17 خرداد 1397, 3:17
قال النبي(ص): «مَنْ أَذَاعَ فَاحِشَةً كَانَ كَمُبْتَدِئِهَا وَ مَنْ عَيَّرَ مُؤْمِناً بِشَيْءٍ لَمْ يَمُتْ حَتَّي يَرْكَبَهُ» هركه عمل بدي را شايع كند، چون عامل آن است و هركه مؤمني را به كاري عيب كند، نميرد تا مرتكب آن شود.» (نهج الفصاحة، مجموعه كلمات قصار حضرت رسول(ص)، ص 775)
آبرو به معنی«عرض» به كسر عين، هر چيزى را گويند كه آدمى از عيب در آن و نقصان آنننگ داشته باشد، خواه در او باشد و خواه در كسى از متعلقان او[1] و یا آنچه از اصالت و بزرگى كه انسان بدان مىبالد و افتخار مىكند.[2] اهمیت آبرو در اسلام یکی از ارکان بسیار مهم که اسلام بر آن تأکید بسیاری داشته، آبروی مؤمن بوده تا آنجا كه هم به خود مؤمنان دستور میدهد كه آبروی خود را حفظ كنند و هم به دیگران میفرماید آبروی مؤمنان را حفظ نمایند. در کتب روایی آمده است،پايههاى دين اسلام هفت چيز است: نخستين پايه آن، عقل است كه بنياد شكيبايى است و دومين، آبرودارى و راستگويى و...[3] در موارد بسیاری خداوند متعال از بندگان خویش میطلبد که آبروی برادر مؤمن خویش را حفظ کنید و به انحاء مختلف وی را در ورطهی بیآبروی قرار ندهید؛ آبروی مؤمن را بازیچه وقتگذرانی خویش و پرکردن اوقات یکدیگر قرا ندهید، شاید شما کلامی را به اشتباه به کسی نسبت دهید، حال ایشان چگونه باید از عهده این بیآبروی برآید و یا اصلاً بهطور صحیح به کسی واقعهی بدی را نسبت دهید، این احتمال را نمیدهید که شاید ایشان توبه کرده باشد و از آن گناه دست کشیده باشد؛ اى بنده خدا! در عيبجويى از بندهاى كه مرتكب گناهى شده شتاب مكن، شايد گناه او بخشيده شود و بر نفس خويش ايمن مباش كه گناه كوچكى انجام دادهاى، شايد بر همان گناه عذاب شوى. پس هر كس از شما به عيب ديگرى آگاهى يافت، بايد از عيبجويى او خوددارى كند، زيرا به عيب خود نيز آگاه است.[4] اموال در جهت آبروداری از آنجایی که حفظ آبرو از واجبات دین است، لذا دستورات اخلاقی اسلام نیز حول محور آن بیانات دلنشینی را بیان میفرماید؛ از جمله: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «كُلُ مَعْرُوفٍ صَدَقَةٌ وَ كُلُّ مَا أَنْفَقَ الْمُؤْمِنُ مِنْ نَفَقَةٍ عَلَى نَفْسِهِ وَ عِيَالِهِ وَ أَهْلِهِ كُتِبَ لَهُ بِهَا صَدَقَةً وَ مَا وَقَى بِهِ عِرْضَهُ كُتِبَ لَهُ صَدَقَةً الْخَبَر...:[5] هر كار خيرى صدقه است، و آنچه كسى خرج خود و اهل و عيال خود كند، بهعنوان صدقه براى او نوشته مىشود، و آنچه انسان براى حفظ آبرو و شرف خود صرف كند، همچون صدقه براى او نوشته مىشود.» قال الرّضا(ع): «خَيرُ المالِ مَا وُقِيَ به العرضُ... : نيكوترين مال آن است كه عرض (جان، آبرو، حيثيّت) انسان بهوسيله آن حفظ شود.»[6] قال علی(ع): «حَصِّنوا الاعراضَ بالاموالِ...[7]: در حصار كنيد عرضها را به مالها، يعنى مال را صرف كنيد از براى نگاهداشتن آبروی خود.» حفظ آبروی خویشتن مطالبی در باب حفظ آبروی دیگران ذکر شد، اما روایات متعددی مبنی بر حفظ آبرو و اهمیت آن که با هیچ چیز قابل مقایسه نیست، آمده است و انسان را به تأمل وا میدارد؛ بهطور مثال: حضرت امیر(ع) در باب طلب مال از کسی میفرماید: «بذل الوجه الى اللئام الموت الاكبر:[8] روانداختن بهسوى لئيمان مردن بزرگتر است. ظاهر اين است كه «بذل رو» در اينجا به معنى بىقدر ساختن و خوار نمودن رو باشد، اما به هر تقدير معنى اين است كه ريختن آبروى خود نزد لئيمان؛ يعنى بخيلان يا مردم فرومايه پستمرتبه مرگ بزرگتر است، يعنى از مرگ حقيقى بدتر و دشوارتر است. یا در جای دیگری بیان میدارد: «بذل ماء الوجه فى الطلب اعظم من قدر الحاجة و ان عظمت و انجح فيها الطّلب:[9] بخشيدن آبرو درطلب نیازی، بزرگتر است از اندازهی حاجت تو، هرچند آن حاجت مهم بوده و برآورده شود.» که در اینجا هم تکیه بر اين است كه آبرو را براى هيچ حاجتى نبايد ريخت، چون حاجت هرقدر هم بزرگ باشد و برآورده شود، نمیتواند با آبرو برابرى کند.» دوباره ایشان در یک عبارت بسیار شیوا میفرماید: «آبروى تو بسته است (محفوظ مىباشد)سؤال و درخواست آنرا مىچكاند (مىريزد) بنگر آنرا پيش چه کسی مىريزى (از مردم پست چيزى نخواه كه اگر خواستهات را انجام ندهد شرمنده مىگردى و اگر روا سازد هميشه تو را فروتن مىخواهد).»[10] موارد جواز آبروریزی گاهي بهخاطر اهم و مهم انسان اجازه دارد به شخصي توهين كند، آبرويش را بريزد كه از جمله آن ميتوان موارد جواز غيبت را برشمرد؛ مثلاً گاهي حفظ نظام اقتضا ميكند شخصي مورد عتاب قرار گيرد، نظير نامه پرعتاب حضرت امير(ع) به نماينده خود كه چرا سر سفره كذايي شركت كردي؟ و نظير بعضي از عتابهاي حضرت امام(ره) به بعضي از مسئولين.[11] و یا در عبارت دیگر حضرت رسول(ص)میفرماید: «ثلاثة لا تحرم عليك أعراضهم المجاهر بالفسق و الإمام الجائر و المبتدع:[12] سه كس هستند كه آبرويشان محترم نيست؛ آنكه به فسق تجاهر كند و پيشواى ستمگر و بدعتگذار.»
[1]. آقا جمال خوانسارى، محمدبن حسين، شرح آقا جمالالدين خوانسارى بر غررالحكم و دررالكلم، 7جلد، دانشگاه تهران-تهران، چاپ چهارم، 1366ش، ج3، ص406. [2]. بستانى، فؤاد افرام و مهيار، رضا، فرهنگ ابجدى، 1جلد، انتشارات اسلامي-تهران، چاپ دوم، 1375ش، ص605. [3]. ابن شعبه، حسنبن على و حسنزاده، صادق، تحف العقول/ترجمه حسنزاده، 1جلد، انتشارات آل عليّ عليهالسلام-قم، چاپ اول، 1382ش، ص329. [4]. شيخ حر عاملى محمدبن حسن و افراسيابى نهاوندى، على، جهادالنفس وسائلالشيعة/ترجمه افراسيابى، 1جلد، نهاوندى-قم، چاپ اول، 1380ش، ص159. [5]. نورى، حسينبن محمدتقى، مستدركالوسائل و مستنبطالمسائل، 28 جلد، مؤسسة آلالبيت عليهمالسلام-قم، چاپ اول، 1408ق، ج7، ص239. [6]. حكيمى، محمدرضا و حكيمى، محمد و حكيمى، على و آرام، احمد، الحياة/ترجمه احمد آرام، 6جلد، دفتر نشر فرهنگ اسلامى-تهران، چاپ اول، 1380ش، ج3، ص298، به نقل از بحار الانوار، ج 72، ص352. [7]. آقا جمال خوانسارى، محمدبن حسين، شرح آقا جمالالدين خوانسارى بر غررالحكم و دررالكلم، 7جلد، دانشگاه تهران-تهران، چاپ چهارم، 1366ش، ج3، ص406. [8]. آقا جمال خوانسارى، محمدبن حسين، شرح آقا جمالالدين خوانسارى بر غررالحكم و دررالكلم، 7جلد، دانشگاه تهران-تهران، چاپ چهارم، 1366ش، ج3، ص264. [9]. همان، ص265. [10]. شريفالرضى، محمدبن حسين و فيضالاسلام اصفهانى، على نقى، ترجمه و شرح نهجالبلاغة (فيضالإسلام)، 2جلد، مؤسسه چاپ و نشر تأليفات فيضالإسلام-تهران، چاپ پنجم، 1379ش، ج6 ، ص1248. [11]. قرائتی، محسن، مجموعه فیشهای تبلیغی 1، ذیل کلمه آبرو، ص6. [12]. پاينده، ابوالقاسم، نهجالفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله)، 1جلد، دنياى دانش-تهران، چاپ چهارم، 1382ش، ص403.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان