كلمات كليدي : واصل بن عطا، عمرو بن عبيد، معتزله، منزلة بين المنزلتين
نویسنده : زينب ابراهيمي
ابو حذیفه واصل بن عطا مؤسس مکتب lعتزال[1] معروف به غزّال به سال 80 هجری (699 یا 700 م) در مدینه متولد شد.[2] دلایل بسیاری برای شهرت وی به عزّال بیان کردهاند. از جمله آن که وی پیشهی پشمفروشی، ریسندگی یا ریسمان فروشی داشته،[3] یا به دلیل مجالست و ملازمت با دوستش، ابوعبدالله غزّال،[4] یا از آن رو که برای پیدا کردن زنان بیبضاعت و دستگیری از آنان با غزّلسرایان همنشینی میکرد، بدین لقب مشهور شده است.[5] او را بردهی بنیضبّه (سوسمار)، بردهی بنیمخزوم یا برده بنیهاشم[6] و بر اساس تحقیقات اخیر از نژاد غیر عرب و به احتمال بسیار ایرانی دانستهاند.[7]
واصل از تابعین بود و نخست در زادگاهش، مدینه، در محضر فرزندان محمد حنیفه، ابوهاشم و حسن به کسب دانش پرداخته است.[8]
او سپس به بصره رفت، که در آن زمان کانون عقاید و افکار گوناگون اسلامی و غیراسلامی بود و حدود چهار سال نزد حسن بصری که خود از بزرگان تابعین بود، در مسجد جامع بصره، علم آموخت [9] و با شخصیّتهایی چون جهم بن صفوان و بشار بن برد،[10] آشنا شد. سپس واصل با خواهر عمرو بن عبید[11] ازدواج کرد.[12]
گویند واصل قادر به تلفظ حرف «راء» نبود. امّا او با چیرهدستی شگفتانگیزی در مناظرات و جلسات بحث و درس از به کار بردن این حرف دوری میگزید و برای آن کلمه جایگزینی مییافت، بی آن که مخاطبین بر این قضیه آگاه شوند. و این نهایت قدرت او بر بلاغت بود. ابن خلکان نمونههایی از این گونه را آورده است.[13]
وی در سخنوری نیز سرآمد روزگار خویش بود. چنان که نزد والی عراق، عبدالله بن عمر بن عبدالعزیز فی البداهه به ایراد سخن پرداخت. حال آن که دیگر شاعران و سخنوران برای سخن سرایی خود را به رنج سختی افکنده بودند. بشار در این باره به برتری واصل بر افرادی چون خالد بن صفوان، شبیب بن شیبه و فضل بن عیسی اشاره کرده و او را نزد والی عراق ستود.[14]
علم واصل
معاصران واصل بر علم و آگاهی و برتری وی بر در دانش و تقوا گواهی دادهاند. نقل است که از ام یوسف زوجه واصل دربارهی برتری علمی واصل و عمرو بن عبید (برادر ام یوسف) پرسش نمودند، وی پاسخ داد: فاصله میان آن دو چون فاصله میان زمین و آسمان است. عمرو بن عبید خود نیز بر این برتری صحه گذارده و او را ستوده است.[15]
واصل و بنیامیّه
دوران زندگانی واصل مصادف با نه تن از خلفای اموی بود و از خلافت عبدالملک بن مروان تا پایان خلافت مروان بن حمار، آخرین خلیفهی اموی به سال 132ق را دربرمیگیرد.[16] واصل و معتزلیان پس از وی همواره در مجامع علمی معتزله از شرایط سیاسی عصر بنیامیّه به شدّت انتقاد میکردند و همواره در آرزوی اضمحلال این خاندان و اصلاح اوضاع سیاسی – اجتماعی مسلمانان بودند.[17] چنان که واصل بر شایستگی محمد نفس زکیه برای قیام و اصلاح امور اذعان داشت و با وی بیعت نمود.[18]
زهد و پارسایی واصل
واصل در زهد و پارسایی نیز سرآمد معاصران خویش بود. عمرو بن عبید دربارهی وی گفتهاست: بیست سال در مصاحبت واصل بودم، امّا هرگز از وی گناهی ندیدم.[19]
گویند عبدالله بن عمر بن عبدالعزیز، والی بصره، پس از شنیدن خطبهی معروف واصل هدیهای به وی داد؛ امّا او نپذیرفت. مقدار آن را دو برابر کرد. باز هم نپذیرفت و از والی خواست تا آن را برای احداث نهری در شهر هزینه کند.[20]
به روایت قاضی عبدالجبار، عبدالله بن عمر بن عبدالعزیز هزار درهم برای نفقهی خانوادهاش به او بخشید، امّا او نپذیرفت. وی حتی ارثیهی پدرش را که بیست هزار درهم بود پشت در خانهاش نهاد تا نیازمندان به قدر نیاز از آن بهرهمند شوند.[21]
واصل سرانجام در سال دویست و سى و یک درگذشت.[22]
رویارویی واصل بن عطا با زنادقه:
واصل و بسیاری دیگر از بزرگان معتزله چون عمرو بن عبید و ابواسحاق نظام تلاشهای فراوانی در مناقشه با زندیقان و مانویان نمودهاند.قاضی عبدالجبار در این باره میگوید: واصل شب هنگام به نماز بر میخاست و پیش رویش قلم و دواتی مینهاد، اگر آیهای به ذهنش خطور میکرد که متضمّن ردّ آرای مخالفان بود، آن را مینوشت و سپس دیگر بار به نماز میایستاد.[23]
شاگردان واصل نیز در ردّ اقوال زندقه چون بشّار و دیگر سران مانوی چون صالح بن عبدالقدوس، از سران دوگانه پرستی،مشارکت داشتند. واصل علاوه بر ردّیه نویسی شیوهی دیگری را در مبارزه با این گروه در پیش گرفت که در جلوگیری از گسترش عقاید آنان مؤثر بود. او پیروان خود را در قالب هیأتهای مختلف به منظور ردّ سخنان آنان به همه جا بویژه خراسان که مانویان در آن جا گرد آمده بودند گسیل داشت، تا به مناظره با آنان بپردازند.[24] او شخصاً برای نشان دادن سرمشق عملی جهت خدمت به دانش و پاسداری و دفاع از جامعهی اسلامی، از مسافرت به این مناطق دریغ نمیکرد.[25]
واصل بنیانگذار مکتب معتزله
اعتزال به معنای کنارهگیری و دوری گزیدن برخی از برخی دیگر است.[26] در فرهنگ اسلامی این اصطلاح نخستین بار بر گروهی سیاسی اطلاق شد که از ورود در جنگها و منازعات سیاسی دوران خلافت امیرالمؤمنین علی علیه السلامخودداری و به همین دلیل معتزله (سیاسی) نامیده شدند. چنان که دینوری کنارهگیران از جنگ جمل را با عنوان و قد کانوا اعتزال الحرب یاد کرده[27]و نوبختی نیز از این جماعت با نام معتزلة (فسمو المعتزله) نام میبرد.[28] برخی نیز معتزلیان سیاسی را کنارهگیران از امام حسن علیه السلامدانستهاند.[29]
مسأله مرتکب کبیره که پس از ماجرای حکمیّت در سال 37هجری رخ داد،[30] تبعات زیانباری برای جامعه مسلمین در پی داشت. از یک سو خوارج جز هم مسلکان خود، تمامی امّت اسلامی را کافر میدانستند و ریختن خون آنان را مباح میشمردند[31] و از دیگر سو مرجئه ایمان را جدا از عمل و مرتکب کبیره را مؤمن مىدانستند.[32] هنگامی که از حسن بصری در این باره پرسش شد، وی مرتکب کبیره را منافق خواند، امّا واصل بر این عقیده بود که مرتکب کبیره را نمیتوان کافر خواند چون او به توحید اقرار کرده و برخی صفات حمیده را نیز داراست، بلکه فاسق است و فسق حد وسط میان ایمان و کفر است و چون در قیامت انسانها یا اهل شقاوتند و یا سعادت، فاسق اگر بدون توبه بمیرد، در دوزخ مخلّد خواهد بود. این نظریه به «منزلة بین المنزلتین» شهرت یافت.[33]
این اختلاف موجب کنارهگیری واصل و پیروانش از حسن بصری شد، از این رو معتزله نامیده شدند.[34]
واصل پس از جدایی از حسن بصری، حلقهی درس مستقلی در بصره تشکیل داد و در تبیین عقاید دینی روش عقلی را برگزید و با آگاهی از ادیان و مذاهب عصر خویش به نشر و گسترش آراء و اندیشههای خود پرداخت و پیروان بسیار آگاه، پرهیزگار و مخلص از مکتب وی برخاست که به شدّت تحت نفوذ عقاید و افکار وی بودند. واصل برای شناساندن و نشر افکار خویش نمایندگان و مبلغانی به اطراف و اکناف فرستاد. از جمله عبدالله بن حارث به مغرب و حفص بن سالم به سوی خراسان رفت و ملازم مسجد جامع ترمذ شد. وی در مناظره با جهم بن صفوان بر وی غلبه یافت و جهم به اندیشهی حق بازگشت، امّا دیگر بار پس از باگشت حفص به ارجاء گرایید. حسن بن ذکوان را به کوفه و عثمان بن ابو عثمان الطویل را به سوی ارمنیه گسیل داشت و آنان در نشر افکار معتزله با پذیرش گسترده مردم روبرو شدند.[35]
شاگردان واصل در شهر بصره به ترویج اصول مذهب اعتزال همّت گماردند و در تعقل و تفکر سرآمد شدند تا آن جا که مکتب معتزلیان بصره را بنیان نهادند.[36]
پس از واصل، عمرو بن عبید (80 – 143 ) جانشین واصل شد و به شرح و بسط آرای واصل پرداخت.[37]
در واخر سدهی دوم هجری، بشر بن معتمر از دانش آموختگان مکتب معتزله که گرایشات شیعی نیز داشت به بغداد سفر کرد و مدرسهی معتزلهی بغداد را بنیان نهاد و به ترویج اصول این مکتب همّت گماشت.[38]
اوج شکوفایی مکتب اعتزال در روزگار مأمون (218ق)، بود. پس از درگذشت وی، وزیرش احمد بن ابی داوود که خود معتزلی بود، در حمایت از معتزله چنان راه افراط پیمود که فقها و محدثین را به پذیرش اجباری این مذهب و اقرار به خلق قرآن نمود، که موجب روی گردانیدن مردم از این فرقه شد. این مقاومت در دوران خلافت معتصم و واثق برقرار بود تا این که در روزگار متوکّل مختوم به شکست شد.[39]
از مهمترین فرقههای معتزله میتوان به عبادیّه، ذمیّه، مکاسبه، بصریان، بغدادیان اشاره کرد.[40]
کلیات آموزه های واصل که به اصول خمسه مشهور است به اختصار به شرح زیر است:
1) اصل توحید: این اصل از بنیادیترین اصول معتزله است. واصل صفات قدیمهی حق تعالی چون علم ، قدرت، و اراده را نفی میکرد و اظهار داشت که محال است دو خدای قدیم ازلی وجود داشته باشد و هر کس صفت قدیمهای برای خدا اثبات کند، به وجود دو خدا اعتراف کرده است. واصلیه پس از مطالعهی کتب فلسفی به این نتیجه رسیدند که تمام صفات زاید بر ذات را انکار کردند و ذات حق را عالم و قادر دانستند. توحید صفاتی که نخستین بار از سوی واصل بن عطا مطرح شد، بعدها از سوی پیروان وی به پذیرش صفات ذات و انکار صفات زاید بر ذات الهی منجر شد، زیرا به اعتقاد این گروه، صفات زاید بر ذات به تعدد قدیم و تعدد خدایان میانجامید.[41] این اندیشه معتزله در برابر اندیشهی صفاتیه و مجسمه قرار دارد که صفات ثبوتی را که جنبهی جسمانی نیز داشت از قبیل هیأت و وجه به معنای ظاهری آن پنداشتند[42] و به خداوند نسبت دادند. ازاین رو معتزله اشارهها و تصریحات قرآن را در این باره به عینیت تمام صفات با ذات مقدس پرودگار تأویل کردند.[43]
2) اصل عدل: به روایت شهرستانی واصل، در این باره معتقد است که پروردگار حکیم و عادل است و روا نیست که شرّ و ستمی به او نسبت داده شود و یا بر خلاف آن چه که به بندگانش فرمان داده، از آنان بخواهد، سپس به سبب انجام آن، آنان را مجازات نماید. فاعل خیر و شر، ایمان و کفر، طاعت و معصیّت بنده است و محال است وی به کاری فرمان داده شود که وی فاقد توانایی انجام آن باشد. معتزله با طرح و اثبات صفت عدل برای خدای تعالی به نفی اندیشهی جبرگرایی و اثبات اختیار برای انسان برخاستند. زیرا جبریه خداوند را فاعل همهی افعال بشر دانسته و انسان را فاقد اراده و اختیار میدانند.[44]
3) منزلة بین المنزلتین: شرح آن در ضمن معرفی این فرقه آمده است.
4) وعد و وعید: این اصل مهمترین وجه افتراق میان معتزله در برابر دو گروه مرجئه و خوارج است. وعد به معنای پاداش و وعید به معنای تهدید به عقوبت و عذاب است. بر این اساس عدل خداوند ایجاب میکند که در سرای باقی نیکوکاران را پاداش و بدکاران را کیفر دهد. یعنى خدا مرتکب گناهان کبیره را بدون توبه نمىبخشد و در کار وعد و وعید خود صادق است و کلمات وى تغییرپذیر نیست.[45]
5) امر به معروف و نهی از منکر: معتزله این اصل و تمام مراتب آن را واجب دانسته و منکر آن را کافر میدانند و وجوب آن را بر اساس کتاب، سنت و اجماع اثبات میکنند. علاوه بر آن آمر باید معروف و منکر را به درستی شناخته و یقین به وقوع آن کند و نباید بر اساس ظن و گمان عمل کند.[46]
یعنى امر به معروف و نهى از منکر بر همه مؤمنان به ترتیب استطاعتشان با شمشیر یا وسایل آسانتر واجب است و مانند جهاد است و تفاوتى میان جهاد با کافر و فاسق نیست.[47]