دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

شیوه های برخورد با دشمنان

No image
شیوه های برخورد با دشمنان

كلمات كليدي : دشمن، دعوت، مدارا، صلح

نویسنده : گلشاد حيدري

رمز موفقیت و پیروزی فرستادگان الهی در تبلیغ و ترویج دین خدا، برخورد درست و خلق نیکوی آنان در برابر دشمنانشان بوده است. پیامبر اسلام، نامهربانی‌ها و ستم‌های بسیاری از مشرکان مکه دید؛ اما هیچ‌گاه به فکر تلافی نیفتاد؛ بلکه با رفتار نیکو و رفق و مدارا با دشمنانش برخورد کرد و به همین دلیل است که قرآن کریم از اخلاق آن حضرت به خلق عظیم یاد می‌کند:

«اِنّک لعلی خُلُقٍ عظیم.»[1]

«پیامبر در مقابل دشنام، آزار و اذیت دشمنان، همیشه در پیشگاه خدا، در حق آنان دعا می‌کرد و از خداوند هدایت و سعادت آنان را می‌طلبید.»[2]

1. صبر و بردباری در دعوت از مشرکان

از آنجا که هدف پیامبر(ص)، هدایت و رهبری مردم بود و نه دشمنی و جنگ با آنان، در این راه، بردباری بسیاری از خود نشان داد. ایشان در دعوت از مشرکان، دچار مشقت‌های بسیاری می‌شد و رفتارهایی ناپسند از آنان می‌دید؛ ولی هرگز، دست از دعوت و موعظه آنان برنداشت. پیامبر(ص) رحمت؛ مانند طبیبی دلسوز برای طبابت روح افراد، خود به سراغ آنان می‌رفت؛ چنان‌که علی(ع) در این باره می‌فرماید:

«طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ قَدْ أَحْکَمَ مَرَاهِمَهُ وَ أَحْمَى مَوَاسِمَهُ یضَعُ ذَلِکَ حَیثُ اَلْحَاجَه إِلَیهِ مِنْ قُلُوبٍ عُمْی وَ آذَانٍ صُمٍّ وَ أَلْسِنَه بُکْمٍ مُتَّبِعٌ بِدَوَائِهِ مَوَاضِعَ اَلْغَفْلَه وَ مَوَاطِنَ اَلْحَیرَه.»[3]

«پیامبر، طبیبی سیار برای درمان بیماران است (خود، نزد بیماران می‌رود). مرهم‌های شفابخش او آماده، ابزار داغ کردن زخم‌ها را گداخته، برای شفای قلب‌های کور و گوش‌های ناشنوا و زبان‌های لال، آماده و با داروی خود در پی‌ یافتن بیماران فراموش‌شده و سرگردان است.»

این، همان طبیب سیاری است که دنبال بیماردلان مکه می‌رفت و برخی از آنها، آن حضرت را سنگباران می‌کردند و گاه حضرت، مجبور می‌شد که مکه را ترک کند و به کوه‌ها پناه برد. خدیجه کبری و امیرمؤمنان(ع) به دنبال آن حضرت می‌رفتند و وقتی او را می‌یافتند، زخم‌هایش را پانسمان می‌کردند؛ اما در همان حال، آن دل رئوف و مهربان می‌گفت:

«اللهم اِغفر قومی فانّهم لا یعلمون.»[4]

2. دعوت دشمن به اسلام، پیش از آغاز جنگ با آنان

هدف اصلی پیامبر(ص) هدایت و اصلاح دشمنان و مشرکان بود؛ از این رو حتی زمانی که مقابل دشمن، صف‌آرایی می‌کرد، ابتدا آنان را به اسلام دعوت فرا می‌خواند؛ اگر اسلام می‌آوردند، حالت جنگی متوقف می‌شد و به صلح می‌انجامید؛ چنان‌که در جنگ طائف، مسلمانان، مدت زیادی قبیله ثقیف را محاصره کردند؛ اما پس از آنکه قوم ثقیف هیئتی را نزد رسول‌خدا(ص) فرستادند و اسلام آوردند، پیامبر با آنان صلح کرد.[5] پیامبر هنگام بازگشت از مدینه در حق آنان چنین دعا کرد:

«اللهم اهد ثقیفا».[6]

آن حضرت حتی با یهودیان ـ که از دشمنان سر سخت اسلام و پیامبر(ص) بودند ـ پیمان صلح بسته بود که اگر دشمنی نکنند، در امان خواهند بود و می‌توانند در کنار مسلمانان زندگی کنند؛ اما زمانی که بنی‌قینقاع، مسلمانی را کشتند[7] و نقض عهد و پیمان‌شکنی کردند، پیامبر در مقابل آنان صف‌آرایی کرد؛ با این حال، باز هم قبل از شروع جنگ، آنان را در بازارشان جمع کرد و خطاب به آنان فرمود: «ای گروه یهود! از خدا بترسید تا آنچه بر سرقریش آمد، بر سر شما نیاید، اسلام آورید تا در امان باشید. شما می‌دانید که من نبی مرسل هستم و این را در کتاب‌های خود یافته‌اید و بیان الهی بر شماست.»[8]

از این موضع‌گیری پیامبر(ص) در مقابل یهودیانی که پیمان‌شکنی کرده بودند، به‌خوبی پیداست که آن حضرت تا چه اندازه، خواستار جلوگیری از جنگ و خونریزی بود. آن حضرت حتی پس از نقض عهد یهودیان حاضر شد که در صورت پذیرش اسلام، با آنان صلح کند و تا آخرین لحظه تلاش می‌کرد تا از جنگ جلوگیری شود.

3. نهی از کشتن کسی که مسلمان می‌شد

یکی دیگر از روش‌های پیامبر در مواقع جنگ، نهی از کشتن کسانی بود که از روی ترس و اجبار، اسلام را می‌پذیرفتند؛ مثلاً در یکی از جنگ‌ها «اسامة بن زید» با مردی یهودی به نام «مرداس بن نهیک» برخورد کرد[9] و وقتی شمشیرش را کشید، مرداس، شهادتین را گفت؛ اما اسامه، توجهی نکرد و وی را کشت.[10] وقتی پیامبر(ص) وی را برای این کار بازخواست کرد، اسامه گفت: «او از روی ترس به دروغ چنین گفت.» حضرت به حدی به اسامه سخت گرفت که اسامه گفت: «از این پس هیچ مردی را که "لااله‌الا‌الله" گفته و اسلام آورده است، نخواهم کشت.»[11] حضرت فرمود: «حتی پس از من هم نباید چنین کنی.»[12]

بر اساس همین سیره و روش مداراست که پیغمبر با آنکه از حضور دشمنان پنهانی و منافقان زیادی در مدینه ـ که به ظاهر اسلام آورده بودند ـ آگاه بود؛ ولی تا زمانی که اقدامی بر ضد مسلمانان انجام نمی‌دادند، کاری با آنان نداشت و یا حتی در فتح مکه که بسیاری از روی اجبار اسلام آورده بودند، در امان بودند.[13]

4. گذشت پس از پیروزی

معمولاً به‌ندرت اتفاق می‌افتاد که پیامبر(ص) پس از پیروزی در صدد انتقام برآید؛ بلکه با رحمت الهی و با اخلاق پسندیده و رفتار سازنده‌اش آنها را می‌بخشید و این‌گونه سبب جذب بسیاری به اسلام می‌شد. قرآن کریم، مدارای پیامبر را این‌گونه می‌ستاید:

«فبما رحمه من الله لنت لهم و لوکنت فظاً غلیظ القلب لانفضوا من حولک فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فی الامر، فاذا عزمت فتوکل علی الله ان الله یحب المتوکلین.»[14]

«به برکت رحمت الهی در برابر آنان نرم شدی و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو پراکنده می‌شدند. پس آنها را ببخشای و برای آنها آمرزش بطلب و در کارها با آنان مشورت کن؛ اماهنگامی که تصمیم گرفتی، بر خدا توکل کن؛ زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد.»

بر اساس همین رأفت و مدارا بود که آن حضرت پس از فتح مکه وقتی دشمنان دیرینه‌اش را ـ مانند ابوسفیان که حتی قصد کشتنش را داشتند، دید[15] ـ نه تنها به فکر انتقام و یا حتی تأدیب و سخت‌گیری بر آنان برنیامد؛ بلکه در جواب بعضی از یارانش که آن روز را روز جنگ و انتقام فریاد کرده و باعث نگرانی ابوسفیان شده بودند، آن را روز بزرگداشت کعبه عنوان کرد و به همه امان داد[16] و از آنان پرسید:

«ما تظنون و ما انتم قائلون؟»

آنان با شناختی که از پیامبر داشتند، گفتند: «گمان نیکی و گفتار نیکی داریم. تو برادری بزرگوار، و فرزند برادری بزرگوار و با گذشت هستی که هم‌اکنون پیروز شده‌ای.»[17]

پیغمبر فرمود: «همان سخنی را می‌گویم که برادرم یوسف گفت: "امروز بر شما نکوهشی نیست، خداوند شما را می‌آمرزد و او بخشنده‌ترین بخشندگان است."[18] بروید که شما آزاد شدگانید.»[19] آن حضرت حتی زمانی که قاتل عمویش، حمزه را دید، رویش را از او برگرداند و به وی فرمود: «برو، که هرگز نمی‌خواهم تو را ببینم.»[20]

