دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

جهان‌گشایی در حرمسرا

No image
جهان‌گشایی در حرمسرا روزنامه ابتکار

تاریخ: 15 شهریور ماه 1396

به مناسبت سالمرگ سلطان سلیمان یکم عثمانی بررسی شد

سلیمان یکم دهمین سلطان امپراتوری عثمانی است که از سال ۱۵۲۰ تا لحظه مرگش در سال ۱۵۶۶ بر امپراتوری عثمانی حکم راند و از این لحاظ طولانی‌ترین دوره سلطنت را در میان خاندان عثمانی داراست. او را در غرب با نام سلیمان محتشم و در شرق با نام سلیمان قانونی می‌شناسند. از آن جهت به قانونی مشهور شد که سیستم قضایی امپراتوری عثمانی را به‌کلی بازسازی کرد. او در اروپای سده شانزدهم به عنوان سلطانی برجسته و والامقام مطرح گشته بود که مسئولیت امپراتوری عثمانی را در اوج قدرت نظامی، اقتصادی، و سیاسی‌اش بر عهده داشت. سلیمان، شخصاً ارتش عثمانی را برای فتح استحکامات دنیای مسیحیت در بلگراد، رودس، و اکثر مجارستان رهبری کرد اما در محاصره وین در سال ۱۵۲۹ ناکام ماند. او باریکه‌های بزرگی از شمال آفریقا که از غرب تا سر حدات الجزایر می‌رسید و همچنین قسمت اعظم خاورمیانه را طی منازعاتش با ایرانیان به انضمام خاک امپراتوری عثمانی درآورد. تحت رهبری او، ناوگان دریایی امپراتوری عثمانی بر دریاهای اطراف، از مدیترانه گرفته تا دریای سرخ و خلیج فارس، تسلط یافت.

در مقام سلطان یک امپراتوری در حال گسترش، سلیمان شخصاً سردمدار ایجاد تغییراتی بنیادین در قانونگذاری امور مرتبط با جامعه، آموزش، مالیات، و حقوق جزایی شد. قوانینی که او وضع کرد تا سده‌ها پس از مرگ او، شاکله امپراتوری عثمانی را تشکیل می‌دادند. نه تنها خود شاعر و زرگری برجسته به شمار می‌آمد، بلکه همواره حامی و پشتیبان فرهنگ و هنر نیز بود و عصر طلایی هنر، ادبیات، و معماری امپراتوری عثمانی را خود شخصاً سرپرستی می‌کرد. سلیمان به پنج زبان ترکی عثمانی، ترکی جغتایی، عربی، فارسی، و روسی سخن می‌گفت. سلیمان با زیر پا گذاشتن سنت‌ها و رسوم سلاطین پیشین، با کنیزی از حرم‌سرا به نام روکسلانا (بعداً خرم سلطان) ازدواج کرد. دسیسه‌چینی‌های خرم سلطان در مقام ملکه دربار و نفوذ و سلطه‌ای که بر سلیمان داشت، آوازه او را در جهان پیچاند. پسرشان، سلیم دوم، پس از مرگ سلیمان در سال ۱۵۶۶ و پس از ۴۶ سال زمامداری پدر، به جای او بر تخت سلطنت نشست.

سال‌های آغازین

سلیمان احتمالاً در ۶ نوامبر ۱۴۹۴ در شهر ترابوزان، واقع در سواحل دریای سیاه زاده شد. مادر او، والده سلطان عایشه حفصه سلطان یا حفصه خاتون سلطان نام داشت. در سن هفت سالگی برای تحصیل علوم، تاریخ، ادبیات، الهیات، و فنون جنگی در مدارس کاخ توپقاپی به قسطنطنیه رفت. در آنجا با برده‌ای به نام ابراهیم آشنا شد و رفتار دوستانه‌ای را با او پیش گرفت. ابراهیم بعداً به یکی از معتمدترین مشاوران سلطان سلیمان تبدیل شد. سلیمان جوان در سن هفده سالگی به سمت فرماندار کفّه (تئودوسیا) و سپس ساروخان (مانیسا) برگماشته شد. با درگذشت پدرش، سلطان سلیم، در سال ۱۵۲۰ به قسطنطیه آمد و بر تخت سلطنت امپراتوری عثمانی نشست. بارتولومئو کونتارینی، سفیر ونیز، تنها چند هفته پس از جلوس سلیمان بر تخت سلطنت، او را چنین توصیف کرده‌است: «۲۶ سال سن دارد. قدبلند و لاغر اما عضلانی است و پوست صورت حساسی دارد. گردنش اندکی بیش از حد دراز است. صورتش لاغر و دماغش عقابی است. ریش و سبیل‌های کم‌پشت و کوتاهی دارد. در مجموع ظاهر خوبی دارد اگرچه رنگش پریده است. گفته می‌شود که اربابی خردمند و علاقه‌مند به دانش است و همگان به سلطنت او امید بسته‌اند.» برخی از مورخان ادعا می‌کنند که سلیمان در جوانی علاقه وافری به اسکندر کبیر داشته‌است. او تحت تأثیر رویای اسکندر مبنی بر تشکیل حکومتی جهانی از شرق گرفته تا غرب، قرار داشت و این رویا در لشکرکشی‌های او به آسیا، آفریقا، و اروپا بی‌تأثیر نبود.

حمله به اروپا

سلیمان به محض آنکه بر تخت سلطنت نشست، لشکرکشی‌هایش را آغاز کرد. پس از آنکه در سال ۱۵۲۱ شورشی که به رهبری فرماندار دمشق به پا شده بود، با موفقیت سرکوب شد، سلیمان به ‌سرعت خود را برای هجوم به بلگراد که جدش، محمد دوم، از فتح آن عاجز مانده بود آماده کرد. پس از آنکه صرب‌ها، بلغارها، بیزانسی‌ها، و آلبانیایی‌ها همگی در نبردهای پیشین از سلاطین عثمانی شکست خورده بودند، مجارها تنها مانع در برابر امپراتوری عثمانی در راه به دست آوردن فتوحات بیشتر در اروپا به حساب می‌آمدند و تسخیر بلگراد برای از میان برداشتن این سد، ضروری به نظر می‌رسید. سلیمان، بلگراد را محاصره کرد و با قرار دادن توپ‌های جنگی در جزیره‌ای واقع در رود دانوب، شهر را به ‌سنگینی زیر بمباران گرفت. نیروی دفاعی بلگراد که تنها از ۷۰۰ سرباز تشکیل شده بود، در برابر این بمباران سنگین تاب تحمل نیاورد و شهر در اوت ۱۵۲۱ سقوط کرد.

خبر سقوط یکی از مهم‌ترین استحکامات دنیای مسیحیت، سرتاسر اروپا را به وحشت انداخت. سفیر امپراتوری مقدس روم در قسطنطنیه در این باره نوشته‌است «تسخیر بلگراد سرآغاز بلایایی بود که بر سر مجارستان فرود می‌آمد. مرگ پادشاه لایوش، تسخیر بودین، اشغال ترانسیلوانی، نابودی یک پادشاهی مترقی، و رعب و وحشتی که بر سایر ملل همسایه غلبه کرده بود، در پی تسخیر بلگراد روی می‌داد.»

راه برای فتح مجارستان و اتریش باز شده بود اما سلیمان توجهش را معطوف به جزیره رودس واقع در شرق دریای مدیترانه کرد که پایگاه اصلی شوالیه‌های هاسپیتالر به حساب می‌آمد. سلیمان در تابستان ۱۵۲۲ ناوگانی دریایی متشکل از ۴۰۰ کشتی جنگی را روانه رودس کرد و خود با سپاهی متشکل از 000/100 مرد جنگی از طریق آسیای صغیر رهسپار میدان جنگ شد. پس از پنج ماه محاصره و بروز درگیری‌های شدید میان دو طرف، سرانجام رودس تسلیم شد ولی سلیمان اجازه داد که شوالیه‌های رودس، این جزیره را به مقصد مالت ترک کنند.
با رو به وخامت گذاشتن روابط مجارستان و امپراتوری عثمانی، سلیمان در ۲۹ اوت ۱۵۲۶ دوباره کشورگشایی در اروپای شرقی را از سر گرفت. او در نبرد موهاچ، لایوش دوم را شکست داد و در نتیجه مقاومت مجارها در هم شکست و امپراتوری عثمانی به قدرت بلامنازع اروپای شرقی تبدیل شد. گفته می‌شود به هنگامی که سلیمان با جسد بی‌جان لایوش مواجه گردید، زیر لب گفت: «در واقع من به قصد جنگ به سوی او آمدم، اما نمی‌خواستم او را در چنین وضعی ببینم در حالیکه لذت زندگی و سلطنت را نچشیده بود». هنگامی که سلیمان در حال جنگ با مجارها بود، قبائل ترکمن به رهبری قلندر چلبی در مرکز آناتولی دست به شورش زده بودند.

تحت رهبری کارل پنجم و برادرش فردیناند، هابسبورگی‌ها بودین را مجدداً اشغال کردند و مجارستان را در ید قدرت خویش گرفتند. در نتیجه، سلیمان در سال ۱۵۲۹ باری دگر لشکرش را از طریق دره دانوب رهسپار منطقه کرد و کنترل بودین را باز پس گرفت و پاییز همان سال، وین را تحت محاصره در آورد. این لشکرکشی، جاه‌طلبانه‌ترین لشکرکشی امپراتوری عثمانی و اوج نفوذ این امپراتوری در قلب اروپا در نظر گرفته می‌شد. اتریشی‌ها با پادگانی متشکل از 000/16 مرد جنگی، اولین شکست سلیمان را به او تحمیل کردند و این آغازی بود بر روابط تیره و تار بین این دو دودمان که تا سده بیستم میلادی ادامه یافت. تلاش مجدد سلیمان برای فتح وین در سال ۱۵۳۲ باز هم با ناکامی همراه شد زیرا که ارتش او پیش از رسیدن به شهر، مجبور به عقب‌نشینی شد. در هر دو یورش، ارتش عثمانی اسیر وضعیت بد جوی شد به گونه‌ای که آن‌ها به اجبار ادوات جنگی را پشت سر خود رها کردند و حجم وسیع تدارکات، سرعت نقل و انتقال آن‌ها را کند کرده بود.

در دهه ۱۵۴۰ که درگیری‌ها در مجارستان دوباره از سر گرفته شد، فرصت مناسبی برای سلیمان پدید آمد تا شکست در وین را جبران کند. برخی از نجیب‌زادگان مجارستانی بر این باور بودند که تخت سلطنت پادشاهی مجارستان از آنِ فردیناند، فرمانروای اتریش و شوهر خواهر لایوش، است و دلیل این امر را عقد قراردادی با دودمان هابسبورگ در زمان سلطنت لایوش می‌دانستند که مطابق آن، در صورتی که لایوش بدون داشتن ولیعهد می‌مرد، تخت سلطنت پادشاهی مجارستان به دودمان هابسبورگ می‌رسید. با این همه، برخی دیگر از نجیب‌زادگان طرفدار سلطنت زاپولیا یانوش بودند، نجیب‌زاده‌ای که با وجود برخورداری از حمایت‌های سلطان سلیمان، هرگز مقبول قدرت‌های مسیحی اروپا نیفتاد.

در سال ۱۵۴۱ هابسبورگ به قصد محاصره بودین و باز پس گرفتنش، دوباره به جنگ با امپراتوری عثمانی مشغول شد. سلیمان با دفع حملات دشمن و تسخیر دژهای نظامی بیشتر، فردیناند و برادرش کارل را مجبور به پذیرش معاهده‌ای خفت‌بار به مدت پنج سال کرد. فردیناند از ادعای پادشاهی بر مجارستان دست برداشت و مجبور شد تا بابت زمین‌هایی از مجارستان که کماکان تحت سلطه خویش داشت، سالیانه خراج بپردازد. متن این معاهده، کارل پنجم را با عنوان «امپراتور» مورد خطاب قرار نمی‌داد و تنها به عنوان ساده «پادشاه اسپانیا» بسنده می‌کرد و این نشانگر آن بود که سلیمان خود را «سزار» واقعی می‌پنداشت.

جنگ با صفویان

سلیمان که از مرزهای امپراتوری عثمانی با اروپا آسوده‌خاطر شد، توجهش را معطوف به خطری کرد که از جانب سلسله شیعه‌ مذهب صفویه احساس می‌کرد. با تثبیت قدرت دولت عثمانی در شرق آناتولی، تهدیدی همیشگی متوجه تبریز و عراق بود. در مقابل شاه تهماسب نیز همچون پدرش، ترکمانان آناتولی را به شورش علیه دولت عثمانی تحریک می‌کرد. قیام اسکندر چلبی در سال ۱۵۲۹ در نتیجه همین تحریک‌ها روی داد. شاه تهماسب روابط دوستانه‌ای را با کارل پنجم، پادشاه اسپانیا، دشمن سلیمان در پیش گرفته بود. والی بدلیس نیز از اطاعت سلیمان دست برداشته و در پناه تهماسب قرار گرفته بود. همچنین صفویان تلاش می‌کردند تا در مرکز و جنوب عراق - سرزمینی که روزگاری قلب خلافت عباسیان به شمار می‌آمد - مذهب تشیع را جایگزین مذهب تسنن کنند. کشتن مفتیان و محققینی که از پذیرش مذهب جدید سر بار می‌زدند و تخریب مقبره‌ها و اماکن متبرکه اهل سنت از جمله اقداماتی بود که صفویان برای نیل به این هدف انجام می‌دادند. سلیمان به عنوان رهبر مسلمانان اهل سنت نمی‌توانست تنها نظاره‌گر این قضایا باشد. والی بغداد نیز که دست‌نشانده تهماسب بود با دولت عثمانی به توافق رسید. علاوه بر همه این مسائل، انگیزه‌ها و منافع اقتصادی نیز دخیل بود.

در سال ۱۵۳۳ وقوع جنگ اجنتاب‌ناپذیر به نظر می‌رسید. سلیمان در اکتبر ۱۵۳۳ به وزیر اعظمش، ابراهیم پاشا مأموریت داد تا به ‌سرعت سپاهی جمع‌آوری کند و به سوی کردستان حرکت کند. سلیمان خود در قسطنطنیه ماند تا سپاهی بزرگ‌تر را سازماندهی کند و در اسرع وقت به یاری ابراهیم بشتابد. ابراهیم مناطق بین ارزروم و دریاچه وان و همچنین آذربایجان را اشغال کرد. سلیمان در پی آن بود تا با شکست دادن صفویان برتری خویش را ثابت کند در نتیجه به مناطق مرکزی ایران یورش برد و تا سلطانیه پیش آمد. اما شاه تهماسب قصد جنگیدن نداشت و سعی می‌کرد با از دست دادن زمین، از درگیر شدن در جنگی سهمگین خودداری کند. سلیمان که از تبعات تعقیب کردن ایرانیان در زمستان سرد بیمناک بود، تغییر نظر داد و تصمیم گرفت تا بر روی عراق که آب‌ و هوای مساعدتری داشت تمرکز کند. سلیمان با گذر از کوه‌های زاگرس در زمستان همان سال بغداد و سایر نواحی عراق را بدون مواجهه با هیچ‌گونه مقاومتی فتح کرد. در نتیجه سرزمین‌های پیشین خلافت اسلامی به انضمام ملک عثمانی درآمد و سیادت سلیمان بر جهان اسلام تثبیت شد. در ادامه آذربایجان چندین مرتبه بین دو دولت دست به دست شد اما تهماسب همچنان از رویارویی مستقیم با سلیمان خودداری می‌کرد. سلیمان به صفویان اجازه داد تا آذربایجان را دوباره تحت تصرف خویش بگیرند اما پیش از بازگشت به خانه، وضعیت استان ارزروم را سر و سامان داد و در مناطقی که روزگاری در اختیار ترکمانان و کردها قرار داشت، حاکمیت مستقیم دولت عثمانی را اعمال کرد. در نتیجه لشکرکشی عظیم سلیمان به شرق با پیروزی قطعی بر صفویان همراه نشد. کردستان و اکثر عراق به تصرف دولت عثمانی درآمد اما صفویان شکست نخوردند. آذربایجان، جنوب قفقاز، و قسمت‌هایی از شرق عراق همچنان تحت کنترل دولت صفویه باقی‌ماند اما قدرت نظامی و وجهه مذهبی صفویه در آناتولی تضعیف گردید. والیان گیلان و شروان که منشا ثروتشان ابریشمی بود که از طریق تبریز به بورسه و حلب می‌فرستادند و از نظر اقتصادی به عثمانی‌ها وابسته بودند سلطه سلطان را به رسمیت شناختند.

پس از آنکه القاس میرزا، برادر شاه تهماسب، در سال ۱۵۴۷ به دولت عثمانی پناهنده شد، سلیمان امیدوار گشت تا با استفاده از تنش‌های خانوادگی، خطر مذهب تشیع را دفع کند و دست‌کم آذربایجان و قفقاز را تصرف کند؛ در نتیجه در سال ۱۵۴۸ به همراه القاس میرزا برای بار دوم به ایران یورش آورد. علامه بیگ تکالو که در حال حاضر والی تحت‌الامر ارزروم بود، از جانب سلیمان دستور یافت که سپاهش را برای پیوستن به سپاه القاس میرزا آماده کند تا در حمله به آذربایجان کمک یار القاس میرزا باشد. تبریز به سرعت در ژوئیه ۱۵۴۸ تصرف شد. در آنجا معلوم شد که ادعاهای القاس میرزا مبنی بر اینکه قبایل قزلباش تبریز تمایل فراوان به پادشاهی وی دارند، اغراق بوده است. سپاه القاس میرزا شهرهای قم، همدان و کاشان را تصرف کرد اما از سد استحکامی سپاه اصفهان نتوانست عبور کند. صفویان توسط بهرام میرزا یک ضد حمله را ترتیب داده و توانستند باقی‌مانده سپاه القاس میرزا را از دزفول خارج کرده و به سمت قلمرو عثمانی برانند. سلیمان بار دیگر آذربایجان را به‌ آسانی اشغال کرد. شاه تهماسب در حین عقب‌نشینی سیاست سوراندن منابع و کور کردن چشمه‌ها و قنات‌ها را اتخاذ کرده بود و به محض آنکه ارتش عثمانی در فصل زمستان به آناتولی بازگشت برای بازپس‌گیری مناطق از دست ‌رفته جلو کشید. القاس میرزا که دریافته بود سپاه عثمانی نمی‌تواند به ‌سادگی بر رقیب چیرگی یابد، پا پس کشید. خستگی و یاسی که سلیمان را فرا گرفته بود، او را مجبور ساخت تا به قسطنطنیه بازگردد حال آنکه پس از دو سال نبرد جز چند قلعه نظامی در گرجستان و قلعه وان، چیز دیگری به دست نیاورده بود. قلعه وان به‌ خوبی مستحکم و سازماندهی شد تا برای دفع یورش‌های بعدی صفویان به آناتولی مورد استفاده قرار گیرد. بدین ترتیب، خطری که از جانب صفویان احساس می‌شد کاهش یافت اما از بین نرفت.

سلیمان در سال ۱۵۵۴ سومین و آخرین نبردش علیه صفویان را آغاز کرد. دلیل این لشکرکشی، شروع مجدد یورش‌های صفویان به آناتولی و پروپاگاندای آنان بود. دسیسه‌چینی‌ها و توطئه‌های درباریان از جمله رستم پاشا و خرم سلطان علیه شاهزاده مصطفی که به مرگ او انجامید نیز در آغاز این نبرد بی‌تأثیر نبود. سلیمان این بار قصد داشت با ویران و تخریب کردن قلمرو صفوی در قفقاز، سپاه در حال عقب‌نشینی شاه تهماسب را به دام بیندازد. گرچه عثمانی‌ها این فرصت را داشتند که سربازان زیادی را به اسارت بگیرند و اسرا را به همراه غنائم فراوان به قسطنطنیه بفرستند اما شاه تهماسب سرانجام به کوه‌های لرستان عقب نشست و سپاهش را از انهدام کامل نجات داد. سلیمان که از دست‌یابی به یک پیروزی قاطع ناامید شده بود، در سال ۱۵۵۵ در آماسیه پیمان صلحی را با شاه تهماسب منعقد کرد که به موجب آن جنگ‌های طولانی‌مدت مابین دو دولت برای مدتی خاتمه می‌یافت. تهماسب مرزهای میان دو کشور را به همان صورتی که در زمان انعقاد پیمان صلح بود - و شامل آخرین متصرفات سلیمان نیز می‌شد-پذیرفت و متعهد شد که از پروپاگاندا و یورش به آناتولی دست بردارد. در عوض سلیمان نیز متعهد شد به زائران ایرانی اجازه دهد تا به شهرهای مقدس مکه و مدینه و نیز اماکن مقدس شیعیان در عراق سفر کنند. بالاگرفتن نارضایتی‌ها و شورشی که در سرزمین عثمانی در نتیجه قتل شاهزاده مصطفی روی داده بود، از دیگر عواملی به حساب می‌آمد که سلیمان را به انعقاد صلح ترغیب کرد.

