نویسنده: مرحوم استاد محمدتقی شریعتی
گوستاولوبون فرانسوى در کتاب «سر تطور امتها» میگوید: «قابلیت فنون در هیچ ملتى که تازه راه ترقى را مىپیماید به حد کمال نمیرسد، مگر آنکه سه نسل بر آن بگذرد. به این ترتیب که نسل اول دوره تقلید و نسل دوم دوره تکوین را میگذراند و در نسل سوم نوبت به استقلال و تخصص میرسد؛ ولى فقط ملت عرب (مسلمین) بود که این قابلیت براى آنها در همان نسل اول کامل گردید و از دوره شروع مزایاى خود را در آن ظاهر ساختند.» براى مسلمانها هیچ لذتى مانند شنیدن قرآن و هیچ ذخیره و غنیمتى مانند حفظ قرآن نبود. با کمال اشتیاق منتظر نزول وحى میبودند و تا آیه یا آیاتى نازل میشد، از بر میکردند و آنها که سواد داشتند، مینوشتند.
از آنچه با اختصار یاد کردیم، عشق و علاقه تازیان به سخن زیبا و شیوا و شیفتگى آنها عموماً و مسلمین بالاخص نسبت به قرآن اجمالا معلوم شد. قرآن بهتدریج نازل میشد. سه سال اول مقدار آیات نازله بسیار کم بود. خواه مدت انقطاع وحى را دو سال و نیم و سه سال یا کمتر بدانیم، از این جهت بسیارى از دانشمندان تاریخ و سیره و تفسیر مدت نزول قرآن را بیست سال دانستهاند. با این ترتیب حفظ آیات براى مسلمانها آسان بود؛ زیرا هر چند عرب با خط و سواد آشنایى نداشت، ولى حافظهاى بسیار قوى داشتند. روایات تاریخى حتى افسانههایى که از آنها مانده است، بر این حقیقت دلالت دارد.
عرب مسلمان سالهاى اول بعثت آیات را با حرص و ولع عجیبى حفظ میکرد و شبانهروز هم براى کسب ثواب و هم براى لذت بردن و کام جان را به حلاوت آنها شیرین کردن محفوظاتش را تکرار میکرد. خود پیغمبر(ص) از همه حریصتر بود تا خداوند حافظه نیرومند به او عنایت کرد که هر چه نازل میشد، به خاطرش میماند و چیزى را از آیات فراموش نمیکرد.
تشویق و ترغیبى که پیغمبر و قرآن به علم و سواد و خط و کتابت میکردند و حتى نخستین آیات نازله (پنج آیه اول سوره اقرأ) در همین موضوع بود، مسلمانها را واداشت که به زودى خط و سواد آموختند و قرآن را علاوه بر حفظ کردن، مینوشتند و از میان نویسندگان چند نفرى براى نوشتن آیات انتخاب شدند و در جامعه اسلام به عنوان افتخارآمیز «کاتبان وحى» موصوف گردیدند که مقدم بر همه آنها هم از حیث زمان و هم از جهت رتبه و مقام، على بن أبی طالب علیهالسلام بود و این بزرگوار به تصدیق عموم آشنایان به تاریخ اسلام ـ اعم از فرقههاى اسلامى و غیر اسلامى ـ از آغاز نزول قرآن خط و سواد داشت و اولین کاتب وحى بود؛ همچنان که نخستین گرونده به پیغمبر از جنس ذکور و نخستین نمازگزار بعد از پیغمبر بود. قرآن از اولین روز نزول نوشته شد و در حیات پیغمبر صدها حافظ قرآن و نسخههاى کامل قرآن به وجود آمد و اندک مدتى بعد از رحلت نبى اکرم(ص) به وسیله ابىبکر و چند سالى بعد به وسیله عثمان نسخهبردارى دقیق و مطمئن شد که تا امروز باقى است و ابداً قابل قیاس با تورات و انجیل و سایر کتب وحى نمیباشد.
اسلام پیش میرفت، مسلمانى باسواد میشد و یا باسوادى به اسلام میگروید. به هر نسبت آیات و سور بیشتر نازل مىگشت، بر قاریان و حافظان و کاتبان قرآن مىافزود. مسلمانها علاوه بر آنکه به مقتضاى قریحه لغوى از قرآن لذت فوقالعاده میبردند و به قصد اجر و ثواب آن را مىخواندند و حفظ میکردند و مینوشتند، همه احکام و تکالیف و وظائف دین جدید را ـ چه در عبادات و اخلاق و چه در سایر امور دنیوى و اخروى ـ باید از قرآن میآموختند. جامعه اسلامى نضج میگرفت و تشکل پیدا میکرد. دولت مرکزى تأسیس میشد. غزوات و جنگها پیش میآمد و خلاصه جمیع امور زندگى و شئون حیاتى از معاشرات و معاملات، ازدواج و طلاق، قضا و شهادات، اقتصاد و سیاست، جنگ و صلح و هر چه بشر به آن نیاز دارد، باید از قرآن گرفته میشد. پس مسلمین در همه جهات نیاز شدید به این کتاب عجیب آسمانى داشتند؛ همچنان که جمیع جوامع بشرى تا قیامت به آن نیاز دارند. چون قرآن کتابى نیست که فقط مشتمل بر دستورات اخلاقى (مانند انجیل) و اوراد و اذکار مذهبى باشد که فقط به درد آخرت بخورد یا (مانند تورات) براى ملتى خاص نازل شده و کتابى قومى و نژادى باشد، بلکه دستورالعمل جهانى و راهنماى جمیع بشر در جمیع ادوار است. علاوه بر آنچه گفتیم، قارى و حافظ و کاتب قرآن بودن موجب احترام و عظمت و اهمیت بسیار در نظر مسلمانها بود و هر کس اطلاعى از تاریخ اسلام داشته باشد، میداند که قرّاء و حفاظ داراى چه شأن عظیم و مقام و منزلتى رفیع بودهاند و ندانستن آن براى مسلمان ننگى و نقصى بزرگ محسوب میشد؛ به خصوص وقتى میدیدند شخص پیغمبر(ص) اهتمامى فوقالعاده به حفظ و کتابت قرآن دارد و همواره مسلمانها را ترغیب و تحریض به آن میفرماید و حفاظ و کتاب وحى را عزیز میشمرد و به آنها محبت میورزد با محبوبیت بی مانند و موقعیت بسیار مهم و فوقالعادهاى که آن حضرت در میان عموم مسلمین، بهویژه پس از تشکیل دولت اسلامى و بسط نفوذ و قدرت اسلام داشت، هر کسى میکوشید جلب توجه و عنایت او را نموده، مورد لطف و محبتش واقع شود و از این جهت در سالهاى آخر زندگى وى بیش از پیش نوشتن و از بر کردن قران رائج و شایع و فراوان گردید.
پس قرآن کریم براى مسلمین صدر اسلام هم فوق العاده لذت بخش بود، دلها را روشن میکرد و آرامش مىبخشید و جانها را به پرواز میآورد و در عالمى دیگر سیر میداد و هم آموزنده و راهنما بود و هم اجر و ثواب داشت و هم موجب حیثیت و آبرو و رفعت شأن و علو مقام در جامعه و هم باعث عزت و محبوبیت در پیشگاه پیغمبر و زمامدار و فرمانرواى وقت میشد و هم از همه جهت و در جمیع امور مادى و معنوى و دنیوى و اخروى به آن احتیاج شدید داشتند. این است که مسلمانها بدانسان به این کتاب آسمانى توجه و اقبال نموده و در حفظ و ضبط آن کوشیدند که از هیچ ملت و امتى نسبت به هیچ کتابى آسمانى یا زمینى چنین اقبال و اهتمامى دیده و شنیده نشده است. و روزى که پیغمبر از دنیا رفت، صدها حافظ قرآن وجود داشت که تمام آن را از اول تا آخر حفظ داشتند و نسخههاى کاملى که همه قرآن در آنها نوشته بود، فراوان یافت میشد. علاوه بر حافظانى که مقدارى از قرآن را کم یا زیاد از بر داشتند و نسخى که قسمتى از قرآن کم یا زیاد، در آنها نوشته شده بود.
امروز میلیونها نسخه از قرآن در سراسر دنیا با چاپها و خطوط مختلف و در میان ملتها و اقوام مختلف موجود است و همه جا حتى در رادیوهاى ممالک غیر اسلامى خوانده میشود و کوچکترین اختلافى (جز تفاوت رسمالخط) در میان آنها نیست و احدى شک و تردیدى ندارد که قرآن موجود همان است که عثمان دستور استنساخ آن را داده است و در این مدت چهارده قرن از هر گونه تغییر و تحریف و تصرفى محفوظ مانده است. نه چیزى بر آن افزوده و نه از آن کاسته شده است و این مطلب مورد اجماع و اتفاق جمیع فرق و مذاهب اسلامى و توافق دانشمندان بیگانه نیز میباشد و حتى یک نفر در آن شک نکرده و با آن مخالفت ننموده است.
با آنکه خط معمول زمان عثمان که قرآن با آن استنساخ شده، کوفى است که نه إعراب و نه نقطهگذارى درستى داشت و سالها بعد به امر حجاج بن یوسف ثقفى هنگامی که از طرف عبدالملک در واسط حاکم بود، روى حروف، نقطه و اعراب گذاردند و مبرد این کار را به ابوالاسود دوئلى و جاحظ به نصر بن عاصم نسبت داده است. خلاصه سالها بعد از عثمان، اعراب و نقطه گذارى پیدا شده و قرآن با خطوط گوناگون در نواحى مختلف عالم نوشته میشده است تا هشت قرن بعد که صنعت چاپ اختراع گردید و مدتى بعد قرآنها به چاپ رسید و به موازات پیشرفت صنعت مذکور، چاپ قرآن هم بهتر و کاملتر شد تا به امروز. دکتر صبحى صالح میگوید: «قرآن نخست در سال 1530م در بندقیه و بعد در 1694 در هامبورگ سپس با چاپ اسلامى در پترزبورگ روسیه تا بالاخره در 1248 هجرى در تهران و در 1253 در تبریز به طبع رسید.»
باید دید چه نیروى مرموز و قدرت مافوقالطبیعهاى تنها این کتاب آسمانى را در طول این مدت چنان حفظ کرده است که حتى یک نسخه بدل و یک تردید در تلفظ کلمات و حتى اعراب آنها در میان میلیونها نسخههاى قدیم و جدید، خطى و چاپى به وجود نیامده است. با تحولاتی که در خط پیدا شده و با آنکه غیر عرب ـ از فارسى و ترکى و هندى و غیره ـ که بسا با زبان عربى هم آشنایى کاملى نداشتهاند، قرآن نوشته یا به طبع رساندهاند. و مهمتر از همه اینکه بعد از مدتی زمام خلافت اسلامى به دست دشمنان اسلام و مخالفان قرآن افتاد که که با تمام قوا در ریشه کن کردن اسلام میکوشید و یزید با صراحت میگوید: «قبیلههاشم با پادشاهى بازى کردند. نه خبرى از آسمان آمده و نه وحیى نازل شده است... من باید از خاندان احمد انتقام بکشم؛ انتقام کارهایى که کردند و خونهایى که در بدر و غیر بدر ریختند!»
عبدالملک بن مروان دیکتاتور سفاک اموى چنان اختناقى به وجود آورد که اثرى از آزادى و مساوات و عدالت اسلامى باقى نماند و همه رذائل اخلاقى و سفاکى و بی دینى را در اعمالش به ارث گذاشت. عمال اموى ضمن خطبه، این خلفاى پلید را بر انبیا ترجیح میدادند! ولید بن یزید بن عبدالملک با قرآن استخاره میگیرد و آیه «و خاب کل جبّار عنید» میآید؛ قرآن را بر زمین افکنده، با تیر میزند و میگوید: «هنگامی که پروردگارت را در روز رستاخیز دیدار کردى، بگو: من ولید مرا پاره پاره کرد!» با همه این احوال نه یزید با الحاد و فجورش، نه عبدالملک با قدرت و استبدادش و نه ولید با افسار گسیختگى و لاابالی گریاش، کوچکترین تحریفى در الفاظ قرآن نتوانستند به وجود آورند.
به طور قطع این خلفاى جور و زمامداران خودسر و ستمگر کمال علاقه را داشتند که بهکلى قرآن را از میان بردارند، یا لااقل به میل خود تغییر و تصرفى در آن به وجود آورند؛ همچنان که در معانى قرآن و احکام اسلام تصرف کردند. پس چرا نکردند و نتوانستند؟ و چرا دگرگونیهاى خط و انقلابات و تحولات جامعه اسلامى و پیدایش مذاهب و فرق گوناگون و سایر وقایع و حوادث تأثیرى در قرآن ننمود و همچنان محفوظ ماند؟
در این صورت آیا معقول است کتابی که در ظرف قریب چهارده قرن با همه طوفانها و بحرانها و با دشمنان مقتدر و بیباک و در دورههاى اختناق و تضییق و فشار محفوظ مانده، فقط دوازده سال یا قدرى بیشتر ـ بر حسب اختلاف در تاریخ استنساخ عثمان ـ پس از رحلت پیغمبر با بودن صحابه و حافظان و کاتبان وحى و آزادى نسبى مردم، آن کتاب تحریف شود و این تحریف همچنان باقى بماند و در تمام ممالک اسلامى و در همه اعصار مورد قبول مسلمین و حتى خاندان پیغمبر(ص) قرار گیرد؟
پیش از این گفتیم که به جهات زیادى مسلمانها به قرآن توجه و اهتمام شدید و بسیار داشتند و آن را مینوشتند و از بر میکردند. حتى زنهاى مسلمان نیز در این راه کوشا بودند؛ به حدى که بعضى از آنها مهرشان را تعلیم سورهاى از قرآن قرار میدادند و بعضى دیگر تمام قرآن را مینوشتند یا حفظ میکردند. آیتالله خوئى در مقدمه تفسیرالبیان از طبقات ابن سعد نقل کردهاند که ام ورقه ـ دختر عبدالله بن حارث ـ قرآن را جمع کرده بود و پیغمبر(ص) به دیدن این زن میرفت و وى را «شهیده» مینامید. همین بانو در موقع غزوه بدر به پیغمبر گفت: «اجازه میدهید با شما بیرون بیایم و زخمیها را مداوا و بیماران را پرستارى کنم؟ شاید خداوند براى من شهادتى عطا فرماید.» پیغمبر(ص) فرمود: «محققا خداوند به تو شهادتى خواهد بخشید.» آقاى خوئى دنبال این نقل میافزایند: «وقتى حال زنها در جمع آورى قرآن چنین باشد، حال مردان چگونه خواهد بود؟» و از حافظان قرآن در زمان پیغمبر جمعى بسیار به شمار آمدهاند. قرطبى گفته در روز یمامه (جنگ با مسیلمه) هفتاد نفر قارى کشته شدند و در حیات پیغمبر(ص) همین اندازه در بئر معونه به شهادت رسیدند و در روز یمامه از قاریان چهارصد مرد کشته شدند. به علاوه شدت اهتمام پیغمبر به قرآن و داشتن نویسندگان متعدد و نزول تدریجى قرآن همگى موجب قطع به این مطلب میشود که آن حضرت در حیاتش دستور نوشتن قرآن را داده است و از زید روایت شده: «ما نزد پیغمبر قرآن را از رقعهها گردآورى و جمع میکردیم.» روایت زید را عموم اهل سنت نقل کردهاند. علاوه بر اهتمام فوقالعاده پیغمبر(ص) به قرآن که هم با حرص و ولع بسیارى آن را حفظ میکرد و هم مسلمانها را به فراگرفتن و از بر کردن و نوشتنش تحریض مینمود و ثواب فراوان و اجر جزیل بر خواندن و نوشتن و حفظ کردنش وعده میداد و امر میکرد تا آنچه را نوشته و حفظ نمودهاند، بر او بخوانند و آنها را تصحیح و اصلاح میفرمود و نیز علاوه بر عشق مسلمانها به قرآن و سعى بلیغ و جد وافر در حفظ و کتابت قرآن به طوری که علاوه بر شماره سورهها و آیات، حروف آن را ضبط نموده و حتى تعیین میکردند که چند الف و چند باء و چند تاء تا آخر حروف هجا در قرآن وجود دارد و نیز دقت عجیب در حرکات و سکنات و مدّ و تشدید و اشمام و روم و اماله و غیرها و در ضبط کلمات که هر کلمه به چه صورت تلفظ و نوشته شود که با این اهتمام و دقت و مواظبت محال است که یک کلمه بتوان بر آن افزود و یا از آن کاست و کسى نفهمد یا اعتراض نکند. آرى، علاوه بر همه این اسباب و موجبات، خداوند خود حفظ قرآن را به عهده گرفته و این تعهد را با تأکید شدید اعلام و اعلان نموده و فرموده است:
«إنّا نحنُ نزّلنا الذکر و انّا له لحافظون»
محققا ما، خودمان قرآن را فروفرستادیم و قطعا و یقینا ما آن را حفظ کنندهایم. (الحجر،9)
لفظ «حفظ» شامل میشود حفظ از هر گونه تصرفى را در الفاظ قرآن، خواه به کاستن و افزودن و خواه به تقدیم و تأخیر. آیا عقل چنین مطلبى را مىپذیرد که چنین کتابى و چنین معجزه جاودانى که تا رستاخیز پروردگار حفظش را به عهده گرفته است، اندکى بعد از رحلت پیغمبر(ص) تحریف شود؟
و باز فرموده است:
«ان الذین کفروا بالذکر لمّا جاءهُم و إنهُ لکتابٌ عزیز لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیلٌ من حکیم حمید»
محققاً کسانی که به ذکر (قرآن) وقتى به آنها رسید کافر شدند (بر ما پوشیده نمیمانند) و یقینا آن (ذکر) کتابى غالب و پیروز است (پیروز بر ملحد و کافر و سوء قصد کننده). باطلى نه پیش از آن و نه پس از آن نمیآیدش. از پیشگاه فرزانهاى ستوده به تدریج فرود آمده است.» (فصلت،41و42)
در این آیه باطل به جمیع اقسامش از وارد شدن بر قرآن و راه یافتن به آن نفى شده است. بدیهى است که تحریف از افراد باطل است و نباید در قرآن پدید آید. از انتخاب نام «ذکر» از بین اسامى قرآن در دو آیهاى که راجع به حفظ آن است، این نکته به ذهن میآید که خداوند میخواهد به مسلمانها بفهماند که تمام عقائد و احکام و همه وظائف و تکالیف دینى به وسیله قرآن یادآورى میشود و به یاد میآید و وظیفه پیغمبر که فقط یادآورىکننده میباشد (انما انت مذکر)، به واسطه قرآن انجام میشود. در این صورت نباید ولو یک آیه آن از خاطرها برود و فراموش شود و نازلکننده ذکر به آن رضا نخواهد داد و آن را حفظ خواهد فرمود و باطل به آن راه نخواهد یافت.
روایات بسیارى که فریقین از رسول اکرم(ص) راجع به اهمیت قرآن و ثواب قرائت آن و فضیلت سورهها نقل کردهاند، به خوبى نشان میدهند که قرآن در حیات پیغمبر کامل و مدون و منظم بوده است؛ از قبیل ثواب ختم قرآن یا مدت ختم که عبدالله بن عمرو عاص و دیگران را منع فرمود از اینکه در کمتر از سه روز آن را ختم کنند؛ یا آنکه فرمود: «هر کس ثلث قرآن به او داده شود، ثلث نبوت داده شده و هر کس دو ثلث قرآن به وى داده شود، دو ثلث و هر کس تمام قرآن به او داده شود، تمام نبوت به او عطا شده است.» یا هر کس «قل یا ایها الکافرون» را بخواند، مثل آن است که ربع قرآن را خوانده و «هر کس سوره توحید را بخواند، ثواب ثلث به او داده میشود» و نیز خبرى که به قول طبرسى از پیغمبر(ص) شیوع یافته که: «به جاى تورات، سور طولانى و به جاى انجیل، مثانى و به جاى زبور، مئین به من داده شده و با سور مفصل بر دیگر انبیا برترى یافتم.» و همین معنى با الفاظ دیگر و با اندک اختلافى در کتب حدیث و تفسیر شیعه و سنى روایت شده است و روایات فراوان دیگرى از پیغمبر منقول است که عموما دلالت صریح بر این مطلب دارد که قرآن در زمان پیغمبر به صورت کتابى کامل و منظم بوده است و لفظ «کتاب» که مکرر در قرآن و حدیث آمده، شاهدى قوى بر این حقیقت است؛ زیرا بر اوراق پراکنده نامنظم کتاب گفته نمیشود و نامیدن سوره حمد به فاتحه الکتاب مؤید این مطلب است؛ به خصوص که اشتمال این سوره بر تمام معانى قرآن با جمال این حقیقت را روشنتر میکند که قرآن به صورت کتابى منظم و این سوره آغاز آن بوده است و اگر نظر به اوراق باشد، باید «صحف» یا «کتب» گفته میشد؛ مانند: «یتلوا صُحُفاً مطهره فیها کتبٌ قیمه»؛ اما وقتى پیغمبر در حدیث متواتر ثقلین میفرماید: «کتاب الله و عترتى»، پیداست که از آن مجموعه مدون منظم اراده و فهمیده میشود. مهمتر اینکه هر حدیثى ولو از شخص پیغمبر روایت شود، باید آن را بر قرآن عرضه کرد؛ اگر با قرآن موافق بود، پذیرفت و گر نه، مردودش دانست و این دستورى صریح است که پیغمبر(ص) داده و ملاک اعتبار احادیث را معین نموده و فرموده است:
«اذا جاءکم عنى حدیث فاعرضوه على کتاب الله؛ فما وافقه، فاقبلوه و ما خالفه، فاضربوا به عرض الحائط»
و چه مخالفتى بالاتر از اینکه گفته شود از قرآن آیاتى برداشته شده و با این گفتار قرآن را از اعتبار انداخته و مستمسکى به دست دشمنان اسلام و قرآن بدهیم؟
بهترین برهان روشن بر خرافه بودن قول به تحریف قرآن این است که هرگاه روایتى ضعیف یا گفتارى بىاساس و یا خطا و اشتباهى از عالمى سنى یا شیعى در این باره صادر شده است، علمای فریقین میکوشند که خود را مبرى و منزه از این ننگ معرفى کنند و هر کدام گناه قول به تحریف را به گردن دیگرى میگذارند. خوشبختانه امروز معلوم شده است که برخى از روایات مربوط به تحریف به وسیله چه کسانى جعل شده است و بعضى دیگر معنى دیگرى دارد غیر از آنچه موجب لغزش افراد نادرى گردیده است و فریقین بر عدم تحریف اجماع و اتفاق دارند. قرآن به دستور پیغمبر(ص) به صورتی که هم اکنون موجود است، جمعآورى شد. قبلا درباره اهتمام فوقالعاده پیغمبر و مسلمانها به قرآن گفتیم. بدیهى است که لازمه چنان اهتمامى، توجه به نظم و ترتیب این کتاب آسمانى است. مگر میشود که کسى یا کسانى به کتابى بسیار اهمیت بدهند و آن را عظیم و سودمند، بلکه عظیمتر و سودمندتر از هر کتاب دیگرش بدانند و توجهى به نظم و ترکیب و ترتیب و تألیف آن نکنند؟ و اگر هیچ دلیل نقلى و مدرک تاریخى هم نداشته باشیم، باید به حکم عقل و قرائن اوضاع و احوال قبول کنیم که قرآن به دستور پیغمبر منظم و مرتب شده است؛ چه، جاى آنکه علماى فریقین به کثرت روایت کردهاند که هر آیه و سورهاى نازل میشد، پیغمبر به کاتبان وحى امر میفرمود که آنها را در کجا قرار بدهند و آیه را در کدام سوره و بعد از کدام آیه و سوره را قبل از کدام سوره و پس از کدام بنویسند. این است که مىبینیم در میان سورههاى مکى، آیه یا آیاتى مدنى و برعکس واقع شده است و محال است که مسلمانها بدون دستور پیغمبر و با میل و نظر خود چنین عملى را انجام داده باشند، با آنکه آنها در امورى بسیار کوچکتر در مورد قرآن احتیاط میکردند؛ همچنان که در موقع اختراع نقطه و اعراب، آنها تا مدتى توقف داشتند که الفاظ قرآن را منقوط و مُعرَب کنند.
همان طور که الفاظ و کلمات و آیات و سور قرآن همگى سخن خدا و دستور اوست، سبک و اسلوب و نظم و ترتیب آن نیز به فرمان پروردگار است؛ زیرا نشانههاى کار خدایى در آن پیداست و همچنان که پیغمبر نمیتوانست مانند قرآن سخنى بیاورد، ترتیب و تنظیم آن نیز بدون استمداد از وحى از عهدهاش بر نمیآمد.