دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

امیل دورکیم Emile Durkheim

No image
امیل دورکیم Emile Durkheim

كلمات كليدي : اميل دوركيم، تقسيم كار، خودكشي، همبستگي ارگانيك، همبستگي مكانيكي، جامعه شناسي دين، بزهكاري، بي هنجاري

نویسنده : ميثم اميد علي

امیل دورکیم در سال 1858 در شهر اپینال از ایالت لورن فرانسه به‌دنیا آمد. وی که از تبار فقیهان ریشه‌دار کلیمی بود، در آغاز تصمیم گرفته بود یک فقیه کلیمی گردد؛ سپس به کاتولیسیسم علاقه پیدا کرد. اما دیری نپایید که او از هر گونه تعلق مذهبی دست کشید و یک لاادری گشت، هر چند که علاقه به بررسی پدیده‌های مذهبی را همچنان برای خود نگه داشته بود. دورکیم در سال 1879م در اکول نورمال سوپریور (École normale supérieure) -مدرسه سنتی تربیت نخبگان فکری فرانسه- پذیرفته، و بعد از سه سال تحصیل، راه زندگی‌اش را مشخص کرد، او نمی‌خواست یک فیلسوف به‌معنای سنتی آن باشد، بلکه خواستار آن بود که خودش را وقف رشته‌ای سازد که در روشن ساختن مسایل اخلاقی بزرگ زمان و راهنمایی علمی جامعه معاصر نقشی داشته باشد. از آنجا که جامعه‌شناسی هنوز به‌عنوان یک موضوع درسی چه در دبیرستان‌ها و چه در دانشگاه‌های فرانسه تدریس نمی‌شد، دورکیم ناچار شد کارش را به‌عنوان معلم فلسفه آغاز کند. او از سال 1882 تا 1887 در دبیرستان‌های اطراف پاریس تدریس می‌کرد؛ به‌جز یک سال که اجازه یافته بود مطالعاتش را در پاریس و آلمان تکمیل کند.[1]

دورکیم در سن 29سالگی، با انتشار گزارش‌هایش درباره زندگی دانشگاهی آلمان، به‌عنوان یکی از چهره‌های خوش‌آتیه علوم اجتماعی و فلسفه اجتماعی شناخته شد. عجیب‌تر اینکه، یک درس جامعه‌شناسی در دانشکده ادبیات دانشگاه بوردو (Bordeaux)، برای دورکیم تاسیس شد، چرا که این رشته تا آن زمان تحریم شده بود؛ لذا باید دورکیم را نخستین جامعه‌شناس دانشگاهی فرانسه به‌شمار آورد.[2]

دورکیم در سال 1893، از رساله دکترایش تحت عنوان درباره تقسیم کار اجتماعی (The pision of labor in society) و نیز از رساله‌ای که درباره مونتسکیو نوشته بود، دفاع کرد. کتاب‌های قواعد روش جامعه‌شناسی (The rules of sociological method) (1895) و خودکشی (Suicide) (1897)، دو اثر مهم دیگر او، چهار سال بعد منتشر شدند. دورکیم نه‌سال پس از پیوستن به دانشگاه بردو، کرسی استادی کامل علوم اجتماعی را به مدت شش‌سال در اختیار گرفت؛ برای نخستین‌بار بود که چنین مقامی در دانشگاه‌های فرانسه باب شده بود. در سال 1902، دورکیم که دیگر چهره شناخته شده‌ای بود، نخست به‌عنوان استاد اعزامی و چند سال بعد به‌عنوان استاد علم آموزش و پرورش به دانشگاه سوربن پاریس پذیرفته شد. در سال 1913، نام کرسی تدریس دورکیم طبق یک فرمان خاص وزارتی به‌عنوان "علم آموزش و پرورش" تغییر پیدا کرد. سرانجام، پس از سپری شدن سه ربع قرن، فرزند مغزی کنت به دانشگاه پاریس راه یافت. دورکیم پیش از کریسمس سال 1915، مطلع شد که پسرش آندره درجنگ اول کشته شده؛ مرگ پسر ضربه‌ای بود که دیگر هرگز ترمیم نشد تا اینکه دو سال بعد در 15 نوامبر 1917 دورکیم در سن پنجاه و نه سالگی درگذشت.[3]

دورکیم و جامعه‌شناسی

همه زندگی فکری دورکیم صرف کوششی بسیار منسجم و پی‌گیر برای رسیدن به دو هدف به‌هم پیوسته بوده است:

نخست، او می‌خواست جامعه‌شناسی را به‌عنوان علم دقیق جامعه مستقر سازد؛ علمی که استقلال خود را از علوم دیگر، مانند روان‌شناسی با تعریف قلمرو "واقعیت‌های اجتماعی" به‌عنوان موضوع مناسب و مشروع خود اعلام می‌دارد.

دوم، او درصدد بود این علم را در توضیح شالوده‌های جدید همبستگی، که صنعتی شدن آن را ضروری ساخته بود، به‌کار گیرد و بدین‌سان، نقشی حیاتی در تعیین دوباره پایه‌های اخلاقی نظم اجتماعی جدید بازی کند. با در نظر گرفتن این هدف‌ها، به‌جاست نتیجه‌گیری کنیم که او در عین‌حال هم جامعه‌شناس بود و هم معلم اخلاق.[4]

دورکیم از نخستین نوشته‌ها تا آخرین نوشته‌هایش به مسائل اجتماعی خاص جوامع صنعتی توجه داشت؛ تبیین‌های غیر جامعه‌شناختی رفتار اجتماعی را مورد انتقاد صریح قرار می‌داد. او می‌گفت، پدیده‌های اجتماعی، "واقعیت‌های اجتماعی" هستند و همین واقعیت‌های اجتماعی نیز موضوع جامعه‌شناسی را تشکیل می‌دهند. به نظر او، این واقعیت‌ها ویژگی‌ها و عوامل اجتماعی تعیین‌کننده‌ای دارند که با مفاهیم زیست‌شناختی و روان‌شناختی قابل تبیین نیستند. واقعیت‌های اجتماعی نسبت به هر فرد زنده جنبه‌ای خارجی دارند. این واقعیت‌ها با گذشت زمان پایدار می‌مانند، حال آنکه افراد خاص می‌میرند و جایشان را به دیگران می‌دهند.[5]

ریشه‌های اندیشه دورکیم

دورکیم از متفکرانی چون روسو، منتسکیو، سن سیمون، اگوست کنت، اسپنسر و کانت تاثیر پذیرفته بود.

سنت روشن‌اندیشی تاریخ فکری فرانسه به‌ویژه آثار روسو و منتسکیو، بر افکار دورکیم تاثیر عمیقی گذاشته بودند. مفهوم اراده عمومی روسو از همه بیشتر اندیشه دورکیم را تحت تاثیر قرار داده بود. از این گذشته، دورکیم از جهت قایل شدن تمایز میان پدیده‌های اجتماعی و روان‌شناختی، خود را مدیون روسو می‌دانست. هر چند که دورکیم نظر کل‌گرایی‌اش را از منتسکیو دارد و مفهوم همبستگی او نیز تا اندازه‌ای از قرارداد اجتماعی روسو مایه گرفته است، اما دین او به سن سیمون و اگوست کنت از آن دو بیشتر است.[6]

همچنین دورکیم بسیار مدیون اسپنسر بود. بیشتر نظرهای تکاملی دورکیم از اسپنسر سرچشمه می‌گیرند.

از میان اندیشمندان آلمانی، نزدیک‌ترین فیلسوف به دورکیم، ایمانویل کانت بود. دورکیم بیشتر مجذوب فلسفه دقیق وظیفه اخلاقی کانت شده بود تا معرفت‌شناسی و فلسفه عمومی او.

مفاهیم اساسی اندیشه دورکیم

هر اندیشه جدیدی حاوی متغیرها و مفاهیمی خاص با تبیینی منحصر به فرد است که اندیشه دورکیم از این کل مستثنی نمی‌باشد؛ برخی از مهم‌ترین مفاهیم وی عبارت‌اند از:

1. فرد و جامعه؛ فرد در نظریه دورکیم یک مفهوم نظری است که کاملا با فردی که در جامعه با آن برخورد داریم متفاوت است. این مفهوم به بخش اجتماعی نشده شخصیت فرد، به فردی که از زندگی اجتماعی‌اش جدا شده، و گاهی به فردی که در پی تحقق تمایلات و منافع خودخواهانه است، اطلاق می‌شود.

دورکیم با نشان دادن اینکه نیروهای اجتماعی چگونه بر نیروهای فردی نقش دارند، نه‌تنها این نکته را به اثبات رساند که جامعه‌شناسی مستقل از روان‌شناسی است بلکه قدرت نیروی اجتماعی، نسبت به نیروی فردی را نیز آشکار ساخت.[7]

دورکیم برخلاف محافظه‌کاران، فردگرائی را شرط سلامت جامعه می‌داند و البته علی‌رغم لیبرال‌های فردگرا و سوسیالیست‌ها نیز بر ضررت تنظیمات اجتماعی و اخلاقی برای حفظ سلامت فردگرائی اصرار دارد.[8]

2. تبیین کارکردی؛[9] دورکیم توانست منطق رهیافت کارکردی را در بررسی پدیده‌های اجتماعی روشن سازد. دورکیم میان بررسی کارکردی و تاریخی و نیز میان پیامدهای کارکردی و انگیزش‌های فردی، آشکارا تمایز قایل شده بود.

مفهوم کارکرد در همه آثار دورکیم نقش تعیین‌کننده‌ای دارد. در تقسیم کار، دورکیم هدف اصلی‌اش را تعیین "کارکردهای تقسیم کار می‌داند، یعنی اینکه تقسیم کار چه نیاز اجتماعی را برآورده می‌سازد". کتاب صورت‌های ابتدایی زندگی دینی اختصاص دارد به نشان دادن کارکردهای گوناگونی که کیش‌ها، آیین‌ها و باورهای مذهبی در جامعه انجام می‌دهند.

3. همبستگی (Solidarity)؛ کتاب "درباره تقسیم کار اجتماعی"، دورکیم در مورد تاثیر تغییر ساختاری ناشی از گسترش تقسیم کار بر همبستگی اجتماعی متمرکز گردیده است و از دو نوع همبستگی مکانیکی (Mechanical Solidarity) و همبستگی ارگانیک (Organic Solidarity) نام می‌برد.

دورکیم می‌نویسد؛ در جوامع سنتی، ساختار اجتماعی تقریبا ساده‌ای با کمترین میزان تقسیم کار وجود دارد. کلان‌ها، قبیله‌ها، روستاها و شکل‌های دیگر آنچه که دورکیم "جوامع چندبخشی" می‌نامد بر سازمان‌های اجتماعی بیرونی یا اصلا اتکا نداشتند و یا بسیار کم وابسته بودند و بیشتر به‌صورت شبکه‌های کوچک برای فراهم‌سازی نیازهای اساسی زندگی فعالیت می‌کردند. به‌طور خلاصه، مردم با ارزش‌های مشترک به همدیگر پیوند یافته بودند، همان‌چیزی که دورکیم آن را به پیروی از روسو، "وجدان جمعی" می‌نامید.[10] وی از همبستگی موجود در این جوامع به‌عنوان همبستگی مکانیکی نام می‌برد.

برخلاف جوامع سنتی، جوامع صنعتی مدرن با ساختاری اجتماعی که روزبه‌روز پیچیده‌تر می‌شود با تقسیم دقیق‌تر کار تعریف می‌شوند. جوامع صنعتی تخصصی کردن و تقسیم‌بندی دقیق کار را ضروری می‌سازند، و به همراه آن وابستگی متقابل فزاینده‌ای پدیدار می‌گردد.[11] که این‌گونه همستگی فراورده تقسیم کار است. دورکیم از این همبستگی تحت عنوان همبستگی ارگانیک نام می‌برد. به‌عبارت دیگر همبستگی ارگانیک نه از همانندی‌های افراد جامعه بلکه از تفاوت‌هایشان ناشی می‌شود.[12]

4. بی‌هنجاری (Anomie)؛ هر گاه شیرازۀ تنظیم‌های اجتماعی ازهم گسیخته گردند، نفوذ نظارت کنندۀ جامعه بر گرایش‌های فردی، دیگر کارایی‌اش را از دست خواهد داد و افراد جامعه به حال خودشان واگذار خواهند شد. دورکیم چنین وضعیتی را "بی‌هنجاری" می‌خواند. این اصطلاح به وضع بی‌ضابطگی نسبی در کل جامعه یا در برخی از گروه‌های ترکیب‌کننده آن راجع است. در این موقعیت، آرزوهای فردی دیگر با هنجارهای مشترک تنظیم نمی‌شوند و در نتیجه، افراد بدون راهنمای اخلاقی می‌مانند و هر کسی تنها هدف‌های شخصی‌اش را دنبال می‌کند.[13]

5. خودکشی (Suicide)؛ دورکیم، خودکشی را هر گونه عمل مستقیم یا غیرمستقیمی تعریف می‌کند که فرد با آگاهی از اینکه به مرگش منجر خواهد گردید مرتکب می‌شود. وی در تلاش برای اثبات این ادعا بود که خودکشی در پاسخ به شرایط متغیر اجتماعی صورت می‌گیرد.[14]

دورکیم خودکشی را برحسب رابطه خودکشی‌کننده با جامعه‌اش، چهار نوع می‌داند:

الف) خودکشی خودخواهانه (Egoistic)؛ هرگاه انسان از جامعه‌اش برکنار افتد و به امیال شخصی‌اش واگذار شود پیوندهایی که پیش از این او را به همگنانش وابسته می‌ساختند سست گردند، او برای خودکشی خودخواهانه یا فردگرایانه آمادگی می‌یابد. به بیان دیگر، اگر بازدارنده‌های ملازم با یکپارچگی ساختاری که در عملکرد همبستگی ارگانیک نمودارند از عملکرد باز ایستند، انسان‌ها مستعد خودکشی خودخواهانه می‌شوند.

ب) خودکشی نابهنجار (Anomic)؛ اگر تنظیم‌های هنجاربخش رفتار فردی سست گردند، به‌عبارت دیگر وجدان جمعی سست شود و نتواند تمایلات انسان‌ها را مهار و راهنمایی کنند، آن‌ها برای خودکشی نابهنجار آمادگی پیدا می‌کنند.

ج) خودکشی‌ نوع‌دوستانه (Altruistic)؛ نوشته‌های دورکیم درباره خودکشی نوع‌دوستانه، در درک رهیافت کلی او بسیار اهمیت دارند. خودکشی نوع‌دوستانه به مواردی راجع است که خودکشی بر اثر شدت عمل مکانیسم تنظیم رفتار افراد صورت می‌گیرد و نه ضعف آن. او با تحلیل این نوع خودکشی، در واقع می‌خواهد بگوید که رابطه نرخ خودکشی با تنظیم اجتماعی یک رابطه یک‌بعدی نیست. نرخ بالای خودکشی هم می‌تواند به فردیت افراطی و هم به تنظیم اجتماعی افراطی ارتباط داشته باشد.

دورکیم را غالبا به داشتن یک فلسفه ضدفردگرا متهم می‌کنند، فلسفه‌ای که بیشتر در صدد مهار کردن محرک فردی و لگام زدن به توانایی‌های افراد در جهت پیشبرد مقاصد جامعه است. هر چند که نمی‌توان وجود چنین گرایش‌هایی را در کار دورکیم انکار کرد، اما همین پرداختن او به خودکشی نوع‌دوستانه خود نشان می‌دهد که او می‌کوشد تا میان داعیه‌های جامعه و افراد تعادلی را برقرار نماید، نه اینکه تلاش‌های فردی را سرکوب کند.

د) خودکشی قضا و قدری (Fatalistic)؛ دورکیم در مورد خودکشی قضا و قدری به اشاره کوتاهی بسنده می‌کند و این نوع خوکشی را به اختصار، تنها در یک پاورقی که در پایان فصل مربوط به بی‌هنجاری آمده، بیان می‌کند. این نوع خودکشی از وضعیت تنظیم افراطی ناشی می‌شود. مثال دورکیم شوهران بسیار جوان و زنان بی‌فرزند است.[15]

جامعه‌شناسی دین و معرفت دورکیم

دورکیم در چند سال آخر اقامتش در بوردو، به بررسی پدیده‌های مذهبی علاقمند شده بود. او تا اندازه‌ای تحت تاثیر رابرتسون اسمیت و مکتب انسان‌شناسی انگلیسی، به بررسی دقیق دین ابتدایی روی آورده بود. دورکیم پس از انتشار چندین مقاله مقدماتی در این زمینه، سرانجام آخرین اثر عمده‌اش را در سال 1912 تحت عنوان "صور ابتدایی زندگی مذهبی" (The elementary forms of the religious life) منتشر ساخت.[16]

دورکیم که مجاب شده بود که جامعه باید در درون فرد حضور داشته باشد، به پیروی از منطق نظریه خودش، به بررسی دین وادار شده بود، زیرا دین یکی از آن نیروهایی بود که در درون افراد احساس الزام اخلاقی به هواداری از خواست‌های جامعه را ایجاد می‌کند. دورکیم انگیزه دیگری نیز برای بررسی کارکردهای دین داشت که همان علاقه او به مکانیسم‌هایی بود که می‌توانند در مواقع به خطر افتادن سامان اجتماعی به‌کار آیند. از این جهت، او در جستجوی همان چیزی بود که امروزه به‌عنوان معادل‌های کارکردی دین در یک زمانه اساسا غیردینی توصیف می‌شود.[17]

تاکید دورکیم بر پدیده‌های دینی نه به‌عنوان مقوله‌های فردی، بلکه مقوله‌های اجتماعی بود. دین یک نظام یکپارچه عقاید و اعمال مربوط به چیزهای مقدس است، یعنی همان چیزهایی که جدا از پدیده‌های عادی‌اند و از محرمات به‌شمار ‌می‌آیند، عقاید و اعمالی که همه کسانی که به این عقاید و اعمال معتقدند، در یک اجتماع واحد اخلاقی به‌نام کلیسا یکپارچه می‌شوند.[18]

چهار کارکرد عمده دین از نظر دورکیم به‌عنوان نیروهای اجتماعی عبارت‌اند از: انضباط‌بخش، انسجام‌بخش، حیات‌بخش و خوشبختی‌بخش.

آیین‌های مذهبی از طریق تحمیل انظباط بر نفس و قدری خویشتن‌داری، انسان‌ها را برای زندگی اجتماعی آماده می‌سازند. تشریفات مذهبی مردم را گرد هم می‌آورند و بدین‌سان، پیوند‌های مشترک‌شان را دوباره تصدیق می‌کنند و درنتیجه، همبستگی اجتماعی را تحکیم می‌بخشند. اجرای مراسم مذهبی، میراث اجتماعی گروه را ابقا و احیا می‌کند و ارزش‌های پایدار آن را به نسل‌های آینده انتقال می‌دهد. سرانجام، دین یک کارکرد خوشبختی‌بخش نیز دارد، زیرا که با برانگیختن احساس خوشبختی در مومنان و احساس اطمینان به حقانیت ضروری جهان اخلاقی‌ای که خودشان جزیی از آن هستند، با احساس ناکامی و فقدان ایمان در آن‌ها مقابله می‌کند.[19]

جامعه‌شناسی معرفتی دورکیم با جامعه‌شناسی دین او پیوند نزدیکی دارد. او در جامعه‌شناسی دینی‌اش می‌کوشد نشان دهد که ریشه تعهدات دینی انسان را می‌توان سرانجام در تعهدات اجتماعی‌اش پیدا کرد. دورکیم بر آن شد تا برای همه مقولات بنیادی اندیشه بشری، به‌ویژه مفاهیم زمان و مکان، تبیینی جامعه‌شناختی به دست دهد. او مدعی بود که دو مفهوم زمان و مکان نه‌تنها با جامعه انتقال داده می‌شوند، بلکه خودشان آفریده‌های اجتماعی‌اند. جامعه با ساختن مفاهیمی که خود اندیشه از آن‌ها ساخته شده است، در تکوین اندیشه منطقی نقشی تعیین‌کننده دارد.[20]

مقاله

نویسنده ميثم اميد علي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS