دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

دولت موحدین در شمال آفریقا

No image
دولت موحدین در شمال آفریقا

كلمات كليدي : تاريخ، موحدون، بربر، آفريقا، ابن تومرت، عبدالمؤمن، توحيد، مرابطين

نویسنده : مريم علوي

«دولت موحدین» (668ـ515هـ.ق.) از جمله دولت‌های بزرگ اسلامی است که به دست علمای مذهبی «بربر» در غرب جهان اسلام پایه‌گذاری شد. پایه‌گذار این حرکت شخصی به نام "محمد ابن تومرت" بود. وی از علمای مشهور از قبیله‌ی «مَصامِده» در «مغرب الاقصی آفریقای شمالی» بود.[1] نام پدرش "عبدا..." بود. در مورد اصل و نسب او اختلاف وجود دارد؛ بسیاری از مورخین مشهور چون "ابن‌اثیر"، "ابن‌خلدون" و "عبدالواحد مراکشی" نسب او را به «علویان» می‌رسانند.[2]

ابن تومرت در آغاز قرن پنجم برای کسب علم به مشرق رفت. وی ابتدا رهسپار «اندلس» شد و به «قرطبه» رفت که در آن زمان دارالعلم بود. از آنجا به «اسکندریه»، «مصر» و «بغداد» رفت و نزد عالمان بزرگی به کسب علم پرداخت و با آثار و اندیشه "غزالی" آشنا شد. وی در مشرق با مفتی «اشعریان» از اهل سنت آشنا و مسلک اشعریان را اختیار کرد.[3]

در آن دوران در شهرهای سلجوقی(در شرق خلافت اسلامی)، مدارس و مکتب‌های مذاهب مختلف، فعال بودند و از «معتزله» گرفته تا «اسماعیلیان» مشغول تدریس و تحصیل بودند. ابن‌تومرت در برابر فضای موجود بین شام و بغداد با اندلس و فقهای مالکی به این نتیجه رسید که تعبیر و تفسیرهای مالکیان از قرآن و سنت بدور از واقع می‌باشد. از زمینه‌های اصلی مخالفت ابن‌تومرت با مالکی‌ها که بعدها موجب طرد او توسط فقهای مالکی شد، مخالفت او با انسان انگاری خداوند و تجسیم است. وی در دفاع از رأی علمای اشعری اعلام کرد که انسان انگاری خداوند (تجسیم) مردود است و دادن ویژگی‌های انسان به خداوند مخالف یکتاگرایی و معنویت ادیان است.[4] مخالفت ابن‌تومرت با فقهای مالکی از اختلاف در خصوص مسأله توحید و تجسیم شروع شد؛ ولی به آن مسأله ختم نشد. ابن‌تومرت معتقد بود که اصل و جوهره توحید یعنی یگانگی و وحدانیت خداوند که استخوان‌بندی اعتقادات افراد را تشکیل می‌دهد، باید بازسازی شود و از آنجایی که تعریف او در خصوص توحید با تعریف فقهای «مرابطین» متفاوت بود، آنان را فاقد مشروعیت مذهبی دانست. او مرابطین را مسؤول نشر و ترویج عقیده تجسیم قلمداد می‌کرد و حرکت مخالفت‌آمیز خود را بر علیه مرابطین با اتکا به عدم مشروعیت مذهبی آنان شروع کرد.

اعلام عدم مشروعیت مذهبی در خصوص مرابطین که خود از مدعیان حمایت از مذهب و آیین بودند، بر آنان بسیار گران آمد. مرابطین با اتصال خود به خلفای بغداد و صدور حکم شرعی از سوی امام محمد غزالی، قطب فقهای بغداد در آن روزگار وجهه‌ی شرعی و مذهبی عامی برای خود ایجاد کرده بودند. به علاوه مرابطین در دفاع از سرزمین‌های اسلامی در مقابل مسیحیان و در نبرد معروف «زلاقه» بر علیه مسیحیان با مجاهدت و مقاومت پی‌گیر، بر وجه شرعی و مذهبی خود پافشاری کرده بودند.[5]

در خصوص انگیزه اصلی ابن‌تومرت مغربی که در اصل یک فقیه بود، نه جنگاور یا سیاستمدار نظریات مختلفی وجود دارد. تاریخ‌نگار مشهور مغرب ابن‌خلدون مقام او را بسیار می‌ستاید و معتقد است، انگیزه نسبت‌های ناروایی که به ابن‌تومرت داده می‌شود، حسد به پایگاه بلند فقهی و محبوبیت ابن‌تومرت است.

ابن‌خلدون معتقد است، ابن‌تومرت کسی بود که با انکار و انتقاد شدید بدرفتاری بزرگان و سران دولت را مورد بازخواست قرار داد و با اجتهاد و تبحر خویش با فقیهان آنان به مخالفت برخاست و در نتیجه دولت را ریشه ‌کن کرد و به کلی واژگون ساخت.

ابن‌خلدون با قائل شدن جایگاه مقدس برای وی او را از همه‌ی مطامع دنیوی و خواسته‌های نفسانی پیراسته می‌داند و از پاکی نیت و انگیزه‌ی وی به شدت دفاع می‌کند.[6]

به هر حال انتقاد ابن‌تومرت بر مرابطین با توحید شروع شد؛ ولی به آن پایان نیافت. ابن‌تومرت با پی‌گیری قاطع به امر به معروف و نهی از منکر پرداخت. با مظاهر فساد درگیر شد و از آنجا که مرابطین را رواج دهندگان منکر می‌دانست، بر علیه آنان اعلام مبارزه کرد. این مرحله آغاز مبارزه سیاسی او و تبدیل حرکت مذهبی او به حرکتی سیاسی قلمداد می‌شود.

ابن‌تومرت پس از مناظره با فقهای مرابطین مجبور به ترک «مراکش»‌، پایتخت دولت مرابطین شد. در اندیشه‌های ابن‌تومرت قرابت‌هایی با برخی از اندیشه‌های شیعی به چشم می‌خورد. در خصوص امامت وی معتقد است که امامت رکنی از ارکان دین است و هیچ زمانی نیست که در روی زمین امام حضور نداشته باشد.[7] نکته برجسته دیدگاه او در خصوص امامت، قائل بودن او به عصمت امام است که در نهایت قرابت به اندیشه‌های شیعی است. این قرابت ممکن است با تأثیرپذیری او از اندیشه‌های شیعی «فاطمیان» بوده باشد. نمونه دیگری از این تأثیرپذیری در خصوص اطلاق نام «مهدی» به عنوان لقب وی مشاهده می‌شود. وی خود را امام و مهدی معرفی کرد[8] و پس از ذکر خصائص و ویژگی‌های آخرالزمان عصر مرابطین را مصداق آخرالزمان قلمداد کرد و به این ترتیب به قیام خود مشروعیت بخشید.

در شرایطی که حرکت ابن‌تومرت از انتقاد یک فقیه عادی به شورش یک رجل سیاسی تغییر شکل و ماهیت داده بود، دولت مرابطین با چالش‌های جدی روبرو بود.

واقع شدن مراکش، پایتخت مرابطین در غرب «فاس» و در وسط صحرای آفریقا، مکانی که راه مهم تجاری شمال و جنوب محسوب می‌شد و مبادله گسترده‌ی کالا بین شمال آفریقا و اندلس از آن می‌گذشت و این مساله موجبات رونق اقتصادی را فراهم آورده بود. توجه و اهتمام مرابطین به حفر چاه و بهره‌برداری از قنات موجبات رونق کشاورزی را نیز فراهم کرد. انواع خرما، میوه، پنبه، جو در «سجلماسه» و مراکش کشت می‌شد.

مجموع شرایط مساعد اقتصادی برای تجارت و کشاورزی باعث رونق و رشد سطح رفاهی حکومت و دولت مرابطین را فراهم آورد. به طبع با توسعه اقتصادی سطح زندگی مردم ارتقاء پیدا کرد، خرید و فروش کنیزان و بردگان رونق پیدا کرد و ادوات موسیقی و لهو و لعب هم رایج شد.[9]

رفت و آمدهای تجاری زمینه آشنایی مردم شمال آفریقا را با فرهنگ و ادب اجتماعی اندلس بیش از پیش فراهم کرد. وجود اقلیت‌های دینی یهودی و مسیحی موجب ایجاد فضای خاصی بود که زمینه‌های فساد و فحشا در آن زیاد بود.

در بررسی علل سقوط حکومت‌ها و دولت‌ها همان‌گونه که فقر اقتصادی و نابسامانی مالی موجبات نارضایتی و شورش را فراهم می‌آورد، گاهاً مشاهده می‌شود که رفاه و رونق اقتصادی هم با فراهم آوردن شرایط فساد و بی‌بند‌و‌باری و از دست دادن هویت، انسجام درونی جامعه را از هم می‌گسلد و مردم را به نوعی بی‌خبری و بی‌تفاوتی نسبت به سرنوشتشان سوق می‌دهد، به نحوی که موجبات سقوط حکومت‌ها و دولت‌ها را فراهم می‌آورد. در این شرایط اجتماعی درگیری مرابطین و پیروان محمد بن تومرت که به سبب تأکید بر معانی خاصی از توحید، «موحدین» خوانده می‌شوند، صورت گرفت. در این درگیری‌ها موحدین شکست خوردند؛ لذا به «تینملل» که منطقه‌ای کوهستانی بود، رفتند و در آنجا دژی محکم بنا کردند.

در سلسله جنگ‌هایی که پس از آن رخ داد، موحدین پیروز شدند و حتی تا مرزهای شهر مراکش پیش آمدند؛ ولی "علی بن یوسف تاشفین" خلیفه مرابطین در آن زمان از سرداران نمونه کمک خواست و موفق به شکست موحدین شد. مقارن این شکست ابن تومرت به علت بیماری از دنیا رفت.[10] در سال 524هـ.ق. پس از مرگ ابن‌تومرت، "عبدالمؤمن" از نزدیکان مهدی که نزد او منزلتی والا داشت، به وصیت خود ابن‌‌تومرت جانشین وی شد. وی پس از سلسله جنگ‌های طولانی در 541هـ.ق. بر مراکش پایتخت مرابطین فائق آمد. شکل‌گیری حکومت موحدین به صورت رسمی با تصرف پایتخت در زمان عبدالمؤمن صورت گرفت و وی پس از به دست گرفتن حکومت، منشوری را به نام «عدالت» منتشر کرد که اثباتی برای استقرار حکومتی بر اساس مبانی دینی بود.[11]

وزارت و دبیری از مشاغل بسیار مهم در دولت موحدین محسوب می‌شود. گروهی از وزراء عهده‌دار سامان‌دهی امور مالی بودند. درآمد دولت موحدین در ابتدا تنها از وجوه شرعی بود؛ اما با گسترش قلمرو دولت و هزینه‌های سنگین برای تجهیزات نظامی عبدالمؤمن فرمان داد، از زمین‌های حاصل‌خیز آفریقیه و سایر بلاد مغرب خراج بگیرند. از درآمد حاصل از واردات و صادرات هم مالیات گرفته شد و از ساکنان غیر مسلمان سرزمین‌های موحدین هم مالیات گرفته شد.

در زمان عبدالمؤمن دو تن از برادران ابن‌تومرت به نام "عبدالعزیز" و "عیسی" شورش کردند. شورش آنان در اعتراض به ولیعهدی فرزند عبدالمؤمن بود. آنان انتظار داشتند عبدالمؤمن آنان را به ولیعهدی برگزیند که شورش آنان سرکوب شد و کشته شدند.

پس از عبدالمؤمن فرزندش "یوسف" به مدت 22 سال حکومت کرد. وی به نشر ایدئولوژیک عقاید ابن‌تومرت پرداخت. پس از او "یعقوب" به خلافت رسید. وی که ملقب به «المنصور» بود، با مذهب مالکی به شدت به مخالفت پرداخت و دستور به آتش زدن کتب مشهور مذهب مالکی را داد.[12]

وی به درخواست "صلاح الدین ایوبی" مبنی بر اتحاد بر ضد «صلیبیون» پاسخ داد و با ناوگان دریایی به وی کمک کرد.

دولت موحدین در زمان خلفای مختلف قراردادهای بازرگانی و سیاسی مختلفی با برخی از دولت‌های مسیحی برقرار نمود و با آنان رابطه نسبتاً مسالمت‌آمیزی برقرار کرد.

گرایشات مسیحی در برخی از امرای موحدین به چشم می‌خورد. "مأمون" نهمین امیر موحدی، به مسیحیان اجازه احداث کلیسا را داد و آخرین امیر موحدیان "ابوالعلا الواشق" مسیحی شدن خود را علناً اعلام کرد.[13]

موحدین به جهات مختلف مقام مهمی در تاریخ دارند. حرکتی که ابن‌تومرت با بهره‌گیری از برخی عقاید و دیدگاه‌های فقهی‌اش به وجود آورد، در سطح وسیعی مورد استقبال قرار گرفت و به تشکیل حکومتی مقتدر در منطقه‌ای «بربر» نشین انجامید.

صدور دستور اقامه نماز جمعه و موعظه به زبان بربرها از جانب او برخی از مورخان را به چنین تعبیر و برداشتی سوق داد که نهضت موحدین نوعی وحدت ملی مذهبی در این سرزمین ایجاد کرد.[14]

از نظر جغرافیایی بعد از استیلای «رومیان» در سرزمین بربرها، حاکمیت موحدین برای اولین بار موجب ایجاد یک وحدت سیاسی در آن منطقه شد. سرزمین و اراضی بربرها در تاریخ برای اولین و آخرین بار با قدرت و نیروی بربرها ساخته شد و توسط حاکمیت بربرها به شیوه‌ی «تمامیت ارضی» سرزمین بربرها اداره گردید. توانایی ایجاد این وحدت سیاسی از آن جهت بود که ابن‌تومرت نه تنها به عنوان یک رهبر معنوی، بلکه به عنوان شخصیتی که خود از بین بربرها برخاسته بود، از طبیعت و آداب و رسوم اجتماعی آنان اطلاع داشت.[15]

با روی کار آمدن موحدین و جایگزین شدن آنها به جای مرابطین در اندلس، فلسفه حیات مجددی را آغاز کرد و علوم عقلی درخششی موقت در مغرب و اندلس به دست آورد.[16] حضور موحدین موجبات رشد فکری مسلمانان به خصوص در ناحیه اسپانیا را فراهم کرد. "ابن رشد"، "ابن عربی" از متفکران این دوره‌اند.[17]

دولت موحدون پس از یک قرن و نیم حکومت به دست افرادی از قبیله‌ی «بنی‌مرین» که از سا‌ل‌ها پیش در عرصه سیاست مغرب ظاهر شده بودند، از بین رفت. با قتل "ابن دبوس" آخرین امیر موحدی در 667هـ.ق. سقوط کرد. در این مدت 14 تن از امرای موحدی که از نسل عبدالمؤمن بودند به طور موروثی حکومت کردند.[18]

مقاله

نویسنده مريم علوي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

مطلب مکمل

کتاب نقد فمینیسم از منظر نویسندگان غرب

کتاب نقد فمینیسم از منظر نویسندگان غرب

کتاب «نقد فمینیسم از منظر نویسندگان غرب» مجموعه مقالاتی است که در فضای جامعه غرب در انتقاد از ابعاد نظری و عملی فمینیسم نگاشته شده است.
Powered by TayaCMS