كلمات كليدي : اعتماد، سرمايه اجتماعي، اعتماد اجتماعي، اعتماد بنيادي، اعتماد بين شخصي، اعتماد تعميم يافته، اعتماد انتزاعي
نویسنده : مهدي بختياري
واژه "Trust" در فرهنگ اکسفورد بهعنوان اتکا یا اطمینان به نوعی کیفیت یا صفت یک شخص یا یک چیز، یا اطمینان به حقیقت یک گفته توصیف میشود.[1] و اعتماد اجتماعی را میتوان داشتن حسن ظن به دیگران در روابط اجتماعی، که دارای دو طرف اعتماد کننده (Trustee) و اعتماد شونده (Truster)، فرد یا گروه، است دانست که تسهیل کننده روابط اجتماعی بوده و امکان سود یا زیان را در خود نهفته دارد.[2]
سیر تاریخی مفهوم اعتماد
الف) از منظر کلاسیکها؛ جامعهشناسان کلاسیک مساله اعتماد را در رابطه با نظم اجتماعی و از منظر کلان مورد بررسی قرار دادهاند. مهمترین مساله برای بنیانگذاران جامعهشناسی، اعتماد و همبستگی اجتماعی است، یعنی بدون انسجام و نوعی اعتماد، پایداری نظم اجتماعی غیر ممکن است.[3]
فردیناند تونیس از جمله اندیشمندانی است که معتقد است روابط مبتنیبر اعتماد تنها در گمینشافت[4] وجود دارد، و این نوع روابط در گزلشافت با آن شدت وجود ندارد. جورج زیمل با طرح مبادله و بیان منافع پشتسر آن، اعتماد را یکی از مهمترین ضرورتهای مبادله قلمداد کرده است. به اعتقاد او بدون اعتماد عمومی افراد به یکدیگر، جامعه تجزیه میشود. ماکس وبر ضمن تاکید ویژه بر کنش اجتماعی و نیتمندی معانی، معتقد بود منافع موتور کنش هستند و اعتماد همچون ارزشی که در لایههای پسین کنشهاست، میتواند به کمک منافع عملگرایانه ایجاد و مستحکم شود.[5]
همچنین امیل دورکیم براساس تئوری مناسک، معتقد است افراد در غلیان ناشی از اعیاد و جشنهای اجتماعی از طریق اعمال مشترک و کردارهایی همانند، پایکوبان و غریوکشان به هم نزدیک شده و نوعی همدلی باهم پیدا میکنند و این همدلی و نزدیکی، اطمینان و اعتماد متقابل را ایجاد میکند.[6]
ب) از منظر معاصرین؛ کسب جایگاه مهم مساله اعتماد در تاریخ اندیشه اجتماعی از دو منبع سرچشمه میگیرد:
1- تغییر جهت جامعهشناسی از تاکید بر جمعهای اجتماعی و ساختارها به تاکید بر افراد و کنشگران. بهعبارتی چرخش از انگارههای سخت به انگارههای نرم اخلاقی و قرار گرفتن فرهنگ (که اعتماد از عناصر مثبت آن است) در رأس مسائل جامعهشناسی.
2- ویژگیهای خاص جامعه انسانی در پایان قرن بیستم، تنگناها و چالشهای دوره تجدد که میزانی از اعتماد را در میان کنشگران اجتماعی، برای تداوم عمل نظم اجتماعی مورد نیاز میباشد.[7]
مساله اعتماد در دهه هشتاد با تلاشهای فکری گسترده نیکلاس لومان (Niklas Luhmann) و برنارد باربر (Bernard Barber) از حاشیه به جایگاهی مهم در اندیشه اجتماعی نائل شده است.
در سال 1979 لومان تحلیل عمیقی از اعتماد را منتشر نمود که اعتماد را به رشد پیچیدگی، عدم قطعیت و مخاطره که جامعه معاصر با آنها شناسایی میشود، ارتباط داده بود. برای اولینبار این پیشنهاد مطرح شد که اعتماد نه بهدلیل منسوخ شدن جامعه سنتی بلکه برعکس با توسعه اشکال اجتماعی جدید، که واقعیتی اجتنابناپذیر در دوره مدرنیته شدهاند، اهمیت پیدا کرده است. در 1983 باربر مظاهر مربوط به اعتماد را در عرصههای مختلف نهادی و حرفهای جامعه مدرن مورد بررسی قرار داد و سنخشناسی مفیدی بر مبنای نوع انتظاراتی که مربوط به اعتماد میشوند طراحی نمود. در 1984 ساموئل ایزنشتاد و لوییس رونیجر اعتماد را بهعنوان عنصر محوری در روابط وکیل-موکل، به صورتهای مختلفی که از روزگار باستان تا مدرنیته ظاهر شدهاند، مورد بررسی قرار دادند. در 1988 دیگو گامبتا، تعدادی از نویسندگانی را که به اعتماد و بیاعتمادی در مجموعههای متنوع و از دیدگاههای مختلف نگاه کرده بودند در کنار یکدیگر قرار داد و تحلیلی از اعتماد در اجتماعات بسته و انحصاری مانند مافیا را ارائه نمود. در 1990 جیمز کلمن دو فصل از کار مفصلش در مورد نظریه اجتماعی را به موضوع اعتماد اختصاص داد و مدلی را برای تحلیل اعتماد بهعنوان نوعی مبادله صرفا منطقی در چارچوب نظریه انتخاب منطقی ارائه نمود. این مسیر در دهه 1990 با نوشتههای راسل هاردین، کسی که اخیرا چارچوب انتخاب منطقی را با تحلیل بیاعتمادی بسط داد، دنبال شده است. در دهه 1990 آنتونی گیدنز جامعهشناس معاصر انگلیسی، ابتدا بهتنهایی و سپس با اولریش بک و اسکات لش، اعتماد را بهعنوان صفت مشخصه پایان مدرنیته دانستهاند که بسط اندیشه لومانی از پیچیدگی، عدم قطعیت و مخاطره میباشد. در 1995 فرانسیس فوکویاما، تفسیر و دفاع جامعی از اعتماد بهعنوان عنصر حیاتی نظامهای اقتصادی پویا ارائه نمود و تاکید بحثش را بر تجربه چین، ژاپن و دیگر جوامع آسیای جنوب شرقی قرار داد. در 1997 آدام سیلگمن تفسیری از اعتماد را بهعنوان پدیده مخصوص دوره جدید که با تقسیم کار، تمایز و تکثیر نقشها و نتایج انتظارات پیوند دارد، ارائه کرد.[8]
هماکنون بهرغم همه تفاوت دیدگاهها در مورد اعتماد، جامعهشناسان به این واقعیت ساده و مشخص پی بردهاند که بدون اعتماد زندگی اجتماعی روزمرهای که آن را مسلم و بدیهی میپنداریم غیرممکن میباشد.[9]
رهیافتهای سهگانه به اعتماد
در بررسی ادبیات جامعهشناختی اعتماد به سه رهیافت فکری جامع برخورد میکنیم:
1- روانشناسی اجتماعی؛ در این حوزه اعتماد بهعنوان ویژگی فردی مطرح میشود و بر احساسات، عواطف و ارزشهای فردی تاکید میشود و در بررسی اعتماد، تئوری شخصیت و متغیرهای فردی مورد توجه قرار میگیرد.
2- جامعهشناختی؛ در این رهیافت اعتماد را بهعنوان ویژگی روابط اجتماعی یا ویژگی نظام اجتماعی مفهومسازی میکند. اعتماد در این دیدگاه بیشتر بهعنوان یک ویژگی جمعی مورد توجه قرار میگیرد. در این شیوه برای مثال سیستمها یا نظامهای با درجه اعتماد بالا یا پایین ارزیابی میشوند.[10]
3- رهیافت ترکیبی؛ رهیافت سوم در مقابل دو رهیافت دیگر، بر توانایی بالقوه اعتماد اجتماعی در پر کردن شکاف میان سطوح خرد و کلان در نظریه اجتماعی تاکید میکند.[11] این نوع برداشت از اعتماد این توانایی را به ما میدهد، که نشان دهیم چگونه اعتماد در سطح فردی با اعتماد در سطح کلان که انتزاعیتر است رابطه برقرار میکند. مثلا یک تماس مثبت با یک پزشک محلی ممکن است اطمینان ما را نسبت به نظام گستردهتر پزشکی افزایش دهد و برعکس.[12]
علت اهمیت اعتماد در جوامع معاصر[13]
به نظر پیوتر زتومکا، نویسنده و پژوهشگر نامآور لهستانی، جوامع معاصر دارای ویژگیهایی هستند که باعث برجستگی مساله اعتماد شدهاند:
1- ما داریم از جوامع مبتنیبر سرنوشت به طرف جوامعی حرکت میکنیم که تحولشان بهوسیله عامل انسانی است.
2- دنیای ما بهشدت دارای وابستگی متقابل شده است. به همان اندازه که وابستگیمان به تعاون و همکاری دیگران رشد یافته، به همان میزان اعتماد به اطمینان آنها اهمیت پیدا کرده است.
3- گسترش نظام تمایز و ازدیاد نقشهای پیوسته باعث افزایش ناپایداری در نقشها و ابهام در انتظارات نقش گردیده، امکان بیشتری برای بحث اعتماد بهعنوان صورتی از روابط اجتماعی میسر گردیده است.
4- زندگی اجتماعی (جدید) تهدیدهای گسترده و جدیدی دارد و آنچه را که خود ساخته است در معرض خطر قرار میدهد. برای رویارویی با افزایش آسیبپذیری در جامعه مخاطرهای به انباشت و ذخیره اعتماد گستردهای نیاز است.
5- افزایش انتخابهای موجود در جهان، پیشبینیپذیری تصمیمات مردم را کاهش داده است. برای اینکه کنشها و تصمیماتمان امکان بیشتری را برای تنظیم شدن با گزینهها و انتخابهای دیگران داشته باشند، اعتماد اهمیت فزایندهای خواهد داشت.
6- بخشهای بزرگی از دنیای اجتماعی معاصر برای اعضایش غیرشفاف و مبهم است. پیچیدگی نهادها، سازمانها و نظامهای فنشناختی و افزایش جهانی حوزه عملیاتیشان آنها را بهشدت برای مردم و حتی کارشناسان، غیرقابل شناخت ساخته است به طوری که اغلب بیش از هر زمان دیگر مجبور به عمل در تاریکی هستیم. اعتماد راهبردی ضروری برای رویارویی با ابهام و تیرگی محیط اجتماعیمان است. بدون اعتماد قادر به انجام هیچ عملی نیستیم.
7- ویژگی جامعه معاصر در رشد و ناشناختگی کسانی است که بهزیستی ما وابسته به کنشها و عمل آنهاست. در موارد بیشماری به کارایی، مسئولیت و نیت خیر دیگران که ناشناخته هستند اعتماد میکنیم. هیچ ابزاری نمیتواند این حفره و شکاف گمنامی را از میان بردارد، مگر اینکه به اعتماد متوسل شویم.
8- برای کنار آمدن با حضور فراگیر غریبهها، که از ویژگیهای دنیای معاصر است، اعتماد یک منبع ضروری میباشد.
کارکردهای اعتماد (و بیاعتمادی) در جامعه
به نظر زتومکا اعتماد امری نسبی است و اعتماد کردن به طور مطلق امر مثبتی نیست. اعتماد کردن و یا بیاعتمادی بسته به اینکه مناسب و یا نامناسب باشد میتواند دارای کارکردهایی به شرح جدول زیر باشد:[14]
همانطور که ملاحظه میشود، در مجموع اعتماد دارای فواید بیشتری نسبت به بیاعتمادی است.
سرمایه اجتماعی و اعتماد
سرمایه اجتماعی ویژگیهایی از یک جامعه یا گروه است که ظرفیت سازماندهی جمعی و داوطلبانه برای حل مشکلات متقابل یا مسائل عمومی را افزایش میدهد.[15] اعتماد از مولفههای مهم، بلکه اصلیترین مولفه سرمایه اجتماعی است.[16] در حوزه جامعهشناسی پیش کشیدن بحث سرمایه اجتماعی در دهههای اخیر بهدلیل احساس خطر اندیشمندان از اتمیزه شدن جامعه و محدود شدن روابط صمیمی و خزیدن مردم در لاک فردگرایی افراطی بوده است.[17]
سطوح اعتماد اجتماعی
در یک تقسیمبندی کلی اعتماد را میتوان در چهار سطح مورد بررسی قرار داد، اعتماد بنیادین که در سطح فردی و روانشناسی بررسی میشود، اعتماد بینشخصی، اعتماد تعمیمیافته و اعتماد به نظام یا سیستم که در سطح جامعهشناسی بحث میشود.
1-اعتماد بنیادین (Basic trust)؛ اعتماد بنیادی نگرشی است که فرد نسبت به خود و دنیای پیرامون خود دارد و موجب تقویت این احساس میشود که افراد و امور دنیا قابل اعتماد و دارای ثبات و استمرار هستند.[18] اریک اریکسون روانکاو نامدارمعتقد است این اعتماد، محصول فرایندهای دوره نوزادی است. اگر دیگران نیازهای اصلی و مادی و عاطفی نوزاد را تامین کنند، حس اعتماد در کودک به وجود میآید، اما عدم تامین این نیازها، سبب میشود نوعی بیاعتمادی نسبت به جهان، بهویژه در روابط شخصی به وجود آید.[19]
2- اعتماد بینشخصی (Interpersonal trust)؛ اعتماد بینشخصی شکلی از اعتماد است که در روابط چهره به چهره خود را نشان میدهد. این شکل از اعتماد موانع ارتباطی را مرتفع میسازد و با کاستن از حالت دفاعی، بسیاری از تعاملات روزانه را موجب میشود. اعتماد بینشخصی حوزهای از تعاملات میان عشاق، دوستان و همکاران و همچنین اعتماد میان رئیس و کارمند، سرپرست و کارگر، معلم و شاگرد، فروشنده و مشتری، پزشک و بیمار و ... را دربر میگیرد. مشکل اصلی اعتمادی که از تجربه تعامل شخصی ایجاد میشود محدود بودن قلمرو آن است و در جامعهای که تحرک و نیازها به همکاری با غریبهها و اتکا به آنها یکی از ویژگیهای برجسته آن است چندان راهگشا نیست.[20]
3- اعتماد تعمیمیافته (Generalized trust)؛ اعتماد تعمیمیافته را میتوان داشتن حسن ظن نسبت به اکثریت افراد جامعه جدای از تعلق آنها به گروههای قومی و قبیلهای تعریف نمود.[21] به نظر سلمی (Salmi) اعتماد تعمیمیافته یا اخلاقی مبتنیبر تجارب شخصی ما نیست بلکه بیشتر مبتنیبر نگاه ما به جهان است که از والدین خود یاد میگیریم و کاملا باثبات و محکم است و در طول زمان توسط نمونههای اتفاقی خیانت یا قربانی (بیاعتمادی) از بین نمیرود.[22]موضوع این اعتماد بهعنوان مهمترین عنصر نگرشی سرمایه اجتماعی قلمداد شده و از آن جهت متمایز کردن جوامعی که دارای سرمایه اجتماعی سطح بالا هستند نسبت به جوامعی که دارای سطح پایین سرمایه اجتماعی هستند استفاده میشود.[23]
این نوع اعتماد در سطحی گستردهتر از خانواده، دوستان و آشنایان قرار میگیرد. زتومکا معتقد است هدف یا جهتگیری اعتماد ممکن است معطوف به جنسیت (من به زنها اعتماد دارم، اما به مردها اعتماد ندارم)، سن (من به افراد میانسال اعتماد دارم و به افراد جوان اعتماد ندارم)، نژاد، قومیت، مذهب و ... باشد.[24]
اعتماد تعمیمیافته بنا بر تعریف فوق متضمن نکات زیر است:
1- اعتماد تعمیمیافته تنها به افرادی که باهم تعامل دارند و میانشان روابط چهره به چهره برقرار است محدود نمیشود.
