كلمات كليدي : افكار عمومي، حوزه عمومي، شايعه، رسانه هاي همگاني، رهبران، احزاب سياسي، گروه فشار
نویسنده : مهدي باقري
افکار عمومی در اصطلاح به نظر، روش و ارزیابی مشترک گروهی اجتماعی در رابطه با یک موضوع مورد توجه و علاقه همگان گفته میشود که در لحظه مشخص بین تعدادی از افراد یک قشر یا طبقه یا سراسر اجتماع بهطور نسبی عمومیت پیدا کرده است.[1]
اصطلاح افکار عمومی در قرن هجدهم به منظور بیان افکار نخبگان فرانسه نسبت به پادشاه استفاده میشد و بعد از انقلاب فرانسه بهمعنای نظرات همه افراد (نخبگان و عموم مردم) نسبت به دولت و با عبارت افکار عمومی رایج شد.[2]
قبل از ظهور رسانههای همگانی، افکار عمومی در خصوص یک موضوع بهکندی گسترش پیدا میکرد و اغلب در محدوده کوچکی مانند روستا یا منطقه باقی میماند و یا از بین میرفت. با ظهور و گسترش تدریجی رسانههای همگانی امروزه افکار عمومی تا سطح بینالمللی و جهانی توانسته بسط پیدا کند و بهطور روزافزونی به دلایل مختلف از جمله نیاز دولتها به مشروعیتبخشی خویش در نزد مردم، اهمیت پیدا کند. اهمیت افکار عمومی و نیاز به بررسی آن منجر به ابداع روشهای بررسی و تحلیل افکار عمومی خصوصا در قالب نظرسنجی شده و این روشها بهصورت یک رشته مستقل، هویت پیدا کرده است.
یورگن هابرماس سیر تاریخی پیدایش یک حوزه عمومی (Public Sphere) که در آن افکار عمومی مجال ظهور پیدا کند را در رابطه با نقش رسانهها مورد بررسی قرار داده است. حوزه عمومی میدانی برای بحث و جدلهای عمومی است که مباحث و مسایل مورد علاقه عموم به بحث گذاشته میشود و عقاید و باورهایی شکل میگیرد.
به نظر هابرماس حوزه عمومی نخست در تالارهای پذیرایی و کافهتریاهای لندن، پاریس و سایر شهرهای اروپایی شکل گرفت. مردم گرد هم میآمدند تا درباره مسایل روز که غالبا در خبرنامهها و روزنامهها درج میشد گفتگو کنند. بحث و جدلهای سیاسی با وجود تعداد اندکی از جمعیت، اهمیت خاصی داشت زیرا برای شکلگیری دموکراسی حیاتی بود و فکر حل کردن مسایل سیاسی از طریق گفتگوی عمومی از همانجا پدید آمد.
هابرماس نتیجهگیری میکند که امروزه حوزه عمومی توسط رسانههای گروهی و سرگرمیهای تودهای از اصالت و حقیقت تهی شده است. افکار عمومی از رهگذر بحث و گفتگوی عقلانی شکل نمیگیرد بلکه با دستکاری و کنترل ساخته میشود مثل تبلیغات.[3] البته رسانههای گروهی در کنار این تاثیر منفی باعث شدهاند که اولاً افکار عمومی حالت ملموستری به خود بگیرد و ثانیا بهعنوان یک نیروی سیاسی در جامعه ایفای نقش کنند.[4]
مطالعه و شناخت افکار عمومی
اهمیت روزافزون افکار عمومی بهعنوان یک واقعیت اجتماعی و بازیگر سیاسی، تحقیق در خصوص شناخت و مطالعه آن را بهدنبال داشته است.[5] تحقیقات پیمایشی[6] معمولترین روش برای مشاهده و مطالعه افکار عمومی بهشمار میرود. عمومیترین شکل این روش در تعیین مخالفت یا موافقت مردم با یک موضوع مورد استفاده قرار میگیرد. لکن بهعلت برابر نبودن سهم و تاثیر همه افراد جامعه در افکار عمومی، به منظور شناخت عمیقتر ماهیت افکار عمومی، روشهای تکمیلی همچون "تحلیل محتوای" خطمشی سیاسی احزاب و گروهها و انجام "مصاحبه عمیق" خصوصا با افراد بانفوذ در جامعه ضروری است.[7]
انواع عقاید و افکار عمومی[8]
عقاید و افکار مردم در چهار دسته قابل تقسیمبندی است:
1. عقاید کارشناسی؛ شامل عقاید کسانی میشود که در حوزه عقیده و افکار مربوطه دارای تخصص هستند.
2. عقاید آگاهانه؛ کسانی که آگاهی کلی یا آشنایی معقولی با حوزه عقاید مربوطه دارند.
3. عقاید پذیرفته؛ کسانی که نه تخصص و نه آشنایی مطلوب با عقاید دارند بلکه تنها از این عقاید تاثیر پذیرفتهاند.
4. افکار عمومی بهطور کلی: هر کسی که در هیچ یک از گروههای بالا قرار نمیگیرد.
شرایط شکلگیری افکار عمومی
افکار عمومی در شرایط مشخصی شکل میگیرد که این شرایط بهطور خلاصه عبارتاند از:
1) باید یک واقعه اصلی یا شماری وقایع متناوب و متوالی از یک نوع وجود داشته باشد.
2) باید فضای مساعد مثل نیاز و علاقه مردم به شنیدن یک خبر وجود داشته باشد.
3) باید محتوای افکار با الگوهای فرهنگ جمعی مطابقت داشته و پاسخگوی نیازهای ظاهری و باطنی افراد باشد.
4) باید افکار بهواسطه رسانههای گروهی گسترش یابد.
5) باید افکار عمومی با دخالت مستقیم مردم اشاعه یابد که این امر بستگی به بر انگیختگی مردم نسبت به یک واقعه و خبر دارد.[9]
6) وجود اختلافنظر، گروههای متضاد با افکار عمومی خاص خود و کنش متقابل اجتماعی از دیگر شرایط به حرکت در آمدن افکار عمومی است.[10]
ویژگیهای افکار عمومی[11]
به نظر لین و سیرز افکار عمومی دارای چهار ویژگی اصلی است:
1. جهت (Direction)؛ تقسیمبندی افکار عمومی در جهت موافقت یا مخالفت با موضوعی با درجات مختلف (غیر از کسانی که نظری ندارند).
2. شدت (Intensity)؛ یعنی بعضی افراد شدیدتر از دیگران دارای عقاید خاصی درباره موضوعی هستند که احتمال اینکه بر اساس آن عقاید دست بهعمل بزنند بیشتر است.
3. برجستگی (Salience)؛ یعنی برخی افراد نسبت به برخی مسایل عقیده شدیدتری دارند تا مسایل دیگر.
4. همسازی (Consistency)؛ یعنی افکار عمومی و نگرش افراد درباره موضوعی در طول زمان چقدر ثابت میماند یا تغییر میکند.
عوامل موثر بر شکلگیری و تداوم افکار عمومی
بستر اصلی تکوین افکار عمومی فرهنگ و ارزشهای جامعه است و همه عوامل موثر در این مساله بهنوعی با فرهنگ جامعه در ارتباط هستند. این عوامل عبارتاند از:
1. مردم؛ اولین عامل در تکوین افکار عمومی مردم هستند. البته در بین مردم عدهای نقش مهمتری بازی میکنند مانند سیاستمداران، روشنفکران، مدیران و ....
2. رسانههای همگانی؛ رسانههای همگانی مخصوصا تلویزیون و مطبوعات در عین حالیکه خود بیانگر افکار عمومی هستند، میتوانند در شکلگیری و تحریک آن نقش مهمی ایفا کنند.
3. احزاب سیاسی؛ احزاب با حمایت از اندیشهها و سیاستهای خاص، افکاری را بیان و برای دیدگاههای خود طرفدارانی پیدا میکنند.
4. اجتماعات عمومی؛ این عامل فرصت خوبی برای رهبران است تا با مردم ارتباط مستقیم برقرار کنند و از طریق سخنرانی برای تاثیرگذاری بر ذهن مردم سود برده و به آموزش سیاسی آنان پپردازند.
5. موسسات آموزشی؛ مدارس، دانشگاهها و دیگر مراکز آموزشی از طریق پرورش جهانبینی و رشد آگاهی مدنی افراد، آنان را برای زندگی شهروندی آماده میکنند.[12]
6. گروههای فشار؛ گروه فشار سازمانی است خارج از بدنه حکومت که برای دفاع از منافع خود دست به اعمال فشار بر قدرت عمومی و دولتی میزند تا تصمیمات آنها را با منافع خود همراه سازد.[13] گروههای فشار در همه نظامهای سیاسی در شکلگیری افکار عمومی نقش (مثبت یا منفی) دارند. این گروهها از چهار روش برای تاثیرگذاری بر افکار عمومی استفاده میکنند.
الف) تدابیر اقتصادی؛ دادن وام یا رشوه برای جلب نظر جمعهای انسانی.
ب) تدابیر حقوقی؛ استفاده از راههای قانونی برای تحمیل خواستهای خود بر مردم یا دولت.
ج)تدابیر تخریبی؛ خرابکاری یا انهدام پنهانی یا آشکار سازمانها و جماعتهای مخالف برای در هم شکستن مقاومت مردم درباره موافقت یا مخالفت با موضوعی و ربودن عقاید عمومی.
د)تدابیر تبلیغی؛ استفاده ماهرانه از تبلیغ خصوصا در رسانهها جهت دگرگون کردن افکار عمومی.[14]
7. شایعه؛ شایعه از منابع غیررسمی افکار عمومی است. شایعه ممکن است بر اساس خبری واقعی یا غیرواقعی باشد که بهخاطر شرایط مناسب خود سریعا گسترش یابد و محتوای آن در زمان انتقال توسط افراد بهعلت تفسیرهای متفاوت تغییر کند. (ضربالمثل یک کلاغ چهل کلاغ در فارسی به همین مساله اشاره دارد) از شرایط رشد شایعه میتوان به وجود ابهام در خبر، علاقه و نیاز مردم به شنیدن آن و سکوت رسانهها و مقامات رسمی اشاره کرد.[15]
8. نخبگان و رهبران؛ این افراد که شامل رهبران سیاسی، دینی و … میشود تاثیر قابل ملاحظهای میتوانند در شکلگیری و هدایت افکار عمومی داشته باشند.
نظریههای مربوط به رهبری افکار عمومی[16]
در حوزه افکار عمومی رهبرانی وجود دارند که دارای نقش سازماندهی و عملیاتی هستند. به طور کلی دو نظریه درباره رهبری افکار عمومی وجود دارد که باهم در تعارض هستند:
1. نظریه مردان بزرگ؛ تکیه خاص بر یک یا چند خصوصیت رهبر بهطوری که چنین رهبری در هر شرایطی و در هر جامعهای ظاهر شود رهبری را بهدست میگیرد.
2. نظریه وضعیتی رهبری؛ یعنی در نقشهای رهبری، صفات فردی رهبر همانقدر اهمیت دارد که عوامل گروهی و این کنش متقابل رهبر با جامعه و شرایط آن است که تعیینکننده است.
ابعاد و سطوح افکار عمومی[17]
افکار عمومی را میتوان به دو بخش بنیادی و نمادی تقسیم کرد. وجه بنیادی آن در واقع تمام علل و عواملی را دربر میگیرد که بنیانهای زندگی جمعی را تشکیل میدهند و بهعبارتی بخش سختافزاری افکار عمومی محسوب میشوند. مانند عقاید مذهبی و ملی یک جامعه که در طول تاریخ شکل گرفته و قوام پیدا کرده است. بخش نمادی و نمایشی افکار عمومی تظاهرات و تجلی افکار عمومی به مناسبت یک رویداد یا در واکنش به یک امر خاص است. بهعنوان مثال اعتراض یا واکنش افراد یک جامعه در برابر اهانت به مقدسات آنها.
بخش بنیادی افکار عمومی باید در سیاستگذاری عمومی مورد توجه قرار بگیرد و تمام بازیگران سیاسی نیز باید آن را بهعنوان یک عنصر دایمی در کنش خود لحاظ کنند. بخش نمادی، هم مانند یک بازیگر عمل میکند و هم مانند یک نیروی فشار که ممکن است مورد استفاده یا سوء استفاده هر بازیگری قرار بگیرد.
مسایل و نگرانیها در خصوص افکار عمومی[18]
به نظر اندیشمندان، افکار عمومی بهعنوان واقعیتی اجتماعی ممکن است مبتلا به ضعفها و آسیبهایی باشد خصوصا زمانی که منظور از افکار عمومی، عموم مردمی باشند که بیشتر تاثیرپذیرند تا تاثیرگذار. این مسایل را میتوان در پنج عنوان زیر خلاصه کرد:
1. فقدان قابلیت؛ شناخت و اطلاع از امور عمومی بهسادگی برای همه شهروندان میسر نیست و معمولا آنها تفکرات خود را با استفاده از گزارشهای ناقص و بدون تماس با رویدادهای واقعی شکل میدهند.
2. فقدان منابع؛ همه شهروندان مهارتها، ابزار و وسایل مناسب برای ارتباطات عمومی و جمعآوری اطلاعات خصوصا رسانههای ارتباط جمعی را جهت انعکاس مناسب افکار خود در اختیار ندارند.
3. استبداد اکثریت؛ چنانچه نظرات اکثریت جامعه بهعنوان محور اصلی افکار عمومی مسلط در جامعه مسلط باشد، ممکن است نظرات اقلیت جامعه حتی در صورت ارزشمند بودن پنهان بماند. بسیاری از تحلیلگران اخطار کردهاند که قدرت اکثریت در طول زمان بهشکل فزایندهای میتواند مسألهساز شود.
4. تبلیغ سیاسی (اقناع تودهای[19])؛ نگرانی از این بابت که افکار و نظرات عمومی این استعداد را دارد که با تحریک احساسات و عواطف افراد از سوی سیاستمداران و برخی برگزیدگان جامعه به سمت و سوی خاصی سوق داده شود.
5. مسلط شدن برگزیدگان؛ این نگرانی که گینز برگ از آن بهعنوان اهلیسازی توده نام برده، مربوط به کاهش چشمگیر قدرت توده مردم از طرفی و تسلط برگزیدگان جامعه از طرف دیگر است.