دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

کدام شکست های مأمون، زمینه ساز به شهادت رساندن امام رضا(ع) شد؟

نقشه‌ای که مأمون با همکاری استاد و راهنمایش، «فضل بن سهل» طراحی کرده‌ بود، به ظاهر هیچ عیب و نقصی نداشت؛ با پذیرش ولایتعهدی توسط امام رضا(ع)، مأمون و وزیرش می‌توانستند هر اقدام و دستور حکومتی را به آن حضرت منتسب کنند.
کدام شکست های مأمون، زمینه ساز به شهادت رساندن امام رضا(ع) شد؟
کدام شکست های مأمون، زمینه ساز به شهادت رساندن امام رضا(ع) شد؟

غروب «خورشید هشتم» در غربت توس

نقشه‌ای که مأمون با همکاری استاد و راهنمایش، «فضل بن سهل» طراحی کرده‌ بود، به ظاهر هیچ عیب و نقصی نداشت؛ با پذیرش ولایتعهدی توسط امام رضا(ع)، مأمون و وزیرش می‌توانستند هر اقدام و دستور حکومتی را به آن حضرت منتسب کنند. اما علی ‌بن ‌موسی‌الرضا(ع) با شرط دخالت نکردن در هر گونه عزل و نصب و صدور فرمان حکومتی، نقشه آن ها را با بن بستی جدی روبه‌رو کرد. افزون بر این، برگزیدن امام هشتم(ع) به ولایتعهدی و احضار اجباری آن حضرت از مدینه به مرو، فرصتی مناسب برای دیدار بیشتر مردم با امام(ع) به وجود آورد. آن حضرت، با استفاده از این فرصت، مسلمانان را با آموزه‌های اهل‌بیت(ع) آشنا کرد. مناظرات امام هشتم(ع) نیز، جایگاه بی‌بدیل امامت شیعه در عرصه علم و دانش را به رخ دشمنان کشید و زندگی ساده و همنشینی آن حضرت با فقرا و مستمندان، در حالی که مقام ولایتعهدی را برعهده داشت، بیش از پیش باعث رسوایی عباسیان شد و بی لیاقتی آن ها را در حکومت بر جامعه اسلامی، به اثبات رساند. در همان حال، وقوع شورش‌های متعدد علیه دستگاه جبار حاکم و نیز مخالفت و طغیان دیگر اعضای خاندان عباسی علیه مأمون، کار را روز به روز برای او دشوارتر می‌کرد. مأمون که زیر بار حکومتی پر از آشوب و درگیری، کمر خم کرده‌ بود، دیگر نمی‌توانست حضور امام(ع) را تحمل کند. در واقع، خلیفه عباسی در پی راهی برای خاتمه دادن به نقشه‌ای بود که با اجرای آن، سودای حکومتی بی‌دغدغه و غلبه بر مخالفانش را داشت. او برای فرار از شرایطی که به واسطه سیاست‌های خود در آن گرفتار شده بود، به همراهی و همکاری خاندان عباسی نیاز داشت؛ به همین دلیل، ابتدا اعلام کرد که پایتخت را دوباره به بغداد منتقل می‌کند و سپس استاد و وزیر خود، «فضل بن سهل» را که به شدت مغضوب خاندان عباسی بود، در شهر سرخس و هنگامی که قصد حرکت به سمت بغداد را داشت، از بین برد. خلیفه عباسی، در گام سوم، به شهادت رساندن امام رضا(ع) را در دستور کار خود قرار داد. مأمون، این جنایت را در نزدیکی نوغان و در کاخ «حُمَید بن قُحطبه»، حاکم خراسان، مرتکب شد.

آخرین روزهای حیات امام رضا(ع)

امام(ع) در آخرین روزهای حیات پربرکتش، بارها درباره شهادت خود با اباصلت سخن گفت. امام رضا(ع) در شبی که فردای آن، آخرین روز ماه صفر بود، اباصلت را نزد خود فرا خواند. با او کمی صحبت کرد و سپس فرمود: «ای اباصلت! من فردا از سوی این مرد فاجر و تبهکار، فرا خوانده می‌شوم. وقتی از نزد او خارج شدم، اگر سرم را با عبایم پوشانده بودم، دیگر با من حرف نزن و بدان که مرا مسموم کرده است.» اباصلت منقلب شد؛ سیلاب اشک از دیدگانش فرو ریخت. امام(ع) او را به آرامش و صبر سفارش کرد و سپس به نماز ایستاد. اباصلت از محل عبادت امام‌رضا(ع) بیرون آمد اما چنان اضطرابی بر وجودش مستولی شده بود که قادر نبود قدم از قدم بردارد؛ به ناچار، همان‌جا نشست و در خلوت شبانه، به آخرین عبادت‌های علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) نگریست و اشک ریخت. اباصلت آرزو می‌کرد کاش هیچ وقت صبح فرا نرسد، اما انگار خورشید روز آخر ماه صفر، زودتر از روزهای دیگر در آسمان ظاهر شد. خروس‌خوان بود که درِ اتاقِ محلِ اقامت امام رضا(ع) را به شدت کوبیدند. اباصلت سراسیمه برخاست و در را گشود. یکی از غلامان مأمون بود؛ پیامی برای امام(ع) داشت: «خلیفه شما را احضار کرده است، باید همراه من بیایید.» اباصلت نگران و مضطرب، به چهره مولایش نگریست. امام(ع) لبخندی پرمهر بر لب داشت؛ آرام برخاست و عبایش را بر دوش افکند، کفش‌هایش را پوشید و در پی غلام به راه افتاد. اباصلت نمی‌توانست امام‌رضا(ع) را تنها بگذارد. از آن حضرت خواست تا ایشان را همراهی کند و امام(ع) اجازه داد. هنگامی که نزد مأمون رسیدند، مأموران، اباصلت را از ورود به خلوت خلیفه منع کردند و او، پشت در به انتظار نشست.

آن ظرف انگور

مأمون به ظرف انگوری که مقابلش بود، نگاه کرد؛ سپس کوشید تا صحبت با امام رضا(ع) را آغاز کند: «پسر عموی عزیز! چرا کمتر به ما سر می‌زنید؟» پرسش خلیفه آن ‌قدر بی‌ربط بود که امام(ع) دلیلی برای پاسخ دادن به آن، ندید. مأمون آشکارا مضطرب بود. او می‌دانست که قصد جان چه کسی را کرده است. مأمون، کرامات علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) را دیده بود؛ او از مقام علمی پسر رسول خدا(ص) آگاهی داشت؛ می‌دانست که دست به جنایتی غیرقابل بخشش می‌زند؛ اما قدرت و ثروت، چیزی نبود که فرزند هارون بتواند از خیر آن بگذرد. او بنیان این حکومت را بر خون برادرش، امین، استوار کرده ‌بود و حالا، حاضر نبود حقی را که غصب کرده است، به آسانی وانهد. مأمون خوشه‌ای انگور برداشت. دانه‌های درشت انگور در نور خورشیدی که از پنجره به داخل تالار می‌تابید، برق می‌زد. خلیفه عباسی، انگور را به امام رضا(ع) تعارف کرد و گفت: «ای پسر رسول خدا! تاکنون انگوری بهتر از این ندیده‌ام، خواهش می‌کنم از آن میل کنید.» امام(ع) تبسم کرد و آرام فرمود:«ای بسا که انگورهای بهشت بهتر از این انگور باشد»؛ آن گاه ادامه داد: «میلی به خوردن انگور ندارم، مرا معاف کن.» مأمون دوباره اصرار کرد؛ اما امام(ع) باز هم نپذیرفت. خلیفه عباسی، در حالی که صدایش می‌لرزید، فریاد زد: «هیچ چاره‌ای ندارید؛ باید از این انگور میل کنید!» آن گاه با دستش اشاره‌ای کرد و از پشت ستون‌ها، تعدادی مأمور شمشیر به دست ظاهر شدند. امام رضا(ع) مقداری از آن انگور تناول کرد و از جای خود برخاست. مأمون فریاد زد: «قصد دارید به کجا بروید؟» امام(ع) پاسخ داد: «به همان جا که مرا فرستادی.» خلیفه عباسی به مأموران دستور داد مانع خروج حضرت نشوند. علی‌بن موسی الرضا(ع) از اتاق بیرون آمد و مسافت تالار تا در خروجی را از میان دالانی طولانی پیمود. در انتهای دالان و کنار در، اباصلت انتظار مولایش را می‌کشید؛ ناگاه دید که امام(ع) می‌آید، در حالی که عبایش را بر سر کشیده است. اباصلت همه چیز را فهمید؛ بدون آن ‌که کلامی بگوید، در حالی که آرام می‌گریست، در پی مولایش حرکت کرد. وقتی به محل اقامت رسیدند، امام‌رضا(ع) رو به اباصلت کرد و فرمود: «در را ببند»، سپس در بستر افتاد و یار وفادارش را به نزد خود فرا خواند: «اباصلت! مأمون مرا مسموم کرد. نگذار این راز در پرده بماند. شیعیان را از حقیقت شهادت من مطلع کن. امشب منتظر باش، فرزندم، محمد، به بالینم خواهد آمد.»

نویسنده: جواد نوائیان رودسری

روزنامه خراسان

تاریخ انتشار: شنبه 27 آبان ماه 1396

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

آدابی از عبودیت

آدابی از عبودیت

از آداب عبودیت این است که جز قدرت حق، قدرتی را نپذیرند و جز ثنای حق و آنکه از اولیاء حق است، ثنای کسی را نگویند.
فهم و دریافت زبان قرآن

فهم و دریافت زبان قرآن

من امیدوارم که ما این حجاب جحود را از قلب‌هایمان برداریم و از خدای تبارک و تعالی بخواهیم که ما را آشنا کند به لسان قزآن.
علت بعثت انبیاء

علت بعثت انبیاء

اگر برای هر علمی موضوعی است... علم همه انبیاء هم موضوعش انسان است ...
ترک علاقه به دنیا

ترک علاقه به دنیا

علائق را باید کم بکنید، علاقه‌ها باید کم بشود، طبیعتاً ماها از اینجا می‌رویم، علی ایّ حال چه علاقه قلبی به چیزی داشته باشیم یا نداشته باشیم فرقی به حال ما نمی‌کند.
دعا روح عبودیت

دعا روح عبودیت

اینهایی که از کتب ادعیه انتقاد می‌کنند برای این است که نمی‌دانند، جاهل‌انند، بیچاره‌اند که این کتب ادعیه چطور انسان را می‌سازد، این دعاهایی که از ائمه ما وارد شده است مثل کمیل، مناجات شعبانیه، دعای حضرت سیدالشهداء(ع) و دعای«سمات» اینها چه جور انسان را درست می‌کنند...

پر بازدیدترین ها

افراط و تفریط قوه شهوت

افراط و تفریط قوه شهوت

افراط در قوه شهوت عبارت از آن است که عقل انسان مقهور شهوت شده و همّت مرد مصروف تمتّع از زنان و کنیزان گردد و از پیمودن راه آخرت محروم شود.
No image

اسیر شهوت

آنهایی که بنده دنیا و شهوت خویش اند، و طوق بندگی هوای نفس را در گردن نهادند، بندگی از هر کسی که دنیا را پیش او سراغ دارند یا احتمال می دهند، می کنند و خاضع او می شوند و اگر در ظاهر زبان منیت و عفت نفس گشایند، تدلیس محض است و اعمال آنها و اقوال آنها، این کلام را تکذیب کنند.
ترک علاقه به دنیا

ترک علاقه به دنیا

علائق را باید کم بکنید، علاقه‌ها باید کم بشود، طبیعتاً ماها از اینجا می‌رویم، علی ایّ حال چه علاقه قلبی به چیزی داشته باشیم یا نداشته باشیم فرقی به حال ما نمی‌کند.
هوای نفس

هوای نفس

از هوای نفس بپرهیزید همان گونه که از دشمنانتان می پرهیزید چیزی دشمن تر برای افراد با شخصیت از پیروی هوای نفس و درو شده های زبان نیست.
اعضاء بدن امانت است

اعضاء بدن امانت است

شما اگر خدای نخواسته خود را اصلاح نکردید و با قلبهای سیاه ، چشمها، گوشها، و زبانهای آلوده ، به گناه از دنیا رفتید، خدا را چگونه ملاقات خواهید کرد؟
Powered by TayaCMS