دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

نمونه هایی از سازش ناپذیری پیامبر(ص) با غیر حق در گفتار و کردار

No image
نمونه هایی از سازش ناپذیری پیامبر(ص) با غیر حق در گفتار و کردار

كلمات كليدي : تاريخ، پيامبر(ص)، سازش، ظلم، ستمگران، قريش

نویسنده : سيد علي اكبر حسيني

بر اساس آموزه‌های قرآن کریم و راه و رسم زندگی پیامبر‌اکرم(ص) مسلمانان علاوه بر اینکه از کنار آمدن با باطل و کوتاه آمدن از حق و پیرو و همراه جریان‌ها شدن نهی شده‌اند، از یاری ستمگر در ستمگری و همکاری با آنان در عملکردهای ستمگرانه‌شان نیز منع شده‌اند؛ مگر در مواقع خاص. شاخصه آیات الهی در حرمت یاری ستمگر و همکاری در ستم آیه نورانی 113 سوره هود است. خداوند در این آیه با صریح‌ترین بیان و محکم‌ترین موضع عدم سازش با ستمگران و نفی تکیه بر آنان را اعلام کرده و حرمت یاری ستمگران در ستمگری‌شان را ابلاغ فرموده است. این آیه و آیات مشابه آن همچون آیات 8-12 سوره قلم همچنین آیه آخر سوره کافرون بیانگر یکی از امهات دستور العمل‌های اجتماعی – سیاسی اسلام است که خداوند همه مسلمانان را از رکون به ستمگران نهی کرده و چنین عملی را عین فرو رفتن در آتش قهر الهی و داخل شدن در عذاب ابدی معرفی نموده است.

نفی همکاری در آموزه‌های اسلامی

بی‌گمان تکیه به ستمگران و همکاری با آنان باعث تأیید و تقویت ایشان و موجب کم‌رنگ شدن و از بین رفتن زشتی ستم و برانگیختن و تشویق نمودن به ستم‌پیشگی است. بر اساس همین جهت‌گیری کتاب الهی بر سیره سازش‌ناپذیری با ستم و عدم اتکا به ستمگران شکل گرفته است، زیرا مقصد آن است که در بستر عدالت همه جانبه زمینه عبودیت خداوند فراهم شود و این امر جز با نفی روابط و مناسبات ستم‌گرانه و اثبات روابط و مناسبات حق‌مدارانه تحقق نمی‌یابد. در منطق قرآن کریم نمی‌توان به ریسمان بندگی خداوند چنگ زد؛ مگر آن که ابتدا به طاغوت کفر ورزید و بر سر پیمان الهی ایستاد و سازش ننمود. در منطق قرآن حرمت یاری ستمگر و همکاری در ستم تا به آنجاست که مؤمن حق ندارد با مراجعه به حاکمان ستمگر و داوری خواستن از طاغوت طلب حق نماید؛ چرا که ایمان و داوری بردن نزد ستمگر با هم جمع نمی‌شود؛ چگونه می‌شود کسی مدعی ایمان باشد و اهل سازش و همکاری با طاغوت و حاکمان ستمگر؟ ارزش ایمان در سرکوبی گردن‌کشان مستکبر است. برائت و جدایی و بیزاری صریح از دین شرک، وسیله‌ای برای تمییز دادن دین خدا از دین مدعیان خدایی و تشخیص پرستش کنندگان خدا از پرستش کنندگان طاغوت و بازشناختن خط رسالت از راه‌های گمراهی است.

سازش‌ناپذیری با باطل در کلام پیامبر(ص)

پیامبر(ص) و اوصیای آن حضرت در بیانات و مواضع گوناگون این سازش ناپذیری را تبیین کرده‌اند، رسول‌خدا(ص) به شدت از نزدیک شدن به درگاه حاکمان ستمگر و قدرت‌های جائر پرهیز داده و فرموده‌اند: «إیاکم و ابواب السلطان و حواشیها فإنّ اقربکم من ابواب السلطان و حواشیها أبعدکم من الله تعالی؛ بپرهیزید از این که کارگزار یا کارمند سلطان باشید؛ زیرا نزدیک‌ترین شما به درگاه سلطان و حواشی او دورترین شما از خدای متعال است.»[1] نیز فرموده‌اند: «ما قرب عبد من سلطان الا تباعد من الله؛ بنده‌ای به سلطان نزدیک نمی‌شود؛ مگر اینکه از خداوند دور می‌شود.»

آن حضرت با فضیلت‌ترین پیروان خود را آن کسی معرفی کرده است که به درگاه سلطان نزدیک هم نشود.[2] ایشان کمک کننده به ظالم را در عذاب هم پایه همان سلطان و هامان معرفی می‌فرماید.[3] و در حدیثی دیگر می‌فرمایند: «چون روز قیامت شود، منادی صدا می‌زند، کجایند مددکاران ظالمان؟ پس هر کسی که برایشان دواتی ببرد یا کیسه پولی را برای ظالم ببندد یا مدتی برای‌شان نویسندگی کرده باشد با آنها محشور می‌شوند.»[4]

سازش‌ناپذیری در سیره انبیاء الهی

سازش‌کاری ریشه در طبع طمع‌ورز انسان دارد، آن‌که اهل طمع است، چگونه می‌تواند با تبعیت از هوای نفس خود و پیروی از طمع‌ها و تباه ساختن حق‌ها در راه حق به‌ پا خیزد و حق را به پا دارد، چرا که لا یقیم امر الله سبحانه من لایصانع و لایضارع و لایتبع المطامع.[5] فرمان خدا را تنها کسی می‌تواند، اجرا کند که سازش‌کار و انحراف‌پذیر و طمع ورز نباشد. پیامبران الهی که در راه حق قیام نموده بودند، درهای مصانعه و مضارعه و اتباع مطامع را بر خود بسته بودند و جز به خداوند چشم داشتی نداشتند. سیره پیام‌آوران الهی در راهنمایی مردمان برای اصلاح زندگی این جهانی بر عدم باطل‌گرایی و ستمکاری استوار بود. آنان سخت‌ترین مصائب را تحمل کرده‌اند؛ اما تن به باطل ندادند، چنانکه یوسف(ع) آن گاه که در برابر توطئه زلیخا قرار گرفت، زندان را به تن دادن به باطل ترجیح داد.

سیره رسول‌اکرم(ص) در عدم سازش با اهل باطل

رسول‌خدا(ص) نیز رسالتش را بدون سازش با بت‌پرستی و بت‌محوری محقق ساخت و اگر جز این بود، هیچ حقیقتی از دین بر جان آدمیان پرتو نمی‌انداخت و آن هدف والا و آن رسالت بزرگ با سازش‌کاری و باطل‌پذیری راه به جایی نمی‌برد. رسول‌خدا(ص) نیز چونان دیگر پیامبران الهی(ع) در دوران رسالت خویش پذیرای باطل نشد و برای پیشبرد امور در حق سازش ننمود با آغاز دعوت علنی تلاش همه جانبه‌ای از سوی قریش صورت گرفت تا پیامبر(ص) به سازش با باطل کشیده شود و دست از تبلیغ توحید برکشد با علنی شدن آیین اسلام از سوی پیامبر(ص) مشرکان و کفار قریش دریافتند که این دین چیزی نیست، جز نفی همه خدایان دروغین و ایمان به پروردگاری قادر و بی‌همتا؛ یعنی نفی آن سیادت و بزرگی‌ای که به شیوه آیین و دین جاهلی به دست آورده بودند از این‌رو سران و اشراف قریش سعی در متوقف کردن این نهضت که منافع‌شان را تهدید می‌کرد، نمودند و موجبات بازگشت او را به خانواده قبیله و روابط مشرکانه فراهم نمایند. آنان در این راه تمامی امکانات و لوازم از تطمیع، تهدید و تهمت، گرفته تا آزار و شکنجه و محاصره اقتصادی - سیاسی همه جانبه و چون سودی نبخشید، در نهایت اقدام به قتل را به کار گرفتند؛ اما هیچکدام از این اقدامات موجب نشد که رسول‌خدا(ص) در راه حق گامی وا پس گذارد، بلکه این همه او را در راه نجات انسان‌ها استوارتر ساخت.

در اوایل دعوت علنی سران و اشراف قریش به سراغ ابوطالب عموی پیامبر(ص) رفتند تا او را از حمایت رسول‌خدا(ص) باز دارند و سپس بتوانند با پیامبر(ص) برخورد کنند، آنها به ابوطالب گفتند: «برادرزاده‌ات از خدایان ما عیب‌جویی می‌‌کند و به آن‌ها ناسزا می‌گوید و دین ما را نکوهش می‌کند و عقل‌های ما را سبک می‌شمارد و پدران ما را گمراه می‌داند. حال با خودت چاره‌ای بیندیش و او را از این کارها بازدار و یا آن که او را به ما واگذار که تو نیز همانند ما با او مخالفی.»[6]

ابوطالب این‌بار با بیانی نغز و زیبا پاسخی درخور به ایشان داد و با خوشرویی و ملایمت آنان را روانه ساخت؛ اما با ادامه دعوت رسول‌خدا(ص) و فراهم شدن زمینه گسترش اسلام سران و اشراف و قریش بار دیگر نزد ابوطالب رفتند و با عباراتی تهدیدآمیز او را به ترک حمایت از پیامبر(ص) فرا خواندند و گفتند: «ای ابوطالب تو از نظر سن و سال و شرافت و منزلت بر ما سبقت‌داری از تو درخواست کردیم که برادرزاده‌ات را از این کار بازداری؛ ولی چنین نکردی به خدا قسم دیگر نمی‌توانیم بر ناسزاگویی به خدایان و پدرانمان و سبک شمردن عقل‌هایمان و عیب‌جویی از آیین‌مان صبر کنیم یا خودت او را از این کار بازدار و یا آن که بر ضد تو و او وارد عمل خواهیم شد و با شما کارزار خواهیم کرد تا یکی از دو گروه هلاک شود». ابوطالب که اوضاع را نگران کننده دید، سخنان اشراف و سران قریش را با پیامبر(ص) در میان گذاشت و از او خواست تا دست از دعوت خویش بردارد و پیامبر(ص) به دور از هر گونه ملایمت و سازش گفتند: «یا عم لو وضعت الشمس فی یمیینی و القمر فی یساری ما ترکت الامر حتّی یظهره الله أو أهلک فیه ما ترکه[7] ای عمو اگر خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپ من قرار دهند، دست از دعوت الهی بر نمی‌دارم تا اینکه امر خدا را آشکار کنم یا جان بر سر این راه گذارم.»

سران و اشراف قریش کوشیدند از راه فراهم کردن زندگی پر ناز و نعمت و هر آنچه پیامبر بخواهد، با او سازش نمایند. آن‌ها پس از مدتی با وعده‌هایی جذاب تلاش کردند تا پیامبر(ص) را از دعوت به حق باز دارند، این ‌بار عتبة بن ربیعه نماینده قریش به نزد آن حضرت رفت و گفت: ای برادرزاده در ازای دست برداشتن از دعوتت اگر خواهان مال و ثروت باشی برایت آن اندازه ثروت و مکنت فراهم آوریم که از همه ما توانگرتر شوی و اگر خواستار ریاست و سلطنت باشی تو را به ریاست و سلطنت خود بگماریم و هیچ کاری را بدون رأی و فرمان تو انجام ندهیم و اگر این سخنان تو از آنجاست که جن زده شده‌ای و نمی‌توانی آن را از خود دور کنی، حاضریم برایت پزشک بیاوریم و آن‌قدر هزینه کنیم تا خود را از این بیماری آسوده سازی، چون عتبه سخنانش را به پایان رسانید، پیامبر(ص) شروع به سخن گفتن کردند و فرمودند: آیا سخنت تمام شد، گفت: آری فرمود، پس به سخن من گوش ده پس بخشی از آیات 1-5 فصلت را تلاوت فرمودند، بدین ترتیب رسول‌خدا(ص) با پاسخی روشن و دندان‌شکن بار دیگر سازش‌ناپذیری خود را در راه حق نشان داد.[8]

پس از چندی در حالی که سران و اشراف قریش مسلمانان بی‌پناه را تحت فشار و آزار و خشن‌ترین رفتارها قرار داده بودند، نیز پیشنهادهایی از همان دست به پیامبر عرضه نمودند تا بلکه در آن شرائط وی را به سازش و همراهی با باطل مجبور کنند؛ از جمله این که می‌گفتند از خدا بخواه تا فرشته‌ای همراه تو فرستد که گفته‌هایت را تصدیق کند و یا از خدا بخواه که باغ‌ها و قصرهایی به تو عطا کند، تا مانند ما محتاج امر معاش نباشی و یا ... تا به تو ایمان آوریم[9] این بار نیز سخنان پیامبر(ص) همان بود، من برای گردآوری ثروت نیامده‌ام تا اموال شما را طلب کنم و برای دست یازیدن به ریاست و سلطنت مبعوث نشده‌ام، خداوند مرا به عنوان فرستاده‌ای برانگیخته و کتابی بر من نازل فرموده و من مبعوث شده‌ام تا شما را از عذاب ترسانده و به نعمت‌های ابدی مژده دهم، اگر پذیرفتید، بهره و دنیا و آخرت از آن شماست و گرنه صبر می‌کنم تا زمانی که خداوند میان من و شما حکم کند. [10]

مشرکان جهت به سازش کشاندن رسول‌خدا(ص) تا به آنجا پیش رفتند که نزد ایشان(ص) رفته و پیشنهاد دادند که به نوبت خدایان یکدیگر را پرستش کنند. از امام صادق(ع) در سبب نزول و تکرار آیات کافرون روایتی نقل شده که فرمودند: «قریش به رسول‌خدا(ص) گفتند: یک سال خدایان ما را می‌پرستیم، یک سال خدای تو را و یک سال خدایان ما را می‌پرستیم، یک سال خدای تو را پس خدا به مانند ایشان پاسخ‌شان داد.»[11]

رسول‌خدا(ص) بعد از هجرت به مدینه نیز با یهودیان و منافقان و کفار سازش نکردند، نقل شده گروهی از سران یهود مدینه نزد حضرت رفتند و گفتند: «ای محمد(ص) تو میدانی که ما دانشمندان و بزرگان یهودیم، اگر ما از تو پیروی کنیم، تمامی یهود از ما متابعت کرده، پیرو تو خواهند شد. اینک میانه ما و پیروان ما مخاصمه و نزاعی است و ما حل و فصل آن را نزد تو خواهیم آورد، پس اگر تو به نفع ما حکم کنی ما به تو ایمان خواهیم آورد.» حضرت نپذیرفته آنان را از خود طرد کرد آیات 49 – 50 سوره مائده در این باره نازل شد.[12]

در رمضان سال نهم هجری نمایندگانی از قبیله ثقیف جهت مذاکره و صلح عازم مدینه شدند، آنان نزد رسول‌خدا(ص) رفتند و با رسول‌خدا به مذاکره پرداختند. آنان در قبال ایمان آوردنشان خواسته‌هایی را مطرح کردند؛ از آن جمله اینکه حضرت اجازه بدهند که آنها بت بزرگ‌شان را سه سال دیگر عبادت کنند؛ اما رسول خدا نپذیرفتند گفتند: دو سال بت بزرگ‌مان را می‌پرستیم باز هم حضرت نپذیرفت. گفتند: یک سال باز هم جواب همان بود تا اینکه به یک ماه هم راضی شدند؛ اما باز هم پیامبر خدا نپذیرفت و حاضر نشدند، لحظه‌ای هم این وضع را بپذیرند، چرا که این کار به معنای آن است که برای لحظه‌ای هم که شده رسول‌خدا(ص) شرک و کفر را به رسمیت شناخته است، چیزی که رسول‌خدا(ص) لحظه‌ای آن را بر نمی‌تابید. سپس خواستار آن شدند که پیامبر خدا آنان را از خواندن نماز معاف دارند و به نقلی زکات ندهند و جهاد نکنند؛ اما حضرت خواسته‌شان را رد کرده نپذیرفتند و فرمودند: «در دینی که در آن نماز نیست خیری نیست.»[13]

مقاله

نویسنده سيد علي اكبر حسيني

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

مطلب مکمل

سلسله کتب موسوعه كلمات الرسول الاعظم (ص) ⠕ جلدي)

سلسله کتب موسوعه كلمات الرسول الاعظم (ص) (15 جلدي)

پيامبر اعظم (صلي الله عليه و آله) روح همه انبياء اولياء و شهدا بوده و جان اين جهان است. شريعت او كامل ترين و جامع ترين شريعت ها و در بردارندة همة جنبه هاي فردي و اجتماعي آنان مي باشد، از اين رو چون خود، اعظم رسولان است شريعت او نيز اعظم شرايع است و سيره هاي رفتاري و سلوك هاي فردي و اجتماعي او آيينة تمام نماي انبياي الهي است و سخنان او پيام رسان عظيم ترين مفاهيم الهي و راهنماي كمال و سعادت براي انسان ها است؛ فهم سخنانش انسان ها را از ظلمت ها جهل به نور هدايت مي كشاند و فرموده هايش با فطرت انسان ها هموار بوده و به دل و جان آنها روح عبوديت و ذكر حق القا مي كند.

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS