فلسفه احکام
گروهى، سؤالهایى درباره فلسفه احکام مىکنند؛ به عنوان مثال، مىپرسند: چرا باید نماز بخوانیم؟ چرا باید براى نماز وضو بگیریم؟ فلسفه این که در نماز پیشانى خود را بر روى خاک مىگذاریم چیست؟ چرا در اسلام استعمال ظروف طلا و نقره حرام است؟ چرا دفن میت لازم است؟ چرا خوردن گوشت مردار جایز نیست؟ و چرا....
پاسخ: براى این که پاسخ تمام سؤالهاى فوق و نظایر آنها روشن شود، بهتر است که یک اصل اساسى و قاعده کلى در باره فلسفه احکام بیان شود تا در همه موارد، قانع کننده باشد. ما وقتى به زندگى روزانه خود مىنگریم، مىبینیم هنگامى که بیمار مىشویم و به دکتر مراجعه مىکنیم، دکتر نسخهاى مرکب از چند داروى مخصوص، مانند آمپول، کپسول، و قرص براى ما مىنویسد و دستور مىدهد که هر روز یکى از این آمپولها را تزریق کنید و هر چهار ساعتیکى از این کپسولها و هر شش ساعتیکى از این قرصها را میل نمایید و اضافه مىکند که از ترشیها و غذاهاى سرخ کرده پرهیز کنید و...
ما بدون این که از خصوصیات داروها سؤالى نماییم به دستورهاى او عمل مىکنیم، زیرا به علم و دانش و تخصص وى در رشتهطب معتقدیم و مىدانیم که او جز معالجه و بهبود ما منظور دیگرىندارد. همین طور وقتى به یک مهندس ساختمان مراجعه مىکنیم و از او مىخواهیم که براى ما ساختمان زیبایى بسازد، او مىگوید این نقشه در زمین شما جالب از کار در مىآید و لازم است که لوازم و مصالحى را که صورت مىدهم، تهیه کنید؛ ما چون به تخصص او در رشته ساختمان ایمان داریم و مىدانیم که او نمىخواهد به ما ضرر و زیانى برساند، بنابه دستور او مصالح را طبق صورتى که به ما داده است، تهیه مىکنیم و در اختیار او مىگذاریم و هیچ در کار او چون و چرا نمىکنیم. این دومثال و نظایر آن روشن مىکند که اگر انسان به علم و دانش کسى ایمان داشته باشد و او را در رشته خود متخصص بداند و نیز بداند که نظر سویى در کار نیست، قطعا دستورات او را در آن رشته بدون اینکه از او توضیحات زیادى بخواهد، مورد عمل قرار مىدهد.
اکنون که این مقدمه روشن شد مىگوییم: احکام و مقررات دینى هم نسخههایى است که پیامبران الهى و پیشوایان دینى از طرف خدا براى بشر آوردهاند تا سعادت و خوشبختى آنان را از هر جهت تامین نمایند. بدیهى است هنگامى که ما اعتقاد داشته باشیم که این احکام از علم بىپایان خداى تبارک و تعالى سرچشمه گرفته و به حکمت و لطف و مهربانى خدا ایمان داشته باشیم و نیز بدانیم که پیامبران الهى در تبلیغ و رساندن احکام به هیچ وجه گرفتار خطا و لغزش نمىشوند، (به معصوم بودن آنان معتقد باشیم) در این صورت با کمال جدیت و بدون هیچ گونه اضطرابى در عمل به دستورهاى دینى مىکوشیم و هیچ نیازى نمىبینیم که از فلسفه احکام و مقرراتى که قرار داده شده استسؤال نماییم؛ زیرا مىدانیم که خدا علم برآغاز و انجام همه چیز دارد و هرچه مقرر کرده به خیر و صلاح ما بوده است و انبیاى الهى، در بیان احکام، اشتباهى نکردهاند.
آرى، اگر کسى در وجود خدا یا علم و دانش و حکمت او یا در حقانیت انبیا و معصوم بودن آنان تردید داشته باشد، لازم است قبل از این سؤال در اصل اعتقاد به خدا و صفات کمالیه او و حقانیت پیامبران الهى و صفات ایشان وارد بحثشود. بنابراین، کسانىکه پایه توحید خود را محکم ساختهاند و طبق دلایل قطعى عقیده دارند که قانونگذار اسلام یعنى، خداوند متعال، بىنیاز مطلق و داراى علم و حکمتبىپایان است، هیچگونه تردیدى نخواهند داشت که تمام احکام و مقررات و دستورهاى اسلامى که پیامبر اسلام از طرف خداى متعال براى بشر آورده است، داراى مصالح و فوایدى مىباشد، زیرا علم و حکمتخداى بزرگ ایجاب مىکند که هیچ فرمانى را بدون رعایت مصالح بندگانش ندهد و چنین افرادى همیشه در صدد پیروى از دستورهاى الهى هستند و دانستن و ندانستن جزئیات فلسفه احکام در روحیه آنان اثرى نخواهد داشت.
البته ما نمىگوییم کسى نباید از فلسفه احکام سؤال کند و یا نباید به دنبال تحقیق و جستجو بر آید، زیرا شکى نیست که هر کسى این حق را دارد که با تمام وسایل ممکن براى آگاهى از اسرار احکام و قوانین دینى بکوشد و خوشبختانه امکانات زیادى هم براى این کار موجود است، چنانکه در قسمتى از آیات قرآن مجید و بسیارى از کلمات پیشوایان بزرگ دین ما، توضیحاتى درباره فلسفه احکام وارد شده است و از طرفى یک سلسله قراین عقلى که با پیشرفت علوم، روز به روز افزایش مىیابد، پرده از روى بسیارى از این اسرار برداشته است.
خلاصه، با این که ما حق این سؤال را داریم و تا اندازهاى هم امکانات آن موجود است، ولى هرگز نباید انتظار داشته باشیم که با معلومات محدود بشرى به تمام جزئیات اسرار و فلسفه احکام دستیابیم، زیرا این احکام از مبدئى سرچشمه گرفته است که تمام علومو دانشهاى وسیع امروز، در برابر علم او حکم قطره در برابر دریا راهم ندارد و اساسا ناچیزى معلومات ما در برابر مجهولات مطلبى استکه امروزه دانشمندان بزرگ دنیا با صراحت کامل به آن اعتراف مىکنند.
بنابراین، اگر ما تمام کوششهاى لازم را براى آگاهى از فلسفه یک حکم به کار بردیم، ولى مطلب قابل توجهى به دست نیاوردیم، هرگز نمىتوانیم آن حکم را نادیده بگیریم و یا بگوییم این حکم هیچ فایده و مصلحتى در بر ندارد، زیرا عدم درک مصلحت غیر از آن است که مصلحتى نداشته باشد.
حضرت رضا -علیه السلام مىفرماید:
«انا وجدنا کل ما احل الله تبارک و تعالى ففیه صلاح العباد وبقائهم ولهم الیه الحاجة التى لایستغنون عنها ووجدنا المحرم من الاشیاء لاحاجة للعباد الیه ووجدنا مفسدا داعیا الى الفناء والهلاک» [1]
همانا ، چنین یافتیم که هر آنچه را که خداى تبارک و تعالى حلال فرموده صلاح و بقاى بندگان در آن بوده است و به آن احتیاج دارند و بىنیاز از آن نیستند و در آنچه حرام نموده است نیازى براى بندگان به آن نیافتیم بلکه مایه فسادى است که ایشان را به سوى نابودى و هلاکتسوق مىدهد.»
و بر همین اساس، دانشمندان مىگویند: احکام شرع تابع مصالح و مفاسد است؛ یعنى، هیچ چیزى بدون جهتحلال و یا واجب نمىشود؛ این طور نیست که خدا مثلا شراب را بىهیچ مفسده و ضررى حرام و یا نماز صبح را بىهیچ مصلحت و فایدهاى واجب کرده باشد. البته وقتى گفته مىشود، فلان کار به مصلحتبشر است، نباید تنها به فواید جسمى و بهداشتى آن توجه داشت، بلکه فواید، روحى، فردى، اجتماعى، دنیوى، اخروى و دیگر فواید آن را نیز ملاحظه کرد که، همه جزو مصالح بندگان است وچه بسا یک حکم، فایده جسمى براى بشر نداشته باشد، ولى روحیات او را تهذیب نماید؛ به عنوان مثال شاید گذاشتن پیشانى برروى خاک اثر بهداشتى نداشته باشد، ولى این که روح تواضع و بندگىانسان را در مقابل خداوند پرورش مىدهد و کبر و خودبزرگبینى را از وى دور مىکند، خود ، بزرگترین فایده و مصلحت محسوب مىشود.
