشند و مثالهایی که شرایط فوق را برآورده نسازند اما به لحاظ شهودی تبیینهای خوبی باشند کار سادهای است: "علف سبز است، زیرا علف سبز است" چنین مواردی را خود- تبیینی گوییم؛ "علی مُرد، زیرا او دچار سکتۀ قلبی شد یا هواپیمای او سقوط کرد" در اینجا مقدمات بسیار ضعیف هستند؛ "این ماده در آب حل شد، زیرا این ماده شکری است که در فنلاند تولید شده است" ، در این تبیین اطلاعات نامرتبطی وجود دارد. مایکل اسکرایون [5]نشان داده است که میتوان تبیینهای کاملاً راضی کنندهای ارائه کرد، بدون اینکه از مدل قیاسیـقانونی بهره گرفت؛ مثلاً به راحتی میتوان برای یک دوست توضیح داد که لکه جوهر روی زمین، ناشی از برخورد پای من با لبه میز و واژگون شدن شیشه جوهر بوده است. این توضیح قانعکننده و قابل فهم است، ولی شکل قیاسیـقانونی ندارد. احتمالاً به راحتی میتوان قوانین کلیای را ذکر کرد که در این استدلال به صورت تلویحی به کار گرفته شدهاند، اما معرفت به این قوانین کلی برای کسی که با ناراحتی مشغول توضیح اتفاق مربوط به ریختن جوهر است کاملاً بیربط است. اسکرایون برخلاف همپل معتقد است تبیین رویدادهای خاص باید با گزاره های علّیِ منفردی مانند "الف زیرا ب" ارائه شود. اما یک نظریۀ انتظام درباره علیت، مانند نظریۀ هیوم، این نتیجه را در بر دارد که صدق چنین گزاره های علّیِ منفردی وجود قوانین کلی به شکل "رویدادهایی از نوع الف به صورت کلی به دنبال رویدادهایی از نوع ب رخ می دهند" را پیش فرض گرفتهاند.
از سوی دیگر مدل قیاسی- قانونی نیازمند یک شرط ارسطویی اضافی است و آن این که جهتِ تبیینِ علّی، از علل به سوی معلول میباشد. برومبرگر[6] با مثالی این نکته را نشان میدهد: طول میلۀ پرچم توضیح دهندۀ طول سایۀ آن است، نه برعکس.
تلاشهای بعدی برای جرح و تعدیل شرایط فوق برای رسیدن به شرایطی که هر کدام به تنهایی شرطی ضروری برای یک تبیین خوب باشند و مجموعۀ آنها برای تبیین خوب کافی باشد، به نتیجه ای نرسیده است. با این حال مدل قیاسی– قانونیِ همپل و اوپنهایم طی کارهای بعدی فلاسفه در جهات متفاوتی گسترش یافت. مثلاً در جمع تبیین گرها، ورود قوانین احتمالاتی یا آماری مجاز شناخته شد. همچنین اجازه داده شد رابطۀ میان تبیین گر و تبیین خواه صرفا از نوع قیاسی نباشد، بلکه استدلالهای استقرائی نیز مجاز شمرده شوند. نتیجۀ این تساهل به وجود آمدن چهار مدل تبیینی بوده است: قیاسی-کلی (قیاسی- قانونی)، قیاسی – احتمالاتی، استقرائی- کلی، و استقرائی- احتمالاتی[7].
منابع فارسی برای مطالعه بیشتر
1. اکاشا، سمیر. (1387) فلسفه علم. هومن پناهنده. تهران، فرهنگ معاصر. فصل سوم.
2. صمدی، هادی. (1384)"تبیین علمی از دیدگاه همپل". فصل نامه ذهن، شماره 23.
3. همپل، اپنهایم، مدل استنتاجی - قانونی توضیح علمی، ترجمه امیراحسان کرباسی زاده، فصلنامه مصباح، شماره 35، پائیز 1379 ص 157 – 186.