خرم سلطان

سلیمان شیفته و شیدای دختری از حرمسرا به نام خرم سلطان شده بود. در غرب، دیپلمات‌های غربی که از شایعه‌هایی که پیرامون او می‌پیچید آگاه شده بودند، «روسلازی» یا «روکسلانا» نامیدندش که به اصالت روتنیایی او اشاره داشت. خرم دختر یک کشیش ارتودوکس بود که توسط تاتارهای کریمه به اسارت گرفته شد و در قسطنطنیه به عنوان برده فروخته شد. او به ‌سرعت مدارج ترقی را در دربار پیمود و به سوگلی سلطان تبدیل شد. سلیمان با زیر پا گذاشتن سنتی دویست ساله، کنیزی از حرمسرا را به عنوان همسر رسمی و قانونی خود اختیار کرد که این امر حیرت ساکنان قصر و اهالی شهر را برانگیخت؛ زیرا پس از آنکه تیمور، بایزید یکم را شکست داد و زنش را به اسارت گرفت، سلاطین عثمانی از ازدواج نکاحی خودداری می‌کردند. همچنین سلیمان به خرم اجازه داد که تا پایان عمرش در قصر توپقاپی اقامت کند که این نیز برخلاف سنت‌های پیشین بود؛ زیرا رسم بر آن بود که به محض آنکه ولیعهد از خردسالی درمی‌آمد، او را به همراه مادرش به یکی از استان‌های دور می‌فرستادند تا فرمانداری کند و تجربه بیندوزد و آن زن دیگر به کاخ سلطان بازنمی‌گشت مگر آنکه پسرش به سلطنت می‌رسید.

ابراهیم پاشا

ابراهیم پاشای پارگایی از دوستان دوران کودکی سلطان سلیمان بود. ابراهیم اصالتاً اهل یونان و مسیحی بود و در نوجوانی تحت نظام دوشیرمه در مدرسه قصر به تحصیل پرداخت. سلیمان او را به سمت طوغانچی (مسئول مرغان شکاری) دربار برگماشت و اندکی بعد او را عهده‌دار سمت خاص اوداباشی (اتاق‌دار مخصوص سلطان) کرد. در سال ۱۵۲۳ ابراهیم پاشا به مقام وزیر اعظم و فرمانده کل ارتش منصوب شد. همچنین سلیمان مقام بیگلربیگی روم‌ایلی را به او سپرد و بدین ترتیب اختیار تمامی ممالک امپراتوری عثمانی در خاک اروپا و نیز فرماندهی سربازان ساکن اروپا به هنگام جنگ در ید قدرت ابراهیم قرار می‌گرفت. مورخی از سده هفدهم نوشته ‌است که ابراهیم خود از سلطان تقاضا کرده بود که او را به چنین مقام‌های بالایی منصوب نکند زیرا که بیم جانش را داشت اما سلیمان پاسخ داده بود که در زمان سلطنت او، تحت هیچ شرایطی، ابراهیم به مرگ محکوم نخواهد شد.

با این حال، سرانجام ابراهیم از چشم سلطان افتاد. ابراهیم در طول سیزده سالی که مقام وزارت اعظم را بر عهده داشت، به‌سرعت ترقی کرد و به قدرت رسید و ثروت عظیمی اندوخت که این امر شگفتی و حسد سایر درباریان را برانگیخت و دشمنان زیادی را برای او تراشید. در هنگام نبرد با صفویان، گزارش‌هایی به سلطان رسیده بود که حکایت از گستاخی ابراهیم داشت؛ ابراهیم عنوان «سرعسکر سلطان» را بر خود نهاده بود که این امر در نظر سلیمان، توهینی شدید به او محسوب می‌شد.

بدگمانی سلطان نسبت به ابراهیم با نزاعی که بین ابراهیم و اسکندر چلبی درگرفت، فزونی یافت. اسکندر چلبی دفتردار (مسئول امور مالی) دربار بود و نزاع او با ابراهیم، در نهایت به مرگ او منجر شد. ابراهیم که اسکندر را به تلاش برای دسیسه‌چینی متهم می‌کرد، توانست سلطان را متقاعد کند تا فرمان قتل او را صادر کند. اسکندر چلبی پیش از مرگ، در آخرین کلماتی که بر زبانش جاری شد، ابراهیم را به تلاش برای توطئه‌چینی بر ضد سلطان متهم کرد و سخنان او، خیانت ابراهیم را برای سلطان مسجل کرد. در ۱۵ مارس ۱۵۳۶ جسد بی‌جان ابراهیم در قصر توپقاپی پیدا شد. دستور قتل او را سلیمان صادر کرده بود ولی بعدها از این تصمیم خود به‌شدت پشیمان گشت.

مرگ

سلیمان قانونی در سن ۷۲ سالگی با صد هزار نفر نیروی نظامی در اوت ۱۵۶۶ در مسیر وین در کشور مجارستان به قصری رسید و تصرف آن قصر برای پیروزی‌های بیشتر در اروپای غربی اهمیت زیادی داشت. سلیمان در چادر خود جان سپرد؛ بعضی از منابع تاریخی معتقدند که وی از شدت ناراحتی از عدم تصرف زودهنگام قصر در گذشت. پیکر وی را به قسطنطنیه انتقال دادند ولی قلبش را همانجا، داخل مقبره‌ای دفن کردند که بعدها کلیسای کاتولیک توربکی بر روی آن ساخته و وقف مریم مقدس شد.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

پرسش و پاسخ چگونگی یاری کردن اهل بیت(ع) بخش اول

پرسش و پاسخ چگونگی یاری کردن اهل بیت(ع) بخش اول

در آموزه‌های اهل بیت(ع) به ویژه ائمه اطهار(ع) طلب یاری کردن توسط آن بزرگواران مطرح شده است.
پیامدهای تصویب لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی چه بود؟

پیامدهای تصویب لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی چه بود؟

دوره پهلوی را می‌توان دوره رشد و گسترش بهائیت دانست. بسیاری از چهره‌های شاخص بهائیت در این دوره، با بهره‌مندی از حمایت‌های ویژه شاه، سمت‌های سیاسی و اقتصادی متعددی را به دست آوردند.
چگونه عاشورا مسیر اسلامِ شیعی و شیعیانِ ایرانی را تغییر داد؟

چگونه عاشورا مسیر اسلامِ شیعی و شیعیانِ ایرانی را تغییر داد؟

درباره عوامل گرایش ایرانیان به علویان و مذهب تشیع، مورخان و پژوهشگران نظرات متفاوتی بیان کرده‌اند.
چگونگی متخلق شدن به اخلاق فاضله(کیمیای اخلاق)

چگونگی متخلق شدن به اخلاق فاضله(کیمیای اخلاق)

انسان چگونه خودش را به اخلاق فاضله متخلق کند و از رذایل اخلاقی دوری نماید؟ چگونه این معنا را در مرحله عمل پیاده کند؟ علمای اخلاق می‌گویند: ابتدا انسان باید حالت موجود نفس را حفظ کند و سپس به تهذیب رذایل و جبران ضررهای گذشته بپردازد.

پر بازدیدترین ها

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
رساله حقوق امام سجاد(ع)

رساله حقوق امام سجاد(ع)

اشاره: برخی محققان میراث علمی امام سجاد(ع) را به سه بخش تقسیم کرده‌اند: روایات، ادعیه (به‌ویژه در صحیفه سجادیه)و رساله حقوق.
فلسفه چیست؟

فلسفه چیست؟

فلسفه حوزه‌ای از دانش بشری است که به پرسش و پاسخ درباره مسائل بسیار کلی و جایگاه انسان در آن می‌پردازد؛ مثلاً این که آیا جهان و ترکیب و فرآیندهای آن به طور کامل مادی است؟
رابطه علم و عمل

رابطه علم و عمل

علم و دانش بشری زمانی برای جامعه و مردم سودمند و مفید است که با عمل و اجرا همراه گردد یعنی عالم به علم و دانسته‌های خود عمل کرده و آن را با اشتیاق به دیگران نیز بیاموزد.
الخیر فی ماوقع

الخیر فی ماوقع

برای خیلی‌ها این پرسش مطرح می‌شود که چرا ما هر گاه با مصیبت و گرفتاری مواجه می‌شویم، و نخستین تحلیل و توصیف ما از آن این است که در آن خیری بوده است؟
Powered by TayaCMS