و نیز ممکن است فایده یک حکم از نظر فردى معلوم نباشد؛ فرض کنید اسلام مىگوید: استعمال ظروف طلا و نقره حرام است؛ شاید به ظاهر این حکم، مصلحت فردى نداشته باشد، ولى عمومى شدن این کار موجب مىشود که قسمت مهمى از ثروت مملکت در خانهها متمرکز شود و در نتیجه، زیانهاى اقتصادى زیادى براى جامعه و ملتبه بار آورد همچنین اگر عدهاى غذا نداشته باشند، در مقابل، دسته دیگر در ظروف طلا غذا بخورند، اختلاف طبقاتى فاحشى پیش مىآید و چه بسا مشکلاتى به وجود مىآورد که ممکن است گاهى اجتماعى را به خاک و خون بکشد و اتفاقا همین اختلاف طبقاتى و رفع خصومتهاى بین طبقات، یکى از فواید و فلسفههایى است که اسلام در قانون وجوب زکوت در نظر گرفته است.
امام هشتم -علیه السلام مىفرماید:
«و علة الزکوة من اجل قوت الفقراء وتحصین اموال الاغنیاء»
و امام ششم -علیه السلام نیز مى فرماید:
«ان الله عزوجل فرض للفقراء فى مال الاغنیاء ما یسعهم... ولو ان الناس ادوا حقوقهم لکانوا عایشین بخیر»
و نیز در حدیث دیگر مىفرماید:
«ولوان الناس ادوا زکوة اموالهم ما بقى مسلم فقیرا محتاجا» [2]
خلاصه معناى این چند حدیث این است که خداوند متعال با مقرر کردن قانون زکات خواسته است، نیازمندیهاى فقرا و مستمندان برطرف گردد و اموال اغنیا محفوظ بماند و همه مردم زندگى رضایتبخشى داشتهباشند و اگر مردم زکات و سایر حقوق مالى را مىپرداختند، هرگز فقیر و نیازمندى در جامعه مسلمانان پیدا نمىشد و همه با خیر و خوبى زندگى مىکردند و بطور خلاصه باید گفت: فلسفه اصول احکام و واجبات و محرمات، مثل فلسفه تحریم شراب (که مضرات جسمى و روحى آن از نظر علم هم ثابتشده است) و وجوب نماز و زکات و وضو (که یکى از فلسفههاى وضو همان نظافت و پاکیزگى است) براى ما روشن است، ولى فلسفه خصوصیات آنها بطور کامل براى ما روشن نیست.
به عنوان مثال،نمىدانیم که چرا نماز صبح دو رکعت و نماز ظهر وعصر چهار رکعت است و یا چرا هنگام وضو باید دستها را از بالا به پایین بشوییم و یا چرا وقتى گندم به یک حد معلومى رسید، زکات داردو... . ولى یقین داریم که آنها بدون فایده و مصلحت هم نیستند، زیرا همانطور که قبلا گفته شد، خداى حکیم هیچ حکمى را بدون حکمت و مصلحت نفرموده است، و کسى که به علم و حکمتبىپایان خدا ایمان داشته باشد، دانستن فلسفه احکام و ندانستن آن براى او هیچ تاثیر عملى ندارد، بلکه در هر صورت با جدیت کامل در صدد اطاعت و انجام دستورهاى الهى بر مىآید.
و شاید یک جهت این که پیشوایان دینى ما زیاد در موضوع فلسفه احکام و جزئیات آن وارد نشدهاند، همین باشد که خواستهاند مقررات اسلامى به عنوان یک سلسله قوانین مقدس الهى پیروى شود و از این راه روح ایمان، خداشناسى، بندگى و اطاعت در افراد تقویت گردد تا در مقابل فرمان خداى دانا و حکیم و مهربان، هیچ چون و چرایى نداشته و کاملا مطیع باشند.
در خاتمه، لازم استبه دو نکته زیر توجه شود:
1. فلسفههایى که در بعضى از روایات وارد شده، اغلب به عنوان یکى از فلسفهها و فواید حکم ذکر شده است؛مانند روایت زیر:
«امروا بدفن المیت لئلا یتاذى به الاحیاء بریحه وبمایدخل علیه من الآفة والفساد»
در این روایت فلسفه لزوم دفن میت این است که مردم از بوى تعفن او اذیت نشوند و نیز موجب امراض و بیماریها نگردد. این سخن بدان معنا نیست که تنها فلسفه وجوب دفن میت همین است، بلکه منظور بیان یکى از فلسفههاى آن بوده است.
2. در بیان فلسفه احکام فقط به دو اصل مىتوان تکیه کرد:
الف) آنچه از قرآن مجید و کلمات پیشوایان دینى به ما رسیده است که بیشتر آنها را مرحوم شیخ صدوق، یکى از علماى بزرگ شیعه (متوفاى 381ه.ق.) در کتابى به نام «علل الشرایع» جمع آورى کرده و به چاپ نیز رسیده است.
ب) آنچه از نظر علم بطور قطع ثابتشده است، مانند این که امروزه ثابت گردیده است که شراب براى جسم و روان انسان ضررهاى زیادى دارد یا گوشت مردار، کانون میکرب و منشا بیماریهایى مىباشد که خوردن آن خطرناک است.
این دو اصل باید در فلسفهیابى احکام، همیشه مورد نظر باشد، امامطالبى که فقط در حد احتمال مىباشد، به هیچ وجه نباید در مورد فلسفه احکام، مورد اعتماد قرار گیرد و به عنوان فلسفه احکام ذکر شود، زیرا همانطور که احکام دینى حقایقى است صددرصد ثابت، باید فلسفههایى هم که براى آنها بیان مىگردد، جنبه قاطعیت و ثبوت داشته باشد. بنابراین، تئورى و فرضیهاى که اساس محکمى ندارد و ممکن است چند روز بعد، تغییر پیدا کند، نباید در فلسفه احکام مورد اعتماد قرار بگیرد.
اقسام واجبات
واجبات توصلى و تعبدى
قسمتى از واجبات باید به همراه نیت و قصد قربتبه جاى آورده شوند مانند نماز و روزه که به آنها واجبات تعبدى مىگویند. قسمتى دیگر عباداتى هستند که لازم نیستبه همراه نیت و قصد قربتبه جا آورده شوند، مانند تطهیر بدن و لباس و امر به معروف و غسلمیت.
به عبارت دیگر، در واجبات توصلى انگیزه امر معلوم است، ولىدرواجبات تعبدى غرض و مقصود شارع معلوم نیست، گرچه فلسفه و حکمتى دارد و مکلفین صرفا براى تعبد به امر خداوند انجام مىدهند.
واجب عینى و کفایى
واجب عینى، واجبى است که همه مکلفین باید انجام دهند، مانند نمازهاى یومیه. واجب کفایى آن است که با عمل عدهاى از عهدهدیگران ساقط است، مانند تطهیر مسجد، تدفین میت و....
واجب تعیینى و تخییرى
واجب تعیینى واجبى است که نمىتوان کار دیگرى را جایگزین آن ساخت مثل نمازهاى یومیه، برخلاف واجب تخییرى که مکلف مىتواند یکى از چند کار را اختیار کند، مانند کفاره روزه که مکلف مخیر استبین آزاد کردن بنده و شصت روز روزه و اطعام شصت نفر.
واجب موسع و واجب مضیق
گاهى واجب، وقت محدودى دارد که از آن به واجب مضیق تعبیر مىشود، مثل نماز آیات براى ماه گرفتگى و گاهى وقت وسیعى دارد که از آن تعبیر مىشود به واجب موسع، مانند نمازهاى یومیه.
پی نوشت:
-
شیخ صدوق،علل الشرایع، ج1، ص93. [1]
-