كلمات كليدي : اكولوژي، بوم شناسي، مكتب شيكاگو، نظريه دواير متحدالمركز، جامعه شناسي شهري، ارگانيسم اجتماعي
نویسنده : انسيه ملكيان
واژه Ecology از لغت یونانی oikos بهمعنای مسکن و پسوند Logos بهمعنای شناخت، اولینبار توسط ارنست هکل (Ernst Haeckel: 1834-1919) زیستشناس آلمانی در سال 1869 بیان شد.[1]
اکولوژی بهمعنای "محیطشناسی" عبارت است از مطالعه زیست یا بوم که چگونگی اشغال زمین توسط موجودات زنده و همچنین، نحوه تنسیق آنان در اماکن و چگونگی کنش و واکنش بین این موجودات با یکدیگر را شامل میشود. پس محیطشناسی، دانش شرایط هستی و تعامل یا کنش و واکنش بین موجودات زنده و محیط و یا دانش مرتبط با روابط موجود زنده و محیط میباشد.[2] بهعبارت کلیتر، بومشناسی به مطالعه رابطه میان صور زندگی با محیط طبیعی اطلاق میشود.[3]
هر چند بومشناسی در علوم طبیعی ریشه دارد ولی دانشمندان علوم اجتماعی نیز در سده گذشته، اصول آن را برای مطالعه جمعیتهای انسانی بهکار بردهاند.[4] هنگامی که محیطشناسی در مورد انسان بهکار میرود به چگونگی استقرار انسان در جغرافیا و مخصوصا شیوههای تجمع انسانها و سکونت آنان در جغرافیا توجه دارد. از نظر مککنزی (Mac kenzie)، محیطشناسی انسانی، مطالعه وابستگی متقابل و گروهبندی انسانها در فضاست. او در اثرش با نام شهر (City: 1925) میگوید: «محیطشناسی اجتماعی از آنرو به مطالعه روابط موجودات انسانی در چارچوب فضا و زمان میپردازد که این روابط از نیروهای گزیننده، توزیع کننده، و انطباقبخش محیط طبیعی تأثیر میپذیرند.»[5]
محیطشناسی یا بومشناسی، در اصطلاح جامعهشناختی نام یکی از مکاتب مطرح در حوزه جامعهشناسی شهری است. بنیانگذار این مکتب که به مکتب شیکاگو نیز معروف است رابرت پارک (Robert Ezra Park: 1864-1944)، است که در سال 1916 پس از ورود به دانشگاه شیکاگو مقالهای تحت عنوان "شهر: پیشنهادی برای تحقیق درباره رفتار انسان در محیط شهری" نوشت و جامعه را به ارگانیسم تشبیه کرد.[6] در این مقاله وی، رویکرد بومشناسی را به اختصار، در آغاز ذکر کرده است. پارک در اینجا نیز این رویکرد را یکی از رویکردهای چهارگانه نسبت به شهر تلقی نموده است؛ سه رویکرد دیگر؛ جغرافیایی، اقتصادی و فرهنگی محسوب میشوند.[7] پارک تلاش کرده که از مفاهیم زیستشناختی برای فهم شهر کمک بگیرد. وی در زمانی طرح خود را ارائه کرد که کاربرد نظریه اجتماعی داروین از شهرت عمومی برخوردار بود. داروینیسم اجتماعی از مفاهیم زیستشناختی برای توجیه نابرابریهای اجتماعی براساس مفاهیمی چون بقای اصلح استفاده میکرد. در واقع پارک روششناسی خود را از امیل دورکیم گرفته بود و نظریه خود را از چارلز داروین اخذ کرده بود. در مکتب اکولوژی به رابطه میان ارگانیسم و محیط میپردازد و این برگرفته از زیستشناسی داروینی است. همانطور که در زیستشناسی در میان انواع موجودات تفاوتهایی وجود دارد آنکه قویتر است سلطه بهوجود میآورد در میان گروههای شغلی و طبقاتی نیز آنکه قویتر است مسلطتر است و کنترل شهر را بهدست میگیرد. بهعنوان نمونه درختان در جنگل از طریق نور کنترل جنگل را در دست میگیرند و بخش تجاری نیز در یک شهر از طریق موقعیت مرکزی کنترل را در دست میگیرد و اعمال سلطه میکند.[8]
پارک شهر، اجتماع و ناحیه را مفاهیمی صرفا جغرافیایی ندانسته است و آنها را نوعی "ارگانیسم اجتماعی" و یا در جایی دیگر یک واحد "ارضی-کارکردی" میداند. از نظر پارک و مکتب شیکاگو شهر ترکیبی از عناصر مادی (مدنیت) و غیر مادی (اخلاقی) است که بخش دوم مهمتر است.[9] از نظر پارک شهر همانند یک اندام زنده اجتماعی محل اسکان طبیعی انسان متمدن میباشد بدین معنا که شهر نمایانگر یک "ناحیه فرهنگی" با نمونههای فرهنگی ویژه است.[10] از نظر وی شهر نهتنها متشکل از افراد انسانی، امکانات اجتماعی، خیابانها، ساختمانها، چراغهای برق، متروها، نهادها، بیمارستانها و مدارس است، بلکه یک قلمرو و منطقه روانی مشتملبر؛ مجموعهای از شیوههای کاربردی، نگرشهای سازمانیافته و احساسات را تشکیل میدهد. بنابراین شهر دارای دو جنبه توأمان است: جنبه کالبدی و جنبه ماهیت انسانی.[11] از نظر پارک شهر کارگاه تمدن بشر است.[12]
از دید پارک و سایر متفکران و پیروان اکولوژی شهری، شهر بهمثابه متغیر مستقلی است که میتواند تبیینگر بعضی از تجارب و رفتارهای انسانی در چارچوب شهر باشد. پارک در این مورد میگوید:
«ساخت شهر با پیچیدگی و گستردگی مشهود خود، اولین چیزی است که ما را تحت تاثیر قرار میدهد. اما چنین ساختی خود بر طبیعت آدمی استوار است و ساخت شهر نمودی از این طبیعت بهحساب میآید. از سوی دیگر سازمان وسیعی که شهر نام گرفته است و در پی پاسخ به نیازهای ساکنین پا به عرصه وجود نهاده، خود پس از شکلگیری بهمثابه عنصری خارجی بر ساکنین تحمیل میشود و براساس طرح و علایق نهفته خود به ساکنین شکل میبخشد.»[13]
تقسیمات اکولوژی
این دانش تقسیمبندیهای متفاوتی را دربر میگیرد. براساس یک تقسیمبندی عمومی، اکولوژی به دو شاخه اصلی تقسیم میشود:
الف) اتواکولوژی (Autoecology): که به بررسی یک موجود زنده بهصورت منفرد یا عدهای از افراد متعلق به یک گونه با محیط اطرافش را گویند.
ب) سیناکولوژی(Synecology) : بررسی موجودات زنده بهصورت جمعی با محیط اطرافش را گویند.
در یک تقسیمبندی دیگر اکولوژی به سه شاخه تقسیم میشود:
الف) اکولوژی گیاهان
ب) اکولوژی جانوران
ج) اکولوژی انسان.[14]
مفاهیم متداول در مکتب اکولوژی
1. تسلط (Dominance)؛ به این معنی که بهعنوان مثال یک درخت میتواند بر محیط مسلط شده و نور را بهخود تخصیص دهد و دیگران را از این امر محروم کند. در شهر نیز ممکن است چنین اتفاقی بیفتد. بهعنوان مثال یک فعالیت اقتصادی در شهر مثل تجارت یا صنعت میتواند بر محیطی مسلط شده و شکل آن محیط را تحت اختیار خود قرار دهد و بر آن محیط مسلط شود.[15]
2. هجوم و استقرار (Invasion Succession)؛ هجوم بهمعنی حرکت یک گروه یا قوم یا نژاد از یک منطقه شهری به یک منطقه دیگر است. و در صورتی که هجوم موفقیتآمیز باشد ساکنین قبلی آن منطقه را بیرون میکند و خود در آن منطقه مستقر میشود.
3. همزیستی (Symbiosis)؛ به معنی وابستگی متقابل میان ارگانیسمهای غیرشبیه است. یعنی نوع طبیعی همکاری اجتماعی. مثلا گیاهان میوه خود را به حیوانات میدهند و حیوانات تخم میوه را در محیط پخش میکنند و باعث تکثیر آن میگردند. همین رابطه در تقسیم کار میان مشاغل گوناگون در محیط شهری دیده میشود.[16]
نظریه دوایر متحدالمرکز
بعد از پارک شاگردانش در مکتب شیکاگو با مطالعات تجربی تلاش کردند تا نظریههایی در مورد چگونگی شکلگیری شهرهای صنعتی و بافت آنها ارائه دهند. معروفترین آنها نظریه دوایر متحدالمرکز برگس (Ernest Watson Burgess: 1886-1966) است. اصل اساسى که در مدل توسعه فضاهاى درونشهرى برگس نهفته است از این فرضیه مایه مىگیرد که رقابت و همسازى تعیین کنندهٔ اندازه و سازمان اکولوژیک اجتماع انسانى است. بهعبارت دیگر صور زندگى اجتماعى با فضا و مکان اشغالشده رابطهاى تنگاتنگ داشته، توزیع مکانى جمعیت از ارتباط دائمى رقابت و اجتماع در چارچوبى مکانى شکل مىگیرد. در واقع از نظر این مکتب، هر آنچه که در شهر رخ مىدهد، موضوع جامعهشناسى شهرى بهشمار مىرود.[17] برگس معتقد است که شهرهای مدرن الگوی دوایر متحدالمرکز را پیدا میکنند که هر یک از این دوایر خصایص ویژه خود را دارا میباشند.
مدل توسعه فضا از برگس
منطقه اول: منطقه تجاری مرکزی؛ این منطقه جایی است که قیمت زمین بسیار بالاست و فروشگاههای بزرگ، بناهای اداری، بانکها و مراکز فعالیت اقتصادی در آن واقع شدهاند. علاوهبر این، این منطقه شامل خدمات رفاهی و تفریحی و فرهنگی میشود مثل هتلها، رستورانها، تئاترها، سینماها، موزهها و از این قبیل میشود. جمعیت زیادی روزانه به درون این منطقه حرکت میکند و از آن بیرون میآید. این هسته مرکزی کانون اصلی و اولیه سکونتگاهها شهری بوده است.
منطقه دوم؛ نزدیک هسته مرکزی؛ ساکنین کمکم مبدل به مهاجرین تازهوارد به شهر و یا افراد کمدرآمد میشوند که بهدنبال مسکن ارزان هستند. در این منطقه اماکنی مانند مسافرخانههای گمنام و از این قبیل هم واقع شدهاند. کجرفتاری در این منطقه بسیار رواج دارد.[18]
منطقه سوم؛ سکونتگاههای کارگران؛ شامل مسکن نسبتا ارزان و کوچک میگردد. بعضی کارخانهها در این قسمت واقع شدهاند. و ساکنین آن اغلب در کارخانه کار میکنند.
منطقه چهارم؛ منطقه حومهای؛ شامل محلاتی میشود که در اطراف شهر وجود دارند. در بعضی از موارد هم شهرکهای حومهای در اطراف دوایر بهوجود میآیند. این منطقه محل سکونت طبقات مرفه با خانههای ویلایی است.[19]
نقد مکتب اکولوژی انسانی کلاسیک
از بین انتقادهای وارده بر جنبه نظری مکتب اکولوژی کلاسیک، سه انتقاد بسیار جدی بوده و کماکان مورد چالشاند:
1. پارک ادعا میکرد که نظم زیستی و نظم فرهنگی و اخلاقی جامعه از هم جدانشدنی هستند ولی در عمل بیشتر مباحث این مکتب، به بعد زیستی رفتارهای جمعی توجه دارد و به بعد اخلاقی و فرهنگی جامعه توجه نکرده است.[20]
2. این انتقاد به روششناسی آنها بستگی دارد که اگر روششناسی آنان پوزیتیویستی و حسگرایانه است، پس باید علاقه آنها به شئ باشد. بنابراین نباید برای نظریهپردازی از عناصر بنیادینی که تعیین کننده کیفیت و چگونگی سازمانهای انسانی هستند بپردازند.[21]
3. مکتب اکولوژی انسانی یک مکتب غیرسیاسی است. کاستل معتقد است که رقابتی که پارک توصیف میکند اکولوژیک نیست، بلکه این روابط جلوهای از نظم موجود سرمایهداری است. وقتی که پارک روابط موجود را طبیعی در نظر میگیرد این یک توجیهی برای وضع موجود خاص است. پارک افراد جامعه را مانند یک درخت و گیاه در نظر میگرفت که در بین آنان روابط سلطه و قدرت وجود ندارد. در حالی که نابرابریهای اجتماعی که در بین محلههای فقیرنشین و گتوها دیده میشود نهتنها اجتنابناپذیر و طبیعی نیستند بلکه معلول روابط مبتنیبر سلطه هستند. افرادی که در یک چنین شرایط اسفناکی زندگی میکنند به این دلیل است که انتخاب و فرصت دیگری ندارند.[22]
رویکرد جدید در مکتب اکولوژی انسانی
مکتب اکولوژی انسانی در دهه 50 شاهد رویکردی نوین از لحاظ روششناسی بود. این رویکرد توسط آموس هاولی (Amos Henry Hawley: 1910-20109)، بهوجود آمد. بهعقیده هاولی ارزشها و انگیزههای فردی هرچند نقش مهمی در توسعه اجتماعات انسانی دارند اما نقشی در رویکرد اکولوژیک ندارند. هدف نظری اکولوژی انسانی در واقع ارائه توصیفی از "ریختشناسی یا شکل جمعی تحت تأثیر شرایط و متغیرهای بیرونی" است. وی برای مکتب اکولوژی چهار اصل را در نظر میگیرد:
الف) وابستگی متقابل
ب) کارکرد اصلی و کلیدی
ج) تمایز یافتگی
د) سلطه[23]
"دانکن" نظریهپرداز دیگر در رویکرد جدید اکولوژی انسانیعقیده دارد که نظام اکولوژیک متشکل از واحدهایی است که از لحاظ کارکردی متقابلا به یکدیگر وابسته هستند. واحدهای یک ترکیب اکولوژیک از این قرارند: جمعیت، محیط، تکنولوژی انسانی و سازمان انسانی. از نظر دانکن تمام این واحدها و متغیرها باهم در ارتباطند و باهم در تعامل هستند.[24]
نقد رویکرد نوین مکتب اکولوژی انسانی
انتقادات وارده به این رویکرد جدید از این قرارند:
1. این رویکرد برای تحلیل نظامهای اجتماعی به کنشهای هدفدار و معنادار افراد توجهی نشان نمیدهد. در حالیکه بدون توجه به کنشهای هدفدار و معنادار در این مکتب نمیتوان به تحلیل نظامهای اجتماعی پرداخت.
2. این رویکرد مفهومی خیالی و فانتزی و آرمانشهر از جهان اجتماعی ارائه میدهد و پدیدههای طبیعی مانند عدم ثبات و اختلال و ستیز را بهراحتی بهعنوان پدیدههای کجرو، غیرعادی و بیمارگونه در نظر میگیرد.
3. این انتقاد به این برمیگردد که با توجه به اصل وابستگی متقابل اکولوژیستها و در نتیجه وابستگی که بین محلها، نواحی و دولتها در جهان امروز، وجود دارد پس تنها واحد اکولوژیک نظام جهانی است. در صورت پذیرفتن این انتقاد، جایگاه شهر بهمثابه اجتماع اکولوژیک مخدوش میشود.[25]