14 فروردین 1397, 13:45
عصر جدید از چه زمانی آغاز میشود؟ پرسش از «عصر جدید» پرسشی مدام است. شاید بتوان این پرسش و گونههای متعدد آن را از پرتکرارترین پرسشهای بشری دانست. به احتمال زیاد عصری را نمیتوان در نظر گرفت که این پرسش در آن طرح نشده باشد. گویی یکی از لوازم زندگی در هر عصری، توجه یافتن به زمینههای نو است که تحت عنوان «زمان تازه»، «روزگار نو» و «عصر جدید» خود را نشان میدهد و در قالب پرسش از طلیعه عصر جدید برای یافتن زمان آغاز آن بر عقلها و ذهنها تحمیل میشود.
شاهد بر موضوع، این واقعیت است که برای انسانهای همه دورانها، حتی دورانهایی که ما آن را کهن و قدیمی و حتی کهنه میپنداریم، چیزی با عنوان «زمان نو» و «عصر جدید» مطرح بوده است. در هر برهه از تاریخ و در هر مقطع از زندگی، خواه ناخواه زمینهای به چشم میخورد که با چیزی جز کلید واژه «عصر جدید» قابل تبیین نیست. به دیگر سخن، در هر عصری، عصر جدیدی وجود داشته و پا به پای زمان و زندگی پیش آمده است، همانگونه که در این عصر نیز شاهد عصری جدید هستیم که کمتر کسی از عهده انکار آن بر میآید.
یافتن پاسخی منطقی و مستدل برای منشأ «عصر جدید» یا عصرهای جدید در نهایت دشواری است. به درستی دانسته نیست که عصر جدید در هر عصری چگونه شکل میگیرد و ذهنها و زبانها را به خود معطوف میکند. پرسش بیپاسختر این بحث، موضوعِ اصلداری عصر جدید است که بدینگونه قابل طرح است: آیا عصر جدید واقعیت دارد؟
گذشته از عصر جدید متأخر که با انقلابهای سایبری و تکنولوژیهای محسوس و ملموس مرزهای خود را تا دورترین حوزهها گسترش داده است، عصرهای جدید پیشین برای ما در نهایت مجهولی و نامعلومی است. بر این پایه، اگر کسی بپرسد عصر جدید روزگار اواخر صفویه با عصر جدید دوران زندیه و افشاریه چه بوده، چه جوابی باید داد؟ درست است که هیچ جواب واضح و حتی حداقلی برای این پرسش ما به نظر نمیرسد، در عین حال در مراجعه به متون ادبی و غیرادبی هر یک از دورههای یاد شده ما با مقوله «عصر جدید» مواجهیم که البته خوبی و بدی آن چندان تفکیک شده و روشن نیست.
به دلیل وجود همین دو زمینه؛ یعنی اصل طرح شدن عصر جدید در هر دورهای از یک طرف و فقدان روشن بودن مفهوم و منطوق عصر جدید در هر یک از ادوار قابل بحث، شاید این نتیجهگیری عرفی ـ نه برهان و استدلال عقلانی ـ چندان دور از ذهن نباشد که بگوییم: عصر جدید، چیزی است برآمده از اندرون زندگی در هر دورهای. به دیگر سخن کشش زندگی و امتداد یافتن آن و اشتمال آن بر زمینههای گوناگون به ظاهر متفاوت از نوع: تازه و نو و قدیم و جدید و پیر و جوان، شکلگیری و طرح شدن عصر جدید را در هر دورهای الزام میکند و نتیجه این میشود که بگوییم: زندگی در جریان خویش ملازم با عصر جدید است و نمیتواند بدون عصر جدید باشد و خالی از آن. بعد از همه این توجیهها وجود عصرهای جدید پیوسته و متکرر ـ نه یک عصر جدید ـ این پرسش بنیادی و اساسی را پیش میآورد که عصر جدید واقعی کدام است؟ به عبارت دیگر: در میان عصرهای جدیدی که تا امروز طرح شده و مورد پذیرش واقع شده و عصر و نسل بدان تن در دادهاند و براساس استلزامات آن زندگی خویش را تنظیم نمودهاند، کدام عصر جدید به واقع جدید است و مصداق اکمل «عصر جدید»؟
اگر بخواهیم تمام آنچه را که گفتیم در عبارتی توأم با قرینه خارجی به بیان بیاوریم که برای غالب انسانها نمادین و هویدا باشد، میتوانیم به فیلم معروف چارلی چاپلین با نام «عصر جدید» اشاره کنیم. در آن زمان که فیلم چاپلین روی پرده میرفت، کمتر کسی فکر میکرد که انسان روزی از آن ماشینهای غولپیکر و هضم شدن انسان در میان پیچ و مهره خلاص خواهد شد و تمام آنچه را که در هزاران جلد کتاب نوشته در یک لوح الکترونیکی جا خواهد داد و تمام کارخانههای غولپیکر خویش را در یک مشت گرد بیرنگ و بو به نام «نانو تکنولوژی» دفن خواهد کرد.
حالا، آن عصر جدید خاطرهای بیش نیست و تردید نیست که اگر فیلمسازی دیگر ـ چه کمدین و چه مستندساز و چه داستانیساز ـ بخواهد فیلمی با عنوان «عصر جدید» بسازد، آنگونه نخواهد ساخت که چاپلین ساخته است و یقیناً از هر چیزی هم که سخن بگوید، از مضامین آن فیلم سخن به میان نخواهد آورد. بماند که برداشت هر فرد و تبعاً هر فیلمسازی از عصر جدید با فیلمساز دیگر و هر فرد دیگری فرق میکند. پس عصر جدید هر فرد نیز خود هزاران عصر جدید است و در هر نگاهی به گونهای طرح میشود.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان