قناعت
قال علی(ع): «طَلَبْتُ الْغِنَی فَمَا وَجَدْتُ إِلَّا بِالْقَنَاعَةِ عَلَیکُمْ بِالْقَنَاعَةِ تَسْتَغْنُوا»
حقیقت قناعت یعنی آرامش خاطر در نبودن آن چه دل میخواهد، و راضی شدن به خوراکیهای اندک و تأسف نخوردن بر آنچه از دست رفته است. قناعت در وجود آدمی غنی بودن بهجای مینهد و نفس او را از ذلت دور کرده، عزت شخصیت را به وی هدیه میکند، اما اگر چنان نبود و نفس آدمی قانع نشد، بیشتر از آنچه از ثروت و مقام بهدست آورد، و حرص میزند و هیچگاه احساس بینیازی نمیکند. مردی خدمت حضرت صادق(ع) شکایت کرد که او هر چه طلب میکند، باز هم قانع نمیشود و نفسش همواره با او در منازعه میباشد که بیشتر کند. عرض کرد: چیزی به من تعلیم کن تا از آن بهرهمند شوم، فرمود: اگر آنچه را در دست داری تو را بینیاز میکند، پس کمتر آن هم تو را بینیاز میسازد، و اگر بینیازت نمیکند، پس همه آن هم تو را بینیاز نخواهد کرد.[1]
به فرموده امام باقر(ع):
من قنع بما أوتی، قرّت عینه؛[2]
هر کس به آنچه دارد قانع و خرسند باشد، هماره چشمش روشن (و روحش آسوده) است.
جمعی که ز شوق رو به طاعت دارندو ز نور و صفای دل بضاعت دارند
مانند همان شاکر و فارق بالند سیمرغ صفت قاف قناعت دارند[3]
قناعت در قرآن
1. در تأویل آیه: لَیرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً:[4] خداوند روزی نیکویی به ایشان خواهد داد. آمده که مراد قناعت است، زیرا قناعت یعنی خشنودی نفس به آنچه به او داده شده، اگر چه بسیار اندک باشد.
2. مراد از آیه شریفه فَکُّ رَقَبَةٍ أَوْ إِطْعامٌ فِی یوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ: آزاد کردن بندهای، یا غذا دادن در روز گرسنگی. آمده است که منظور آزاد کردن نفس از حرص و طمع است، زیرا کسی که قناعت ورزید عزّت را بر ذلّت و راحتی را بهجای سختی برگزیده است.[5]
3. شیخ طبرسی در شرح «حیاة طیبة» در آیه مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ، فَلَنُحْیینَّهُ حَیاةً طَیبَةً[6] هر کس، از مرد و زن، کار نیکو و شایسته کند و مؤمن باشد، او را زندگی پاکیزه. چند قول نقل میکند: نخستین آنها روزی حلال است، دوّمین آنها قناعت و خرسندی است به آنچه خدای متعال قسمت کرده است.[7]
قناعتکن ای نفس بر اندکی که سلطان و درویش بینی یکی
چرا پیش خسرو بخواهش رویچو یکسو نهادی طمع، خسروی
و گر خودپرستی شکم طبله کن در خانه این و آن قبله کن[8]
قناعت بستر خوبیها
قناعت،صفتی است که فضائل دیگر از آن نشأت میگیرد؛ شخص قانع، به سبب این خصلت آسانتر از دلرباییهای دنیا دست کشیده و به معنویت توجه نموده و توشه آخرت راذخیره میسازد و بر عکس، از دست دادن روحیه قناعت، باعث غرق شدن در مادیات و در نتیجه ازدست دادن آخرت است.
حضرت رسول(ص) میفرماید:
طُوبی لِمَنْ هُدِی لِلْاسْلامِ، وَکانَ عَیشُهُ کَفافاً بِهِ؛[9]
خوشا به حال کسی که به دین اسلام، هدایت یابد و معاش زندگیاش در حد کفاف نیازهای او باشد.
امیرمؤمنان(ع) قناعت را نعمتی خدادادی میداند و میفرماید :
اذا ارادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ َخیراً الْهَمَهُ الْقَناعَةَ فَاکْتَفی بِالْکَفافِ وَاکتَسَی بِالْعَفافِ؛[10]
هرگاه خدا بخواهد به بندهای خیر دهد، قناعت را به او الهام میکند. چنین بندهای به قدر کفاف بسنده میکند و با لباس عفاف، خود را میپوشاند؛ یعنی چشم به مال دیگران نمیدوزد و دست به سوی دیگران دراز نمیکند.
خاطرهای از قناعت
یکی از علما که هنوز در قید حیات است، خاطرهای را بیان کردند که وقتی داماد شدم، یکی از بستگان گفت شما که میخواهی خانوادهات را بیاوری، عروس بیاوری، بلند شو و برو بازار کاشان و مقداری قالی بگیر و دور خانه را قالی آویزان کن! گفتم: باشد. خوب تازه هم عمامه گذاشته بودیم و بیست و دو سه سالمان بود. رفتیم و در راه با خود گفتم: حالا باید نزد تاجر بروم و گردن خم کنم و قالی بگیرم و بیایم دور خانه آویزان کنم، که پیش فامیلهای خانم قد بلند کنم. باید اینجا قدم را کوتاه کنم و آنجا قدم را بلند کنم. با خودم گفتم: نه اینجا کوتاه و نه آن جا بلند و برگشتم! گفتند: چه کار کردی؟ گفتم: جمع و تفریق کردم و نشد. برای اینکه یک جا باید خوار و یک جا باید عزیز شوم، نه آنجا خوار و نه اینجا عزیز میشوم.
ای دوست طمع تو را نگو نسار کند بر هرکه طمع کنی تو را خار کند
زنهار که در صبر و قناعت کوشیتا چرخ تو را مرکز پرگار کند[11]