دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

اسطوره Mythe

No image
اسطوره Mythe

كلمات كليدي : اسطوره، بارت، اشتراوس، اسطوره شناسي، مشتركات اساطير، دين و اسطوره

نویسنده : مصطفي همداني

واژه "Myth" از ریشۀ یونانی و در معنای "گفتار" یا "داستان شاعرانه" گرفته شده است.[1] اسطوره، در اصطلاح یک پدیده اجتماعی با حالت سمبولیک[2] و به‌عنوان یک نظام فرهنگی است[3] که بیانگر یک جهان‌بینی کلی در باب جهان، منشأ آن، مقام و موضع انسان در طبیعت و همچنین نیروهای برین است. اسطوره با موجودی کامل و ذهنی ژرفا (تخیل) سروکار دارد. تأویل اسطوره، متضمن فهم فرهنگ‌ها در دوران‌های ماقبل منطق و نه غیرمنطقی است.[4]

تاریخچه (انتقال اسطوره از عالم افسانه‌ها به حوزه علم)

تاریخ‌نگاران یونانی مراقب بودند که خود را از "اسطوره‌نگاران" متمایز کنند؛ زیرا مدعی بودند که نویسندگان اساطیر، افسانه‌پردازی می‌کنند و اغلب افسانه‌هایی نامحتمل، نادرست و بیشتر (چنان‌که افلاطون می‌پنداشت) افسانه‌های غیراخلاقی را بازگو می‌نمایند. از سوی دیگر، همین تاریخ‌نگاران هرگز در راست‌بودگی برخی اسطوره‌ها، به‌ویژه داستان‌های مربوط به جنگ تروا، تردید نداشتند. در سده نوزدهم میلادی بود که پژوهندگان مدعی شدند که همه اسطوره‌ها غیرتاریخی‌اند، جنگ تروا هرگز رخ نداده و "هومر" که به زعم آنان اصلاً‌ وجود خارجی نداشت، هیچ به جز پرتوی، سرشت یک "اسطوره خورشیدی" را رقم نزده است. آن‌گاه اشلیمان، در برابر چشم پژوهندگان، عملاً‌ در شهر تروا به حفاری پرداخت و بسیاری از باستان‌شناسان ادوار متأخر تأیید کرده‌اند که بیشتر "اسطوره‌ها"ی هومر و اسطوره‌های دیگر، مانند داستان‌های کتاب مقدس درباره توفان و برج بابل اساساً راست بوده است.

امروزه عموماً‌ پذیرفته‌اند که اسطوره و افسانه می‌تواند ریشه در حقایق تاریخی داشته باشد و اغلب این‌طور بوده است.ند که اسطوره و افسامنه می‌ـواند ریشه در حقایق تاریخی داشته باشد و اغلب این‌طور بوده است.»[5]

در قرن نوزدهم، اروپا رویکرد به اسطوره‌ها به‌مثابه افسانه‌ها و خیال‌پردازی‌های شاعرانه، پراکنده و کما بیش بی‌معنا همچون خواب‌ها و رؤیاها را کنار گذاشت و آن‌ها را قالب‌هایی در نظر گرفت حامل معنایی که می‌تواند ما را به درک سازوکارهای درونی فرهنگ‌های جوامع انسانی راهنما باشند. در تغییر این رویکرد سه عامل اساسی وجود داشت: نخست روان‌شناسی فرویدی و تعبیر جدیدی که او از رؤیا مطرح کرد؛ سپس زبان‌شناسی تاریخی که شروع آن را در سال 1786 بود؛ و سرانجام زبان‌شناسی ساختی که تقریبا یک قرن بعد به همت زبان‌شناسانی چون دوسوسور و یاکوبسن شکل و قوام گرفت.[6]

رویکرد تازه و مثبت، به اسطوره سخت دستاوردهای دانش نوین قوم‌شناسی است.[7] رولان بارت (1915-1980) منتقد و نشانه‌شناس فرانسوی در کتاب اسطوره‌شناسی‌ها (1957) و کتاب نگارش درجه صفر (1953) به تحلیل اساطیر می‌پردازد.[8]

کارکرد اساطیر

بررسی علمی جوامع باستانی مشخص کرده که اسطوره در نزد انسان "بدوی" به معنی داستان راستین است و از این گذشته، داستانی است که همچون گنجینه‌ای بسیار ارزشمند جلوه می‌کند، چون مقدس، نمونه‌وار و معنی‌دار است. به طور کلی می‌توان گفت که در هر موردی که ما به یک سنت زنده دسترسی داریم، هر اسطوره می‌گوید که چگونه چیزها پدید آمده است. آن چیز ممکن است جهان، یا انسان، یا گونه‌ای حیوان، یا یک نهاد اجتماعی باشد.[9]

اسطوره‌های عام و آفاق نوین انسان‌شناسی و مردم‌شناسی

اسطوره‌ها، به مثابه پدیده‌های فرهنگی حامل بارهای معنایی-تاریخی هستند. شکافتن و تحلیل اسطوره چه با رویکرد معناشناسانه و به قصد رازگشایی و تبارشناسی از واژگان و تألیف‌های ادبی انجام بگیرد و چه از دریچه نگاه ساختگرایان و با هدف بازیابی ساخت‌های پنهان در ذهنیت انسان‌ها، همواره می‌تواند راهگشای درک بهتر سازوکارهای درونی هر فرهنگی باشد.

یافتن اسطوره‌های عام و تکرارپذیر در میان فرهنگ‌های گوناگون کلید دست یافتن به الگوهای جهان‌شمول تصور شده است. هر چند به وجود چنین الگوهایی انسان‌شناسان و جامعه‌شناسان شک کرده‌اند و به انتقاد از آن‌ها پرداخته‌اند، اما پذیرفتن آن‌ها سبب پایه‌گذاری چندین مکتب و نظریه اساسی در علوم اجتماعی نظیر ساخت‌گرایی و فرهنگ‌گرایی شده است.[10]

اشتراوس که هدفش از ساخت‌گرایی، عمق‌کاوی پدیده‌ها بوده است[11]معتقد بود اگر تمامی پدیده های فرهنگی انسان‌ها، رسوم، اعتقادات، رؤیاها، افسانه ها، بازی‌ها، اشیای ساخته شده، روش‌ها و ...را گرد آوریم بی شک به نوعی جدول‌های منظم نظیر جدول‌های عناصر شیمیایی می‌رسیم که در آن گروه‌های کما بیش متجانس و متشابهی از این عناصر را خواهیم یافت،[12] و امروزه یکی از نتایج پژوهش‌های انسان‌شناختی که مورد قبول همگان قرار گرفته این است که ذهن انسان، با وجود تفاوت‌های فرهنگی میان گروه‌های بشری، در همه‌جا یکی است و از قابلیت‌های یکسانی بهره‌مند است.[13]

اشتراوس به این نتیجه رسید که گونه‌های مختلف اسطوره همگی گونه‌های یک اسطوره کانونی‌اند؛ گرچه تفصیلات ظاهری (یا روساختی) ممکن است متفاوت باشند.[14] نوع ساختارگرایی او به کشف اصول ساختاری مشترک که در بطن تمام جلوه‌های ظاهری خاص و متغیر از نظر تاریخی درباره فرهنگ و اسطوره‌ها وجود دارد، مربوط است. این اصول ساختاری دربرگیرنده خصوصیات منطقی و جهانی ذهن انسان است که ساختار ذهنی آن در بطن تمام مثال‌های تجربی اسطوره‌های فرهنگی که می‌توانند کشف شوند وجود دارد و آ‌ن‌ها را طبقه‌بندی می‌کند.[15]

تحقیقات در این حوزه نشان می‌دهد که هر قوم در دنیا اسطوره‌های خاص خودش را دارد؛ اما بسیار روشن است که خیلی از این اسطوره‌ها به غایت همانند یکدیگرند، و البته در عین اشتراک درون‌مایه‌ها، یک گونه نامحدود نه‌تنها در خود اسطوره‌، بلکه در شکل‌گیری آن‌ها وجود دارد.[16]

عناصر مشترک اساطیر

عناصر مشترک اساطیر را می‌توان به این شرح فهرست نمود:

1. اسطوره آفرینش؛‌ که می‌گوید جهان از کی آمده و چگونه آفریده شده است. این اسطوره‌ها، جهانی به نظر می‌رسد، هرچند روایتش ممکن است متفاوت باشد: نخستین انسان‌ها را مادرْزمین و پدرْآسمان یا ایزدی دو جنس آفرید، یا آفریدگاری آن‌ها را از خاک، یا از گیاهان آفرید و غیره.

2. نخستین انسان؛ که می‌گوید انسان اولیه چه بوده و از کجا آمده است؛ مثلاً ‌یک اسطوره هندی می‌گوید انسان اولیه از نور خورشید به جود آمده است و عهد عتقیق، انسان را مخلوق بهشتی و هبوط یافته می‌داند. و سنت زرتشتی ایرانی، کیومرث را اسطوره انسان نخستین می‌داند.

3. قهرمان؛ اسطوره قهرمان در سرگذشت افسانه‌ای بسیاری از پادشاهان سده‌های میانه وجود دارد و چون هاله‌ای بر محور یک اصلاح‌طلب، انقلابی، شهید وطن و رهبر حزبی را فراگرفته است. مانند هرکول قهرمان که یونانیان را از بسیاری خطرات نجات داده است، و از معاصرین مثل زیگفرید، آرتورشاه و رابینهود.

4. زن؛ در اسطوره‌های گوناگونی زن، اغواگر، روسپی، مرگ‌آفرین و نیز زندگی‌بخش هستند.

5. ایزدبانو- مادر؛ این اسطوره، وجهه معمولاً‌ غیرجنسی زن را در نظر دارد و در یونان، مصر، روم، مدیترانه و ... تقریباً‌ عنصر مشترک آن‌ها همگی در زایندگی و باروری است، و همواره توسط فرزندان بزرگ داشته می‌شود. در ایران نیز ایزدبانوی "آناهیتا" وجود داشته است.

6. توفان؛ اسطوره‌های مربوط به توفان‌های بزرگ کیهانی که چگونگی نابودی جهان و انهدام نوع انسان به جز یک زوج یا چندین زوج یا چندین تن محدود را بیان می‌کنند و به شیوه‌ای واضح یا گاه مبهم، بازآفرینی کیهان جدید را نشان می‌دهند.

7. مرگ؛ این اسطوره‌ها تبیین می‌کنند که مرگ چرا به وجود آمده و معمولاً‌ چند درون‌مایه مشترک برای این مسأله دارند.

8. پایان جهان؛ این اساطیر هر یک پایان جهان را به عللی و کیفیتی تبیین می‌کنند.

9. بهشت؛ که در اساطیر مختلف هر یک به بیانی آن را جایگاهی آسمانی که لذایذ مادی را کامل‌تر و بهتر و بدون درد و رنج دارد دانسته‌اند.

علاوه‌بر این‌ها درون‌مایه‌های مشترک، هزاران اسطوره در مورد انسان‌ها، گیاهان، جانوارن و جمادات و ستارگان و ... وجود دارد که هر یک حکایت و پیامی در بطن خود دارند و آن موجود، نماد آن معنی است. [17]

معنی‌کاوی اساطیر

اسطوره محصول ناخودآگاه جمعی و تاریخی یک جامعه است که بر روی دیگر محصولات فرهنگی آن جامعه نیز اثر می‌گذارد و بسا هنرها بازآفرینی همان اسطوره‌ها در نظمی جدید است.[18]

بارت می‌نویسد: اسطوره‌ها از اشکال فرهنگ عامه و به‌عنوان یک نظام ارتباطی هستند با یک پیام، یک روش دلالت، یک شکل، یک نوع کلام ... که با گفتمان به سایرین منتقل می‌شود.[19] بنابراین، اسطوره در کنار نظام‌هایی چون زبان، نقاشی، از جمله زبان‌های نمادین است.[20]

طبق نظریات بارت، اسطوره «یک نظام نشانه‌شناسی رده دوم است. این بدان معنی است که اسطوره، به علائم سایر نظام‌های رده اول مانند زبان متکی است تا بتواند فرایند دلالت‌گری را به انجام برساند. یک نشانه در نظام رده اول، مانند یک واژه، یک گل یا یک عکس در نظام رده دوم اسطوره به یک دال تبدیل می‌شود. اسطوره از زبان سایر نظام‌ها چه نوشتاری و چه تصویری، برای ساختن معنی استفاده می‌کند. بنابراین اسطوره‌ها به یک فوق‌زبان تبدیل می‌شوند چون می‌توانند به سایر زبان‌ها اشاره کنند.[21]

به عقیده اشتراوس برای بررسی اسطوره نخست باید آن را از نظر "همزمانی" به عناصر سازنده‌اش تجزیه کنیم -گویی که حلقه‌های یک زنجیره روایی را از هم می‌گسلیم- و سپس آن حلقه‌ها را بر اساس آرایشی جدید به صورت مجموعه‌هایی که دارای راوبطی مشابه هستند سازمان دهیم.