5. بخشش کسانی که قصد کشتن او را داشتند

آن حضرت با اخلاق حمیده و مدارایی که حتی با قاتلانش هم داشت، نه تنها سبب پشیمانی آنها می‌شد؛ بلکه آنان را به اسلام جذب می‌کرد؛ چنان‌که در موارد بسیاری، از جمله درباره «عمیر بن وهب»، از مشرکان قریش و از دشمنان سرسخت و کینه‌توز خود، چنین کرد. وی که از قبل، با «صفوان بن امیه» در مکه، نقشه قتل پیامبر را طراحی کرده بود، به بهانه آزاد کردن پسرش به مدینه آمد؛ در حالی که او دلیل آمدنش را فقط آزادی پسرش عنوان کرده بود؛ اما آن حضرت از نیت اصلی‌اش آگاه شد و در مقابل اصرار او بر انکار حقیقت، تمام ماجرای قتل را بیان کرد. وی پس از شنیدن سخنان پیامبر، مسلمان شد و آن حضرت، نه تنها او را مجازات نکرد؛ بلکه اسیرش را آزاد و امر فرمود تا به وی فقه و قرآن بیاموزند.[21]

6. مدارا با اسرا، زنان و فرزندان دشمن

آن حضرت پس از آنکه به جنگ، مجبور می‌شد، هیچ‌گاه کرامت و حرمت انسانی را زیر پا نمی‌گذاشت؛ بلکه با اسیران با کمال مدارا رفتار می‌کرد. با آنکه اسرای بدر از مشرکان و دشمنان سرسخت پیامبر(ص) در مکه بودند و آزارهای فراوانی در حق رسول‌الله روا داشته بودند؛ اما به راحتی آنان را در قبال پرداخت فدیه آزاد کرد و فدیه کسانی را که پولی نداشتند، آموزش خواندن و نوشتن به چند تن از مسلمانان قرار داد.[22] همچنین با زنان و کودکان، هرگز وارد جنگ نمی‌شد و به افرادش هم توصیه می‌فرمود که به هیچ عنوان به زنان و بچه‌ها کاری نداشته باشند و آنها را از کشتنشان نهی کرد؛[23] حتی اگر زنان دشمن در جبهه جنگ نیز حضور داشتند، از کشتن آنها صرف نظر می‌کردند.[24]

بر اساس همین رأفت و بخشش بود که تمام اسیران زن و کودک جنگ بنی‌مصطلق را در ازای فدیه و تعدادی را هم در ازای مهریه «جویریه»،[25] آزاد کرد[26] و این‌چنین «هیچ زنی از بنی‌مصطلق نماند؛ مگر اینکه آزاد شد.»[27]

7. پاسخ به تجاوز و پیمان‌شکنی

پیامبر در مقابل دشمنان، تساهل و مدارا داشتند و تا حد امکان، تلاش می‌کردند از بروز جنگ و درگیری جلوگیری شود؛ امادر مواردی که از سوی دشمن، پیمان‌شکنی و نقض عهد صورت می‌گرفت، آن حضرت به شدت برخورد می‌کردند تا به این صورت، جلوی تجاوز و جسارت دشمن را بگیرند. جنگ‌های آن حضرت با یهودیان، بیشتر به همین دلیل بود.

از دیگر مواری که خاتم انبیا(ص) در مقابل پیمان‌شکنی دشمن به شدت و با سرعت واکنش نشان داد، ماجرای پیمان‌شکنی مشرکان قریش بود که سرانجام به فتح مکه منجر شد؛ زیرا بر اساس صلح حدیبیه و عدم تعرض به یکدیگر، هر یک از قبایل، مختار بودند که با پیامبر و یا با قریش، هم‌پیمان شوند و در حمایت آنان قرار گیرند.[28] به این ترتیب «بنی‌بکر» در حمایت قریش، و «خزاعه» در حمایت و پیمان رسول‌‌خدا(ص) قرار گرفتند؛[29] اما به دلیل وجود کینه دیرینه دو قبیله، وقتی بنی‌بکر به خزاعه حمله کرد، قریش بر خلاف عهدنامه و پیمان عدم تعرضی که با پیامبر(ص) بسته بود، مخفیانه به تجهیز تسلیحاتی بنی‌بکر پرداختند و شبانه کسانی از قریش، آنها را در حمله به خزاعه یاری ‌کردند.[30] پیامبر(ص) پس از آگاهی از پیمان‌شکنی قریش و نیز حمایت از خزاعه، به سرعت آماده حرکت به سوی مکه شد، تا آنان را در سرزمینشان غافلگیر کند.[31]

چون این‌گونه موارد، از نظر سیاسی و حیثیتی برای اسلام و مسلمانان، بسیار اهمیت داشت و باید جلوی تجاوز دشمنان گرفته می‌شد تا جرأت تجاوز به حریم مسلمانان را پیدا نکنند. پیامبر(ص) با آنان به شدت برخورد می‌کرد و به سرعت برای جنگ آماده می‌شد و آنها را محاصره و غافلگیر می‌کرد.

8. امانتداری با دشمن

آن حضرت به دلیل امانتداری در دوران جوانی، در بین همگان و همچنین مشرکان قریش مورد اعتماد بود و از همین رو محمد امین لقب گرفته بود.[32] این اخلاق حسنه در دوران رسالت، قوی‌تر شد؛ به گونه‌ای که حضرت با دشمنان نیز امانتداری می‌کرد؛ چنان‌که در جریان جنگ خیبر، هنگامی که «اسود خزاعی» چوپان سیاه‌پوست حبشی،[33] نزد حضرت آمد و مسلمان شد و درباره گوسفندانی پرسید که نزد او امانت بود،آن حضرت فرمود: «گوسفندان را از اردوی ما بیرون ببر و مشتی ریگ به سوی آنان پرتاب کن که آنان خود به سوی خانه مالکانشان خواهند رفت.» وی نیز چنین کرد و گوسفندان به قلعه یهودیان برگشتند.[34]

مقاله

نویسنده گلشاد حيدري

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

آدابی از عبودیت

آدابی از عبودیت

از آداب عبودیت این است که جز قدرت حق، قدرتی را نپذیرند و جز ثنای حق و آنکه از اولیاء حق است، ثنای کسی را نگویند.
فهم و دریافت زبان قرآن

فهم و دریافت زبان قرآن

من امیدوارم که ما این حجاب جحود را از قلب‌هایمان برداریم و از خدای تبارک و تعالی بخواهیم که ما را آشنا کند به لسان قزآن.
علت بعثت انبیاء

علت بعثت انبیاء

اگر برای هر علمی موضوعی است... علم همه انبیاء هم موضوعش انسان است ...
ترک علاقه به دنیا

ترک علاقه به دنیا

علائق را باید کم بکنید، علاقه‌ها باید کم بشود، طبیعتاً ماها از اینجا می‌رویم، علی ایّ حال چه علاقه قلبی به چیزی داشته باشیم یا نداشته باشیم فرقی به حال ما نمی‌کند.
دعا روح عبودیت

دعا روح عبودیت

اینهایی که از کتب ادعیه انتقاد می‌کنند برای این است که نمی‌دانند، جاهل‌انند، بیچاره‌اند که این کتب ادعیه چطور انسان را می‌سازد، این دعاهایی که از ائمه ما وارد شده است مثل کمیل، مناجات شعبانیه، دعای حضرت سیدالشهداء(ع) و دعای«سمات» اینها چه جور انسان را درست می‌کنند...

پر بازدیدترین ها

افراط و تفریط قوه شهوت

افراط و تفریط قوه شهوت

افراط در قوه شهوت عبارت از آن است که عقل انسان مقهور شهوت شده و همّت مرد مصروف تمتّع از زنان و کنیزان گردد و از پیمودن راه آخرت محروم شود.
No image

اسیر شهوت

آنهایی که بنده دنیا و شهوت خویش اند، و طوق بندگی هوای نفس را در گردن نهادند، بندگی از هر کسی که دنیا را پیش او سراغ دارند یا احتمال می دهند، می کنند و خاضع او می شوند و اگر در ظاهر زبان منیت و عفت نفس گشایند، تدلیس محض است و اعمال آنها و اقوال آنها، این کلام را تکذیب کنند.
ترک علاقه به دنیا

ترک علاقه به دنیا

علائق را باید کم بکنید، علاقه‌ها باید کم بشود، طبیعتاً ماها از اینجا می‌رویم، علی ایّ حال چه علاقه قلبی به چیزی داشته باشیم یا نداشته باشیم فرقی به حال ما نمی‌کند.
هوای نفس

هوای نفس

از هوای نفس بپرهیزید همان گونه که از دشمنانتان می پرهیزید چیزی دشمن تر برای افراد با شخصیت از پیروی هوای نفس و درو شده های زبان نیست.
اعضاء بدن امانت است

اعضاء بدن امانت است

شما اگر خدای نخواسته خود را اصلاح نکردید و با قلبهای سیاه ، چشمها، گوشها، و زبانهای آلوده ، به گناه از دنیا رفتید، خدا را چگونه ملاقات خواهید کرد؟
Powered by TayaCMS