دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

نظام قبیلگی در جزیرة العرب

No image
نظام قبیلگی در جزیرة العرب

كلمات كليدي : تاريخ، جزيرة العرب، اعراب، قبيله، تيره، شيخ

نویسنده : سيد علي اكبر حسيني

اساس اجتماعی عرب، بر قبیله بوده و نظام سیاسی و اجتماعی‌اش را، نظام قبیلگی تشکیل می‌داد. قبیله در بادیه، دولتی کوچک به شمار می‌آمد که تمام ملزومات یک دولت، به جز زمین ثابت را، دارا بود. عاملی که پیوند مردم قبیله را موجب می‌گردید، تعصبی بود که از راه پیوند نسبی و وابستگی خاندانها به یکدیگر، یا مفهومی مشابه به آن، همچون حلف و ولاء، حاصل می‌آمد و این تعصب به ویژه در نبردها و زد و خوردها، ضرورت کامل داشت.[1]

از آنجا که بررسی و مطالعه جامع و کامل در نظام اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و حتی اقتصادی عرب جاهلی، بدون در نظر گرفتن نقش توانمند نظام قبیلگی، امری محال است، از این رو در این گفتار سعی بر آن شده است، تا به کارکرد وسیع این نظام، در عرصه‌های مختلف پرداخته شود.

قبیله در عصر جاهلی

اساس اجتماع جاهلی، در بادیه‌ها، قبیله بود؛ افراد هر خیمه یک خانواده و مجموع چند خانواده، یک طایفه و جمع چند طایفه که نزدیک هم زندگی می‌کردند، یک عشیره را تشکیل می‌دادند و از جمع چند عشیره، یک قبیله، شکل می‌گرفت. افراد یک قبیله، خود را از یک اصل و از یک خون و نژاد دانسته، در قبال افراد وابسته به خود احساسات بسیار شدیدی ابراز می‌داشتند؛ چرا که محتاج حمایت و پشتیبانی قبیله خویش در مقابل خطرات و دشمنی‌ها بودند؛ آنها به اقتضای محیط و زندگی سخت صحرا‌نشینی که بدون هیچ موانع طبیعی یا غیرطبیعی است، احساس می‌کردند که باید به شکلی از خود دفاع کنند و در این میان تنها قدرت بازوان او و قوم و عشیره‌اش می‌توانست، به این خواسته ضروری، جامه عمل بپوشاند و عرب جاهلی که دائماً در معرض جنگها و حملات و غارت‌گری‌ها بود، به شدت به این حمایت و پشتیبانی قبیله‌ای، احتیاج داشت.[2]

قبیله، از افراد وابسته به خویش، به ازای هر جرم و جنایتی که مرتکب می‌شدند، حمایت می‌کرد و از او در مقابل هر خطری که وی را، تهدید می‌کرد، پشتیبانی می‌نمود؛ لذا از برای یک عرب، چیزی بدتر از آن نبود که از عشیره‌اش طرد شود؛ زیرا کسی که عشیره نداشت، در دنیا بی‌یار و یاور می‌ماند و هیچ قانونی دست حمایت بر سر او نمی‌کشید و این نتیجه تعصبات قبیله‌ای بود که هیچ رحم و عطوفتی در آن نبود و از مشخصات اصلی انسان جاهلی شمرده می‌شد.[3]

نظام سیاسی اعراب جاهلی

معرف و نماینده هر قبیله، شیخ آن قبیله بود که ریاست و پیشوایی قبیله را نیز دارا بود و به القاب دیگری، چون رئیس و امیر و سید نیز شناخته می‌شد.[4] شیخ هر قبیله می‌بایست، متصف به صفات شجاعت، وفا، کرامت و جوانمردی بوده[5] و حکمت و ثروت، اضافه بر اصالت قبیلگی‌اش، لازمه ریاستش بود.[6] مدت ریاست وی، بسته به نظر افراد قبیله بود. او می‌بایست، در اجرای دادرسی‌ها، جانب بی‌طرفی و بی‌نظری را، رعایت کند و با مردم قبیله، رفتار یکسانی داشته باشد؛[7] اما باید دانست که شیخ در قضایای مربوط به امور قضایی و جنگی و سایر اموری که بستگی به حیات اجتماعی قبیله داشت، کاملاً مختار نبوده و می‌بایست، در این گونه موارد، با شورای قبیله که متشکل از سران عشیره‌ها، بود مشورت می‌کرد؛[8] مجلس قبیله در دارالندوه برگزار می‌شد و در زمان مناقشات و اموری که مختص به قبیله بود و امثال اعلان جنگ و برقراری صلح در آن مورد شور قرار می‌گرفت[9] و از امتیازات شیخ این بود که حکمش، حرف آخر را در منازعات می‌زد.[10] از وضایف رییس قبیله در زمان جنگ، کمک به ضعفا و پناه دادن به غریبان و بستن پیمان نامه‌ها و غیره بود.[11] ضمن اینکه تقسیم غنائم بین جنگجویان نیز، از اهم وظایفش، برشمرده می‌شد و برایش در غنائم، حقوق و امتیازات خاصی بود.[12]

