دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

سفر پیامبر(ص) به طائف

No image
سفر پیامبر(ص) به طائف

كلمات كليدي : تاريخ، پيامبر (ص)، طائف، ثقيف، استهزاء، عقبه و شيبه، عداس، جنيان

نویسنده : سيد جواد موسوي

با مرگ "ابوطالب"، دشمنان پیامبر(ص)، جرئت بیشتری نسبت به آزار آن حضرت پیدا کردند، از این‌رو، رسول خدا(ص) در صدد استمداد از قبیلۀ ثقیف (که در طائف سکونت داشتند) بر آمده و می‌خواست با جلب نظر آنها، پشتیبان تازه‌ای برای پیشرفت دین خویش بدست آورد. از اینرو به تنهایی[1] یا همرا "زید بن حارثه"[2] حرکت کرد. در واقع تصمیم پیامبر(ص) برای سفر به طائف دو دلیل عمده داشت: 1- پیدا کردن جایی در اطراف مکه برای خارج شدن دعوت از بن بست 2- نجات خویش از آزارهای فزاینده که حتی ممکن بود به قتل وی منتهی شود.

ایمان نیاوردن قوم ثقیف و تمسخر و آزار پیامبر

پیامبر(ص) در اواخر سال دهم بعثت به طائف رفت، پس از ورود به شهر طائف یکسر به خانۀ "عبدیالیل" و دو برادرش "مسعود" و "حبیب" که در ان روز بزرگ و رئیس قبیلۀ «ثقیف» بودند، رفتند. رسول خدا(ص) هدف خود را از آمدن به طائف، برای آنها توضیح داده و از آنها خواست که او را در پیشرفت هدفش یاری کنند. یکى از ایشان گفت: «من جامۀ کعبه را پاره می‌کنم؛ اگر تو پیامبر خدا باشی، دیگری گفت: آیا خدا غیر از تو کسی را نیافت که به پیامبری بفرستد و سومی گفت: به خدا من هرگز با تو گفتگو نخواهم کرد؛ زیرا اگر تو چنانچه می‌گویی، فرستاده‌ای از جانب خداوند هستی و در این ادعا راست می‌گوئی، بزرگتر از آنی که با تو گفتگو کنم و اگر دروغ می‌گوئی و بر خدا دروغ می‌بندی، شایستگی آن را نداری که با تو صحبت کنم. رسول خدا(ص) از نزد آنها برخاست و هنگام بیرون رفتن تنها تقاضائی که از آنها کرد، این بود که آنچه در آن مجلس گذشته است، پنهان کنند و مردم طائف را از سخنانی که میان ایشان رد و بدل شده بود، آگاه نکنند و به خاطر این بود که دوست نمی‌داشت، سخنان عبدیالیل و برادرانش به گوش مردم برسد و آنان را نسبت به آن حضرت جسور کند.[3]

بدین ترتیب فرومایگان طائف، پیامبر(ص) را احاطه کرده و پیامبر(ص) از دست آنها به باغی که از آن "عتبه" و "شیبه" فرزندان "ربیعه" بود،پناهنده شد. رسول خدا(ص) برای استراحت زیر درخت انگوری نشست.

دعای پیامبر(ص) به درگاه خدا

پیامبر(ص) در آن حال که در زیر سایۀ درختی نشسته بود، دست به درگاه پروردگار متعال، بلند کرد و گفت: «پروردگارا ! من شکایت ناتوانی و بی‌پناهی خود و استهزاء و بیزاری مردم را نسبت به خود، پیش تو می‌آورم. ای مهربان‌ترین مهربانها، تو پروردگار ناتوانان و فقیران و خدای منی، مرا در این حال به دست که می‌سپاری؟ به دست بیگانگانی که با ترشروئی با من رفتار کنند؟ یا دشمنی که مالک سرنوشت من شود؟ «خداوندا ! اگر تو بر من خشمگین نباشی به تمام این دشواری‌ها، من در می‌دهم، و اگر تو بر من خشنود باشی، بر من گوارا خواهد بود. «پروردگارا، من به نور روی تو پناه می‌برم، همان نوری که تمام تاریکی‌ها را می‌شکافد و کار دنیا و آخرت را اصلاح می‌کند. «پناه می‌برم از اینکه، خشم تو بر من فرود آید و غضب تو بر من، نازل گردد، ملامت کردن حق توست تا آگاه که خشنود شوی و قدرت و قوت، آنها بوسیلۀ تو بدست آید».[4]

داستان عداس و مسلمان شدن وی

بعد از مناجات رسول خدا(ص) با خداوند متعال، عتبه و شیبه که این حال را مشاهده کردند، دل‌شان به حال پیامبر(ص) سوخت، از این‌رو غلام نصرانی خود را که "عداس" نام داشت، پیش خوانده و به او گفتند: «خوشۀ انگوری از این درخت بکن و در سبد بگذار و نزد این مرد ببر و به او تعارف کن.[5] عداس همین کار را انجام داد و رسول خدا دست به طرف انگور دراز کرد و برای برداشتن حبۀ انگور «بسم الله» گفت. عداس که برای اولین بار، چنین سخنی را شنیده بود، در چهرۀ رسول خدا(ص) خیره شد و گفت: «این جمله که تو گفتی، در میان مردم این بلاد معمول نیست؟ پیغمبر(ص) فرمود: «تو اهل چه شهری هستی و دین تو چیست؟» عداس گفت: «من مسیحی مذهب و اهل شهر نینوا می‌باشم.» رسول خدا(ص) فرمود: «از شهر مرد شایسته، "یونس بن متی" هستی؟» عداس با تعجب گفت: «تو از کجا یونس بن متی را می‌شناسی؟» رسول خدا(ص) فرمود: «او برادر من و پیغمبر خدا بود، چنانچه من پیغمبر و فرستاده خدا هستم. عداس که این سخن را شنید، پیش آمده و سر پیامبر(ص) را بوسید و سپس خم شد و بر دست و پای وی افتاد و شروع به بوسیدن کرد، و در جریان گفتگو با پیامبر، اسلام آورد.

عتبه و شیبه که ناظر این جریان بودند، به یکدیگر گفتند: «این مرد، غلام ما را از راه بدر کرد، و چون عداس، به نزد آنها بازگشت، به او گفتند: «ای عداس، چرا سر و دست این مرد را بوسیدی؟ عداس گفت: «چیزی نزد من بهتر از آن نبود؛ زیرا این مرد، از چیزهایی خبر دارد که جز پیامبران، کسی از آنها آگاهی ندارد.» عتیبه و شیبه به او گفتند: «مواظب باش، مبادا تو را از دین خود برگرداند و بدان که دین تو بهتر از دین اوست. [6]

ایمان آوردن جنیان به رسول خدا(ص)

همین که رسول خدا، از ایمان آوردن قبیلۀ ثقیف مأیوس گشت، به سوی وطن خویش بازگشت و راه مکه را در پیش گرفت، و چون به نخله (که تا مکه یک شب راه بود) رسید، شب را در آنجا اقامت کرد و نیمه شب برای نماز بلند شد، چند تن از جنیان شهر نصیبین، که هفت نفر بودند و از آن حضرت گذشتند و آواز تلاوت قرآن را از پیامبر(ص) شنیدند، آوای روح افزای رسول خدا (ص) و آیات دلنشین قرآن، مجذوبشان کرده و مانع از حرکت آنان شد و تا پایان تلاوت قرآن از نماز، در جای خود ایستادند و پس از اتمام آن و ایمان به دین مقدس اسلام، به سوی قوم و قبیلۀ خود، بازگشته آنان را به دین اسلام دعوت کردند.[7]

خدای متعال داستان ایمان آوردن جنیان را در قرآن بیان فرموده و می‌گوید: «و هنگامی که (ای رسول ما) چند تن از جنیان را به سوی تو متوجه کردیم، تا استماع آیات قرآن کنند، و چون نزد رسول آمدند، با هم گفتند، گوش فرا دارید تا آیات قرآن را بشنویم و چون قرائت تمام شد، ایمان آوردند و به سوی قومشان، برای تبلیغ و هدایت بازگشتند ...»[8] و نیز در این باره نازل فرموده: «بگو (ای رسول ما) که به من وحی شده که گروهی از جنیان، آیات قرآن را (هنگام قرائت من) استماع کردند ...»[9]

بازگشت به مکه

رسول خدا(ص) چون به مکه رسید و در حال عمره بود، می‌خواست طواف و سعی انجام دهد؛ لذا در صدد بر آمد تا در پناه یکی از بزرگان مکه در آید تا با خیالی آسوده از دشمنان اعمال عمره را به جای آورد. از این جهت یکی را نزد "مطعم بن عدی" فرستاد و او نیز تقاضای رسول خدا را پذیرفت و رسول خدا وارد خانه‌اش شد و فردا برای طواف و سعی به مسجدالحرام رفت. مطعم و فرزندانش مسلح با پیامبر(ص) وارد شدند، ابوسفیان از دیدن چنین منظره‌ای سخت ناراحت شد و پیامبر(ص) بعد از انجام مراسم روانه منزل شدند.[10]

مقاله

نویسنده سيد جواد موسوي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

مطلب مکمل

دایره المعارف صحابه پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله - جلد پنجم

دایره المعارف صحابه پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله - جلد پنجم

شامل زندگینامه 300 تن از اصحاب پیامبر گرامی اسلام می باشد.
دایره المعارف صحابه پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله - جلد هفتم

دایره المعارف صحابه پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله - جلد هفتم

شامل زندگینامه 300 تن از اصحاب پیامبر گرامی اسلام می باشد.
کتاب دایره المعارف صحابه پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله - جلد سوم

کتاب دایره المعارف صحابه پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله - جلد سوم

شامل زندگینامه 300 تن از اصحاب پیامبر گرامی اسلام می باشد.
سلسله کتب موسوعه كلمات الرسول الاعظم (ص) ⠕ جلدي)

سلسله کتب موسوعه كلمات الرسول الاعظم (ص) (15 جلدي)

پيامبر اعظم (صلي الله عليه و آله) روح همه انبياء اولياء و شهدا بوده و جان اين جهان است. شريعت او كامل ترين و جامع ترين شريعت ها و در بردارندة همة جنبه هاي فردي و اجتماعي آنان مي باشد، از اين رو چون خود، اعظم رسولان است شريعت او نيز اعظم شرايع است و سيره هاي رفتاري و سلوك هاي فردي و اجتماعي او آيينة تمام نماي انبياي الهي است و سخنان او پيام رسان عظيم ترين مفاهيم الهي و راهنماي كمال و سعادت براي انسان ها است؛ فهم سخنانش انسان ها را از ظلمت ها جهل به نور هدايت مي كشاند و فرموده هايش با فطرت انسان ها هموار بوده و به دل و جان آنها روح عبوديت و ذكر حق القا مي كند.

جدیدترین ها در این موضوع

رزق حلال

رزق حلال

امام صادق (ع) قرمودند: «ترک یک لقمه‌ حرام‌ نزد خدا، محبوب تر است از هزار رکعت نماز مستحبی.» (بحار الأنوار (ط ـ بیروت)، ج‌90، ص373)
نفاق

نفاق

امیرالمؤمنین علی (ع):«از نفاق دوری کن، به درستی که فرد دو رو نزد خداوند متعال دارای جایگاه و منزلت نیست.» (شرح آقا جمال خوانساری بر غررالحکم و دررالکلم، ج‌2، ص304)
عفت در کلام امیرالمومنین(ع)

عفت در کلام امیرالمومنین(ع)

حضرت علی(ع) فرمودند: «هرکس اعضا و جوارح خویش را از حرام بازدارد، اخلاقش نیکو می گردد.» (شرح آقا جمال خوانساری بر غررالحکم و دررالکلم، ج‌5، ص432).
دوری از موضع تهمت

دوری از موضع تهمت

امام صادق (ع) فرمودند: هرگاه مؤمن به برادر [دینی] خود تهمت بزند، ایمان در قلب او از میان می‌رود، هم چنان که نمک در آب، ذوب می‌شود. (مشکاةالأنوار فی غررالأخبار، طبرسی، علی بن حسن، ص319)
قناعت

قناعت

حضرت علی (ع) فرمودند: «به جستجوی بی‌نیازی برخاستم، آن را جز در قناعت نیافتم؛ همواره قناعت کنید، تا بی‌نیاز باشید.» (جامع الأخبار (للشعیری)، محمد بن محمد،ص123)

پر بازدیدترین ها

صله رحم در کلام پیامبر اکرم(ص)

صله رحم در کلام پیامبر اکرم(ص)

حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: «ثواب صله رحم را از ثواب همه اطاعات زودتر میدهند» الکافی، ج 4 ص 68، ح 2(
«وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَاد» (بقره/207)

«وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَاد» (بقره/207)

«افرادی هستند (امیر مؤمنان علی (علیه‌السّلام)) که جان خویش را با خداوند معامله می‌کند به خاطر به دست آوردن رضایت او، و خداست که نسبت به بندگانش مهربان است».
قال علیٌ (علیه‌السّلام): «الفُرصَه تمُّر مرِّ السَحاب فانتَهِزوا فُرَصَ الخَیّر» (نهج‌البلاغه فیض، ص 1086)

قال علیٌ (علیه‌السّلام): «الفُرصَه تمُّر مرِّ السَحاب فانتَهِزوا فُرَصَ الخَیّر» (نهج‌البلاغه فیض، ص 1086)

امام علی (علیه‌السلام) فرمود: «فرصت مانند ابر از افق زندگی می‌گذرد، مواقعی که فرصت‌های خیری پیش می‌آید غنیمت بشمارید و از آن‌ها استفاده کنید»
No image

امام حسین (ع): «الناسُ عبیدُ الدنیا و الدین لعق علی السنتهم یحوطونه مادرَّت معایشُهم فاذا مُحَّصوا بالبلاء قَلَّ الدَیّانون»

«مردم بندۀ دنیایند و دین بر زبانشان می‌چرخد و تا وقتی زندگی‌هاشان بر محور دین بگردد، در پی آنند، امّا وقتی به وسیلۀ «بلا» آزموده شوند، دینداران اندک می‌شوند.»
قال الباقر(علیه السلام): «لِکُلِّ شَیْ‌ءٍ رَبِیعٌ وَ رَبِیعُ الْقُرْآنِ شَهْرُ رَمَضَان»‌

قال الباقر(علیه السلام): «لِکُلِّ شَیْ‌ءٍ رَبِیعٌ وَ رَبِیعُ الْقُرْآنِ شَهْرُ رَمَضَان»‌

امام باقر (علیه السلام) فرمود: «برای هر چیزی بهاری است و بهار قرآن، ماه رمضان است» (الکافی، ج 2، ص 630)
Powered by TayaCMS