2- اعتماد تعمیمیافته مرزهای خانوادگی، قومی و محلی را در مینوردد و در سطح ملی گسترش مییابد.
3- اعتماد تعمیمیافته حوزهای از کسانی که با ما تعامل دارند یا بالقوه میتوانند داشته باشند را دربر میگیرد.
4- اعتماد تعمیمیافته پدیده نسبتا جدیدی است که با شکلگیری دولتهای مدرن یا دولت-ملت مطرح میشود.
5- اعتماد تعمیمیافته لازمه همکاری و مشارکت میلیونها شهروندی است که جوامع پیچیده و مدرن امروزی را تشکیل میدهند.
6- در جامعه سنتی نیاز چندانی به اعتماد تعمیمیافته نیست زیرا مرزهای مشخصی بین خودی و بیگانه و همچنین بین دوست و دشمن وجود دارد. اعتماد در جامعه سنتی محدود به کسانی است که به آن جمع تعلق دارند و هر کس خارج از آن قرار گیرد مظنون و مشکوک است.[25]
4- اعتماد به نظام یا سیستم؛ در جامعه مدرن الزاما دو سوی فرایند ارتباط را ارتباطگران انسانی تشکیل نمیدهند، بلکه انسانها گاهی با کنشگران غیرفردی ارتباط برقرار میکنند. به این ترتیب شکل دیگری از اعتماد مطرح میشود که متوجه ساختارهای غیرشخصی است. در این مورد به دو نوع اعتماد نهادی و اعتماد مدنی یا انتزاعی اشاره شده است.
الف) اعتماد نهادی: اعتماد نهادی دلالت دارد بر میزان مقبولیت و کارایی و اعتمادی که مردم به نهادها (رسمی دولتی) دارند. به تعبیر دوگان انعکاس فقدان اعتماد به نهادها در اغلب موارد نتیجه بیاعتمادی به افرادی است که عهدهدار امور آن نهادها هستند. بنابراین میزان اعتماد نهادی برحسب نوع ارزیابی مردم از کارکنان این نهادها در قالب ادارات، ارگانها و نهادهای مختلفی که در زندگی روزمره با آنها ارتباط دارند سنجیده میشود.[26] مدرسه، دانشگاه، ارتش، دادگاه، نیروی انتظامی، بانکها، بازار سهام، دولت، مجلس و ... نوعا از این نوع اعتماد هستند. میزان اعتمادی که مردم به نهادهای مختلف دارند در بین جوامع متفاوت است و در طی زمان دستخوش تغییراتی میشود.[27]
ب) اعتماد انتزاعی (مدنی): گیدنز نظامهای انتزاعی را نظامهای انجام کار فنی یا مهارت تخصصی میداند که حوزههای وسیعی از محیط مادی و اجتماعی زندگی کنونی ما را تشکیل میدهد. مثل نظام پزشکی، نظام معماری و غیره. به نظر وی ما از اعتماد به نهادهای مدرن و نظامهای انتزاعی در موقعیتی که بسیاری از جنبههای مدرنیت جهانی شده باشد، ناگزیریم. یکی از معانی قضیه بالا این است که هیچکس نیست که بتواند از نظامهای تخصصی در نهادهای مدرن کاملا دوری گزیند.[28] زندگی در دوره مدرن توسط نظامهای انتزاعی تخصصی تکهتکه میشود و یک نفر نمیتواند مانند گذشته همه یا بیشتر کارهای خود را مستقلا انجام دهد.[29]
البته به نظر زتومکا اعتماد میتواند به مقولات انتزاعی دیگری مانند اعتماد به نظم، دموکراسی، علم و غیره نیز تعلق پیدا کند.[30]