كلمات كليدي : ابطال، ابطال گرايي، ابطال پذيري، استقراء، پوپر، قياس
نویسنده : طاهره عطوفي كاشاني
ابطال، Refutation یا Wiederlegung بهمعنای استدلال درمورد چیزی است و تفاوت آن با ایراد (Objection) عبارت است از اینکه ایراد اشکالی را مطرح میسازد و به نشاندادن نقاط ضعف یک قول اکتفا میکند، بیآنکه به اثبات بطلان آن بپردازد، درحالیکه ابطال، آن را رد مینماید.[1]
در اصطلاح ابطالپذیری، Refutability یا Falsifiability، نام روشی است که توسط برخی فیلسوفان علم بهکار رفته تا از این طریق معیاری برای سنجش نظریههای علمی خود بیابند. و بدینمعناست که تئوریهای علمی، فرضیات آزمونپذیریاند که هرگز از طریق آزمون اثبات نمیشوند، اما امکان ابطال آنها از طریق حس وجود دارد.[2]
از رنسانس به بعد، علم ناظر تقابل عقل و دین و غیبت معرفت شهودی بود، و از حوزههای دینی، فلسفی و داوریهای ارزشی، اعلان استقلال نمود و خود را بهعنوان دانش اثباتی تنها راه شناخت پدیدههای عینی میشمرد[3] در دانش اثباتی، صحت علمی فرضیههایی که پس از مشاهده ساخته شدهاند، با آزمون اثبات میشود. اگوست کنت (Auqust Comte: 1798-1857) در قرن 19م در این زمینه نقشی فعال داشت. اما در سده بعد پوزیتیویستها اثباتپذیری قطعی تئوریهای علمی را خدشهدار نمودند و مسئله یقین را از دایره دانش علمی بشر خارج ساختند؛ بدینترتیب، تلاشهایی از سوی آنان در تمایز فرضیههای علمی از داستانهای غیرعلمی انجام شد که همان معرفی ابطالپذیری تئوریهای علمی بود.[4]
ابطالگرایان و استقراءگرایی
ابطالگرایان بر محدودیت استقراء و تبعیت مشاهدات از نظریات تأکید میورزند و معتقدند، نظریهها بهمثابه حدسهای نظری (Speculative) و موقتی تلقی میگردند تا ذهن انسان با خلق آزادانۀ آن بر مسائلی که نظریههای پیشین با آن مواجه شده بودند، فائق آیند. هرچه تعداد حدسهای جسورانه و نظری بیشتر باشد، امکان پیشرفت علم وجود خواهد داشت. این حدسها، بهدقت بهوسیله آزمایش و مشاهده آزمون میشوند؛ نظریاتی که توان آزمون ندارند، حذف و دیگر حدسها جایگزین آن میشوند. بدینترتیب آنها معتقدند، علم با آزمون و خطا، یعنی حدسها و ابطالها، پیشرفت میکند و تنها مناسبترین نظریات باقی میمانند[5] و براین اساس، معیار خود را بر مبنای میزان ابطالپذیری نظریههای ابطالنشده بنا مینهند.[6]
انتقاد از استقراءگرایی
ابتنای فکری استقراءگرایان، بر مشاهده استوار است و این مشاهده اساس وثیقی فراهم میآورد تا از آن، معرفت حاصل شود.[7]
فرانسیس بیکن (Francis Bacon: 1561-1626)، از پیشگامان این نحلۀ فکری است که با انتقاد از روش قیاسی قدما، استقراء (Induction) و مشاهدۀ عینی را تنها روش مورد نیاز فلسفۀ علم معرفی نمود و با ارائۀ تفسیر چیستی روش علم جدید، هدف علم را بهبود وضع انسان میداند و این هدف را در راستای جمعآوری یافتهها از طریق مشاهدۀ بهسامان و استخراج نظریهها از آن برمیشمارد. عطف به محوریت مشاهده نزد استقراءگرایان، نظر آنان این است که گزارههای مشاهدتی زیاد، دال بر تأیید تئوری است.[8] اما در اینمیان، ابطالگرایان بر عقیدۀ استقراءگرایی مبنی بر تصدیق یا صدق احتمالی نظریهها در پرتو شواهد مشاهدتی انتقاد میکنند و اذعان میدارند که مشاهده توسط نظریه، هدایت شده و آن را پیشفرض میکند.[9]
نظریه پوپر
کارل پوپر (Karl Raimund Popper: 1902-1994)، فیلسوفی است که بانفوذترین فلسفۀ منطقگرا در علوم اجتماعی را بهخود اختصاص داده است. غالب بحثهایش در حیطۀ مباحث مربوط به ساختارهای منطقی استنباط علمی و ابطالپذیری است.[10]
وی ابطالپذیری را بهعنوان ملاکی برای تحدید حدود درنظر میگیرد و در اینزمینه معتقد است، ملاک تحدید حدود لاینفک از منطق استقرایی (یعنی جزم اثباتگرایانۀ معنا) همسنگ با این شرط است که تمام گزارههای علم اختباری یا معنادار باید سرانجام قابلیت آنرا داشته باشد که در مورد آنها از لحاظ حقانیت یا بطلان تصمیم گرفته شود، بهعبارت دیگر، آنها باید بهصورت قاطع تصمیمپذیر باشند؛ بدین معنا که صورت آنها باید بهگونهای باشد که اثبات درستی و نادرستیشان منطقا امکانپذیر شود؛ بهبیان دیگر گزارۀ اصیل، باید قابل اثبات قطعی باشد. امر محوری در فلسفه او، باور وی در این خصوص است که علم استقرایی وجود ندارد؛ بنایراین، نتیجهگیری از نظریهها، از روی گزارههای جزئی، که صحت آنها با تجربه معلوم میشود، بهلحاظ منطق پذیرفتنی نیستند؛ درنتیجه، نظریهها به شیوه اختباری اثباتناپذیرند.[11]
به اعتقاد پوپر، اگر بخواهیم از اشتباه استقراءگرایان در حذف سیستمهای نظریهای علم طبیعی، توسط ملاک تحدید حدود پرهیز کنیم، باید ملاکی انتخاب کنیم که به ما اجازه دهد در قلمرو علم اختباری گزارههایی را، که نتوان اثبات کرد، بپذیریم. او یک سیستم علمی یا اختباری را تنها درصورتی میپذیرد که بتوان در پرتو تجربه آزمود؛ پس نتیجه میگیرد که نه اثباتپذیری بلکه ابطالپذیری یک سیستم، باید ملاک تحدید حدود تلقی شود و هدف از آن سیستم نیز این است که صورت منطقی آن بهگونهای باشد که بتواند بهوسیله آزمونهای اختباری بهمعنای منفی برگزیده شود.[12]
پس در راستای نقد خود و نیز درجهت حل مسأله بیکن راهحل دو مرحلهای ارئه میدهد:
گام نخست: پذیرفتن معیار ابطالپذیری جهت تمییز نظریههای تجربی از نظریههای غیرتجربی؛ بهزعم پوپر، از این معیار کذب نظریههای ابطالناپذیر و نیز فقدان معناداری این نظریهها نتیجه گرفته نمیشود، بلکه مبین آن است که تا زمانی که نتوان این نکته را توصیف نمود که ابطال یک نظریه معین چگونه خواهد بود، نظریه مورد بحث را احیانا میباید متعلق به خارج از قلمرو علم تجربی تلقی نمود. همچنین، او این معیار را آزمونپذیری (Testability) مینامد؛ زیرا آزمودن یک نظریه بهمعنای تلاش جهت یافتن نقص در آن است.[13] در تاریخ علم مصادیق زیادی درخصوص نظریههایی وجود دارد که در برخی مراحل بسط و تکمیل خود، آزمونناپذیر، اما در مرحلۀ متأخر آزمونپذیر میشوند. این گام نخستین، با مطرحکردن این پرسش از دانشمند مدعی تجربیبودن نظریهاش، که "آیا نظریۀ شما ابطالپذیر است؟ و شما چه آزمایشی را بهعنوان ابطال نظریۀ خود میپذیرید؟" و نیز با جواب مثبت به آن، به مرحلۀ بعد وارد میشویم.
گام دوم: مشاهدات یا تجربههای سازمانیافته را تنها درصورتی میتوان بهعنوان بینههای حمایتکننده از یک نظریه پذیرفت که آنها آزمونهای قاطع (Severe Tests)، برای نظریه موردبحث بهشمار آیند. پوپر معتقد است تنها درصورتی مسأله بیکن کاملا حل خوهد شد که مشاهدات نتیجۀ تلاشهای جدی برای ابطال نظریه و نیز یافتن نقص در نظریه ناشی شود. بنابراین، درصورتی به توافق بین نظریه و مشاهده توجه میگردد که نظریه آزمونپذیرباشد و در صورتی این امر محقق میشود که نظریه ابطالپذیر گردد.[14]
بدین ترتیب، وی منطق "فرضی-قیاسی" را پذیرفت؛ روشی که در آن عالمان، فرضیات یا حدسهای جسورانه را، که از آنها گزارههای قابل آزمون استنتاج میشوند، پیش میبرند.[15]
ابطالپذیری و ویژگیهای نظریه علمی
مفهوم "رشد علم" مفهومی است که در تبیین علم ابطالگرایان، نقشی محوری دارد.[16] ابطالگرایان علم را بهمثابه مجموعهای از فرضیاتی میپندارند که بهمنظور توصیف یا تبیین دقیق رفتار چهرهای از جهان، موقتا پیشنهاد شدهاند، اما فرضیهای جزء معرفت علمی است که ابطالپذیر باشد و فرضیهای ابطالپذیر خواهد بود که یک یا مجموعهای از گزارههای مشاهدتی، منطقا ناسازگار با آن، امکان وجود داشته باشد؛ بدینمعنا که اگر صدق گزارهها اثبات نشد، فرضیه را ابطال کند.[17]
ابطالگرایان خواستار ابطالپذیری فرضیات علمی هستند و بر آن اصرار دارند؛ چراکه تنها درصورتی نظریهای اخباری (Informative)، است که مجموعهای از گزارههای مشاهدتی منطقا ممکن را بهلحاظ تجربی ناممکن اعلام کند. اگر گزارهای ابطالناپذیر باشد، جهان هر خاصۀ ناممکنی را داراست و به هر نحو ممکنی رفتار مینماید، بدون آنکه با آن گزاره تعارض پیدا کند.[18]
ویژگیهای نظریه علمی
ویژگیهای نظریه یا قانون علمی عبارتاند از:
1- ابطالگرایان علم را با آغاز مسائل مرتبط با تبیین رفتار جنبههایی از جهان، که توأم با مشاهده مسبوق و مصبوغ به نظریه باشد، میشناسند و برای حل آن مسائل نیازمند فرضیههای ابطالپذیر هستند که در آن حدسهای متهورانه نقادی میشود، برخی که از آزمونهای دقیق، موفق بیرون آیند، سرانجام ابطال میگردند و پس از آن مسألۀ جدیدی ایجاد میگردد و بدین منوال این فرایند بیپایان ادامه مییابد.
2- از نظر ابطالگرایی هیچ نظریهای صادق نیست، هرچند آزمونها دقیق باشند؛ اما نظریهای، که قادر به تحمل آزمونهایی شده که نظریات سابق را ابطال نموده، نسبت به نظریات پیشین برتری دارند.[19]
3- قانون علمی باید خبری درمورد چگونگی عمل جهان در واقع، در اختیار ما بنهد و بدینسان، اعمال دیگر را که امکان وقوع دارد، لکن در واقع امر وقوع نمییابد، غیرممکن بخواند.
4- نظریههای علمی واجد معیار ابطالپذیریاند، اما بااینوجود آنها معتقدند برخی نظریات بهظاهر خوب و علمی هستند، اما بهخاطر ابطالپذیریشان، تنها شکل نظریات علمی دارند.
5- نظریۀ علمی صرفا بدیندلیل ابطالپذیر است که درباب جهان، ادعای مشخصی داشته باشد و برایناساس، معتقدند هر اندازه ابطالپذیرتر، بهتر.
6- نظریۀ علمی مطلوب، حاوی بیشترین اطلاعات دربارۀ عالم طبیعت و درنتیجه ابطالپذیرتر است و هرگاه به بوته آزمایش رود ابطال نمیشود. مثالی دراینباب، اینکه نظریۀ نیوتن، که علاوهبر قوانین حرکت، دارای قانون جاذبه است، از نظر کپلر ابطالپذیرتر و علمیتر است.
7- نظریههای ابطالپذیرتر، مشروط براینکه درواقع ابطال نشوند، مرجحاند.
8- این نظریهها باید وضوح و دقت بیشتری داشته باشد، که اینامر از لوازم مهم شرط ابطالپذیری آنهاست.[20]
اما عطف به ویژگیهای نظریۀ علمی، ابطالگرایان پیشرفته دریافتند، این ویژگیها بهتنهایی کافی نیست، بلکه شرط دیگری مبنی بر ابطالپذیرتر بودن فرضیۀ جانشین نسبت به فرضیۀ قبلی مطرح نمودند. در تبیین آنان از علم، با عنایت بر رشد علم، توجه عمده از قابلیتهای نظریه منفرد به تواناییهای نسبی نظریه رقیب معطوف میشود. بهطور کلی، نظریۀ جدید وقتی شایستگی بررسی دانشمندان را خواهد یافت که ابطالپذیرتر از رقیب خود باشد، بهویژه اگر بتواند پدیدار نوع جدیدی را پیشبینی کند که نظریه رقیب از آن غافل شده است.[21]
نقد بر ابطالپذیری
با توجه به اینکه پوپر در فلسفۀ علم، مبدع ابطالگرایی است، عمده انتقادها متوجه اوست، که عبارتانداز:
- در بطن ابطالگرایی وی، انکار ضرورت طبیعی نهفته است. اگر تمامی روابط بین رویدادها و اشیاء مشروط باشند، درنتیجه مسئله بزرگ استقراء، که در آن، عالم ممکن است تغییر یابد، ظهور میکند و با مسئله کوچک استقراء ترکیب میشود و بدینشکل، استقراء بهمنزله شیوه عقلانی استدلال کنار میرود. اما پوپر بهجای مفروضگرفتن ضرورت طبیعی بین اشیاء، روش قیاس را مطرح میکند تا پیشبینیهای قابل آزمون، تولید شوند؛ ازاینحیث، او محتوای نظریهها را به نفع صورت منطقیشان و نیز مسائل مفهومسازی را نادیده میانگارد.[22]
- ایجاد حدسهای جسورانه، وقتی است که در عالم ضرورتی موجود باشد.[23]
- وی تصدیق میکند که مشاهده، سرشار از نظریه است، اما در برخورد با نظریه بهمثابه یک چهارچوب نظمبخشی منطقی آن را تضعیف میکند.
- امر محوری در فلسفۀ او، استقرایی نبودن علم، بلکه قیاسیبودن آن است؛ و او به خود میبالد که مسئلۀ استقراء را حل کرده است. اما انکار اینکه استقراء مورد استفاده قرار میگیرد، راهحلی برای حل این مسئله نیست و درواقع او از ایضاح استاندارد مسئله بهمثابه ابزاری برای بحث خود استفاده کرده است.
- پوپر از روش قیاسی-فرضی حمایت میکرد. این امر فرد را قادر میسازد تا از یک عدم تقارن بهره برد؛ درحالیکه تأیید نتایج یک بحث قیاسی معتبر یا یک استنباط استقرایی، درستبودن مقدمات را اثبات نمیکند.
- انکار یا ابطال نیز ضرورتا دلالت بر آن ندارد که مقدمات بهگونهای کاذب هستند. این ویژگی درمورد مباحث استقرایی صدق نمیکند.
- پوپر معتقد است، علوم اجتماعی و طبیعی از یک روش تبیین استفاده میکنند.[24]
- تبیین استقراءگرایان و ابطالگرایان از علم بسیار متفرق است؛ آنان با تأکید فراوان خود بر روابط بین نظریهها و یکایک گزارههای مشاهدتی و یا مجموعهای از آنها از پیچیدگی نظریههای عمدۀ علمی غفلت میورزند. تصویر حدسها و ابطالهای ابطالگرایان، نمیتواند چگونگی پیدایش و رشد نظریههای واقعا پیچیده را بهطور مستوفی شرح و تبیین کنند.[25]
- اگر تمامی توالیهای حوادث مشروط و طبعا نسبت به مسئله استقراء در هر لحظه آسیبپذیر باشد، بالطبع آنچه ممکن است امروز ابطالشود احتمال دارد فردا تأیید شود.
- از این واقعیت که ما یک نمونه ابطالکننده را مشاهده کردهایم، نتیجه نمیشود که تکرار آزمون به ابطالپذیری بیشتر میانجامد.
- تنها درصورت مفروضگرفتن ضرورت برخی از روابط لازم است که ابطالپذیری دارای اهمیت نظری بادوام تلقی شود، لذا ابطالگرایی پوپر چیزی را پیشفرض میگیرد که میخواهد آن را انکار کند.[26]
- این تئوری در شرایطی که محدودیتهای شناخت حسی و کاستیهای تبیین پوزیتیویستی معرفت آشکار شده بود و بهدلیل اینکه بسیاری از نقدهای وارد بر حلقه وین بر آن وارد میشد، فرصت آن را نیافت تا مقبولیتی عام یابد.[27]
بدینترتیب، حضور ناکام این تئوری در جریان حسگرایی نشان داد که بر مبنای این تفکر، نهتنها شناخت یقینی به اثبات آنچه "علم" نامیده میشود، وجود ندارد؛ بلکه در انتظار یقین به بطلان برخی از امور نشستن نیز بیمورد است.[28]