دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

باطل null and void

No image
باطل null and void

كلمات كليدي : معدوم، موجود، ممتنع الوجود بالذات، واجب الوجود بالذات، كاذب، صادق

نویسنده : مسعود اسماعيلي

واژهٔ «باطل» در فلسفه، با اشتراک لفظی، یا به صورتِ حقیقت و مجاز،[1] در موارد متعددی به کار می‌رود که در هر مورد، ممکن است دارای چند معنا باشد. در همه این معانی، یکی از معانیِ «حق»، در مقابلِ باطل قرار دارد. [2]

معانی باطل

این موارد و معانی مختلف از این قرارند:

1. کاربرد باطل در مورد هر چیزی اعم از موجودات و اعتقادات و...

در این مورد، باطل به معنیِ چیزی است که مورد توجه و اعتنا نیست و چندان فایده‌ای نیز در بر ندارد.[3]

2. کاربرد باطل در مورد موجودات

در عرفان اسلامی، موجوداتی که غیر از خداوند هستند (ماسوی اللّه)، "باطل" خوانده می‌شوند؛[4] اما در فلسفه اسلامی نیز، از آنجا که حق در یک معنی، فقط به واجب بالذات (خداوند) گفته می‌شود[5] در مقابل، باطل نیز در یکی از معانی خود، بر موجوداتِ غیر واجب (یعنی ممکنات) اِطلاق می‌شود. در این معنا، موجودات ممکن، فی‌نفسه (قطع نظر از ارتباطشان با واجب)، باطلند و به حق بودنِ خداوند، "حقیّت" می‌یابند. [6]

3. کاربرد باطل در مورد امور معدوم

باطل در این کاربرد، دارای دو معناست:

1ـ3. هر چیزی که معدوم باشد؛ در مقابل آن، حق به معنای موجود قرار دارد؛ پس چون خداوند واجب الوجود بذاته است شایسته‌ترین موجودات به حق بودن است.[7]

2ـ3. چیزی که معدوم باشد و وجودش محال؛ ممتنع‌الوجود بالذات نامیده می‌شود. بدین ترتیب، ممتنع‌الوجود بالذات باطل مطلق است؛ در مقابلِ واجب الوجود بالذات که حق مطلق است.[8]

4. باطل در مورد اعتقاد (تفکر، عقد یا یا قضیهٔ معلومه) یا قول (گفته یا گزاره یا قضیه ملفوظه)

باطل در این مورد، چند معنا دارد:

1ـ4. اعتقاد یا قولی که بی‌‌معنی و لغو باشد.

2ـ4. اعتقاد یا قولی که نادرست و کاذب باشد.[9] به عبارت دیگر، باطل چیزی است که کذب آن معلوم باشد.[10] به اعتقاد باطل، وهم یا توهم نیز گفته می‌شود؛ زیرا آنچه موجب می‌شود که انسان به گزاره باطلی معتقد شود، قوه‌ای به نام وهم است که کار آن توهم نامیده می‌شود.[11]

باطل در این معنا، مقابلِ حق به معنیِ "درست" و اعتقاد و قولِ صادق است؛ بدین ترتیب، اعتقاد حق، اعتقاد صادق است و اعتقاد باطل، اعتقاد کاذب است.[12]

البته در تصورات (و الفاظِ دالّ بر آنها)، حق و باطل معنا ندارد؛ زیرا حق و باطل در علوم در جایی معنا دارد که بتوان رابطه آنها را با واقع سنجید در حالی که مطابقت یا عدم مطابقت تصورات صِرف با واقع، معنایی ندارد و تنها در تصدیقات، مطابقت یا عدم آن ممکن است.[13] منظور از آنچه در اینجا به عنوانِ اعتقاد یا قول باطل یاد می‌شود، تصدیقات و گزاره‌های دال بر آنهاست نه تصورات صِرف. اعتقاد حق در همه معانیِ فوق، ضد اعتقاد باطل است.[14]

3ـ4. فکر یا گفته‌ای که نه یکی از دو طرفِ نقیض را برمی‌گزیند و نه یکی از آنها را نفی می‌کند.[15] یعنی اعتقاد یا گفته تناقض‌آمیز نیز که سعی می‌کند دو طرفِ نقیض را اثبات یا نفی کند، باطل نامیده می‌شود. البته این معنا خاص‌تر از معنای قبلی است و در عنوان باطلْ سزاوارتر از هر اعتقاد یا قول کاذب دیگری است. شاید منظور کسانی که گفته‌اند: «باطل آن است که از اصلْ صحیح نیست»[16] همین معنا بوده است.

در پایانِ این کاربردِ "باطل" (اعتقاد یا قول باطل)، فیلسوفان چنین تذکر داده‌اند که سفسطه، روش و فنی است که از طریق آن، اعتقادِ حق در صورتِ باطل جلوه داده می‌شود و اعتقادِ باطل در صورتِ حق.[17]

5. کاربرد باطل در مورد افعال

در فلسفه، فعلی که مطابق و موافق با غایتِ مناسب با آن نباشد و غایتِ مطلوب از آن تحقق نیابد، باطل نامیده می‌شود.[18] به عبارت دیگر، باطل فعلی است که موجود می‌شود ولی به غایتی که برای آن موجود شده، نمی‌رسد.[19] باطل به این معنا در مقابلِ حق به معنای فعلی است که غایتِ مطلوبِ آن تحقق می‌یابد.[20]

6. کاربرد باطل در مورد فیلسوفان

گاه در فلسفه اسلامی، به برخی از فیلسوفان، فیلسوف باطل گفته می‌شود؛ فیلسوف باطل کسی است که وجودش از آنچه که غرض و هدف اصلی فلسفه است، بهره‌ نبرده است. هدف اصلی فلسفه به معنای اعم و حتی هدف فلسفه نظری بطور خاص، برخورداریِ عملی (و نه صرفاً علمی)، به اخلاق و مَلَکات حمیده است که در فلسفه عملی به آن پرداخته می‌شود و پس از آن، انسان باید در کسبِ عملیِ آنها بکوشد. به عبارت دیگر، آنچه از فلسفه (خواه فلسفه بطور مطلق و خواه فلسفه نظری) انتظار می‌رود به کمالْ رسیدنِ انسان است و با فراگیری فلسفه نظری و آموختنِ فلسفه عملی، کمال مطلوب انسان حاصل نمی‌شود. چنین فیلسوفی یا فلسفه نظری را بطور کامل فرا نگرفته است تا نوبت به عملی برسد و یا اینکه تنها به فلسفه نظری اکتفا کرده و به فلسفه عملی وارد نشده است.[21]

مقاله

نویسنده مسعود اسماعيلي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

آدابی از عبودیت

آدابی از عبودیت

از آداب عبودیت این است که جز قدرت حق، قدرتی را نپذیرند و جز ثنای حق و آنکه از اولیاء حق است، ثنای کسی را نگویند.
فهم و دریافت زبان قرآن

فهم و دریافت زبان قرآن

من امیدوارم که ما این حجاب جحود را از قلب‌هایمان برداریم و از خدای تبارک و تعالی بخواهیم که ما را آشنا کند به لسان قزآن.
علت بعثت انبیاء

علت بعثت انبیاء

اگر برای هر علمی موضوعی است... علم همه انبیاء هم موضوعش انسان است ...
ترک علاقه به دنیا

ترک علاقه به دنیا

علائق را باید کم بکنید، علاقه‌ها باید کم بشود، طبیعتاً ماها از اینجا می‌رویم، علی ایّ حال چه علاقه قلبی به چیزی داشته باشیم یا نداشته باشیم فرقی به حال ما نمی‌کند.
دعا روح عبودیت

دعا روح عبودیت

اینهایی که از کتب ادعیه انتقاد می‌کنند برای این است که نمی‌دانند، جاهل‌انند، بیچاره‌اند که این کتب ادعیه چطور انسان را می‌سازد، این دعاهایی که از ائمه ما وارد شده است مثل کمیل، مناجات شعبانیه، دعای حضرت سیدالشهداء(ع) و دعای«سمات» اینها چه جور انسان را درست می‌کنند...

پر بازدیدترین ها

اعضاء بدن امانت است

اعضاء بدن امانت است

شما اگر خدای نخواسته خود را اصلاح نکردید و با قلبهای سیاه ، چشمها، گوشها، و زبانهای آلوده ، به گناه از دنیا رفتید، خدا را چگونه ملاقات خواهید کرد؟
افراط و تفریط قوه شهوت

افراط و تفریط قوه شهوت

افراط در قوه شهوت عبارت از آن است که عقل انسان مقهور شهوت شده و همّت مرد مصروف تمتّع از زنان و کنیزان گردد و از پیمودن راه آخرت محروم شود.
No image

اسیر شهوت

آنهایی که بنده دنیا و شهوت خویش اند، و طوق بندگی هوای نفس را در گردن نهادند، بندگی از هر کسی که دنیا را پیش او سراغ دارند یا احتمال می دهند، می کنند و خاضع او می شوند و اگر در ظاهر زبان منیت و عفت نفس گشایند، تدلیس محض است و اعمال آنها و اقوال آنها، این کلام را تکذیب کنند.
هوای نفس

هوای نفس

از هوای نفس بپرهیزید همان گونه که از دشمنانتان می پرهیزید چیزی دشمن تر برای افراد با شخصیت از پیروی هوای نفس و درو شده های زبان نیست.
ریشه اعمال

ریشه اعمال

اساس عذاب الهی بر اعمال ماست .هر عملی که از ما صادر می شود در آن عالم یک صورت دارد، رد بر انسان می شود. این طور نیست که عذاب آخرت شبیه عذاب های دنیایی باشد که مأمورین بیایند، بکشندش و ببرندش، از باطن خود - ذات انسان - آتش طلوع می کند.
Powered by TayaCMS