عوامل وحدت در نظام قبیلگی

قبیله به جماعتی از مردم گفته می‌شد که اصلی واحد داشتند و به پدری واحد ختم می شدند؛ این وحدت عوامل مختلفی داشت:

1- ازدواج: با ازدواج مردی با زنی از قبیله دیگر حاصل می‌آمد.

2- نقل: اینکه مردی نسب خود را از قبیله‌ای به قبیله دیگر، انتقال می‌داد.

3- عبدی از عرب یا شخصی غیر عرب، با ازدواج با زنی از یکی از قبایل، پس از مدتی به آن قبیله منسوب می‌شد.

4- ولاء: مردی جهت حمایت به قبیله‌ای پناهنده می‌شد و موالی آنها می‌شد.

5- حلف.[13] بعضی از قبایل به جهت مصالح و اشتراک منافع با هم متحد شده، هم‌پیمان می‌شدند و بعضی از قبایل هم، در بعضی دیگر، ادغام می‌شدند و قدرتی بزرگتر را تشکیل می‌دادند، تا از مصالح و حقوق قبایل خود، دفاع کنند؛ اما قبایل بزرگتر نیازی به این کار نمی‌دیدند و به این عدم تحالف، افتخار می‌کردند؛[14] البته تذکر این نکته هم لازم است که، این تحالف، تنها در محدوده‌ای بود که آن قبایل در آنجا زندگی می‌کردند و اگر به جای دیگری نقل مکان می‌کردند، با قبایل دیگر، پیمان جدیدی می‌بستند.[15]

اقشار یک قبیله جاهلی

هر قبیله در عصر جاهلی از سه گروه تشکیل می‌یافت[16]:

1- اعضای اصلی، که پیوند خونی و نسبی با هم داشته و ستون و بنیان آن، به شمار می‌آمدند.

2- بندگان، که شامل برده‌های حمل شده از سرزمین‌های بیگانه، به ویژه حبشه می‌شدند.

3- موالیان یا بردگان آزاد شده، که خلعاء را نیز در بر می‌گرفت؛ خلعاء، واپس زدگان و راندگان دیگر قبایل، بر اثر جرم و جنایت بودند. خلع رابطه در حضور همه افراد قبایل، صورت می‌گرفت و خلیع ناچار، به قبیله دیگر پناه می‌جست و آنجا حق جوار و توطن، می‌یافت و مانند اعضای اصلی قبیله، صاحب حقوق و نیز مکلف به تکالیفی می‌گردید.[17] خلع در حالات نادری رخ می‌داد؛ چرا که افراد قبایل را ضمانت متقابل و استواری به هم وابسته می‌داشت و علاقه شدید به شرافت قبیله، پیوندشان را استحکام می‌بخشید.[18]

طبقات قبائل

به نسبت اهل صحرا، قبیله مجتمعی بزرگ به شمار می‌آمد که اجتماعی بزرگتر از آن، در صحرا وجود نداشت. از قبیله فروع و شاخه‌هایی جدا می‌شدند که از رتبه پایین‌تری نسبت به قبیله برخوردار بودند، ضمن اینکه نسب شناسان مواردی را نیز ذکر کرده‌اند که از حیث مراتب از درجه بالاتری نسبت به قبیله برخوردارند، مواردی مثل شعب، جِذم و جمهور؛ هر چند در مقدم یا مؤخر بودن این موارد از قبیله نیز، بین برخی از علمای اهل نسب، اختلاف است.[19]

علمای انساب، در عدد فروعی که از قبیله جدا می‌شوند نیز، اختلاف کرده‌اند؛ اما در مجموع همه علمای علم نسب‌شناسی بر این درجه‌بندی اتفاق نظر داشته و برای آن ترتیبی قائل شده‌اند. این ترتیب، مربوط به اواخر دوره جاهلیت است و از دوران قدیمی‌تر آن اطلاع دقیقی در دست نیست[20]:

در تقسیم‌بندی جامعه کهن عرب و بیان معانی اصطلاحات آن، بسیاری از نسابیون را اعتقاد بر این است که جامعه عرب را شش طبقه بوده است:[21]

1_شعب: طبقه اول و بزرگ طبقات شش گانه جامعه است؛ زیرا که در شعب (یعنی ملت) تمام گروهها گرد هم آمده‌اند.

2_قبیله: این کلمه از این جهت اصطلاح شده که خانواده‌ها را در کنار هم جای می‌دهد و نگاه می‌دارد.

3_عماره: جمعش عمارات و عمائر است؛ زیرا به آبادی می‌پردازند و دارای مساکن ثابتی‌اند.

4_بطن: جمعش بطون است و عمق و اساس جامعه را نشان می‌دهد؛ یعنی روستائیان که مولد تغذیه و تأمین کننده شعب و ملتند و از قبیله کوچکتر است.

5- فخذ: جمع آن افخاذ که آخرین طبقه اجتمایی است.

6- فصیله: جمعش فصائل است و گروه‌هایی کوچک را شامل میشود(اقوام و خویشان هم نسب).

آنها همه قبایل را مثل شخص واحدی در نظر گرفته، قبیله را به منزله رأس و اساس جامعه عماره را به منزله گردن و سینه آن بطن را شکم آن و فخذ را به منزله ران‌های آن وسرانجام فصیله را به منزله ساق آن در نظر گرفته‌اند.[22]

در این تقسیم‌بندی ارائه شده، بعضی از علمای علم نسب، بر این اعتقادند که بعد فصیله، عشیره است و دیگر هیچ و بعضی دیگر، گفته‌اند، بعد عشیره، فصیله است و بعد رهط. عده‌ای هم ذریه و عترت و أسره را نیز به آن اضافه کرده‌اند.[23]

عده‌ای از نسابه‌ها نیز، تقسیم‌بندی مفصل‌تر و البته نامرتب‌تری از جامعه آن روز عصر جاهلی، به تصویر کشیده‌، آورده‌اند: جذم، جمهور، شعب، قبیله، عماره، بطن، فخذ، عشیره، فصیله، رهط ،أسره، عترت و ذریه.[24] بعضی هم بین این موارد، بیت، حی و جُماع را نیز اضافه کرده‌اند.[25]

در انتها، این نکته نیز، لازم به ذکر است که شعب از چند قبیله و قبیله از چند عماره و عماره از چند بطن و بطن از چند فخذ و فخذ از چند فصیله و فصیله نیز ار یک خاندان تشکیل می‌شود. به عنوان مثال، خزیمه یک شعب است و کنانه قبیله، قریش عماره، فصی بطن، هاشم فخذ و عباس فصیله.[26]

طبقات قبایل در جنوب عربستان

این سلسله مراتب طبقه‌بندی جامعه اعراب بادیه‌نشین شبه جزیره عربستان را در برمی‌گیرد؛ اما این تقسیم‌بندی در جنوب عربستان که از تمدن و زندگی شهری برخوردار بودند، چندان وجود نداشت.[27] اطلاعاتی که در این باره، به دست ما رسیده، حاکی از آن است که قبایل در جنوب عربستان، قبیله‌های خود را به اقسامی چون ربعن(ربع) و ثلثن(ثلث) تقسیم می‌کرده‌اند؛ منظورشان از این کار، ربع قبیله و ثلث قبیله بود.[28]

مقاله

نویسنده سيد علي اكبر حسيني

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

مطلب مکمل

کتاب نقد فمینیسم از منظر نویسندگان غرب

کتاب نقد فمینیسم از منظر نویسندگان غرب

کتاب «نقد فمینیسم از منظر نویسندگان غرب» مجموعه مقالاتی است که در فضای جامعه غرب در انتقاد از ابعاد نظری و عملی فمینیسم نگاشته شده است.

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS