دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

کاظمین دلربای عاشقان

مومن به سه خصلت محتاج است : کسب موفقیت از سوی خدا ،‌ نصیحت کننده‌ای در خود ،‌و قبول نصیحت از دیگران
کاظمین دلربای عاشقان
کاظمین دلربای عاشقان

قالَ الجواد (ع):

اَلمؤمِنُ یَحتاجُ اِلی ثَلاثِ خِصالٍ: تَوفیقٍ مِنَ اللهِ، وَ واعظٍ مِن نفسِهِ، وَ قَبوُلٍ مَمَّن یَنصَحُهُ.
مومن به سه خصلت محتاج است : کسب موفقیت از سوی خدا ،‌ نصیحت کننده‌ای در خود ،‌و قبول نصیحت از دیگران

«البحار 78/358» «تحف العقول /408»

حضرت‌ امام‌ محمد تقی‌ جوادالأئمه‌ (ع‌)

امام‌ نهم‌ شیعیان‌ حضرت‌ جواد (ع‌) در سال‌ 195 هجری‌ در مدینه‌ ولادت‌ یافت‌ . نام‌ نامی‌اش‌ محمد معروف‌ به‌ جواد و تقی‌ است‌ .

القاب‌ دیگری‌ مانند : رضی‌ و متقی‌ نیز داشته‌ ، ولی‌ تقی‌ از همه‌ معروفتر می‌باشد . مادر گرامی‌اش‌ سبیکه‌ یا خیزران‌ است‌ که‌ این‌ دو نام‌ در تاریخ‌ زندگی‌ آن‌ حضرت‌ ثبت‌ است‌ .

امام‌ محمد تقی‌ (ع‌) هنگام‌ وفات‌ پدر 8 ساله‌ بود . پس‌ از شهادت‌ جانگداز حضرت‌ رضا علیه‌ السلام‌ در اواخر ماه‌ صفر سال‌ 203 ه

مقام‌ امامت‌ به‌ فرزند ارجمندش‌ حضرت‌ جوادالأئمه‌ (ع‌) انتقال‌ یافت‌ . مأمون‌ خلیفه‌ عباسی‌ که‌ همچون‌ سایر خلفای‌ بنی‌ عباس‌ از پیشرفت‌ معنوی‌ و نفوذ باطنی‌ امامان‌ معصوم‌ و گسترش‌ فضایل‌ آنها در بین‌ مردم‌ هراس‌ داشت‌ ، سعی‌ کرد ابن‌ الرضا را تحت‌ مراقبت‌ خاص‌ خویش‌ قرار دهد . " از اینجا بود که‌ مأمون‌ نخستین‌ کاری‌ که‌ کرد ، دختر خویش‌ ام‌ الفضل‌ را به‌ ازدواج‌ حضرت‌ امام‌ جواد (ع‌) درآورد ، تا مراقبی‌ دایمی‌ و از درون‌ خانه‌ ، بر امام‌ گمارده‌ باشد . رنجهای‌ دایمی‌ که‌ امام‌ جواد (ع‌) از ناحیه‌ این‌ مأمور خانگی‌ برده‌ است‌ ، در تاریخ‌ معروف‌ است‌ " .

از روشهایی‌ که‌ مأمون‌ در مورد حضرت‌ رضا (ع‌) به‌ کار می‌بست‌ ، تشکیل‌ مجالس‌ بحث‌ و مناظ‌ره‌ بود . مأمون‌ و بعد معتصم‌ عباسی‌ می‌خواستند از این‌ راه‌ - به‌ گمان‌ باطل‌ خود - امام‌ (ع‌) را در تنگنا قرار دهند . در مورد فرزندش‌ حضرت‌ جواد (ع‌) نیز چنین‌ روشی‌ را به‌ کار بستند . به‌ خصوص‌ که‌ در آغاز امامت‌ هنوز سنی‌ از عمر امام‌ جواد (ع‌) نگذشته‌ بود . مأمون‌ نمی‌دانست‌ که‌ مقام‌ ولایت‌ و امامت‌ که‌ موهبتی‌ است‌ الهی‌ ، بستگی‌ به‌ کمی‌ و زیادی‌ سالهای‌ عمر ندارد .

باری‌ ، حضرت‌ جواد (ع‌) با عمر کوتاه‌ خود که‌ همچون‌ نوگل‌ بهاران‌ زودگذر بود ، و در دوره‌ای‌ که‌ فرقه‌های‌ مختلف‌ اسلامی‌ و غیر اسلامی‌ در میدان‌ رشد و نمو یافته‌ بودند و دانشمندان‌ بزرگی‌ در این‌ دوران‌ ، زندگی‌ می‌کردند و علوم‌ و فنون‌ سایر ملتها پیشرفت‌ نموده‌ و کتابهای‌ زیادی‌ به‌ زبان‌ عربی‌ ترجمه‌ و در دسترس‌ قرار گرفته‌ بود ، با کمی‌ سن‌ وارد بحثهای‌ علمی‌ گردید و با سرمایه‌ خدایی‌ امامت‌ که‌ از سرچشمه‌ ولایت‌ مطلقه‌ و الهام‌ ربانی‌ مایه‌ گرفته‌ بود ، احکام‌ اسلامی‌ را مانند پدران‌ و اجداد بزرگوارش‌ گسترش‌ داد و به‌ تعلیم‌ و ارشاد پرداخت‌ و به‌ مسائل‌ بسیاری‌ پاسخ‌ گفت‌ . برای‌ نمونه‌ ، یکی‌ از مناظ‌ره‌های‌ ( = احتجاجات‌ ) حضرت‌ امام‌ محمد تقی‌ (ع‌) را در زیر نقل‌ می‌کنیم‌ :

" عیاشی‌ در تفسیر خود از ذرقان‌ که‌ همنشین‌ و دوست‌ احمد بن‌ ابی‌ دؤاد بود ، نقل‌ می‌کند که‌ ذرقان‌ گفت‌ : روزی‌ دوستش‌ ( ابن‌ ابی‌ دؤاد ) از دربار معتصم‌ عباسی‌ برگشت‌ و بسیار گرفته‌ و پریشان‌ حال‌ به‌ نظر رسید . گفتم‌ : چه‌ شده‌ است‌ که‌ امروز این‌ چنین‌ ناراحتی‌ ؟ گفت‌ : در حضور خلیفه‌ و ابوجعفر فرزند علی‌ بن‌ موسی‌ الرضا جریانی‌ پیش‌ آمد که‌ مایه‌ شرمساری‌ و خواری‌ ما گردید . گفتم‌ : چگونه‌ ؟ گفت‌ : سارقی‌ را به‌ حضور خلیفه‌ آورده‌ بودند که‌ سرقتش‌ آشکار و دزد اقرار به‌ دزدی‌ کرده‌ بود . خلیفه‌ طریقه‌ اجرای‌ حد و قصاص‌ را پرسید . عده‌ای‌ از فقها حاضر بودند ، خلیفه‌ دستور داد بقیه‌ فقیهان‌ را نیز حاضر کردند ، و محمد بن‌ علی‌ الرضا را هم‌ خواست‌ .

خلیفه‌ از ما پرسید : حد اسلامی‌ چگونه‌ باید جاری‌ شود ؟

من‌ گفتم‌ : از مچ‌ دست‌ باید قطع‌ گردد .

خلیفه‌ گفت‌ : به‌ چه‌ دلیل‌ ؟

گفتم‌ : به‌ دلیل‌ آنکه‌ دست‌ شامل‌ انگشتان‌ و کف‌ دست‌ تا مچ‌ دست‌ است‌ ، و در قرآن‌ کریم‌ در آیه‌ تیمم‌ آمده‌ است‌ : فامسحوا بوجوهکم‌ و ایدیکم‌ . بسیاری‌ از فقیهان‌ حاضر در جلسه‌ گفته‌ مرا تصدیق‌ کردند .

یک‌ دسته‌ از علماء گفتند : باید دست‌ را از مرفق‌ برید .

خلیفه‌ پرسید : به‌ چه‌ دلیل‌ ؟

گفتند : به‌ دلیل‌ آیه‌ وضو که‌ در قرآن‌ کریم‌ آمده‌ است‌ : ... و ایدیکم‌ الی‌ المرافق‌ . و این‌ آیه‌ نشان‌ می‌دهد که‌ دست‌ دزد را باید از مرفق‌ برید .

دسته‌ دیگر گفتند : دست‌ را از شانه‌ باید برید چون‌ دست‌ شامل‌ تمام‌ این‌ اجزاء می‌شود .

و چون‌ بحث‌ و اختلاف‌ پیش‌ آمد ، خلیفه‌ روی‌ به‌ حضرت‌ ابوجعفر محمد بن‌ علی‌ کرد و گفت‌ :

یا اباجعفر ، شما در این‌ مسأله‌ چه‌ می‌گویید ؟

آن‌ حضرت‌ فرمود : علمای‌ شما در این‌ باره‌ سخن‌ گفتند . من‌ را از بیان‌ مطلب‌ معذور بدار .

خلیفه‌ گفت‌ : به‌ خدا سوگند که‌ شما هم‌ باید نظر خود را بیان‌ کنید .

حضرت‌ جواد فرمود : اکنون‌ که‌ من‌ را سوگند می‌دهی‌ پاسخ‌ آن‌ را می‌گویم‌ . این‌ مطالبی‌ که‌ علمای‌ اهل‌ سنت‌ درباره‌ حد دزدی‌ بیان‌ کردند خطاست‌ . حد صحیح‌ اسلامی‌ آن‌ است‌ که‌ باید انگشتان‌ دست‌ را غیر از انگشت‌ ابهام‌ قطع‌ کرد .

خلیفه‌ پرسید : چرا ؟

امام‌ (ع‌) فرمود : زیرا رسول‌ الله‌ (ص‌) فرموده‌ است‌ سجود باید بر هفت‌ عضو از بدن‌ انجام‌ شود : پیشانی‌ ، دو کف‌ دست‌ ، دو سر زانو ، دو انگشت‌ ابهام‌ پا ، و اگر دست‌ را از شانه‌ یا مرفق‌ یا مچ‌ قطع‌ کنند برای‌ سجده‌ حق‌ تعالی‌ محلی‌ باقی‌ نمی‌ماند ، و در قرآن‌ کریم‌ آمده‌ است‌ " و ان‌ المساجد لله‌ ... " سجده‌گاه‌ها از آن‌ خداست‌ ، پس‌ کسی‌ نباید آنها را ببرد .

معتصم‌ از این‌ حکم‌ الهی‌ و منطقی‌ بسیار مسرور شد ، و آن‌ را تصدیق‌ کرد و امر نمود انگشتان‌ دزد را برابر حکم‌ حضرت‌ جواد (ع‌) قطع‌ کردند .

ذرقان‌ می‌گوید : ابن‌ ابی‌ دؤاد سخت‌ پریشان‌ شده‌ بود ، که‌ چرا نظر او در محضر خلیفه‌ رد شده‌ است‌ . سه‌ روز پس‌ از این‌ جریان‌ نزد معتصم‌ رفت‌ و گفت‌ : یا امیرالمؤمنین‌ ، آمده‌ام‌ تو را نصیحتی‌ کنم‌ و این‌ نصحیت‌ را به‌ شکرانه‌ محبتی‌ که‌ نسبت‌ به‌ ما داری‌ می‌گویم‌ . معتصم‌ گفت‌ : بگو .

ابن‌ ابی‌ دؤاد گفت‌ : وقتی‌ مجلسی‌ از فقها و علما تشکیل‌ می‌دهی‌ تا یک‌ مسأله‌ یا مسائلی‌ را در آنجا مطرح‌ کنی‌ ، همه‌ بزرگان‌ کشوری‌ و لشکری‌ حاضر هستند ، حتی‌ خادمان‌ و دربانان‌ و پاسبانان‌ شاهد آن‌ مجلس‌ و گفتگوهایی‌ که‌ در حضور تو می‌شود هستند ، و چون‌ می‌بینند که‌ رأی‌ علمای‌ بزرگ‌ تو در برابر رأی‌ محمد بن‌ علی‌ الجواد ارزشی‌ ندارد ، کم‌کم‌ مردم‌ به‌ آن‌ حضرت‌ توجه‌ می‌کنند و خلافت‌ از خاندان‌ تو به‌ خانواده‌ آل‌ علی‌ منتقل‌ می‌گردد ، و پایه‌های‌ قدرت‌ و شوکت‌ تو متزلزل‌ می‌گردد .

این‌ بدگویی‌ و اندرز غرض‌آلود در وجود معتصم‌ کار کرد و از آن‌ روز در صدد برآمد این‌ مشعل‌ نورانی‌ و این‌ سرچشمه‌ دانش‌ و فضیلت‌ را خاموش‌ سازد .

این‌ روش‌ را - قبل‌ از معتصم‌ - مأمون‌ نیز در مورد حضرت‌ جوادالأئمه‌ (ع‌) به‌ کار می‌برد ، چنانکه‌ در آغاز امامت‌ امام‌ نهم‌ ، مأمون‌ دوباره‌ دست‌ به‌ تشکیل‌ مجالس‌ مناظ‌ره‌ زد و از جمله‌ از یحیی‌ بن‌ اکثم‌ که‌ قاضی‌ بزرگ‌ دربار وی‌ بود ، خواست‌ تا از امام‌ (ع‌) پرسشهایی‌ کند ، شاید بتواند از این‌ راه‌ به‌ موقعیت‌ امام‌ (ع‌) ضربتی‌ وارد کند . اما نشد ، و اما از همه‌ این‌ مناظ‌رات‌ سربلند درآمد .

روزی‌ از آنجا که‌ " یحیی‌ بن‌ اکثم‌ " به‌ اشاره‌ مأمون‌ می‌خواست‌ پرسشهای‌ خود را مطرح‌ سازد مأمون‌ نیز موافقت‌ کرد ، و امام‌ جواد (ع‌) و همه‌ بزرگان‌ و دانشمندان‌ را در مجلس‌ حاضر کرد . مأمون‌ نسبت‌ به‌ حضرت‌ امام‌ محمد تقی‌ (ع‌) احترام‌ بسیار کرد و آنگاه‌ از یحیی‌ خواست‌ آنچه‌ می‌خواهد بپرسد . یحیی‌ که‌ پیرمردی‌ سالمند بود ، پس‌ از اجازه‌ مأمون‌ و حضرت‌ جواد (ع‌) گفت‌ : اجازه‌ می‌فرمایی‌ مسأله‌ای‌ از فقه‌ بپرسم‌ ؟ حضرت‌ جواد فرمود :

آنچه‌ دلت‌ می‌خواهد بپرس‌ .

یحیی‌ بن‌ اکثم‌ پرسید : اگر کسی‌ در حال‌ احرام‌ قتل‌ صید کرد چه‌ باید بکند ؟

حضرت‌ جواد (ع‌) فرمود : آیا قاتل‌ صید محل‌ بوده‌ یا محرم‌ ؟ عالم‌ بوده‌ یا جاهل‌ ؟ به‌ عمد صید کرده‌ یا خطا ؟ محرم‌ آزاد بوده‌ یا بنده‌ ؟ صغیر بوده‌ یا کبیر ؟

اول‌ قتل‌ او بوده‌ یا صیاد بوده‌ و کارش‌ صید بوده‌ ؟ آیا حیوانی‌ را که‌ کشته‌ است‌ صید تمام‌ بوده‌ یا بچه‌ صید ؟ آیا در این‌ قتل‌ پشیمان‌ شده‌ یا نه‌ ؟ آیا این‌ عمل‌ در شب‌ بوده‌ یا روز ؟ احرام‌ محرم‌ برای‌ عمره‌ بوده‌ یا احرام‌ حج‌ ؟

یحیی‌ دچار حیرت‌ عجیبی‌ شد . نمی‌دانست‌ چگونه‌ جواب‌ گوید . سر به‌ زیر انداخت‌ و عرق‌ خجالت‌ بر سر و رویش‌ نشست‌ . درباریان‌ به‌ یکدیگر نگاه‌ می‌کردند .

مأمون‌ نیز که‌ سخت‌ آشفته‌ حال‌ شده‌ بود در میان‌ سکوتی‌ که‌ بر مجلس‌ حکمفرما بود ، روی‌ به‌ بنی‌ عباس‌ و اطرافیان‌ کرد و گفت‌ :

- دیدید و ابوجعفر محمد بن‌ علی‌ الرضا را شناختید ؟

سپس‌ بحث‌ را تغییر داد تا از حیرت‌ حاضران‌ بکاهد .

باری‌ ، موقعیت‌ امام‌ جواد (ع‌) پس‌ از این‌ مناظ‌رات‌ بیشتر استوار شد .

امام‌ جواد (ع‌) در مدت‌ 17 سال‌ دوران‌ امامت‌ به‌ نشر و تعلیم‌ حقایق‌ اسلام‌ پرداخت‌ ، و شاگردان‌ و اصحاب‌ برجسته‌ای‌ داشت‌ که‌ : هر یک‌ خود قله‌ای‌ بودند از قله‌های‌ فرهنگ‌ و معارف‌ اسلامی‌ مانند : ابن‌ ابی‌ عمیر بغدادی‌ ، ابوجعفر محمد بن‌ سنان‌ زاهری‌ ، احمد بن‌ ابی‌ نصر بزنطی‌ کوفی‌ ، ابوتمام‌ حبیب‌ اوس‌ طائی‌ - شاعر شیعی‌ مشهور - ابوالحسن‌ علی‌ بن‌ مهزیار اهوازی‌ و فضل‌ بن‌ شاذان‌ نیشابوری‌ که‌ در قرن‌ سوم‌ هجری‌ می‌زیسته‌اند .

اینان‌ نیز ( همچنانکه‌ امام‌ بزرگوارشان‌ همیشه‌ تحت‌ نظر بود ) هر کدام‌ به‌ گونه‌ای‌ مورد تعقیب‌ و گرفتاری‌ بودند . فضل‌ بن‌ شاذان‌ را از نیشابور بیرون‌ کردند . عبدالله‌ بن‌ طاهر چنین‌ کرد و سپس‌ کتب‌ او را تفتیش‌ کرد و چون‌ مطالب‌ آن‌ کتابها را - درباره‌ توحید و ... - به‌ او گفتند قانع‌ نشد و گفت‌ می‌خواهم‌ عقیده‌ سیاسی‌ او را نیز بدانم‌ .

ابوتمام‌ شاعر نیز از این‌ امر بی‌بهره‌ نبود ، امیرانی‌ که‌ خود اهل‌ شعر و ادب‌ بودند حاضر نبودند شعر او را - که‌ بهترین‌ شاعر آن‌ روزگار بود ، چنانکه‌ در تاریخ‌ ادبیات‌ عرب‌ و اسلام‌ معروف‌ است‌ - بشنوند و نسخه‌ از آن‌ داشته‌ باشند .

اگر کسی‌ شعر او را برای‌ آنان‌ ، بدون‌ اطلاع‌ قبلی‌ ، می‌نوشت‌ و آنان‌ از شعر لذت‌ می‌بردند و آن‌ را می‌پسندیدند ، همین‌ که‌ آگاه‌ می‌شدند که‌ از ابوتمام‌ است‌ یعنی‌ شاعر شیعی‌ معتقد به‌ امام‌ جواد (ع‌) و مروج‌ آن‌ مرام‌ ، دستور می‌دادند که‌ آن‌ نوشته‌ را پاره‌ کنند . ابن‌ ابی‌ عمیر - عالم‌ ثقه‌ مورد اعتماد بزرگ‌ - نیز در زمان‌ هارون‌ و مأمون‌ ، محنتهای‌ بسیار دید ، او را سالها زندانی‌ کردند ، تازیانه‌ها زدند . کتابهای‌ او را که‌ مأخذ عمده‌ علم‌ دین‌ بود ، گرفتند و باعث‌ تلف‌ شدن‌ آن‌ شدند و ... بدین‌ سان‌ دستگاه‌ جبار عباسی‌ با هواخواهان‌ علم‌ و فضیلت‌ رفتار می‌کرد و چه‌ ظ‌المانه‌ !

شهادت‌ حضرت‌ جواد (ع‌)

این‌ نوگل‌ باغ‌ ولایت‌ و عصمت‌ گرچه‌ کوتاه‌ عمر بود ولی‌ رنگ‌ و بویش‌ مشام‌ جانها را بهره‌مند ساخت‌ . آثار فکری‌ و روایاتی‌ که‌ از آن‌ حضرت‌ نقل‌ شده‌ و مسائلی‌ را که‌ آن‌ امام‌ پاسخ‌ گفته‌ و کلماتی‌ که‌ از آن‌ حضرت‌ بر جای‌ مانده‌ ، تا ابد زینت‌بخش‌ صفحات‌ تاریخ‌ اسلام‌ است‌ . دوران‌ عمر آن‌ امام‌ بزرگوار 25 سال‌ و دوره‌ امامتش‌ 17 سال‌ بوده‌ است‌ .

معتصم‌ عباسی‌ از حضرت‌ جواد (ع‌) دعوت‌ کرد که‌ از مدینه‌ به‌ بغداد بیاید .

امام‌ جواد در ماه‌ محرم‌ سال‌ 220 هجری‌ به‌ بغداد وارد شد . معتصم‌ که‌ عموی‌ ام‌ الفضل‌ زوجه‌ حضرت‌ جواد بود ، با جعفر پسر مأمون‌ و ام‌ الفضل‌ بر قتل‌ آن‌ حضرت‌ همداستان‌ شدند . علت‌ این‌ امر - همچنان‌ که‌ اشاره‌ کردیم‌ - این‌ اندیشه‌ شوم‌ بود که‌ مبادا خلافت‌ از بنی‌ عباس‌ به‌ علویان‌ منتقل‌ شود . از این‌ جهت‌ ، درصدد تحریک‌ ام‌ الفضل‌ برآمدند و به‌ وی‌ گفتند تو دختر و برادرزاده‌ خلیفه‌ هستی‌ ، و احترامت‌ از هر جهت‌ لازم‌ است‌ و شوهر تو محمد بن‌ علی‌ الجواد ، مادر علی‌ هادی‌ فرزند خود را بر تو رجحان‌ می‌نهد .

این‌ دو تن‌ آن‌ قدر وسوسه‌ کردند تا ام‌ الفضل‌ - چنان‌ که‌ روش‌ زنان‌ نازاست‌ - تحت‌ تأثیر حسادت‌ قرار گرفت‌ و در باطن‌ از شوهر بزرگوار جوانش‌ آزرده‌ خاطر شد و به‌ تحریک‌ و تلقین‌ معتصم‌ و جعفر برادرش‌ ، تسلیم‌ گردید . آنگاه‌ این‌ دو فرد جنایتکار سمی‌ کشنده‌ در انگور وارد کردند و به‌ خانه‌ امام‌ فرستاده‌ تا سیاه‌روی‌ دو جهان‌ ، ام‌ الفضل‌ ، آنها را به‌ شوهرش‌ بخوراند . ام‌ الفضل‌ طبق‌ انگور را در برابر امام‌ جواد (ع‌) گذاشت‌ ، و از انگورها تعریف‌ و توصیف‌ کرد و حضرت‌ جواد (ع‌) را به‌ خوردن‌ انگور وادار و در این‌ امر اصرار کرد . امام‌ جواد (ع‌) مقداری‌ از آن‌ انگور را تناول‌ فرمود . چیزی‌ نگذشت‌ آثار سم‌ را در وجود خود احساس‌ فرمود و درد و رنج‌ شدیدی‌ بر آن‌ حضرت‌ عارض‌ گشت‌ . ام‌ الفضل‌ سیه‌کار با دیدن‌ آن‌ حالت‌ دردناک‌ در شوهر جوان‌ ، پشیمان‌ و گریان‌ شد ، اما پشیمانی‌ سودی‌ نداشت‌ .

حضرت‌ جواد (ع‌) فرمود : چرا گریه‌ می‌کنی‌ ؟ اکنون‌ که‌ مرا کشتی‌ گریه‌ تو سودی‌ ندارد . بدان‌ که‌ خداوند متعال‌ در این‌ چند روزه‌ دنیا تو را به‌ دردی‌ مبتلا کند و به‌ روزگاری‌ بیفتی‌ که‌ نتوانی‌ از آن‌ نجات‌ بیابی‌ . در مورد مسموم‌ کردن‌ حضرت‌ جواد (ع‌) قولهای‌ دیگری‌ هم‌ نقل‌ شده‌ است‌ .

زنان‌ و فرزندان‌ حضرت‌ جواد (ع‌)

زن‌ حضرت‌ جواد (ع‌) ام‌ الفضل‌ دختر مأمون‌ بود . حضرت‌ جواد (ع‌) از ام‌الفضل‌ فرزندی‌ نداشت‌ . حضرت‌ امام‌ محمد تقی‌ زوجه‌ دیگری‌ مشهور به‌ ام‌ ولد و به‌ نام‌ سمانه‌ مغربیه‌ داشته‌ است‌ . فرزندان‌ آن‌ حضرت‌ را 4 پسر و 4 دختر نوشته‌اند بدین‌ شرح‌ :

  • 1 - حضرت‌ ابوالحسن‌ امام‌ علی‌ النقی‌ ( هادی‌ )
  • 2 - ابواحمد موسی‌ مبرقع‌
  • 3 - ابواحمد حسین‌
  • 4 - ابوموسی‌ عمران‌
  • 5 - فاطمه‌
  • 6 - خدیجه‌
  • 7 - ام‌ کلثوم‌
  • 8 - حکیمه‌

حضرت‌ جواد (ع‌) مانند جده‌اش‌ فاطمه‌ زهرا زندگانی‌ کوتاه‌ و عمری‌ سراسر رنج‌ و مظلومیت‌ داشت‌ . بدخواهان‌ نگذاشتند این‌ مشعل‌ نورانی‌ نورافشانی‌ کند . امام‌ نهم‌ ما در آخر ماه‌ ذیقعده‌ سال‌ 220 ه . به‌ سرای‌ جاویدان‌ شتافت‌ . قبر مطهرش‌ در کاظ‌میه‌ یا کاظ‌مین‌ است‌ ، عقب‌ قبر منور جدش‌ حضرت‌ موسی‌ بن‌ جعفر (ع‌) زیارتگاه‌ شیعیان‌ و دوستداران‌ است‌ .

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

کاظمین دلربای عاشقان

کاظمین دلربای عاشقان

مومن به سه خصلت محتاج است : کسب موفقیت از سوی خدا ،‌ نصیحت کننده‌ای در خود ،‌و قبول نصیحت از دیگران
همراه با کبوتران حرم

همراه با کبوتران حرم

رضا، صابر، زکی، ولی، فاضل، وفی، صدیق، رضی، سراج الله، نورالهدی، قرة عین المؤمنین، مکیدة الملحدین، کفوالملک، کافی الخلق، رب السریر، و رئاب التدبیر
زندگینامه امام رضا (ع)

زندگینامه امام رضا (ع)

از میان لقب‌هاى فوق، «رضا» شهرت بیشترى دارد. علت این که آن حضرت را «رضا» نامیده‌اند، این است که پسندیده خدا در آسمان و مورد خشنودى رسول خدا(ص) و ائمه اطهار (ع) در زمین بوده و دوستان و دشمنان به اتفاق از وى خشنود و راضى بودند.
ماجرای درخت بادام

ماجرای درخت بادام

در آن هنگامى که امام رضا علیه السلام در مسیر راه خراسان وارد شهر نیشابور گردید، به منزل ما تشریف فرما شد.
زیارت حرم امام رضا (علیه السلام)

زیارت حرم امام رضا (علیه السلام)

پاره تن من در خراسان دفن خواهد شد، هیچ گرفتار و گنه‌کارى او را زیارت نکند جز این که خداوند گرفتارى او را برطرف سازد و گناهانش را ببخشاید.

پر بازدیدترین ها

No image

فاطمه زهرا (س) همتای قرآن کریم

قرآن صورت کتیبۀ انسان کامل و انسان کامل تجسم عینی و خارجی آن است. هر دو « کلمة الله »‌اند؛ یکی کلام تدوینی و دیگری کلام تکوینی خدای سبحان است. عترت طاهره، قرآن ناطق‌اند و در هیچ مرحله از مراحل علمی از قرآن جدا نیستند. چنان‌که همۀ کمالاتی را که قرآن فرموده است، دارند. چرا که در غیر این‌ صورت محذور انفکاک قرآن از عترت یا انفکاک عترت از قرآن لازم می‌آمد. قرآن و عترت دو تجلی از یک حقیقت واحدند که از هم انفکاک و جدایی ندارند. چنان‌که در حدیث ثقلین وجود مبارک نبی مکرم اسلام (ص) بر این حقیقت تأکید فرمودند.
ماجرای درخت بادام

ماجرای درخت بادام

در آن هنگامى که امام رضا علیه السلام در مسیر راه خراسان وارد شهر نیشابور گردید، به منزل ما تشریف فرما شد.
No image

آراستگی از دیدگاه معصومان

آراستگی در برقراری و استحکام روابط تأثیرگذار است و این حقیقت انکار ناپذیر در سراسر هستی مشهود است. پیشوایان ما نیز به اهمیت آن اشاره داشته و خود پیش از هر شخص دیگری آن را به کار بسته و از محبوبیت آراستگی نزد خداوند خبر داده‌اند...
Powered by TayaCMS