نویسنده: غلا معلی عزیزی
مقدمه
فهم متون دینى،[1] به ویژه قرآن، همانند فهم گفته و نوشتههاى دیگر قانونمند است. علاوه بر آن، قرآن به دلیل ویژگىهاى منحصر به فردش، ملاکهاى افزونترى براى فهم دارد که غفلت از آن انسان را از شناخت صحیح مراد خداوند از آیههاى نورانىاش باز مىدارد. بدین سبب، از دیر باز کژ فهمىهاى بسیارى دامنگیر مراجعان به قرآن بوده و هست. کژىهایى که ممکن است در زمینه فهم قرآن پدید آید به «آسیبهاى فهم» نامبردار است. توجه به این آسیبها و راههاى رفع آن هم زاد خود قرآن است.
پیامبر(صلّى اللّه علیه و آله) و جانشینان گرامىاش (علیهم السلام) هماره مخاطبان قرآن را به فهم صحیح و بایسته راهنمایى کرده، آنان را از انحراف در فهم کتاب خدا بازداشتهاند. اعتراضهاى پیامبر(صلّى اللّه علیه و آله) به برهم زنندگان آیههاى قرآن[2] و ایستادگى اهلبیت (علیهم السلام) در پاسدارى از حریم قرآن در برابر مدعیان فهم آن در این راستاست.
حضرت على (علیه السلام) از یکى از قاضیان زمان خود پرسیدند: آیا تو ناسخ و منسوخ (قرآن) را از یکدیگر باز مىشناسى؟ پاسخ داد: نه. حضرت فرمودند: خود و دیگران را نابود کردى.[3] آن حضرت در نامهاى به معاویه نوشتند: تو با تاویل قرآن به دنیا دست یازیدى.[4] امام باقر (علیه السلام) در دیدار با قتاده - که یکى از فقیهان و مفسران بصره بود - فرمودند: اگر قرآن را از پیش خود (بدون توجه به ویژگىها و معیارهاى فهم آن) تفسیر کنى، هم خود را نابود کردهاى و هم دیگران را و اگر سخن دیگران را بازگویى، خود و دیگران را به نابودى کشاندهاى .... [5] امام صادق (علیه السلام) در پاسخ صوفیان (که آیههاى زهد و ایثار را شاهدى براى خود دانسته و علیه امام (علیه السلام) استدلال و احتجاج مىکردند) فرمودند: آیا شما به ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه قرآن آگاهید؟ گمراهان و نابود شدگان این امتبه امثال این گونه آیهها گمراه و نابود شدند. [6]
بنابراین، آسیبهاى فهم قرآن از قدیمىترین بحثهاى قرآنى است که معلمان قرآن بدان هشدار داده و به دامنگیر شدن آیندگان نیز خبر دادهاند، آن گونه که در سخن حضرت على (علیه السلام) آمده است: زمانى فرا رسد که... کالایى نزد آنان ارزانتر از قرآن نیست، آنگاه که به حق خوانده شود (و معناى درست آن بیان شود) و کالایى پرفروشتر و گران قیمتتر از قرآن نیست. آنگاه که ناروا معنا شود. [7] آسیبهاى باد شده بدین قرار است:
1- ناآگاهى از ویژگىهاى قرآن؛
گام نخست در راه فهم و بهرهگیرى از قرآن شناخت ویژگىهاى این کتاب ارجمند است؛ زیرا قرآن علاوه بر جنبههایى که در هر نوشتهاى وجود دارد و نویسندگان و خوانندگان بدان آگاهند، داراى ویژگىهایى است که بدون آگاهى نسبت به آنها فهم صحیح آن ممکن نیست.
الف- راهنمایى معلمان قرآن؛ گرچه مخاطبان قرآن در عصر نزول، ظاهر بخش مهمى از آن را مىفهمیدند و از پیش خود به مرحلهاى از فهم قرآن مىرسیدند، ولى چنان نبود که هیچ آیهاى بر آنان مبهم نماند و مراتب عالى فهم آیهها را همگى دریابند. پس معلم و مفسرى لازم بود تا آیههاى الهى را بر مردم بیان کند و مشکلات فهم مردم را برطرف نماید. معلم قرآن کسى جز پیامبر(صلّى اللّه علیه و آله) نبود که وظیفه پیام رسانى الهى را به تعلیم خداوند بر عهده داشت. او نخستین کسى بود که قرآن را در همه ابعاد و مراتب درک کرده بود و به مقتضاى فرمان الهى، وظیفه داشت براى مردم نیز شرح و توضیح دهد:
«و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم.»(نحل: 44).
برخى از مفسران مفاد آیه مزبور را منحصر به شرح آیههاى متشابه و مشکل قرآن کردهاند؛ بدان دلیل که آیههایى که نص یا ظاهر است نیازى به بیان و شرح ندارد [8] و اگر همه آیهها نیاز به توضیح داشته باشد لازمهاش آن است که همه مجمل باشد.[9] اما باید توجه داشت که اولا، «ما نزل» اطلاق دارد و تمامى آیهها را دربر مىگیرد. ثانیا، آیه در مقام بیان یکى از وظایف حضرت رسول(صلّى اللّه علیه و آله) است و این بیان براى همه آیهها موضوعیت دارد، هرچند مفاد آیه پیچیده نباشد. علاوه بر آن، گاهى مفاد اولیه آیه روشن بوده. ولى ایشان مراتب بالاترى از آن را بر مردم بیان کردهاند. به این ترتیب، بیان و شرح پیامبر(صلّى اللّه علیه و آله) درباره آیههاى قرآن، اعم از نص و ظاهر و متشابه و...، حجت است [10] و این وظیفه پس از ارتحال پیامبر(صلّى اللّه علیه و آله) بر عهده عترت آن گرامى نهاده شد و به مقتضاى حدیثشریف ثقلین بیان آنان نیز براى طالبان فهم قرآن حجت است.[11] بر این اساس، جویاى فهم قرآن باید به این ویژگى قرآن آگاه بوده و توجه داشته باشد قرآن کتابى است که در کنار آن معلم نهادهاند تا معارف آن را به مردم بیاموزد و مراجعه به آن از پیش خود، انسان را آن چنان که شایسته است به مقصد نمىرساند و حتى در برخى موارد، بر حیرت و گمراهى او مىافزاید، مگر این که از شیوهاى که پیامبر(صلّى اللّه علیه و آله) و اهلبیت (علیهم السلام) در فهم قرآن ارائه دادهاند پیروى کند و از تفاصیل و قیدها و توضیحهایى که درباره آیهها بیان نمودهاند بهرهمند شود. [12]
ب- محکمات و متشابهات؛ آیههاى قرآن از لحاظ بیان مطالب یکسان نیست و در دو طیف جداگانه تقسیمبندى مىشود: نخست آیههایى که «محکم»اند؛ یعنى، در دلالتشان بر مراد و مقصود خداوند استوار و قطعىاند و احتمالات گوناگون درباره مفاد آنها وجود ندارد و دیگر آیههایى که معانى گوناگونى را بر مىتابد و در دلالت بر مقصود گویایى و استوارى دسته پیشین را ندارد. این آیهها به «متشابهات» نامبر دارند. قرآن خود به این نکته اشاره فرموده است:
«هو الذى انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هن ام الکتاب و اخر متشابهات» (آلعمران:7)
شناخت این دو دسته عامل مهمى در برداشت و فهم صحیح از قرآن به شمار مىآید؛ زیرا در پرتو این آگاهى، تکیهگاه فهم متشابهات، که آیههاى محکماند، به خوبى روشن مىشود و مخاطب براى فهم آن مستقیما به سراغ محکمات مىرود، بى آنکه دچار لغزشى شود یا ندانسته احتمال غیر مراد آیه را بر قرآن تحمیل کند. بنابراین، آن که به این ویژگى قرآن آگاهى ندارد یا آگاه است و از روى عمد بدان توجهى نمىکند دچار لغزش و انحراف مىشود و چه بسا، گمان کند که آیههاى قرآن با هم اختلاف و تناقض دارند - چنانکه عدهاى در صدر اسلام به این گمان دچار شده بودند- [13] و یا براساس این آیهها به جبر گرایش پیدا کنند - آنگونه که برخى از مسلمانان از آیههایى مانند «لیسلک من الامر شىء...» (آل عمران:128) و «و الله خلقکم و ما تعملون» (صافات:96) عقیده جبر را فهمیدهاند و از آیههاى دیگر، جسمانیت خداوند و دیده شدن او به چشم (در قیامت) را بر گرفتهاند؛ مانند:آیه «الرحمنعلى العرش استوى» (طه:5) و آیه «وجوه یومئذ ناضرة الى ربها ناظرة.» (قیامة: 22 و23).
به هر روى، ناآگاهى و بىدقتى درباره محکم و متشابه یا ناسخ و منسوخ (که مصادیقى از متشابهات است) موجب به هم ریختن آیهها (ضرب القرآن بعضه ببعض) خواهد شد، چنانکه ممکن است کسى آیه متشابهى را محکم تصور کند و بر اساس آن، آیههاى دیگر را وارونه بفهمد؛ چه اینکه پیروان بسیارى از مذاهب انحرافى به آیههاى قرآن تمسک کرده و درستى راى و مذهب خود را با آن تایید نمودهاند.
ج- قیدها و مخصصها؛ نزول قرآن در زمان طولانى سبب شد تا عامها و مطلقها در کلام الهى در برخى موارد، جداى از قیدها و مخصصها باشد و از آن جا که تمامى قرآن مجموعه واحدى است و مطالب آن با یکدیگر ارتباط دارد و آیهها شاهد و مصدق هم قرار مىگیرند، لازم استبه هنگام فهم، از وجود یا عدم قید یا مخصصى در آیههاى دیگر که مربوط به موضوع مورد بحث آیه است با خبر شویم و آن را در فهم آیه دخالت دهیم. علاوه بر این، گاهى قیدى در خارج از قرآن در بیان معلمان قرآن (علیهم السلام) آمده که باید مورد توجه قرار گیرد و بر اساس آن، آیه شرح و معنا شود. بر این مبنا یکى از آسیبهاى جدى فهم، نادیده انگاشتن قیدهاى قرآنى و غیر قرآنى است که در فهم آیه مؤثر است. در چند آیه قرآن، خون جزو خوردنىهاى حرام معرفى شده است؛ مانند: «انما حرم علیکم المیتة و الدم.» (بقره:173) در این آیه و آیههاى3 مائده و 115 نحل، خون به طور مطلق و به هر شکلى که باشد حرام اعلام شده، ولى در آیه 145 انعام قید «ریخته شده» را نیز بر آن افزوده است «او دما مسفوحا.» بنابراین،، با توجه به این قید، خونهایى که پس از سربریدن حیوان در رگها باقى مىماند حرام نیست و مراد از حرمتخوردن خون در آن چند آیه نیز صرفا حرام بودن خونى است که پس از سر بریدن از بدن حیوان خارج مىشود.
نمونههاى دیگر از آیاتى که قید آن در روایات وجود دارد آیه 2 سوره نور است: «الزانیة و الزانى فاجلدوا کل واحد منهما ماة جلدة.» این کریمه درباره حد زناست و اطلاق آن شامل همه زناکاران مىشود، چه آنان که همسر دارند و در کنار او زندگى مىکنند، چه کسانى که در جایى دیگر دور از او هستند و چه آنان که بىهمسرند. اما روایت حکم آیه را مختص غیر محصنه مىداند (وقتى که زانى و زانیه همسر نداشته یا دسترسى به همسر خود نداشته باشند.) بنابراین، آیه به همین مورد مقید و از شمول آن کاسته مىشود.[14] پیداست که عدم پىجویى از چنین مواردى یا ناآگاهى با این ویژگى قرآن تا چه حد فهم ما را از مراد خداى متعال دگرگون مىسازد.
د- ظاهر و باطن قرآن؛ معارف قرآن همه آن نیست که از دلالت ظاهر آیات به دست مىآید، بلکه در وراى آنچه از ظاهر آیه فهمیده مىشود مراحل بالاترى وجود دارد که در زبان معلمان قرآن از آن به «باطن قرآن» یاد شده است. به عقیده برخى از عالمان قرآن پژوه، با تدبر در قرآن مىتوان از ظهور معناى ساده و ابتدایى گذشت و به معانى پیچیدهتر که در پس این معنا نهفته است دست یافت؛ مثلا، از آیه کریمه «و لا تشرکوا به شیئا» (نساء:36) در ابتدا فهیمده مىشود که نباید بتها را پرستید، ولى با نظرى وسیعتر، این معنا را مىیابیم که انسان نباید به غیر اذن خدا از دیگران اطاعت کند و با نظرى گستردهتر، از این که انسان حتى از دلخواه خود نباید پیروى کند و با نظرى عمیقتر، نباید از خدا غفلت کرد و به غیر خدا توجه داشت؛ زیرا پرستش بتها به این دلیل ممنوع است که خضوع در برابر غیر خداست و بت بودن معبود خصوصیتى ندارد، چنانکه قرآن اطاعت شیطان را عبادت او شمرده است: «ان لا تعبدوا الشیطان» (یس: 60) با تحلیلى دیگر، معلوم مىشود که فرقى در اطاعت از دیگران با پیروى از خواهشهاى نفسانى خود وجود ندارد، چنانکه قرآن مىفرماید: «افرایت من اتخذ الهه هواه» (جاثیه:23) با تحلیل دقیقتر، معلوم مىشود که اصلا نباید به غیر خداى متعال توجه و التفات داشت و از او غفلت کرد؛ زیرا توجه به غیر خدا همان استقلال براى غیر او و تواضع نشان دادن در برابر عبادت و پرستش خداست و خداوند غفلت کنندگان را وعده عذاب داده است: «و لقد ذرانا لجهنم کثیرا من الجن و الانس ... اولئک هم الغافلون» (اعراف:179).[15]
اما مىتوان گفت که همه معانى باطنى قرآن در دسترس فهم افراد عادى نیست و در این زمینه، باید به معلمان قرآن مراجعه کرد؛ زیرا دانش ظاهر و باطن قرآن در همه سطحها در اختیار آنان است.[16] بنابراین، همه نمىتوانند مدعى دانستن معارف باطنى قرآن باشند، به ویژه اگر بخواهند از پیش خود و بدون شاهد قرآنى یا روایى یا عقلى معناى نهفته در وراى ظاهر آیه را بیان کنند؛ چه در این صورت راه سوء فهم و برداشت به خوبى باز است و دلیلى بر درستى آن نخواهیم داشت. بنابراین، آسیبى که از این ناحیه به نظر مىرسد از دو جنبه است:
1- محدود و منحصر کردن مفاد آیه بر ظاهر آن؛ زیرا در این صورت، اگر راه صحیحى به دستیافتن آدمى بر معناى باطنى باشد - مانند اینکه شاهدى از قرآن یا روایت معتبر داشته باشیم - از معارف درون آیه محروم خواهیم ماند.
2- بىپروایى و بى ضابطگى در بیان معناى باطنى؛ که هر چه به نظر آید به عنوان باطن آیه مطرح گردد.
نکتهاى که یادآورى آن در اینجا ضرورى است آن که برخى افراد از باطن داشتن آیههاى قرآن سوء استفاده کرده و معتقد شدهاند که مراد از قرآن باطن آن است، نه ظاهرش که با دانش لغت و اصول محاوره فهمیده شود و نسبتباطن به ظاهر مانند نسبت مغز استبه پوست و عمل به باطن قرآن آدمى را از ظاهر آن بىنیاز مىسازد.[17] اینان، که به دلیل این عقیده به «باطنیان» مشهورند، هیچ دلیلى شرعى بر این باور خود ندارند، بلکه حتى همه آیههاى اعتقادى و احکام قرآن و روایات و سیره پیشوایان دین برخلاف این مدعاست.
2- ناآگاهى به ابزارهاى فهم
الف: ناآگاهى نسبت به اصول و معیارهاى فهم عدم دستیابى به قالب قرآن؛ از نخستین گامهاى فهم قرآن، تلاش در جهت دستیابى به قالب قرآن است. قرآن در عصر نزول و سالیانى پس از آن، به خط کوفى و بدون نقطه و اعراب نوشته مىشد، گرچه وجود حافظان فراوان و تلاوت گسترده قرآن مانعى در راه پیدایش اشتباه بود، اما نتوانست هر گونه اختلافى را پیشگیرى کند و بدین ترتیب، قرائتهاى هفتگانه و بیشتر شکل گرفت. درست است که اختلاف قرائت مغیر معنا در سراسر قرآن اندک است، ولى دقت در فهم اقتضا مىکند که جویاى فهم قرآن در صدد یافتن قرائت صحیح بر آید تا مطمئن شود آنچه مىفهمد و برداشت مىکند برگرفته از کلام الهى است. اما اگر بخواهد بدون ضابطه، قرائتهاى گوناگون را ملاک فهم خود قرار دهد قطعا به مراد خداوند نخواهد رسید و خشت اولى است که چون کج نهاده شود تا ثریا کج فهمى و انحراف ادامه مىیابد.
ب: بىتوجهى به اصول محاوره؛ قرآن همانند دیگر نوشتهها از الگوهاى زبانى ویژه برخوردار است. همانگونه که مردم در سخنان و نوشتههاى خود معیارهایى دارند و براساس آن مىگویند و مىنویسند و گفته و نوشتههاى دیگران را مىفهمند، همه پیامبران (علیهم السلام) نیز با زبان مخاطبان خود سخن گفتهاند تا در فراخوانى مردم به دین حق، خللى راه نیابد و تفهیم و تفهم به طور کامل و بایسته انجام شود. «و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه.» (ابراهیم:4) بنابراین، کسى که در پى فهم این کتاب ارجمند است باید قواعد و اصول محاوره را - به طور کلى - و معیارهاى زبان عربى را - به طور خاص - بشناسد. یکى از چیزهایى که در اصول محاوره عقلایى براى فهم سخن یا نوشته مورد توجه است مراجعه به قرینههاى پیوسته یا ناپیوسته و یا حتى قرینههاى غیر لفظى است. عدم توجه به قرینههاى یاد شده موجب سوء فهم و نسبت دادن مطالب غیر واقعى به گوینده یا نویسنده است. از آنجا که در قرآن و سخن پیشوایان دین (علیهم السلام) نه تنها مخالفتى با این روش نشده، بلکه بر همان اساس سخن گفته شده، بنابراین، آگاهى و توجه به این قرینهها ضرورى است. در ادامه، مرورى گذرا بر این قرینهها خواهیم داشت:
قرینههاى درونى
قرینههاى درونى پیوسته؛ این قرینهها چنانکه از نامشان پیداست، همواره همراه سخناند؛ از آن جمله، آیههاى پیشین و پسین آیه مورد نظر و یا لحن و مقام آیههاى یک قسمت است که به «قرینه سیاق» نامبردار است؛ مثلا، آیه49 دخان که مىفرماید: «ذق انک انت العزیز الکریم.» اگر بدون توجه به آیههاى قبل و بعد، که درباره عذاب قیامت است، این آیه را معنا کنیم، عزیز و کریم به معناى واقعى خود است و جمله مدحآمیز مىشود. اما اگر توجه کنیم که قبل از آن آمده است «خذوه فاعتلوه الى سواء الجحیم ثم صبوا فوق راسه من عذاب الحمیم» (دخان:47 و 48) و در آیه 50 پس از این آیه آمده «ان هذا ما کنتم به تمترون» کاملا در مىیابیم که مراد از «عزیز کریم» یعنى: ذلیل و حقیر که براى سرزنش و توبیخ بیشتر چنین آورده [18] و در این صورت، جمله در مقام مذمت و توبیخ مخاطب است. بنابراین، کسى که آیهها را بدون توجه به سیاق ویژهاش مورد بررسى و فهم قرار مىدهد به مفاد واقعى آن دست نمىیابد.[19]
از سوى دیگر، همهجا نمىتوان به وجود سیاق باور داشت؛ زیرا چینش آیههاى قرآن همه جا براساس ترتیب نزول نیست؛ چون پس از نزول کامل هر سوره، که بیشتر طى فاصلههاى زمانى نازل مىشد، قطعههاى گوناگون را در کنار یکدیگر قرار مىدادند. (البته غیراز سورههایى که به یکباره تمامى آن فرود آمده است.)
اضافه بر این، براساس اصول محاوره، گاهى گوینده در میان سخن خود جملهاى مىآورد که ارتباطى به قبل و بعد ندارد و نسبتبه آنها ناپیوسته است (جمله معترضه است.) اگر بپذیریم که آیه3 مائده در اصل، به همین ترتیب فرود آمده مىتوان باور داشت که جملههایى در میان آن معترضه است؛[20] زیرا هیچ ارتباطى با جملههاى پیشین و پسین خود ندارد و اگر آن رااز این میان برداریم وآغاز و پایان آیه به هم بپیوندد سخن یکپارچهاى را نشان مىدهد که در ابتدا، حکمى را آورده و سپس استثناى آن را مطرح کرده است. در این هنگام، معترضه بودن جملههاى میانى بسیار روشن است. بنابراین، نمىتوان گفت که چون جملههاى میانى دراین قسمت مطرح شده و در بیان حرمت برخى از خوراکىهاست، آنها را باید بر اساس همین سیاق ارزیابى کرد و مشمول همین حکم دانست. پس به صرف قرار گرفتن قسمتهایى در اطراف جمله یا آیه مورد بحث، سیاق واحدى از آن فهمیده نمىشود. حتى وجود مناسبت بین دو آیه، دلیل باهم فرود آمدن آنها یا یکى بودن سیاقشان نیست.[21] نتیجه آن که هم صرف نظر کردن از این قرینه نارواست و هم بىدقتى در تشخیص و استفاده از آن.
قرینههاى درونى ناپیوسته؛ منظور از این دسته، آیههایى است که در جاى دیگر سوره یا در سورههاى دیگر در رابطه با آیه مورد بحث وجود دارد و در توضیح مراد آیه به کار مىآید یا قید و استثنایى است که از دامنه شمول و کلیت آن مىکاهد و.... بىتوجهى به این گونه قراین موجب برداشت ناورا از آیهها و نسبتسخنان غیر واقع به خداى متعال مىشود؛ مانند کسى که علم غیب را مخصوص خداى متعال مىداند و از دیگران نفى مىکند - گرچه به تعلیم الهى بدانند - و مستند خود را آیه 65 نمل قرار مىدهد: «قل لا یعلم من فى السموات و الارض الغیب»، در حالى که در سوره جن آمده است: «عالم الغیب فلا یظهر على غیبه احدا الا من ارتضى من رسول» (جن:26 و27) بنابراین، مىتوان گفت که دانش غیب در اصل، مخصوص خداى متعال است، ولى او آن را به برخى از بندگان خالص خود مىدهد و آنان نیز به واسطه عنایت الهى عالم به غیباند.
قرینههاى بیرونى
بخشى از این قرینهها شرایط و اوضاع و احوال زمان نزول آیه است که مخاطبان قرآن به آن اشراف کامل داشتهاند. طالبان فهم قرآن باید به این زمینههاى نزول آشنایى یابند. کسى که زمینه نزول آیه مربوط به صفا و مروه را نمىداند گمان مىکند که طواف بر آن دو جایز است، نه واجب، در حالى که آیه بر اصل تشریع سعى بین صفا و مروه نازل شده و ربطى به بیان استحباب سعى ندارد، ولى بدان دلیل به «لاجناح» تعبیر شده که مسلمانان گمان مىکردند سعى میان صفا و مروه از بدعتهاى مشرکان است و یا به نقلى دیگر، آنان بر روى هر یک از آن دو کوه بتى گذارده بودند و پیامبر(صلّى اللّه علیه و آله) با مشرکان شرط کرده بودند که در هنگام حج مسلمانان، بتها را بردارند. آنان نیز چنین کردند، ولى هنگامى که یکى از مسلمانان مشغول سعى بود بتها را باز گرداندند و آیه نازل شد «ان الصفا و المروة من شعائر الله فمن حج او اعتمر فلا جناح علیه ان یطوف بهما» (بقره: 158) [22]
بخش دیگرى از قرینهها سخنان پیامبر(صلّى اللّه علیه و آله) و اهل بیت علیهم السلام درباره آیههاى قرآنى است که در بحث از ویژگىهاى قرآن در قسمت پراکندگى قیدها و قرینهها نمونهاى از آن بیان شد.
قرینههاى غیرلفظى؛ در محاورات عرفى، گاه بر قرینههاى غیر لفظى تکیه مىشود و بر اساس آن، گفتهها را تحلیل و بررسى مىکنند؛ یعنى شنوندگان با ویژگىهایى که از گوینده سراغ دارند برخى از احتمالها را از کلام او نفى یا اثبات مىکنند و در نتیجه، ویژگى او قرینهاى است بر مراد او از سخنانى که گفته است.[23] در فهم قرآن نیز مىتوان از این قرینهها بهرهمند شد. ویژگىهاى خداوند، فرشتگان و پیامبران (علیهم السلام) از این گونه قرینههاست. شریف رضى (رحمة اللّه) براساس همین قرینه، سخن اکرمه و سدى را که طبرى نقل کرده مردود مىداند. آن دو گفتهاند: چون ملائکه به حضرت زکریا بشارت دادند، شیطان بر این صدا و بشارت اعتراض کرد و حضرت زکریا را وسوسه کرد که آنچه شنیدهاى از سوى ملائکه نبوده، بلکه از ناحیه شیطان است؛ چون اگر از طرف حق تعالى بود ناگزیر به صورت وحى نازل مىشد. لذا، شک کرد و گفت: «انى یکون لى غلام.» (آلعمران: 40).
وى (شریف رضى (رحمة اللّه)) در رد این سخن گفته است: این حرف بیانگر نادانى کامل و بى بصیرتى گویندهاش به مقام پیامبران (علیهم السلام) است. انبیاى الهى (علیهم السلام) مقامشان برتر از آن است که ملعبه شیاطین قرار گیرند و نتوانند صداى شیطان و ملائکه را از هم تشخیص دهند .... چه دلیلى روشنتر از قرآن که نشان دهد حضرت زکریا ذرهاى شک نکرده از اینکه طرف خطاب خود را خدا مىداند.[24]
ج: ناآگاهى از دانشهاى مورد نیاز؛ کسى که در پى فهم قرآن است به دانشهایى نیاز دارد که بدون آگاهى از آنها، راه به جایى نمىبرد و در نادانى خود سرگردان مىماند. دانشهاى مورد نیاز از این قرار است:
1. دانشهاى ادبى؛ قرآن به زبان عربى است. بنابراین، دانشهاى وابسته به آن در فهم قرآن مورد نیاز است: صرف، نحو، فقه اللغة، معانى و بیان، آشنایى با اشعار معاصر نزول قرآن و.... به هر اندازه که جویاى فهم قرآن از دانشهاى یاد شده بىبهره باشد، به همان مقدار در فهم قرآن ناتوان است، گرچه در دانشهاى دیگر استاد و صاحبنظر باشد. کسى که تفاوت «ان» نافیه را با «ان» مخففه نداند چگونه به معناى ظاهرى قرآن دست مىیابد، چه رسد به این که بخواهد در صدد شرح و توضیح آن برآید؟ بر این اساس، هم باید در شناخت دانشهاى یاد شده کوشید و هم در کاربرد آنها دقت کرد. مرحوم بلاغى بر ادیب ماهرى چون زمخشرى خرده مىگیرد که چگونه در جایى «لا» را زاید دانسته، اما در جاى دیگر آن را نافیه قرار داده است. او معتقد است صاحب کشاف در مواردى که «لا» بر حرف قسم وارد مىشود با جایى که بر سرفعل، قسم مىآید خلط کرده است.[25]
2. دانشهاى قرآنى؛ با اینگونه دانشهاست که برخى ویژگىهاى قرآن - که پیشتر بدان اشاره شد - شناخته مىشود. در این بحثها، مطالبى از قبیل ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، تاریخ قرآن، وحى و انواع آن، اعجاز قرآن، شیوههاى فهم و تفسیر قرآن و ... مورد بررسى قرار مىگیرد. شناخت این موارد جایگاه مهمى در فهم قرآن دارد؛ زیرا تا کسى شناختى از متشابه نداشته باشد، به معناى ظاهرى آن بسنده کرده و با اعتقاد به آن، در فهم آیههاى دیگر ناتوان است و چنین مىپندارد که گویا آیههاى قرآن با یکدیگر در تعارضاند. کسى که «الى ربها ناظرة» (قیامة:23) را به معناى ظاهرىاش گرفته است، در بیان آیه «لا تدرکه الابصار» (انعام:103) متوقف خواهد شد.
بر اثر همین ناآگاهىها بود که افرادى در صدر اسلام مدعى وجود تناقض و اختلاف در قرآن شدند، غافل از آنکه در قرآن کریم آیات متشابهى وجود دارد که باید به شیوه صحیح با آنها مواجه شد.
3. دانشهاى دینى؛ از دیگر دانشهایى که در فهم قرآن دخیل است، دانشهاى مربوط به دینشناسى است. این دانشها بر دو دستهاند: نخست آنچه به ریشهها و باورهاى دینى مىپردازد دو دیگر دانشى که در باب شناخت وظایف دینداران است. گرچه قرآن شامل بخش مهمى از معارف دینى است و کلیات وظایف را بیان کرده، ولى جامع همه مسائل نیست؛ به این معنا که معمولا در تفصیل احکام، سخنى نگفته و آن را به عهده پیامبر(صلّى اللّه علیه و آله) گذارده است. بنابراین، مراجعه کننده به قرآن باید از دانشهایى که در زمینههاى یاد شده با کمک بیانات پیامبر و جانشینان او (علیهم السلام) فراهم آمده است و با دلیلهاى عقلى قطعى مبرهن شده، برخودار گردد.
دانشى که عهدهدار بحث از باورها و عقاید است «کلام» و دانشى که بیانگر فروع و وظایف است «فقه» و سایر پیش نیازهاى آن دانشهایى از قبیل اصول فقه، فقهالحدیث، رجال و درایه است. ناآگاهى از این قبیل دانشها در واقع، از دست دادن زمینههاى فهم بایسته بخشى از قرآن است (آیههایى که در ارتباط با باورها یا احکام است.) مهمترین آسیبى که از این ناحیه، فهم قرآن را تهدید مىکند تطبیق و تحمیل دادههاى کلامى و فقهى بر قرآن است. نمونههاى آن را مىتوان در تفسیرهاى مذاهب منحرف مشاهده کرد.
4. دانشهاى تجربى؛ قرآن کتاب دانشهاى تجربى نیست، بلکه براى هدایت مردم است و هرچه در این مسیر مفید بوده در آن طرح شده است. در این میان، به تناسب، به برخى پدیدههاى جهان آفرینش نیز اشاره شده است، گرچه در زمان نزول، سطح علمى مردم چنان نبوده که نکتههاى علمى قرآن را به خوبى دریابند. اما بعدها با رشد علوم، برخى از ابعاد اعجاز علمى قرآن آشکار شده و برخى در صدد برآمدهاند تا آیههاى قرآن را با دادههاى علوم گوناگون تطبیق دهند، گرچه معمولا دچار زیاده روى شده و از مرز تفسیر خارج گردیدهاند.[26]
در زمانهاى گذشته برخى از مفسران آیات مربوط به آسمانهاى هفتگانه را بر افلاک نهگانه هیئت بطلیموسى تطبیق داده بودند، اما با گذشت زمان و ابطال آن، نادرستى این فرضیه روشن شد و اساس آن فرو ریخت.[27] بنابراین، آگاهى از دانشهاى تجربى گرچه به فهم بخشى از قرآن، که درباره پدیدههاى طبیعى است، کمک مىکند، اما باید جانب احتیاط را نگه داشت و در تطبیق آیهها بر دادههاى علوم تجربى، دقت لازم را به کار بست تا مطلبى بر قرآن تحمیل نشود.
5. دانشهاى انسانى؛ قرآن مجموعهاى از معارف درباره مبدا و معاد و احکام و آداب است و مباحث گوناگون آن به نوعى، در سازندگى انسان نقش دارد. امروزه همه مکاتب مطالعات فراوانى در ابعاد گوناگون زندگى فردى و اجتماعى انسان و روابط و مناسبات حاکم بر آن داشته و دارند و متناسب با مبانى فکرى و عقیدتى خود، آراء گوناگونى در هر بخش از علوم انسانى مطرح کردهاند، گرچه دانستن این علوم تاثیرى مستقیم در فهم ما از قرآن ندارد، ولى آگاهى از آنها سؤالات فراوانى را براى ما به وجود مىآورد که هنگام مراجعه به قرآن در صدد پاسخیابى آنها بر مىآییم و به سرعت، از آیهها نمىگذریم، حتى از اشارهها و دلالت ایمایى و التزامى آیهها ممکن است بهره ببریم. کسى که از این دانشها بىبهره است ذهنى پر سؤال ندارد و به راحتى، از آیهها مىگذرد و در نتیجه، انتظار زیادى از مدلولهاى گوناگون آیات ندارد و به نکتههاى کمترى دست مىیابد. [28]
3- ناآگاهى و بىتوجهى به منابع فهم
از جمله مواردى که در بحث آسیبشناسى فهم باید مورد بررسى قرار گیرد «منابع فهم» است. شناخت منابع و میزان اعتبار آن، کیفیت بهرهبردارى از آن و اولویت و اهمیت بعضى نسبت به بعضى دیگر از نکاتى است که باید بدان آگاهى داشت.
آسیبهاى فهم قرآن با قرآن
نخستین و مهمترین منبعى که در فهم این کتاب مقدس به کار مىآید خود قرآن است؛ زیرا چنان که پیشتر گفته شد، قرآن براساس اصول محاوره میان مردم سخن گفته است. گویندگان و نویسندگان در سخن خود نکاتى مىآورند که با توجه به گفته یا نوشته خویش در جاى دیگر معنا مىیابد؛ یعنى، برخى گفتههاى خود را قرینه برخى دیگر قرار مىدهند. مخاطبان نیز بدون توجه به آن گفتهها، که در فهم مراد گوینده مؤثر است، مطلبى را به صاحب سخن نسبت نمىدهند. قرآن نیز از این اصل برکنار نیست و فهم هر بخشى از آن در فهم بخشهاى دیگر مؤثر است، به ویژه آن که نزول قرآن به یکباره نبوده و همه مقصود خود را در جاى معینى بیان نکرده است.
پیشوایان دین نیز در مواردى، براى توضیح و تفسیر آیهها از دیگر آیات استفاده کردهاند؛ مانند حدیث نبوى(صلّى اللّه علیه و آله) که در توضیح آیه «الذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الامن و هم مهتدون» (انعام: 82) از آیه «لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم» (لقمان:13) استفاده کرده و به کمک این آیه، مراد از واژه «ظلم» در آیه اول را شرک به خداوند دانستهاند. اینک به ذکر مهمترین آسیبها در این زمینه مىپردازیم:
الف - بسندهکردن به قرآن؛ برخى از مفسران که به استفاده از قرآن براى فهم گرایش داشتهاند نسبت به منابع دیگر کم توجهى کرده و خواستهاند فقط با بهرهگیرى از آیههاى قرآن به فهم معارف آن نایل آیند، ولى پیداست که فهم کامل قرآن با کاوش در همه منابع و استنباط از تمامى ادله و قراین شکل مىگیرد. استفاده از یک منبع و وا نهادن دیگر منابع در واقع، از دست دادن زمینههاى لازمى است که در فهم قرآن سرنوشت ساز است و از آن جا که برخى توضیحات و قرینهها تنها در روایات آمده و هیچ راهى براى فهم آن از قرآن نداریم، بسنده کردن به قرآن راه فهم درست بخشى از قرآن را بر ما مىبندد. مرحوم علامه طباطبایى (رحمة اللّه)، که خود از استوانههاى فهم قرآن با قرآن است، در موارد متعددى از تفسیر گران سنگ المیزان، به نقش منحصر به فرد روایات در فهم قرآن تصریح فرمودهاند؛ از جمله: در بیان مراد از «صلاة وسطى» در آیه 238 بقره (المیزان، ج 2، ص246)، در بیان مقصود از «اشهر معلومات» در آیه197 بقره (همان، ص 78)، درباره آیه33 مائده (همان، ج 5، ص 291)، در تفسیر آیه 38 این سوره، مراد از دستى که به جرم سرقت قطع مىشود (دست راست)، مقدارى که قطع مىشود و میزان مالى که به سبب آن دست دزد را مىبرند (همان، ص329) و موارد متعدد دیگر - که بدون مراجعه به روایات قابل فهم نخواهد بود. از جمله کسانى که به این آسیب دچار شده، صاحب تفسیر الهدایة و العرفان فى تفسیر القرآن است.
ب - مهجور داشتن قرآن؛ گرچه مفسران قرآن در طول تاریخ، براى فهم قرآن کم و بیش از این منبع بهره بردهاند، ولى این بهرهگیرى چندان در خور این منبع شریف و ارجمند نبوده است. از جمله کاستىهاى فهم آنان، بىتوجهى به این گنجینه ارزشمند است، حتى آنان که خود بهترین راه فهم قرآن را مراجعه به خود قرآن دانستهاند[29] آن را در توضیح ابهام یا تبیین اجمال آیهها و بیان تقیید و تخصیص منحصر کرده، در عمل از شمول آن نسبت به همه معارف و قصص کاستهاند، در حالى که دادههاى قرآنى براى فهم در بیان ابهام و اجمال و خاص و ناسخ و ... خلاصه نمىشود و حیطه بسیار گستردهترى دارد و کسى که به این راه وارد شود خواهد فهمید که چه گوهرهاى بىنظیرى دست نخورده باقى مانده است.
نباید گمان کرد که فهم قرآن با قرآن کارى سهل و کم دامنه است و هر کسى مىتواند با یافتن آیههاى همگون (از معجم) از عهده آن برآید؛ زیرا این کار، هم مشکل است و هم درازدامن و تنها از راه انس با قرآن و احاطه کامل بر سراسر آن با ژرفنگرى و مو شکافى قابل دستیابى است. اگر کسى بخشهایى از تفسیر المیزان را بنگرد متوجه مىشود که چگونه آیههایى که به ظاهر هیچ گونه ارتباطى با آیه مورد بحث ندارند به هنگام تفسیر و مو شکافى در فهم به کار مىآید «و ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه على بعض» [30] مصداق مىیابد. نمونه آن بحثى است که مرحوم علامه (رحمة اللّه) درباره آیه «اهدنا الصراط المستقیم» آورده و در آن از39 آیه دیگر بهره گرفته است.
توجه به سیاق آیهها نیز شعبهاى از فهم قرآن با قرآن است که در بحث از قرینهها بدان اشارت رفت. همچنین توجه به کاربرد قرآنى واژهها و فهم معانى آنها از رهگذر قرآن بخشى از این بحث (فهم قرآن با قرآن) است که در بخش واژهشناسى مىآید.
ج - بر هم زدن آیهها؛ از آسیبهایى که در زمینه بهرهگیرى از آیهها در فهم آیات دیگر ممکن است رخ دهد، بر هم زدن آیههاست؛ [31] یعنى معانى آیهها را به هم مخلوط کردن و ویژگى آیهها را واژگونه دانستن؛ مثل اینکه آیه محکم را متشابه بدانند و بالعکس. چنین خطایى در برداشت از آیهها نقص بزرگى بر جاى مىنهد. این آسیب، چنان که از روایت نبوى(صلّى اللّه علیه و آله) پیداست، در امتهاى گذشته نیز بوده و موجب گمراهى آنان شده است.[32] نتیجه بر هم زدن آیهها پیدایش تناقض میان آنها و تکذیب بعضى از آیهها نسبت به بعضى دیگر است، در حالى که بخشهاى گوناگون قرآن مصدق و مؤید یکدیگر است و عدم وجود اختلاف و ناهماهنگى یکى از ابعاد اعجاز این کتاب ارجمند مىباشد. «افلا یتدبرون القرآن و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا» (نساء: 82).
آسیبهاى فهم قرآن با روایت
ضرورت بهرهگیرى از روایات معصومان (علیهم السلام) به عنوان یکى از قراین نا پیوسته در بحثهاى گذشته بیان شد. اکنون به اختصار، آسیبهایى که در استفاده و برداشت از منابع روایى براى فهم قرآن وجود دارد اشاره مىشود:
الف. بسنده کردن به روایات؛ در بحث از فهم قرآن با قرآن، گفته شد که بسنده کردن به یک منبع کارى است ناروا که درهاى معارف قرآن را به روى جویاى فهم مىبندد. برخى در بسنده کردن به روایات تا جایى پیش رفتهاند که هیچ توضیح و تفسیرى در کنار روایات تفسیرى نیاوردهاند. تفسیرهایى مانند البرهان و نورالثقلین روایات وارد شده درباره آیهها را جمعآورى کردهاند، ولى حتى نوع روایات را مشخص ننمودهاند. پیداست که با این تفکر نمىتوان به معارف قرآنى رسید؛ زیرا:
اولا: روایات تفسیرى در مقایسه با حجم زیاد آیههاى قرآن اندک است.
ثانیا: در بیان روایات مربوط به قرآن، روایاتى وجود دارد که در شرح و تفسیر آیه نیست، بلکه بیان مصداق یا بیان بطن یا تمثل به آیه و مانند آن است.
ثالثا: در خود روایات، به تدبر و فهم قرآن امر شده و بر این اساس نباید تنها به روایات اکتفا کرد. «یعرف هذا و اشباهه من کتاب الله عز و جل.»[33]
رابعا: ، براى ارزیابى روایات، راههایى قرار دادهاند که یکى از آنها مخالفت یا موافقت با قرآن است و این فرع بر آن است که قرآن پیش از مراجعه به روایت قابل فهم و تفسیر باشد.
ب. پذیرش روایات غیر قابل استناد؛ مهمترین آسیبى که دامنگیر طالبان فهم قرآن بوده و در برخى موارد، هنوز هم هست پذیرش روایات غیر قابل استناد است؛ زیرا از این راه دروغهاى فراوانى به کتابهاى تفسیرى راه یافته و اساس فهم قرآن قرار داده شد است که عمده این دروغها از سوى راویان اسرائیلى جعل و نشر داده شده و به ویژه، در کتابهاى اهل سنت نقل شده است. تهمتهایى که به حضرت سلیمان (علیه السلام) و داود (علیه السلام) و برخى دیگر از انبیاى الهى (علیهم السلام) نسبت داده شده[34] از این طریق وارد فرهنگ اسلامى گردیده است.
بنابراین، جا دارد دقت و وسواس بیشترى در استفاده از منابع روایى اعمال شود و ملاکهایى که در علم رجال براى آگاهى از احوال راویان وجود دارد و معیارهایى که در تشخیص حدیث صحیح از سقیم در درایه مطرح است مورد توجه جدى قرار گیرد، حتى اگر روایتى از نظر سند عالى بود، ولى مخالف با قرآن یا مسلمات دینى بود کنار گذاشته شود، به ویژه روایاتى که زمینههاى نزول را بیان مىکند و در درون با یکدیگر در تعارضاند.
آسیبهاى فهم واژگان قرآن
الف: ملاک قرار دادن معناى کنونى واژهها؛ تلاش براى فهم و شناخت واژههاى غریب و نامانوس قرآن از نخستین گامهاى فهم کتاب است. آیههاى قرآن ترکیبى از این واژههاست که روشن شدن آن بخش عمدهاى از فرایند فهم است. قرآن به زبان مردم صدر اسلام فرود آمده و عمده آن براى معاصران قابل فهم بوده، ولى با گسترش اسلام و گذشت زمان، معانى برخى از آن واژهها دگرگون شده و کاربرد کنونى با کاربرد روزگاران پیشین متفاوت است. بنابراین، کسى که اکنون در پى فهم است باید همان معانى پیشین را ملاک فهم خود قرار دهد. پس یکى از آسیبها در این ناحیه، توجه به معناى کنونى واژههاست. اما علاوه بر آن، آسیبهاى دیگرى را نیز مىتوان یاد کرد.
ب: پىجویى معانى واژهها از منابع ضعیف؛ از رایجترین راههاى دستیابى به معانى واژهها، مراجعه به کتابهاى واژهشناسى است، اما نه کتابهایى که در زمانهاى بسیار دور از روزگاران صدر اسلام تهیه شده است؛ زیرا کتابهاى متاخر، هم نقل کننده سخن پیشینیان است - که در کتابهاى خود آنان در دسترس است - و هم بىتاثیر از فرهنگ واژگان زمان خودشان نیست حتى در پىجویى معانى واژهها در کتابهاى قدیمىتر هم اعتماد کامل بر گفتههاى آنان روا نیست؛ زیرا گاهى برخى از واژهشناسان دقت لازم در بیان برخى معانى نکرده یا آن را با معانى دیگر خلط کردهاند.
نمونه آن واژه «توفى» است که در برخى فرهنگها به معناى «اماته» (میراندن) آمده، در حالى که به معناى «کامل گرفتن» است. گاهى اینگونه گرفتن به میراندن است (یعنى یکى از مصداقها را به عنوان معنى واژه یاد کردهاند) و گاهى به خواب: «الله یتوفى الانفس حین موتها و التى لم تمت فى منامها» (زمر:43)؛ «هو الذى یتوفاکم باللیل...» (انعام: 60). براساس همان جابجایى مصداق و مفهوم واژه، برخى آیه «یا عیسى انى متوفیک و رافعک الى...» (آلعمران: 55) را دلیلى بر مردن حضرت عیسى (علیه السلام) مىدانند (متوفیک را به معنى «ممیتک» گرفتهاند.) این موضوع با آیه شریفه «بل رفعه الله الیه» (نساء: 158) ناسازگار است. بنابراین، «توفى» به معناى «به تمامى گرفتن» است که یکى از مصداقهاى آن میراندن است، گرچه در فرهنگ مردم، بعدها «توفى» را میراندن دانستهاند و به مرده «متوفى» مىگویند، ولى کاربرد قرآنى آن توسعه بیشترى دارد و غیر از این است. [35]
ج: عدم دقت در کاربرد قرآنى؛ بررسى کاربردهاى قرآنى واژهها اهمیت فراوان دارد. گاهى واژهها در کاربرد قرآنى، داراى معناى دیگر یا معناى محدودتر و یا گستردهتر از معناى اصلى استیا واژهاى که چندین معنا دارد تنها یک معناى آن در قرآن اراده شده و یا واژههایى چند معنا دارند، ولى در هر جایى یکى از آن معانى مراد است. واژههاى «محصنات»، «امة»، «کتاب» و مانند اینها (از واژههاى مشترک) معانى ویژهاى دارند و نباید آنها را در سراسر قرآن به یک معنا دانست، بلکه با توجه به سیاق کلام، معانى مورد نظر روشن مىشود.[36]
ذکر این نکته نیز ضرورى است که در شعرهاى بازمانده از شاعران عصر نزول و سخنان مردمان آن روزگار، شواهدى بر برخى از واژههاى قرآنى وجود دارد و مىتواند مورد استفاده قرار گیرد، گرچه دامنه زیادى ندارد.
ناآگاهى از زمینههاى تاریخى آیات
نزول تدریجى قرآن باعث شده تا آیههاى مربوط به حوادث گوناگون صدر اسلام در زمان مناسب خود، مسلمانان را به خوبى راهنمایى کند و آنان را در برخورد و مواجهه با شرایط گوناگون آماده سازد. اما اکنون که قرنها از آن حوادث مىگذرد، فهم آیههاى مربوط به آنها بدون در نظر گرفتن شرایط تاریخى نزول ناممکن مىنماید، گرچه بیشتر زمینههاى نزول تنها مصداقى از مفهوم کلى آیههاست و در طول تاریخ، هر زمان مصداقهاى تازهاى مىیابد، اما شناخت زمینههاى اولیه نیز هم چنان در فهم آیه مؤثر است.
آنچه در این جا حایز اهمیت است، بررسى صحیح زمینههاى یاد شده است که درباره برخى موضوعات قرآنى به طور خاصى مبهم مىنماید؛ مثلا، زمینه نزول آیههاى «افک» در سوره نور (آیه 11 به بعد) به گونهاى است که پژوهش پیرامون آن به تالیف یک کتاب انجامیده است.[37]
نکته دیگرى که نباید از نظر دور داشت اختصاصى بودن برخى از این زمینههاست؛ یعنى، مصداق آیه همان است که در آن زمان اتفاق افتاده؛ مانند زکات دادن حضرت على (علیه السلام) که درحال نماز واقع شد و آیهاى به دنبال آن فرود آمد و پس از آن مصداق دیگرى نخواهد یافت. [38]
پذیرش تمامى روایات زمینههاى نزول سبب شده است که درباره برخى آیهها چندین زمینه نزول متناقض نقل شود و در نتیجه آیه به معناى اصلى خود فهم نشود. توجه نکردن به هر یک از این موارد نیز نارواست؛ زیرا بدون آن، چگونه مىتوان آیه کریمه «انما النسىء زیادة فى الکفر» (توبه:37) و یا «لیس البر بان تاتوا البیوت من ظهورها» (بقره:189) را فهمید؟
روىگردانى از فهم عقلگرایانه [39]
یکى از منابعى که مىتواند در فهم آیههاى قرآن به کار آید مسائل قطعى عقلى است؛ مواردى که عقل بهطور قطعى حکمى دارد و کسى در بدیهى بودن یا منتهى به بدیهى بودن آن تردیدى ندارد ملاک فهم قرار مىگیرد و حتى گاهى با استناد به آن، مراد جدى خداوند از آیه را غیر از مراد استعمالى آن مىدانیم؛ و از ظاهر آیه دستبر مىداریم؛ مانندآیههایىکه در ظاهر، ممکن استبرجسمانى بودن ذات خداى متعال دلالت کند؛ مثلا، «وجوه یومئذ ناضرة الى ربها ناظرة» (قیامة:23) یا «و جاء ربک و الملک صفا صفا» (فجر: 2)
بىتوجهى به این منبع فهم موجب فهم نادرست از برخى آیهها - مانند آیههاى مزبور - مىشود و چنان که پیشتر گفته شد، در میان مذاهب اسلامى بسیارى بدان دچار شدهاند.
آسیبهاى رفتارى
1. ناتوانى پژوهشى؛ پس از آگاهى بر دانشها و دسترسى به منابع مورد نیاز، توانایى پژوهش و استنباط شرط ضرورى فهم قرآن است. ممکن است کسى همه پیش نیازها را تامین کند، ولى توان بهرهگیرى مناسب از سرمایههاى یاد شده را نداشته باشد؛ زیرا پژوهش و برداشت از متون نیز مانند سایر حرفههایى است که نیاز به ممارست و تجربه فراوان دارد و چنین نیست که با دانستن اینکه فلان چیز منبع فهم است راه فهم گشوده شود و درک صحیحى از آیه فراهم گردد؛ درست مانند فردى که بخواهد نجارى کند نام انواع چوبها را فرا گیرد، ابزارها را شناسایى کند و آنها را تهیه نماید، محصولات متنوع چوبى را در نظر آورد و طرحها و نقشههاى آن را ببیند. اما او به واقع نجار نیست و نخواهد توانست از ابزارها و مواد اولیه به طور صحیح استفاده کند، مگر اینکه با به کارگیرى درست ابزارها و مواد فراهم آمده و با نظرات استادى کار آزموده، روزگارى را در این حرفه سپرى کند و پس از تجربههاى مکرر، به کار آشنا شود. آنگاه از استادکار در این رشته انتظار مىرود که کار شایستهاى تحویل دهد.
پژوهشگر قرآنى نیز باید به تدریج، با به کارگیرى ابزارها و منابع فهم و انتخاب شیوه صحیح پژوهش، نیروى برداشت از قرآن را در خود تقویت کند و به جایى برسد که بتواند فرآیند فهم را به سهولت حاصل آورد و به مراد خداى متعال از آیه دست یابد. بسیارى از کسانى که با حسن نیت، در وادى فهم وارد شده ولى ناکام ماندهاند از ناتوانى پژوهشى رنجبرده و به گنج مقصود نایل نگشتهاند. یکى از این موارد ترجمه و برداشت نادرستى است که از دو آیه «لقد احصاهم و عدهم عدا وکلهم آتیه یوم القیامة فردا» (مریم: 94 و 95) شده است. در ترجمه این آیات گفته شده «خداوند اعمال آنها را به حساب آورده و آن را به گونهاى خاص شمارش کرده است و روز قیامتبه تنهایى (براى پاسخگویى) نزد او خواهند آمد» و چنین برداشتشده که آیه بر «نامه عمل فردى» دلالت دارد، در مقابل نامه عمل جمعى دارد که در ارتباط با امت است.)[40]
خطاى ترجمه یاد شده در این است که ضمیر «هم» را به مرجعى باز گردانده که اصلا وجود ندارد؛ زیرا در آیه قبل سخن از بندگى آسمانیان و زمینیان در برابر خداست: «ان کل من فى السماوات و الارض الا آتى الرحمن عبدا» و ضیمر «هم» به همانان باز مىگردد و در هیچیک از آیههاى پیشین سخن از «اعمال» نیست تا ثبت آن در نامه عمل مطرح شود علاوه بر آن، اگر مرجعى چنین مىداشتیم ضمیر جمع براى آن ذکر نمىشد. در قرآن، آیههایى داریم که به صراحت، سخن از نامه عمل گفته و وجود آن حتمى است و نیازى نیستخود را به تکلف انداخته بخواهیم به زحمت مطلبى را به آیه نسبت دهیم.
2. پیش داورى؛ برخى از طالبان فهم قرآن پیش از بررسى و کاوش قرآنى، داراى آراء و دیدگاههایى هستند - اعم از علمى یا دینى - و در پژوهش خود بیش از آنکه قرآن را بکاوند و به منظور خدا دستیابند، در پى تطبیق دیدگاه خود بر قرآناند.[41] گویا مىخواهند شاهد و مؤیدى بر دیدگاه خود دست و پا کنند و چون ذهن و روحشان با راى از پیش ساخته و پرداخته شدهاى درگیر است، به احتمالهاى دیگرى جز آنچه نظر دارند بىتوجهاند و با نوعى پیشداورى به فهم قرآن رو مىآورند، حتى در برخى موارد، مىتوان نتیجه پژوهش آنان را از قبل پیشبینى کرد.[42] این یکى از خطرناکترین آسیبهایى است که پژوهندگان فراوان در دام آن گرفتار آمده و صدمههاى جبران ناپذیرى از این راه بر اسلام و مسلمانان وارد شده است. کافى است بدانیم که بسیارى از فرقههاى منحرف مذهبى از این راه به دام افتاده و مشروعیت خود را مستند به برخى آیههاى قرآن دانسته و افراد بسیارى را گمراه کردهاند.
3. غرض ورزى؛ غرضورزى نیز یکى از عوامل کژ فهمى متون دینى است. معمولا آنکه در پى دشمنى و حیلهگرى استبه قصد تقرب به خدا و فهمیدن و به کار بستن فرمانهاى الهى وارد پژوهش نمىشود. بدین سبب، همیشه در فکر آن است که از متون دینى، به ویژه قرآن، حربهاى علیه اسلامیان بیابد. در نتیجه، هیچگاه انتظار فهم آنچه را هست ندارد، بلکه در پى آنچه مىخواهد باشد، است. پس فهم او با فهم مؤمنى که از روى اخلاص و قرب به حق، به قرآن روى مىآورد متفاوت است. برخى از خاورشناسان و روشنفکران خودى تابع آنان در زمره غرض ورزانى هستند که نه به قرآن به دید تقدیس مىنگرند و نه اشتیاق خدمت به ساحت آن را دارند. در این صورت طبیعى است که فهم آنان با فهم متفکر مسلمان ناب تفاوت داشته باشد.
پی نوشت:
-
[1]. کژ فهمى متون دینى منحصر به متون اسلامى نیست، بلکه سابقهاى دیرینه دارد که هم در قرآن و هم در روایات به چشم مىخورد؛مانند: «یحرفون الکلم عن مواضعه» (نساء:46) و نیز (مائده:14 - 13).
-
[2]. جلالالدین سیوطى، الدر المنثور، ج 2، ص149.
-
[3]. محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 92، ص 110.
-
[4]. نهج البلاغه، نامه 55.
-
[5]. محمد بن الحسن الحر العاملى، وسائل الشیعه، بیروت، دار احیاء التراث العربى، ج 18، ص136؛ ص 135.
-
[6]. محمد بن الحسن الحر العاملى، وسائل الشیعه، بیروت، دار احیاء التراث العربى، ج 18، ص136؛ ص 135.
-
[7]. نهج البلاغه، خطبه147.
-
[8]. ر.ک. به: ابىحیان، البحر المحیط، ج 5، ص 494.
-
[9]. ر.ک. به: فخر رازى، تفسیر کبیر، ج 20، ص 38، (494چاپ ایران).
-
[10]. سید محمدحسین طباطبائى، المیزان، ج 12، ص 261.
-
[11]. همان، ج 1، ص 11 و 12 «انى تارک فیکم الثقلین ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدى ابدا: کتاب الله و عترتى اهل بیتى و انهما لن یفترقا حتى یردا على الحوض.».
-
[12]. بر معلم بودن و مرجع بودن پیامبر(ص) آیههاى ذیل نیز دلالت دارد: جمعه: 2/ احزاب: 21/ حشر:7.
-
[13]. ر.ک. به: محمدباقر مجلسى، پیشین، ج93، ص 98 (چاپ ایران) ، سؤالهاى مدعى وجود تناقض در قرآن از حضرت على (علیه السلام)
-
[14]. سید محمدحسین طباطبائى، پیشین، ج 15، ص79
-
[15]. همو، قرآن در اسلام، قم، انتشارات اسلامى، 1361، ص27 و 28،
-
[16]. محمدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 1، ص 228، (چاپ بیروت) عن ابىجعفر (علیه السلام) انه قال: «ما یستطیع احد ان یدعى ان عنده جمیع القرآن کله ظاهره و باطنه غیر الاوصیاء»؛ جز اوصیا (جانشینان پیامبر (علیهم السلام)) کسى نمىتواند مدعى دانش تمامى قرآن (ظاهر و باطن) باشد.
-
[17]. ر.ک. به: جعفر سبحانى، سخنرانىهاى اولین کنفرانس دارالقرآن قم، ص 91 و 92، به نقل از: الفرق بین الفرق، ص 18
-
[18]. ر.ک. به: عبدالرحمن بن ناصر السعدى، تیسیر الکریم الرحمن، ج 1، ص 22، به نقل از: ابن قیم، بدائع الفوائد.
-
[19]. براى توضیح بیشتر ر.ک. به: محمدتقى مصباح، معارف قرآن، ج 1، ص1367 9،
-
[20]. «الیوم یئس الذین» تا «رضیت لکم الاسلام دینا» معترضه است.
-
[21]. ر.ک. به: سید محمدحسین طباطبائى، ج6، ص6. فضل بن حسن طبرسى، مجمعالبیان، ج 4، ص 375 (چاپ تهران). مرحوم طبرسى، آیه تطهیر را داراى سیاقى غیر از سیاق آیههاى قبل و بعد (که درباره زنان پیامبر (ص) است) مىداند.
-
[22]. براى توضیح بیشتر ر.ک. به: سید محمدحسین طباطبائى، پیشین، ج 1، ص386 و387
-
[23]. مانند شعرهایى که از برخى از عالمان عارف نقل مىشود و ما براساس همین قرینه، مراد آنان را چیزى غیر از ظاهر الفاظ و عبارات مىدانیم.
-
[24]. ر.ک. به: شریف رضى، حقائق التاویل فى متشابه التنزیل، ترجمه فاضل مطلق، ص197 و 198.
-
[25]. ر.ک. به: محمدجواد بلاغى، آلاء الرحمن فى تفسیر القرآن، ج 1، ص 38، (چاپ بیروت)
-
[26]. براى نمونه ر.ک.به: طنطاوى، جواهر القرآن، (چاپ مصر).
-
[27]. محمدتقى مصباح، پیشین، ج 1، ص229 به بعد / همو، راه و راهنماشناسى، ص627.
-
[28]. به عنوان نمونه، براى فهم ارتباط روانشناسى با مطالب قرآنى، ر.ک. به: عثمان نجاتى، قرآن و روانشناسى، ترجمه عباس عرب، مشهد، بنیاد پژوهشهاى آستان قدس،
-
[29]. ابن تیمیه، مقدمة فى اصول التفسیر، ص39.
-
[30] . نهج البلاغه، خطبه133.
-
[31]. «ضرب القرآن بعضه ببعض»؛ برخى از قرآن را به برخى دیگر زدن. در چند روایت این موضوع مطرح شده است؛ از جمله: از امام صادق (علیه السلام). ر.ک. به: صدوق، معانى الاخبار، ص 190، (چاپ ایران) / محمدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 2، ص633 (چاپ بیروت) محمدباقر مجلسى، پیشین، ج9، ص3، (چاپ بیروت) / و از منابع روایى اهل سنت، جلالالدین سیوطى، پیشین، ج 2، ص149 / همچنین براى توضیح بیشتر ر.ک. به: سید محمدحسین طباطبائى، پیشین، ج3، ص83.
-
[32]. جلالالدین سیوطى، پیشین، ج 2، ص149.
-
[33]. محمدبن الحسن الحر العاملى، پیشین، ج 1، ص327.
-
[34]. ر.ک. به: محمد بن جریر طبرى، جامع البیان عن تاویل آى القرآن، ص23، ص89 به بعد.
-
[35]. براى توضیح بیشتر، ر.ک. به: محمدجواد بلاغى، پیشین، ج 1، ص36
-
[36]. ر.ک. به: ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 1، ص 31، 34 و39
-
[37]. ر.ک. به: جعفر مرتضى، حدیث الافک.
-
[38]. سید محمدحسین طباطبائى، پیشین، ج6، ص 16, 18 و17 به بعد
-
[39]. برخى از مفسران و دانشمندان علوم قرآنى «عقل» را از جمله منابع فهم قرآن دانستهاند، ولى توضیحى درباره آن نیاوردهاند. لازم به ذکر است که موارد کاربرد آن نیز مانند دیگر منابع فراوان نیست، ولى بىتوجهى به آن هم زیانبار است. ر.ک. به: خوئى، البیان، ج 1، ص13 / فاضل لنکرانى، مدخل التفسیر، ص159 و160. برخى دیگر از قرآنپژوهان «عقل» را منبعى مستقل ندانسته، بلکه متمم منابع دیگر، به ویژه منبع لغوى، به شمار آوردهاند. ر.ک. به: محمدحسین على الصغیر، المبادى العامه لتفسیر القرآن الکریم، ص 65 و66
-
[40]. عبدالعلى بازرگان، متدلوژى تدبر در قرآن، تهران شرکتسهامى انتشار، 1374، ص 184.
-
[41]. سید محمدحسین طباطبائى، پیشین، ج 1، ص6.
-
[42]. مانند کسانى که تلاش دارند فرضیههاى علمى مورد پذیرش خود را بر آیههاى قرآنى منطبق کنند یا گرایشات عقیدتى خود را بر قرآن تحمیل نمایند.