كلمات كليدي : محمدتقي مصباح، انديشه اجتماعي، اصالت فرد، جامعه آرماني، ولايت فقيه، حكومت، تكامل اجتماعي، فرهنگ، نهاد اجتماعي
نویسنده : فاطمه كاظمي آراني
آیتالله محمدتقی مصباح یزدی در سال 1313 شمسی در یزد متولد شد. ایشان پس از پایان تحصیلات ابتدائی در سال 1326 مشغول تحصیل علوم دینی گردید. در سال 1331 به نجف اشرف و در سال بعد به قم مشرف شد و حدود ده سال در دروس فقه و اصول امام خمینی (قدسسره) و تفسیر و فلسفه علامه طباطبائی شرکت کرد و نیز حدود پانزده سال در دروس فقه آیتالله بهجت حضور یافت. ایشان بعد از تبعید امام (قدسسره) به خارج از کشور، به تحقیق در فقه سیاسی اسلام پرداخته و در مبارزات سیاسی با دکتر بهشتی و دکتر باهنر و آیتالله ربانی شیرازی همکاری داشتند. وی همچنین در دهه چهل در مدرسه حقانی به تدریس پرداختند و در دهه پنجاه بخش آموزش "مؤسسه در راه حق" را تأسیس کردند. در دهه شصت دفتر همکاری حوزه و دانشگاه و بنیاد فرهنگی باقرالعلوم (علیهالسلام)را پی نهاد. در دهه هفتاد مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (قدسسره) را تأسیس کردند که تا زمان حاضر مدیریت آن را به عهده دارند. آیتالله مصباح در این چهل سال و همزمان با فعالیتهای مختلف دیگر به تدریس فلسفه و معارف قرآن و نیز تألیف دهها کتاب و ایراد صدها سخنرانی مشغول بودهاند.[1] ایشان شاگردان زیادی تربیت کردند که در زمینه فلسفه و فقه و اصول و تفسیر و معارف قرآن از ایشان تأثیر پذیرفتند نام برد.[2]
آثار
آثار ایشان بسیار زیاد میباشد، اکثر این آثار مجموعه سخنرانیهای ایشان است که توسط شاگردانشان جمعآوری و تالیف شده است. ما در اینجا به برخی از تألیفاتی که مربوط به موضوع بحث است را بیان میکنیم:
جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، نقدی فشرده بر اصول مارکسیسم، ایدئولوژی تطبیقی، پاسداری از سنگرهای ایدئولوژیک، نگاهی گذرا به نظریه ولایت فقیه، شرح جلد اول و هشتم الاسفار الاربعه، اسلام و اخلاق، قرآن در آیینه نهجالبلاغه ودروس فی العقیده الاسلامیه ....[3]
اندیشههای اجتماعی آیتالله مصباح یزدی
1) اصالت جامعه یا فرد؟
از دیدگاه آیتالله مصباح، فرد اصیل است و جامعه وجود، وحدت و شخصیت حقیقی ندارد و چیزی نیست بیش از یک مفهوم اعتباری که از وجود افراد انسانی و ارتباطات و مناسبات آنان انتزاع میگردد. ایشان معتقد است که فردگرائی با قانونمندی جامعه ناسازگار نیست، امور اجتماعی قانونمند است و از سر تصادف روی نمیدهد و قوانین جامعهشناختی که هریک از آنها نمایانگر قانونمندی یکی از پدیدههای اجتماعی است، مورد اشتراک همة جامعههاست.[4] از دیدگاه ایشان معنای قانونمندی جامعه یا تاریخ جز این نیست که پدیدههای اجتماعی و حوادث تاریخی، بیعلّت و تصادفی نیست، بلکه معلول عللی است که میتواند توسط آنها تبیین و تفسیر بشود. پدیدههای اجتماعی و حوادث تاریخی، مانند هر نوع پدیده و حادثة دیگری، تابع اصل علیت و مشمول نظام علّی و معلولی است؛ نهایت آنکه در پدیدهها و حوادث انسانی و اختیاری، همواره یکی از اجزاء علّت تامه، ارادة خود انسان است از اینرو، در عین حال که جهانشمولی اصل علّیّت پا برجاست، نه میتوان پذیرفت که حتّی با آگاهی کامل از قوانین اجتماعی و تاریخی پیشبینی قطعی آینده جامعه و تاریخ امکانپذیر است، و نه میتوان قبول کرد که افراد انسانی محکوم جبر اجتماعی و تاریخیاند. در حقیقت، آدمیان، در جامعه و تاریخ، آزادی کامل دارند و حتّی میتوانند برخلاف مسیر جامعه و تاریخ حرکت کنند یا، از این مهمتر، مسیر جامعه و تاریخ را دگرگون سازند.[5]
2) تأثیر جامعه بر فرد
از دیدگاه آیتالله مصباح، تأثیر جامعه در فرد به معنای تأثیر اکثریت افراد جامعه در فرد میباشد. ایشان برای بررسی و تعیین میزان این تأثیر، به بررسی عوامل مؤثر در شکلگیری و تحول شخصیت فرد پرداخته وآن را در هفت دسته تقسیمبندی کرده است:
1- وراثت؛ عبارت است از آنچه انسان از پدر و مادر خود و نیاکان خود دریافت میدارد و به هنگام تولد با خود به دنیا میآورد.
2- تأثیر و دخالت محیط داخلی؛ یعنی مادر، و محیط طبیعی و جغرافیایی، که نوع تغذیه انسان را نیز شامل میشود.
3- تأثیر محیط انسانی و اجتماعی؛
4- تأثیر عامل گذشت زمان؛
5- وجدان یا حس اخلاقی؛
6- فطریات؛ یعنی یک سلسله امور روانی خدادادی است که در میان آدمیان مشترک است و هریک از آنان اقتضائات خاصی دارد وبه دو دسته تقسیم میشود: یک دسته مربوط میشود به جنبه حیوانی انسان و میان انسان وحیوانات مشترک است مانند: اصالت نفس وجفتگیری، که از آن با عنوان غرائز نام برده میشود و دسته دیگر که متعلق به جنبه انسانی انسان است مانند: کنجکاوی و قدرتطلبی وجمالدوستی؛
7- از جمله عوامل دیگر شخصیتساز که عمومیت ندارد و ممکن است که در اکثر عظیمی از آدمیان تحقق نپذیرد عوامل غیبی و ماوراءالطبیعی از قبیل وحی و الهام است.
8- اختیار و اراده آزاد انسان که مهمترین عامل میباشد و عمومیت مطلق دارد.[6]
البته از دیدگاه ایشان تأثیر وراثت، رحم مادر، محیط طبیعی و جغرافیایی، محیط انسانی و اجتماعی، و گذشت زمان (سن) در اراده انسان و رفتار اختیاری وی هرگز با تأثیرات عوامل روحی و فطری، اعم از ادراکات و شناختها و گرایشها، برابری نمیکند. هیچیک از عوامل وراثت، محیط و سن بهتنهایی و با هم تعیینکننده اراده آدمی نمیتواند باشد. از دیدگاه ایشان اراده فرد نه معلول هیچیک از این عوامل و نه معلول برایندی از مجموع آنهاست. این عاملها فقط زمینه را برای اعمال اراده و اختیار انسان فراهم میسازد تا وی، با توجه به گرایشها و ادراکات و شناختهای فطری و روحی خود، رفتاری آزادانه و خودخواسته صورت دهد؛ و چون شخصیت انسانی آدمی حاصل رفتار ارادی و اختیاری اوست باید گفت که همین امور روحی و فطریاند که منشأ کارهای اختیاری میشوند پس فرد در برابر هیچیک از عوامل وراثت، محیط و سن حالت انفعالی محض ندارد. اراده است که تعیینکننده قاطع رفتار و شخصیت انسان است، از دیدگاه ایشان هر چند خود اراده نیز، در طول عمر، به یکسان و بر یک حال نمیماند و قوت و ضعف میپذیرد، ولی به هر حال، نه اصل اراده برآیند عوامل جبری است و نه انتخاب کار اختیاری خاص.[7]
ایشان بعد از بیان اینکه جامعه نمیتواند در فطریات فرد تغییری ایجاد کند، سپس به تأثیر جامعه بر فرد پرداخته و معتقد است جامعه دو گونه از دانستنیها را به فرد میآموزد:
یکی از آنها که جنبه ابزاری دارند و فقط به کار تنظیم حیات جمعی و ارتباطات اجتماعی و ایجاد تفاهم عمومی میآیند و در تکوین شخصیت آدمی تأثیری نزدیک به هیچ دارند، و عبارتند از: زبان، خط و اعتباریات صرف. زبان و خط از دانشهای اعتباری وقراردادیاند وحاکی از واقعیتهای نفسالأمری نیستند. از جمله اعتباریات صرف دیگر، مانند عرف و عادات و آداب و رسوم اجتماعی که تأثیری در شکلگیری و تحول شخصیت انسان نمیتوانند داشت.
دسته دیگر از آموختههای فرد از جامعه آنهاست که در تکوین شخصیت آدمی تأثیری کمابیش مهم دارند، و عبارتاند از: علوم و معارف حقیقی که امور واقع را توصیف و اخبار میکنند و حقایق و واقعیّات خارجی و نفسالأمری را میشناسانند، و علوم و معارفی که اعتباریات و ارزشهایی را که خاستگاه و پشتوانه حقیقی دارند میشناسانند. از این میان شناخت ارزشهایی که منشأ نفسالأمری و تکوینی دارند از اهمیت عظیمی برخوردار است، چرا که در تعیین کم وکیف و راه و رسم ارضاء میلهای غریزی و فطری، حتی در تقویت و تضعیف آنها، تأثیر چشمگیر دارند. از دیدگاه آیتالله مصباح، جامعه علاوه بر تأثیری که در آموزش و پرورش فرد دارد، در به فعلیت رساندن قوای فطری و روحی فرد، اعم از ادراکی و تحریکی و مخصوصاَ در ایجاد موضوع برای آن دسته از گرایشهای فطری و غریزی که جنبه اجتماعی دارند سهمی شایان توجه دارد.[8]
3) تأثیر فرد بر جامعه
از دیدگاه ایشان فرد نیز از طرق زیر تأثیر بر جامعه دارد:
- تأثیر در زمینه اعتباریات صرف؛ پارهای از افراد در زمینههایی از قبیل عرف و عادات، آداب و رسوم، و ارزشهای زیباییشناختی، یعنی ادبیات و هنر، دست به ابداعات و نوآوریهایی میزنند که بعدها مورد استقبال و خوشایند و تقلید سایرین واقع شود و رواج و شیوع مییابد و در جامعه منشأ آثاری میگردد.
- تأثیر در زمینه فنون، صنایع و اختراعات؛ برخی از افراد از راه ایجاد یا تکمیل اسباب و آلاتی که برای گذراندن زندگی مادی بشر ضروری یا لااقل مفید است در جامعه مؤثر واقع میشوند.
- تأثیر در زمینه علوم و معارف حقیقی؛ بعضی از افراد مانند دانشمندان علوم طبیعی و تجربی، ریاضیدانان، منطقیون و ... از طریق کشف و فهم امور واقع و اخبار و توصیف آنها در جامعه تأثیر گذارند.
- تأثیر در زمینه اعتباریات واجد منشأ حقیقی (ارزشهای دینی، اخلاقی و حقوقی)؛ تأثیری که پیامبران، علمای ادیان و مذاهب، و عالمان و فیلسوفان اخلاق و حقوق در جامعه دارند بدین شیوه صورت میپذیرد که ارزشهایی را که بیارتباط با امور حقیقی و واقعیت نیست به مردم عرضه میدارند و از آنان دعوت میکنند که زندگی مادی و معنوی و فردی و اجتماعی خود را با آن ارزشها سازگار و هماهنگ سازند.
- تأثیر در زمینه قدرتهای اجتماعی؛ که انواع و اقسام گوناگون دارد، از جمله قدرت سیاسی، قدرت نظامی و تسلیحاتی، قدرت اقتصادی، قدرت تبلیغاتی.[9]
البته آیتالله مصباح مهمترین و اساسیترین تأثیر یک فرد در جامعه را که بهوسیله آن زندگی روانی و انسانی افراد آن جامعه را متحول میسازد تأثیر در جهانبینی و ارزشگذاری آن جامعه، یا به تعبیری باور آن جامعه میداند.[10]
4) طرح جامعه آرمانی اسلامی
از دیدگاه آیتالله مصباح، آنچه که جامعه آرمانی اسلامی را از سایر جوامعی که در طول تاریخ بشری پدیدار شدهاند و خواهند شد متمایز و ممتاز میسازد فقط جهانبینی و ایدئولوژی آن است. این جامعه آرمانی جامعهای است که افراد آن در مسیر سعادت و کمال حقیقی خود گام میزنند و تلاش و کوشش میکنند، و به عبارت دیگر به هدف اصلی و نهاییای که از تکون هر جامعه مقصود است نائل آمده است. از آنجایی که هر انسانی، در مدت زندگی این جهانیاش، دارای چهار نوع ارتباط است میتوان ویژگیهای جامعه آرمانی را با ذکر خصوصیات ارتباطات چهارگانه هر فرد از افراد این جامعه برشمرد:
- ارتباط فرد با خدای متعال؛ در جامعه آرمانی اسلامی هر فرد به وجود و وحدت آفریننده جهان هستی ایمان دارد، و از دیدگاه وجودشناختی، او را به عنوان سرچشمه نهایی وجود سایر موجودات، و ازجمله انسان و خود را به عنوان موجودی که هستی خود را از او دارد میشناسد؛ به عبارت دیگر، به ارتباط خالقی مخلوقی میان خدا و همه چیز و همه کس و از جمله خودش، معتقد است.
ایشان همچنین اعتقاد به ارتباط خدا با بندگانش به وسیله وحی و نزول آیات، ربانیت خداوند و برخی موارد دیگر را از لوازم این ارتباط میشمارد.
- ارتباط فرد با خود؛ در این جامعه هر فرد میداند که آنچه از آن او و در اختیار اوست، امانت الهی است و باید با آنان چنان رفتاری داشت که یک امانتدار با ودیعهای که در نزد اوست.
- ارتباط فرد با طبیعت؛ در این جامعه هر فرد کوشیده که نعمتهای الهی در طبیعت ضایع و تلف نشود و هم موجودات طبیعی رشد و کمال یافته و قوا و استعدادشان هرچه بیشتر به کمال و فعلیت برسد.
- ارتباط فرد با انسانهای دیگر؛ در جامعه آرمانی هر فرد همه ارتباطش با سایر افراد بر اساس دو اصل قسط و عدالت و احسان مبتنی میشود. که این ارتباطات در چهارچوب نهادهای مختلف (اقتصادی، سیاسی، خانواده، حقوق، آموزش و پرورش) میباشد.
به طور کلی از دیدگاه آیتالله مصباح هدف اصلی و نهائی جامعه آرمانی اسلامی استکمال حقیقی انسانهاست که جز بر اثر خداشناسی، خداپرستی، اطاعت کامل از اوامر و نواهی الهی، کسب رضای خدای متعال، و تقرب به درگاه او حاصلشدنی نیست. [11]
5) وظایف رهبر شایسته و زمامداران در جامعه آرمانی
از جمله تأثیراتی که فرد در جامعه میتواند داشته باشد تأثیر از طریق رهبری است رهبری که قصد اصلاح اوضاع و احوال اجتماعی و سوق مردم به سوی خیر و صلاح و سعادت دنیوی و اخروی را داشته باشد رهبری شایسته است این رهبر برای ادارة جامعه باید مبتنی برخصوصیات و وظایف زیر باشد:
1- شناخت و ایمان کامل به هدف 2- عدالت، تقوی و ورع 3- شناخت نقاط ضعف موجود و تعیین اهم و مهم آن 4- شناخت موانع حرکت اجتماعی و تعیین شیوههای مقابله با آنها 5- دوراندیشی و برنامهریزی 6- جلب نیروهای بالفعل و تربیت و تعلیم نیروهای بالقوه 7- جلوگیری از اختلاف و افتراق نیروها 8- توجه به تدریجی بودن حرکت اجتماعی 9- صراحت در قول 10- رازداری 11- عدم مسامحه در رعایت عملی هدف نهائی و اصول تغییرناپذیر 12- تسامح و سعه صدر در امور فرعی و کماهمیّت 13- ارزش قائل شدن برای دیگران 14- انتقادپذیری 15- تواضع 16- خیرخواهی و دلسوزی برای دیگران 17- ایثار و ازخودگذشتی 18- انضباط و فرمانبرداری خواستن 19- جلوگیری از انحراف و فساد زیردستان 20- اشراف بر همه امور و شئون 21- شجاعت 22- پایداری و استقامت.[12]
علاوه بر رهبر سایر کسانی که مسئول و زمامدار اداره جامعه میباشند باید دارای ویژگیهای زیر باشند:
1- شناخت قانون 2- صلاحیت اخلاقی 3- مهارت 4- تجربه مدیریتی.[13]
6) شئون حکومت
ایشان معتقدند که شئون حکومت به دو دسته تقسیم میشود؛ یکی وضع قوانین و دیگری اجرای آن، که بخش دوّم به بخش مدیریت جامعه و امور قضائی تقسیم میشود. وضع قانون از دیدگاه ایشان اصالتاً خاص خدای متعال است و احکام و مقررات جزئی و موقت باید توسط کسانی که از سوی خدای متعال اذن قانونگذاری یافتهاند وضع شود و اما اجرای قانون بیواسطه از سوی خداوند صورت نمیگیرد و کسانی که از جانب خداوند اذن حکومت را داشته و معصوم باشند، میتوانند در رأس هرم قدرت قرار گیرند.[14] لذا رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و بعد از ایشان ائمه اطهار علیهمالسلام میتوانند ولی امر مسلمین باشند. در زمان غیبت امام عصر (عج) نیز، باید نزدیکترین مسلمان به امام معصوم یعنی شخصی که سه شرط اساسی احاطه علمی بر معارف اسلامی و احکام و قوانین الهی، شناسایی مصالح و مفاسد جامعه و مدیریت و تدبیر امور اجتماعی و تقوی و عدالت را در اعلی مرتبه واجد است، رهبری امت اسلامی را بر عهده میگیرد.[15]چنین فردی دارای ولایت تشریعی یعنی ولایت قانونی است؛ یعنی اینکه فردی بتواند و حق داشته باشد از طریق جعل و وضع قوانین و اجرای آنها در زندگی مردم و افراد جامعه تصرف کند و دیگران ملزم به تسلیم در برابر او و رعایت آنها باشند (نظریه ولایت فقیه)[16]
7) وظائف حکومت
ایشان وظائف حکومت را چنین بیان کردهاند:
- حفظ نظم و امنیت درونی جامعه؛
- تصدی آن دسته از امور و شئونی که متصدی خاصی ندارد؛
- برآوردن نیازهای مادی و معنوی مردم یا بهعبارتی تعلیم و تربیت آنان؛
- متناسب و متعادل ساختن همه فعالیتهای اقتصادی و مادّی افراد جامعه؛
- دفاع شایسته از جامعه در برابر دشمنان بیرونی آن؛
- رفع اختلافات و منازعات افراد یا گروهها و احقاق حقوق هر یک؛
- وضع احکام و مقررات جزئی اجتماعی؛
ایشان معتقدند، که امتیاز جامعه الهی از دیگر جوامع این است که همه این وظایف مطابق با دستورات دین اسلام وضع میشود و لذا جامعه در حفظ آن باید بکوشد.[17]
8) فرهنگ و تقلید
از دیدگاه آیتالله مصباح فرهنگ هر جامعه که مقوّم آن جامعه یا لااقل از مهمترین مقومات آن است، عبارت است از: مجموعه مایههایی که رفتار او را از رفتار حیوانات متمایز میکند. و به طور کلی سه بخش اساسی میتوان برای فرهنگ در نظر گرفت: اوّل: شناختها و باورها، دوّم: ارزشها و گرایشها، سوّم: رفتارها و کردارها.[18]
ایشان فرهنگ را به دو دسته الحادی و الهی تقسیم میکنند و معتقدند که تفاوتهائی دارند؛ فرهنگ الهی به عالم هستی بهعنوان امری غیرمستقل مینگرد که در ذات خودش فقیر و محتاج به غیر است، و همچنین در این دیدگاه ملاک شخصیت و هویت انسان در دنیا و آخرت روح است که ثابت بوده و فانی نمیشود در صورتیکه فرهنگ الحادی منکر روح بوده و یا آن را تابعی از بدن دانسته که با مرگ بدن آن نیز فانی میشود، لذا معنویات در نزد آنان معنا نداشته و فقط به دنبال رفع لذات جسمانی و مادی میباشند و معتقدند که ارزشها و دین تابع ذوق و سلایق مردم هستند و پشتوانه واقعی ندارند و قائل به دستیابی به معرفت یقینی نمیباشند.
ایشان معتقد هستند که باید با این فرهنگهای الحادی که از جانب غرب وارد شده است مبارزه کنیم و شیوههای این مبارزه را چنین بیان میکنند:
- ابتدا فرهنگ غرب را خوب شناخته زیرا تا وقتی که کنه این نظریهها را درک نکنیم نمیتوانیم آن را به صورت محکم و منطقی رد کنیم؛
- پایه معارف دینمان را به کمک سنت، کتاب و عقل محکم کنیم؛[19]
- آگاه کردن مردم از اهداف فرهنگسازان غربی؛
- هجوم فرهنگی بر ضد فرهنگ غرب.
از دیدگاه آیتالله مصباح یکی از مهمترین راههای انتقال فرهنگ جامعه به فرد تقلید است. تقلید از دیدگاه ایشان نوعی تطابق با محیط است که هرگز معلول یک عامل غریزی نیست بلکه رفتاری است آگاهانه و هدفدار که عمدتا ناشی از امید به بهرهوریهای مادی و معنوی یا بیم از فشارهای اجتماعی، همچون طعنه ودشنام و زندان و اعدام است و بنابراین، کاملاً معقول، موجه و مطلوب خواهد بود، مگر اینکه با ارزشهای دینی و اخلاقی تصادم و تعارض یابد.[20]
9) نهادهای اجتماعی
منظور از نهاد اجتماعی مفاهیمی انتزاعی است که از امور و شؤون مهم و اجتنابناپذیر زندگی اجتماعی بشر حکایت میکند. منظور از اجتنابناپذیر بودن یعنی اینکه در طول تاریخ بشری جامعهای پدید نیامده که از یکی از این شئون خالی باشد و همه افراد با این امور ربط و پیوند دارند.
انواع نهادهای اجتماعی عبارتاند از: نهاد اقتصادی، نهاد خانواده، نهاد حقوق، نهاد حکومت و نهاد آموزش و پرورش (نهاد تعلیم و تربیت). به عقیده آیتالله مصباح، نهاد آموزش و پرورش که وظیفه تعلیم و تربیت افراد جامعه را دارد، مهمترین نهاد میباشد به چهار دلیل ذیل:
- زندگی انسان زمانی از حد حیوانیت فراتر رفته و به صفت انسانی متصف میشود که بر اساس تعقل و شناخت عقلانی باشد.
- به وسیله این نهاد میتوان سایر نهادها را تثبیت یا تحکیم کرد و به هدفهای عالیاش نزدیکتر ساخت.
- آگاهانیدن مردم از احکام و قوانین اجتماعی و تشویق آنان به پیروی از قوانین و همکاری با سازمانها توسط این نهاد امکانپذیر است.
- نهاد آموزش و پرورش است که آراء و عقاید هستیشناختی و ارزش شناختی صحیح را به مردم تعلیم میکند و آنان را بر طبق ارزشهای پسندیدة اخلاقی و حقوقی پرورش میدهد و بدین طریق، خداپرستی و استکمال معنوی انسانها را گسترش میدهد و ژرفا میبخشد. تعلیم و تربیت است که انسانها را از هدف اعلای زندگی فردی و اجتماعی میآگاهاند و آنان را چنان میپرورد که در مسیری که به آن هدف منتهی میشود گام نهند و شتاب گیرند. سایر نهادها -خانواده، اقتصاد، حقوق وحکومت– چیزی جز مقدمه و وسیله نیستند، که زمینهساز سیر و سلوک معنوی آدمیان میتوانند باشند. لذا از دیدگاه ایشان اولین قدم در بهبود بخشیدن به احوال و اوضاع مختلف یک جامعه نابسامان و بی تعادل و فاسد، اصلاح نظام تعلیم وتربیت آن است.[21]