كلمات كليدي : مكان، سطح، حجم، أين، Location, locus, place,space
نویسنده : احسان ترکاشوند(عضو هیئت علمی دانشگاه ملایر)
مکان در لغت اسم مکان از ماده "مکن" و به معنای "جا" ،"موضع" و محل است[1] و در اصطلاح، فلاسفه[2]برای مکان، تعریفهای متعدّدی ذکر کردهاند. برخی از این تعاریف عبارتند از:
1- نظر افلاطون: مکان بُعد جوهری مجرّدی است که مساوی با حجم جهان است. البته منظور از مجرّد معنای اصطلاحی نیست بلکه معنای لغوی آن است و تفصیل این تعریف چنین است که مکان، همان حجم جهان است به این شرط که جداگانه در نظر گرفته شود.[3]
ظاهر این قول چنان که برخی از فلاسفه معاصر نیز بیان کردهاند عجیب به نظر میرسد. زیرا موجود مجرد ولو مجرد مثالی و برزخی هم باشد باز با موجودات مادی هیچ نسبتی ندارد و نمیتواند ظرف موجودات مادی فرض شود. اگر چه چنان که استاد مصباح بیان کردهاند احتمال دارد در نقل و ترجمه این کلام افلاطون اشتباهی صورت گرفته باشد و منظور از لفظ « مجرّد »، معنای اصطلاحی آن نباشد. ایشان معتقد است همین امر موجب این شده است که میرداماد در قبسات، نسبت این قول به افلاطون را انکار کند. تفسیری که استاد مصباح از قول افلاطون نموده است این است که مکان همان حجم جهان است در صورتی که جداگانه در نظر گرفته شود[4].
طبق این تفسیر، اگر چه معنای «مجرد» توجیه شد لکن اشکال دیگری بر این تفسیر وارد است؛ اینکه در اینصورت، این تعریف مکان جهان، به طور کلی است و هنوز مکان خاص مربوط به هر شیء تعریف نشده است.
2- نظر ارسطو: مکان عبارت است از سطح داخلی جسمی که مماس با سطح خارجی جسم دیگر باشد. مانند سطح داخلی لیوان که مماس با سطح خارجی آبی است که در آن ریخته شده است.[5]
این تعریف نیز چند اشکال دارد که برخی از آنها از این قرارند:
الف - اگر فرض کنیم یک ماهی در نهر آب جاری و روان، ایستاده باشد بدون تردید سطح آبی که مماس با سطح بدن آن است، پیوسته تغییر میکند و طبق نظریه مزبور باید بگوئیم که مکان ماهی دائماً در حال تغییر کردن است در حالی که فرض کردهایم ماهی در جای خودش ایستاده و تغییر مکانی برایش رخ نداده است.[6]
ب – اشکال دقیق دیگری که برخی از اندیشمندان معاصر به این دیدگاه کردهاند این است که تعریف فوق از دو مفهوم اساسی تشکیل شده است: یکی سطح داخلی جسم حاوی و دیگری مماس بودن با سطح خارجی جسم محوی. اما «سطح» از قبیل مقدار و از مقوله «کم» است و اما «مماس» طبق دیدگاه ارسطو و تابعین او، از مقوله «اضافه» است و از جمع بین دو مقوله، مقوله سومی به وجود نمیآید. همچنین مماس بودن، حالتی عرضی برای سطح مورد نطر است و نمیتوان آن را فصل و از ذاتیات آن به شمار آورد که یک نوع خاصی از مقوله کم متصل به حساب آید. [7]
قبل از اینکه تعریف صحیح مکان را بیان کنیم اقسام مکان را ذکر میکنیم:
اقسام مکان
الف) مکان حقیقی: مراد مکان شیء است در صورتی که آن مکان فقط ظرفیت آن شیء را داشته باشد. مانند کوزهای که مملوّ از آب است.
ب) مکان غیر حقیقی: مراد مکان شیء است، در صورتی که آن مکان بیش از ظرفیّت آن شیء را داشته باشد. مانند وقتی که میگوئیم: "مکان زید، خانه است". واضع است که خانه، ظرفیّت بیش از زید را دارد.[8]
تعریف صحیح مکان حقیقی به گونهای که عاری از هرگونه اشکال باشد عبارتست از:
"مکان حقیقی هر شیء عبارت است از مقداری از حجم جهان که مساوی با حجم جسم منسوب به مکان باشد، از آن جهت که در آن گنجیده است"[9]
قید "مکان حقیقی"، برای خارج کردن مکان غیر حقیقی است، چنانکه معنای آن گذشت.
با توجه به تعریفی که از مکان ارائه شد چنین استفاده میشود که مکان تابع جهان مادّی است و قبل از پیدایش یا بعد از فناء آن، مکان وجود ندارد. همچنین در غیر عالم مادّه مکان وجود ندارد. زیرا اساساً مفاهیمی مانند حجم و سطح، نمایانگر چهرههایی از وجود اجسام بوده که ذهن، آنها را جداگانه در نظر گرفته است. در حقیقت حجم و سطح جزء اعراض موجودات جسمانی میباشند.[10]
هر چند موجودات مثالی مادّه ندارند ولی برخی از آثار مادّه را دارند. زیرا دارای کمیت میباشند هر چند دارای مکان نیستند. مانند عدد و انواع کم متصل.
برای اینکه چیزی را مکان حقیقی چیز دیگری بدانیم لازم نیست که ماهیت آن را در نظر بگیریم. مثلاً وقتی لیوان را مکان آب میدانیم از آن جهت که جسمی بلورین است مورد توجّه ما نیست بلکه آنچه در حقیقت لحاظ میشود همان گنجایش و ظرفیّت آن است.[11]
باید توجّه داشت که "مکان" غیر از "أین" است. أین که یکی از مقولات به حساب میآید به معنای "در مکان بودن" است. "در مکان بودن" صفتی از صفات خود شیء است و مراد آن حالتی است که از نسبت شیء با مکان برای یک شیء حاصل میشود امّا مکان شیء، صفت و حالت خود آن شیء نیست و به همین دلیل، مکان شیء را از اعراض خود شیء به حساب نمیآورند ولی "در مکان بودن" و "أین" را از اعراض آن به شمار میآورند.[12]
مکان در زمرۀ معقولات ثانیۀ فلسفی[13] بوده و از سنخ مقولات نمیباشد. نشانۀ آن هم این است که برای بدست آوردن این مفهوم باید دو چیز را از آن جهت که یکی در دیگری گنجیده شده است با یکدیگر بسنجیم تا یکی را مکان دیگری به حساب آوریم و همین نشانگر این است که مکان، داخل در مفاهیم ماهوی[14] و مقولات نمیباشد بلکه مفهومی انتزاعی است؛ چنانکه امر در همۀ معقولات ثانیۀ فلسفی بدین منوال است.[15]