كلمات كليدي : اصلاح، رفورم، اصلاح اجتماعي، انقلاب، انقلاب سفيد، تغيير اجتماعي، روش فابياني
نویسنده : مهدي بختياري
اصلاح نوعی از دگرگونی یا تغییرات اجتماعی است؛ تغییر اجتماعی عبارت است از تغییری قابل رویت در طول زمان، بهصورتی که موقتی و کمدوام نباشد و بر روی ساخت یا وظایف سازمان اجتماعی یک جامعه اثر گذارد و جریان تاریخ آن را دگرگون نماید.[1] میتوان تغییرات اجتماعی را به دو دسته، روبنایی و زیربنایی تقسیم کرد: تغییرات روبنایی، نوعی اصلاح در جامعه است که بدون ایجاد تغییر در ماهیت و ساختار اجتماعی بخشهایی از جامعه تغییر میکند. در تغییر زیربنایی کل ساخت اجتماعی دگرگون شده، الگو و صورت اجتماعی و فرهنگی جدیدی جایگزین الگو و صورت قبلی میشود. تغییر زیربنایی همان انقلاب اجتماعی است.[2] اصلاحات اجتماعی هرچند هم دارای نتایجی انقلابیتر از انقلابی خشونتبار باشند، انقلاب شمرده نمیشوند.[3] رفورم یا اصلاح چنانچه به شکلی آرام و بدون خشونت انجام گیرد در برخی کشورها عنوان انقلاب سفید را بهخود میگیرد.[4]
به اعتقاد بسیاری از نظریهپردازان، از دست رفتن مشروعیت ارزشهای حاکم بر جامعه و ظهور ارزشهای متفاوت شرط اصلی دگرگونی از طریق انقلاب یا اصلاح است. زمانیکه ارزشهای جامعه، دیگر با واقعیتهایی که بایستی مورد نظر این ارزشها باشند هماهنگی ندارند نظام اجتماعی تجانس بین محیط و ارزشهای خود را نمیتواند حفظ کند و حالت نامتعادلی بر آن حکمفرما شده است. شناختهشدهترین ویژگی نظامی که تعادل خود را از دست داده این است که ارزشها دیگر توضیح قابل پذیرش و نمادینی از زندگی ارائه نمیکند.[5]
بهلحاظ سابقه تاریخی رفورم برگرفته از جنبش دینی اصلاحخواهانهای است که مارتین لوتر (Martin Luther: 1483-1546)، در آلمان به سال 1521 میلادی بدان همت گماشت و از کلیسای کاتولیکی انشعاب کرد و آنگاه زوینگل (Zwingle) و کالون (Calvin) در سوئیس از جنبش وی پیروی کردند و در نتیجه انشعاب آنان، مذهب پروتستان بهوجود آمد و در برابر کلیساهای کاتولیک کلیساهای پروتستان در سراسر کشورهای مسیحی تأسیس یافت. رفتهرفته کلمه اصلاح بر هر تغییری خواه مذهبی و خواه اجتماعی و سیاسی اطلاق گردید، چنانکه اکنون مراد از اصلاح امور، دادن تغییرات سودمند در کارها است و اصلاحطلبان یا اصلاحخواهان کسانی هستند که خواستار اصلاحات اجتماعی به شیوه تکامل و تدریجیاند در برابر دستههای افراطی و انقلابی که تغییر اوضاع را به شیوه انقلاب میطلبند.[6] به این ترتیب اصلاحطلبی یا بهبودخواهی (Reformism) عبارت است از؛ هواداری از سیاست تغییر زندگی اجتماعی، اقتصادی یا سیاسی اما با روشهای ملایم و بدون شتاب که اندیشه قهر انقلابی را کنار گذاشته و خواستار دگرگونی آرام-آرام نهادهای اجتماعی از راههای دموکراتیک میباشد.[7]
گونههای رفورم (اصلاح)
از نظر پژوهشگران علوم سیاسی، به طور کلی رفورمیسم در عمل به دو شیوه بارز تحقق مییابد:
الف) رفورم از بالا به پایین؛ رفورمی که از سوی فرادستان انجام میگیرد، یعنی دولت یا حکومت دست به پارهای تغییرات و تحولات گامبهگام در سیاست موجود خود میزند که به آن رفورم دولتی نیز گفته میشود.
ب) رفورم از پایین به بالا؛ رفورمی که از سوی فرودستان بر فرادستان تحمیل میشود، بدینگونه که مردم و شهروندان از طریق اعمال فشار بر دولت و حکومتهای خود، آنها را بر تغییر و تحولاتی در درون دستگاه دولتی یا شیوه اجرای سیاست موجود، مجبور میکنند.[8]
رابطه اصلاح با انقلاب
معنای اصلاح و انقلاب در مقایسه با یکدیگر تکمیل میشود و غالبا اندیشمندان این دو را در کنار یکدیگر تحلیل میکنند. اصلاح و انقلاب میتوانند رابطه و وابستگیهایی داشته باشند. گرچه برخی از نویسندگان اصلاحات را در مقابل انقلاب بهکار میبرند. تعمیق انقلابها اغلب نیازمند اصلاحات از بالاست از حیث رابطه اصلاح و انقلاب، اصلاحات ممکن است مشوق و تسریع کننده انقلاب یا موجب فروپاشی رژیمهای سیاسی باشد. نوعی از اصلاحات سیاسی و محدود در دورههای بلافاصله پیش از وقوع انقلابها ملاحظه شده است. در شرایط متفاوت، اصلاحات ممکن است از وقوع انقلاب جلوگیری کند چنانکه در بسیاری از کشورهای اروپایی که شاهد انقلاب از پایین نبودهاند، دستآوردهای مشابهی از طریق اصلاحات حاصل شد. اصلاحات ممکن است در آغاز محدود به عرصه معینی مثلا اصلاحات ارضی باشد لیکن سپس دامنه گستردهتری پیدا کند.[9] رابطه میان اصلاحات و انقلاب برای همه گروههایی که در فراگرد دگرگونی سیاسی درگیرند اهمیت تعیینکنندهای دارد. اصلاحطلب معتقد است که اصلاحات جانشین انقلاب است و برای همین میکوشد تا از راههای مسالمتآمیز به برابری اجتماعی و اقتصادی بیشتر دست یابد. وابستگی اصلاحات و انقلاب به قدرت متمرکز، غالبا زمینهساز یک مسابقه چشمگیر میان ایندو میشود. در این شرایط تاثیر اصلاحات بر احتمال انقلاب به ماهیت اصلاحات، ترکیب انقلابیان و زمان وقوع اصلاحات بستگی دارد.[10]
شرایط اصلاحات
در مورد شرایط اصلاحات باید گفت که انجام آنها مستلزم پیدایش نوعی شکاف در طبقه حاکم و استقلال مصلحین از گروههایی است که ممکن است در طی اصلاحات آسیب ببینند. پیروزی اصلاحات از جمله نیازمند وقوع آنها در موقعیتهای خاصی است. معمولا وقتی رژیمهای سیاسی دچار بحران آشکار و فزاینده شوند، اصلاحات از موضع ضعف و در واکنش به بحران صورت میگیرد و به همین دلیل ممکن است خود موجب تشدید بحران شود و اثر مطلوب را باقی نگذارد برعکس وقتی اصلاحات از موضع قدرت و پیش از بروز بحران صورت گیرد کارسازتر است. از حیث نوع نظامی که در آن اصلاحات صورت میگیرد، نظام دموکراتیکتر ظرفیت بیشتری نسبت به رژیمهای اقتدار طلب در مورد اصلاحات دارند.[11]
دشواری راه یک اصلاحگر نسبت به یک انقلابی
از سه جهت مسائل یک اصلاحگر از مسائل انقلابی دشوارتر است:
- نخست؛ اصلاحگر باید در اداره کردن نیروهای اجتماعی ورزیدهتر از یک انقلابی باشد. اصلاحگر ناچار است در دو جبهه یعنی هم بر ضد محافظهکاران و هم در برابر انقلابیون بجنگد اما هدف انقلابی ایجاد یک شکاف بزرگ و دوشاخه کردن نیروی اجتماعی است. در نتیجه اصلاحگر بیشتر از یک انقلابی به مهارت سیاسی نیاز دارد چون استعداد لازم برای این کار کمتر پیدا میشود اصلاحات نیز کمیاب است.
- دوم؛ چون اصلاحگر برخلاف انقلابی، دگرگونی تدریجی را هدف قرار داده، باید در نظارت بر امر دگرگونی مهارت داشته باشد؛ زیرا باید در بین انواع دگرگونی دست به گزینش بزند در حالی که یک انقلابی از هر دگرگونی که وضع موجود را تهدید کند استقبال میکند.
- سوم؛ هدف یک انقلابی بهدست آوردن اشتراک سیاسی گسترده در جامعه و استفاده از آن برای دگرگونیهای اجتماعی-اقتصادی است در صورتیکه یک اصلاحطلب بهخاطر مخالفت محافظهکاران هم با اصلاحات اقتصادی-اجتماعی و هم با گسترش وفاق سیاسی مجبور است تعادل میان این دو تغییر را حفظ کند و در اولویتبندی آنها مشکلات بیشتری را تحمل کند.[12]
استراتژیهای اصلاحات
پیشروی یک اصلاحگر دو استراتژی برای تغییر در ساختار اقتصادی-اجتماعی و نهادهای سیاسی وجود دارد:
نخست اینکه در آغاز کار هم اهدافش را اعلام کند و به امید دستیابی به بسیاری از این هدفها تا آنجا که میتواند بر این هدفها تأکید کند.
روش دوم پنهان کردن هدفها و جدا کردن اصلاحات (مختلف) از یکدیگر و دنبال کردن تنها یک دگرگونی در یک زمان معین. این روش، تدریجی و شاخهبهشاخه یا فابیانی است.
نتایج اقدامات اصلاحگران در زمان گوناگون تاریخ نشان داده است که انجام هر یک از این روشها بستگی به موقعیت و شرایط اصلاحات دارد. معمولا بیشتر کشورهایی که تحت فشار و دو دستگی ناشی از نوسازی قرار دارند، کارآمدترین روش اصلاحی، ترکیب استراتژی فابیانی با روش ضربتی (روش اول) است استراتژی ضربتی تنها زمانی کارآمد خواهد بود که طرفهایی که در این فراگرد درگیر میشوند به نسبت ثابت و دگرگونیناپذیر باشند و یا اینکه ساختار چانهزنی زمینه بسیار استواری داشته باشند.[13]