اشتراوس تقابل‌های دوگانه (حالات متضادی که او ادعا می‌کند مجموعه‌هایش از آن‌ها تشکیل شده‌اند) را اصل ساختاردهنده‌ای می‌داند که بر همه ابعاد تفکر اسطوره‌ای حاکم است و تحلیل‌گر می‌تواند از طریق بررسی همزمانی (یعنی مطالعه اسطوره نه به صورت مرحله به مرحله و در گذر زمان، بلکه به صورت کلی واحد و در یک زمان معین) به آن راه یابد. او اعتقاد دارد که دلالت یا معنای اسطوره در خارج از زمینه آن قرار ندارد (به عبارت دیگر، او برای اسطوره هیچ معنای نهادینه و ابدی قائل نیست) و از همین‌رو، از مفهوم نشانه‌شناختی "نشانه" بسیار بهره می‌جوید.[22]

بارت معتقد است اسطوره یک امر تاریخی و ناپایدار که در بستر زمان ایجاد شده را به یک امر ابدی تبدیل می‌کند و توجیهی طبیعی و ابدی برایشان فراهم می‌کند و امور تاریخی را طبیعی و بی‌نیاز از تبیین جلوه می‌دهد.[23]

بارت تأکید دارد که اسطوره‌ها را با این نظام‌ معنایی رایج نشانه‌شناسی که تنها دالّ و مدلول و نه قراردادهای اجتماعی در بستر روابط اجتماعی‌ای که در آن نسبت دادن به معنی به وقوع می‌پیوندد را مورد مطالعه قرار می‌دهد، نمی‌توان درک کرد گرچه این نظام برای درک آن‌ها ضروری است اما باید از دلالت‌های ضمنی نظام نشانه‌ای استفاده کرد. او در کتاب عناصر نشانه‌شناسی بین معنای صریح (Denotation) و معنای ضمنی (Connotation) تمایز قائل شد و وظیفه فرد نشانه‌شناسی که می‌خواهد اسطوره‌ها را تحلیل کند را این دانست که باید از معنای صریح فراتر رود و به معنای ضمنی نشانه‌ها برسد تا معنی نهفته اسطوره‌ را بفهمد و به ایدئولوژی نهفته در اسطوره‌های فرهنگی پی‌برد.[24]

افول اسطوره

وقتی یک طرح‌واره اساطیری از یک جمعیت به جمعیت دیگر انتقال می‌یابد و تفاوت‌هایی که در عرصه زبان و روابط اجتماعی و روش زندگی دو جمعیت وجود دارد چنان است که جمعیت دوم نمی‌تواند به سهولت با آن اسطوره ارتباط برقرار کند، در چنین وضعیتی اسطوره توان خود را از دست می‌دهد و معنایی در هم و برهم پیدا می‌کند.[25]

انسان‌شناسی و اساطیر

انسان‌شناسی ساختگرا، اسطوره و به‌ویژه اسطوره توتمی را مرکز توجه قرارداده است. اسطوره توتمی عبارت از نظام‌هایی است که جهان را برحسب همان پدیده‌های که طبقه‌بندی‌شان مدنظر است طبقه‌بندی می‌کنند. از این دیدگاه پدیده‌های طبیعی همچون مقولاتی مفهومی در نظر گرفته می‌شوند که از طریق تفکر محض پدید آمده‌اند. درک آن پدیده‌ها نیز در چارچوبی تحلیلی و ادراکی، که در واقع ترکیب طبیعت و تجربه فرهنگی است، صورت می‌گیرد.[26]

به عقیده اشتراوس، انسان‌شناسی می‌تواند از تقابل‌هایی که در اسطوره‌ها هست همچون کلیدی در فهم اساطیر سود جوید. تقابل‌ها رمزگانی هستند که ناخودآگاه در ضمیر انسان بدوی جای گرفته‌اند؛ نه اینکه انسان بَدَوی آن‌ها را ایجاد کرده باشد.[27]

رویکرد انتقادی در اسطوره‌شناسی

برخلاف مطالعات مردم‌شناختی، روش‌های کیفی-انتقادی در تحلیل اساطیر، به‌گونه‌ای دیگر به این مساله می‌نگرند. در این راستا نظریه‌های مادی‌گرا، اسطوره‌ها را در خدمت طبقه بورژوا (سرمایه‌دار) می‌دانند و معتقدند اساطیر، ثمره یک اقدام تأمل شده برخی از انسان‌ها و برخی از طبقات اجتماعی است، که در پشت این اساطیر، استثمار سایر انسان‌ها و طبقات را نهفته‌اند. مارکسیست‌ها، مذاهب و اسطوره‌شناسی باستانی و توسعه اسطوره‌های جدید را بدین‌سان تبیین می‌کنند.[28]

بارت می‌گوید: اسطوره‌ها برای طبیعی کردن تاریخ به وجود آمده‌اند که با طبیعی کردن واکنش مصرف‌کننده‌ها نسبت به اسطوره‌، آن‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهد و آن‌ها را به همان صورتی که هست می‌پذیرند و آن را طبیعی و غیرقابل اجتناب می‌دانند. از نظر او اسطوره‌های فرهنگ عامه منافع طبقه بورژوا را در نظر دارند چرا که اسطوره‌ها تاریخ را به طبیعت تبدیل می‌کنند و این دقیقاً همان نقشی است که ایدئولوژی بورژوازی ایفا می‌کند؛ بنابراین اسطوره‌ها به تأثیر ایدئولوژی سهولت می‌بخشند.[29]

تبیین روان‌کاوی از اسطوره

روان‌کاوی نیز مطالعه این مسئله را با دیدی نو می‌نگرد. یعنی در بسیاری از اسطوره‌ها جایگزینی افسانه‌وار تعارض‌های روانی عمیق را که در کودکی در هم تابیده شده است، می‌بینند. تبیین‌های مربوط به اسطوره ادیپ و بکارت مادر مسیح که در بسیاری از ادیان مشترک است و اسطوره عصر طلایی و بهشت گمشده را می‌توان به عنوان مثال شاهد آورد. گوستاو یونگ اسطوره‌شناس و روان‌شناس شخصیت عضو فرانکفورت، نظریه‌ای باز هم اصیل‌تر به وجود آورده است: ‌نظریه ناخودآگاهی دسته‌جمعی که مخزن اسطوره‌های بزرگ بشریت است و این دانشمند آن را "دیرینه‌ریخت" می‌خواند.[30]

تبیین اساطیری از دین

جامعه‌شناسان دین، از مناسک و آیین‌های دینی که دارای اسرار باطنی هستند با نام اسطوره یاد می‌کنند،[31] و برخی مانند ارنست کاپسرو و نیز پل تیلیش، زبان دین را کلاً‌ اسطوره‌ای می‌دانند و تمام گزاره‌های آن را نمادین می‌شمارند که سبب احضار تجارب عرفانی در شخص می‌شود.[32]

اما به نظر می‌رسد اساطیر، بخش بسیار مهم از معرفت بشر نسبت به خدا، انسان و جهان است که در پاسخ به بنیادی‌ترین دغدغه‌های فکری انسان یعنی معرفت نسبت به شش سوال اصلی (من کی هستم؟ از کجا آمده‌ام؟ در کجا هستم؟ برای چه آمده‌ام؟ چه می‌کنم؟ کجا می‌روم؟) به وجود آمده‌اند و رگه‌های فراوانی از حقیقت در آن‌ها یافته می‌شود و به نظر می‌رسد بسیاری از آن‌ها تعالیم و تبیین‌هایی از انبیای الهیعلیهم‌السلام بوده است که در طول زمان تحریف و تغییر یافته‌اند. با این مقدمه به دو نکته اساسی پرداخته می‌شود:

1. وجه اشتراک اساطیر با ادیان هرگز به معنی وجهه اساطیری دین نسبت به مشرکان که می‌گفتند: «دین وحی الهی است نه اسطوره»، نیست.

2. تعالیمی که دین به‌ویژه اسلام درباره آغاز و پایان جهان، انسان و زن و مرد و ... ارائه نموده است، می‌توانند به بازآفرینی چهره اصلی اساطیر کمک کنند و تحلیل تطبیقی و استفاده از روش‌های کیفی تحقیق و ژرف‌کاوی متون در این راستا کمک فراوان می‌کند؛ به عنوان نمونه به یک تحقیق از نویسنده درباره تطبیق اسطوره زن و رویکرد زن‌شناختی اشاره می‌شود:

از نظر اساطیر زن مظهر شر و فساد و وسوسه آدم و ... است در ابتدا به نظر می‌رسد که این همان چیزی است که اسلام می‌گوید اما نظر اسلام این است:

اولاً، هر یک از زن و مرد شر و خوبی دارند.[33]

ثانیاً، قرآن کریم دو زن را الگو و نمونه برای خیر معرفی کرده و مومنین را به درس گرفتن از شخصیت آنان تشویق می‌کند و نیز دو زن دیگر را هم به عنوان الگو برای شر معرفی نموده است.[34]

ثالثاً، در جریان گناه حضرت آدمعلیه‌السلام، قرآن وسوسه را به هر دو نسبت داده است نه‌تنها به زن (بانو حوا سلام‌الله‌علیها).[35]

رابعاً، از نظر اسلام، زن و مرد هر دو می‌توانند منشا اغوا و فساد هم باشند و در روایت پیامبر اکرمصلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم نیز فرموده است: هر روز فرشته‌ای ندا می‌کند وای بر زنان از دست مردان و فرشته دیگر ندا می‌کند وای از دست زنان بر مردان.[36]

مقاله

نویسنده مصطفي همداني

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS