نویسنده: آیتالله محمدهادی معرفت(ره)
تأویل در لغت
تأویل از ریشه «أول» به معناى بازگشت به اصل گرفته شده است. بنابراین تأویل یک شىء؛ یعنى برگرداندن آن به مکان و مصدر اصلى خودش؛ و تأویل لفظ متشابه یعنى توجیه ظاهر آن به طورى که به معناى واقعى و اصیل خودش بازگردد.
تشابه، گاه در گفتار (قول) است و گاه در کردار (عمل)؛ تشابه در گفتار زمانى است که ظاهر تعابیر به گونهای باشد که یا براى شنونده ایجاد شبهه کند و یا بتوان به وسیله آن در ذهن دیگران ایجاد شبهه نمود؛ مانند متشابهات قرآن کریم که به علت داشتن همین صفت (شبههانگیزى) گاه مستمسک منحرفان از حق قرار میگیرد و آنان به دلخواه و بر اساس هوا و هوس، آیات را در جهت فتنهانگیزى و اهداف پلید خویش، تأویل میکنند. تشابه در عمل، زمانى است که ظاهر کردارى، مشکوک و حیرانکننده باشد؛ مانند اعمالى که مصاحب موسى(ع) بدان دست میزد که ظاهر آن اعمال آنقدر گیجکننده بود که موسى(ع) نتوانست آنها را تحمل کند و از علتش نپرسد.
معانى تأویل
در قرآن کریم، تأویل به سه معنا آمده است:
1. توجیه ظاهر لفظ یا عمل متشابه به گونهای صحیح که مورد قبول عقل و مطابق با نقل باشد که ممکن است مصداق تأویل بدین معنا در متشابه قولى، آیه مبارکه «فأما الذین فى قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه و ابتغاء تأویله» و در عمل متشابه، جریان مصاحب موسى(ع) که در آیات سوره کهف بدان اشاره رفته است: «سأنبوک بتأویل مالم تسطع علیه صبرا و ذلک تأویل ما لم تستطع علیه صبرا» باشد.
2. تعبیر خواب، که تأویل به این معنا هشت بار در سوره یوسف آمده است.
3. فرجام و حاصل کار؛ به عبارت دیگر، تأویل یک موضوع یعنى آنچه آن موضوع بدان منتهى میشود؛ مانند آیه مبارکه «وزنوا بالقسطاس المستقیم ذلک خیر و أحسن تأویلا» که «أحسن تأویلا» یعنى بهتر و با سرانجامى نیکوتر. شاید بتوان آیه مبارکه زیر را نیز مصداق همین معناى تأویل دانست: «فان تنازعتم فى شىء فردّوه الى الله و الرسول ان کنتم تؤمنون بالله و الیوم الاخر. ذلک خیر و أحسن تأویلا». یعنى مفیدتر و خوش عاقبت تر. البته شاید در دو آیه اخیر، تأویل به این معنا نباشد، بلکه به معناى بهترین تفسیر و قویترین احتمال براى معناى مقصود باشد؛ همان طور که در آیه مبارکه «و لو ردّوه الى الرسول و الى أولى الامر منهم لعلمه الذین یستنبطونه منهم» به این معنا اشاره شده است.
مصداق دیگر تأویل به معناى سرانجام و عاقبت کار، آیه مبارکه «هل ینظرون الا تأویله؟ یوم یأتى تأویله» است؛ یعنى آیا در انتظار به سر میبرند تا بدانند فرجام کار شریعت و قرآن به کجا ختم میشود؟ آگاه باشند که انتظارشان چندان به طول نخواهد انجامید و به سزاى خویش خواهند رسید.
تا اینجا معانى سه گانه تأویل در قرآن را بیان کردیم. معناى چهارم تأویل که در قرآن نیامده، ولى در کلام پیشینیان به کار رفته، عبارت است از: انتزاع مفهوم عام و گسترده از آیهای که در مورد خاصى نازل شده است. از تأویل به این معنا، گاهى به «بطن» یعنى معناى ثانوى و پوشیدهای که از ظاهر آیه به دست نمىآید هم تعبیر شده است، در مقابل «ظهر» یعنى معناى اولیهای که ظاهر آیه بر حسب وضع و کاربرد، آن معنا را میفهماند.
پیامبر اکرم (ص) فرموده است: «ما فى القرآن آیه الا و لها ظهر و بطن: در قرآن هیچ آیهای نیست مگر اینکه داراى ظهر و بطن است.» وقتى از امام باقر(ع) از معناى این حدیث پرسیدند، فرمود: «ظهره تنزیله و بطنه تأویله، منه ما قد مضى و منه مالم یکن، یجرى کما تجرى الشمس و القمر: ظهر قرآن یعنى تنزیل آن، بطن قرآن یعنى تأویل آن، بعضى از مصادیق تأویل آیات قرآن در گذشته روى داده و برخى هنوز رخ ننموده است. قرآن و آیات آن همانند خورشید و ماه هستند که همواره در حرکت و پویایىاند.»
در روایت دیگر، امام باقر(ع) فرمود: «اگر آیهای از قرآن درباره قومى نازل شد و سپس آن قوم هلاک شدند، با هلاکت آنان، آیه نیز خواهد مرد (نزول آن انجام پذیرفته است)؛ ولى قرآن همیشه زنده است (در مقام تأویل) و مفهوم آیات آن عام است. تا آسمان و زمین برجاست، تمامى آیات قرآن از اول تا به آخر زنده است و اقوام مختلف که در طى زمان میآیند، ناگزیر مصادیق آیات رحمت یا عذاب آن خواهد بود.»
همچنین در حدیث دیگرى از رسول خدا(ص) است که: «انّ فیکم من یقاتل على تأویل القرآن، کما قاتلت على تنزیله، هو على بن ابى طالب: همان طور که من بر سر تنزیل قرآن با مشرکان ستیز نمودم، در بین شما کسى است که بعدها بر سر تأویل آیات قرآن خواهد جنگید و او، على بن ابى طالب است.»
آرى، پیامبر گرامى (ص) بر سر تنزیل قرآن جنگها کرد؛ زیرا برخى آیات قرآن درباره قریش و مشرکان عرب که با حق عناد میورزیدند و با ظهور اسلام کمر مخالفت بسته بودند، نازل شده بود و پیامبر اکرم هم بر طبق آن آیات با آنان میجنگید؛ اما على(ع) با کسانى جنگید که با بقاى اسلام مخالف بودند و مخالفت آنان درست مانند مبارزه گذشتگانشان با ظهور اسلام بود، بلکه شدیدتر از آن.
به هر حال، این معناى تأویل، دامنهای بس گسترده دارد و همین معناست که ضامن عمومیت قرآن است و موجب میشود قرآن شامل تمام زمانها و دورانها باشد؛ زیرا اگر مفاهیم فراگیر برگرفته شده از موارد خاص نباشد و آیه مختص همان مورد شأن نزول باشد، بسیارى از آیات عاطل و بى ثمر میشوند و فایدهای جز ثواب تلاوت و ترتیل آن در طول شبانه روز نخواهند داشت!
در زیر چند نمونه از آیاتى را که از آنها این گونه مفاهیم عام به دست مىآید، ذکر میکنیم:
1ـ و اعلموا انّ ما غنمتم من شىء فانّ لله خمسه و للرسول و لذى القربى... آیه در مورد غنایم به دست آمده در جنگ بدر نازل شد و اگر شأن نزول آیه را کمى گسترده فرض کنیم، با شرایط خاص شامل غنایم جنگهاى دیگر نیز خواهد شد. امام باقر(ع) در تفسیر آیه، با نظر به عمومیت «ما»ى موصول غنیمت را به مطلق فایده و منافع حاصل از کسب و تجارت تفسیر میکنند؛ به گونهای که هر سودى را که صاحبان صنعت و تجارت و غیر آنها در هر سال و به هر شکل به دست میآورند، شامل میشود؛ لذا آن حضرت با استشهاد به آیه فرمود: «پرداخت غنایم و فوائد در هر سال بر آنان (مسلمانان) واجب است.» امام کاظم(ع) نیز میفرماید: «خمس شامل تمام منافعى میشود که مردم به دست میآورند، خواه کم باشد خواه زیاد.»
2. و أنفقوا فى سبیل الله و لا تلقوا بأیدیکم الى التهلکه. این آیه در مورد آمادگى دفاع از حریم اسلام نازل شد و اقتضاى این شأن نزول این است که صاحبان ثروت باید مخارج جهاد را بپردازند و جلوى تسلط دشمن را بگیرند، ولى کلمه «سبیل» در آیه، تنها به معناى جهاد نیست؛ «سبیل الله» یعنى راه اعلاى کلمه دین و تحکیم و بسط فرمان خدا در روى زمین و در یک جمله: سبیل الله یعنى تثبیت و تحکیم ارکان حکومت اسلامى در تمام ابعاد (اعم از ادارى، اجتماعى، تربیتى، سیاسى، نظامى و جز آن) که البته این منظور جز با بذل مال میسر نمیشود؛ زیرا پول (مال)، نیرویى است که میشود از آن در هر شرایطى به نحو مطلوب استفاده کرد؛ لذا گفتهاند: قوام و ثبات حکومت به مال است.
آرى، یک دولت زمانى میتواند روى پاى خودش بایستد که توان مالى و اقتصادى لازم براى اداره جامعه در تمام زمینهها را داشته باشد. البته این مقدار ثروت باید از سوى کسانى که در سایه امنیت آن حکومت زندگى میکنند، فراهم شود و هر کس موظف است درصدى از اموال خود را به عنوان مالیات و هزینههاى دولت برابر توانش بپردازد. پر واضح است که این هزینهها چیزى غیر خمس و زکات است که مصارف خاص خودش را دارد و تنها به امور دولتى مربوط نمیشود.
از توضیحات بالا معلوم شد که این هزینهها همان مالیات است که مقدار آن را دولت بر اساس نیازها تعیین میکند و بر اموال و دارایىهاى مردم بار میگردد. به همین دلیل، برخلاف زکات و خمس که هم مقدار و هم مورد مصرف آن با صراحت تعیین شده در شریعت براى مالیات میزان مشخصى تعیین نشده است؛ لذا امیر مؤمنان(ع) در هر سال براى اسب عتیق (اصیل) دو دینار و براى اسب بِرذَون (دو رگه و غیر اصیل) یک دینار مالیات قرار داد.
ضابطه و ملاک تأویل
اکنون شایسته است این نکته را متذکر شویم که براى آگاهى از دلالات کلام ـ اعم از دلالت خفى و جلى ـ شرایط و ملاکهایى وجود دارد که بدون رعایت آنها، معناى دقیق کلام حاصل نخواهد شد و همان طور که تفسیر کلام (رفع ابهام از معانى ظاهرى آیات قرآن) داراى قوانین و ملاکهایى است که در علم اصول و منطق بررسى شده است، تأویل کلام (به دست آوردن معانى باطنى آیات قرآن) نیز قوانینى دارد که بى اعتنایى به آنها شایسته و پذیرفته نیست و باعث خواهد شد که کلام، بدون معیار تأویل شود و از قبیل تفسیر به رأى گردد.
لازم است دانسته شود که تأویل چون از اقسام دلالت باطنى کلام است، جزو دلالت التزامى غیر بین است، که آن هم به نوبه خود از اقسام دلالت لفظى است و چون میدانیم تمام اقسام دلالت الفاظ ملاکهایى دارد که علم منطق متکفل شرح و توضیح آنهاست، لذا تأویل هم که نوعى دلالت لفظى، اما غیر بین است، نیاز به ملاک مشخصى دارد تا از محدوده تفسیر به رأى خارج شود. در زیر ملاکها و شروط تأویل صحیح را متذکر میشویم:
الف) نخستین شرط تأویل صحیح و مقبول، در مقابل تأویل باطل و مردود، رعایت مناسبت و ارتباط تنگاتنگ بین معناى ظاهرى و باطنى است؛ از این رو چون تأویل عبارت است از مفهوم عام منتزع از فحواى کلام، ناگزیر در انتزاع این مفهوم عام، باید مناسبت لفظى یا معنوى رعایت شود. براى روشن شدن بیشتر مطلب به چند مثال توجه کنید:
1. معلوم است که لفظ «ترازو» براى دستگاه معروف سنجش وزن که دو کفه دارد وضع شده است. از طرفى در آیه مبارکه «و أقیموا الوزن بالقسط و لا تخسروا المیزان» امر شده که: «ترازو را صحیح به پا دارید و در آن کم فروشى مکنید.» اکنون اگر لفظ ترازو را از همه قراین خارجى و ملابسات ذهنى جدا سازیم، مفهوم عام آن مراد خواهد؛ یعنى هر آنچه با آن چیزى را بسنجند، اعم از اینکه مادى باشد یا غیر مادى؛ زیرا در این صورت شامل هر مقیاس یا معیار سنجشى در تمامى زمینهها خواهد شد و دیگر این اسم «ترازو» تنها به دستگاه مادى مخصوص و معروف اختصاص نخواهد داشت.
شیخ طوسى میفرماید: «ترازو عبارت است از دستگاه تعدیل در دو طرف زیادى یا نقصان. وزن در ترازو حالت اعتدال خود را مییابد و بدون آن، در بسیارى از موارد رسیدن به حقوق یا رساندن حق به صاحب آن مشکل و غیر ممکن است؛ از این رو خداوند به بشر تذکر داده که میزان سنجش، نعمت است و مردم را به سوى آن ارشاد نموده است. بعضى هم گفتهاند: مراد از میزان در این آیه، عدالت است؛ زیرا رعایت عدالت عبارت است از: برقرار کردن موازنه بین اسباب.»
همچنین محمد بن عباس معروف به ماهیار (متوفاى حدود 330) در کتابى که در مورد تأویل آیات نوشته است، از امام صادق(ع) روایت کرده: «میزانى که خداوند براى مردم قرار داده، همان امام عادل است که با حق و عدالت بر مردم حکم راند؛ زیرا تنها با رعایت عدالت است که آسمان و زمین برافراشته میماند... و خدا به بندگان خود فرمان داده که بر امام نشورند و در مقابل فرمان او به قسط و عدل گردن نهند و در اداى کامل حق او یا امتثال او امرش کوتاهى نکنند.»
2. معناى ظاهرى آیه مبارکه «قل ارأیتم ان أصبح ماؤکم غوراً فمن یأتیکم بماء معین» کاملاً روشن است؛ میفرماید: نعمت وجود، وسایل زندگى و تداوم حیات، همه در گرو اراده الهى و بر اساس تدبیر جهان شمول اوست؛ زیرا خداوند تنها کسى است که به دلیل امکان حیات جاوید، این زمینه را مهیا ساخته که اگر فضل و عنایت خداوند نسبت به بندگانش نباشد، کار بر آنان سخت خواهد شد.
این معناى ظاهرى آیه بود؛ اما امام باقر(ع) در ذیل آیه بیانى دارد که معناى باطنى و محتواى کلى آیه را روشن میسازد: «اگر امام و پیشواى خودتان را از دست بدهید و به او دسترسى نداشته باشید، چه خواهید اندیشید؟» معلوم است که امام در آیه «ماء معین» را به پیشواى امت تفسیر میکند. امام رضا(ع) در تفسیر آیه فرمود: «مراد از ماؤکم، علوم ائمه است و ائمه ابواب علم الهى هستند؛ در نتیجه مراد از ماء معین نیز علم ائمه است.»
بدون شک با دقت در بیان امام درخواهیم یافت که آوردن استعاره «ماء معین» براى علم نافع، آن هم در زبان پیامبر یا وصى او بهویژه وقتى که پشتوانه آن وحى الهى باشد، بسیار بهجا و مناسب است؛ زیرا همان طور که آب منبع حیات مادى و منشأ اصلى امکان ادامه حیات بر روى کره خاکى است، علم نافع ـ بهویژه علم دین ـ تنها پایه اساسى زندگى معنوى است و سبب سعادت دنیوى و جاودانگى اخروى انسان خواهد شد؛ بنابراین در این آیه نیز آب که مایه اصلى حیات است ـ با قطع نظر از قراین خاص ـ به مفهوم عام از در نظر گرفته شده که شامل علم نیز خواهد بود که ضامن حیات مادى و معنوى بشر است.
این معنا در آیات دیگر قرآن نیز آمده است: «یا أیها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم». یا در آیه دیگر که میفرماید: «لقد منّ الله على المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا من أنفسهم یتلو علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و ان کانوا من قبل لفى ضلال مبین». پس در آیه فوق، علم نافع (علوم عرضه شده از طرف پیامبر و امامان معصوم) مایه حیات معنوى شمرده شده است.