كلمات كليدي : پارسونز، نظريه كنش، ساختي كاركردي، سايبرنتيك، الگوي آجيل، متغيرهاي الگويي
نویسنده : فاطمه امين پور
پارسونز از جامعهشناسان آمریکایی قرن بیستم در سال 1902 در ایالت کلورادو در خانوادهای مذهبی متولد شد. از 1920 تا 1924 در کالج امهرست به تحصیل زیستشناسی و فلسفه پرداخت. در سومین سال تحصیل در این کالج، به علوم اجتماعی علاقهمند شد و تصمیم گرفت تا تحصیلات عالیاش را در جامعهشناسی ادامه دهد. پارسونز معترف است که اصلاحطلبی اجتماعی پدرش در این گرایش بیتأثیر نیست. تحت تأثیر فضای خانواده به مطالعات اقتصادی و ارتباط آن با ساختارهای اجتماعی پرداخت. پس از اتمام دوره لیسانس خود برای یک سال تحصیل به لندن رفت. سپس به آلمان رفته و تحت تأثیر آثار ماکس وبر قرار گرفت. رساله دکترای وی به مطالعه نهادهای اقتصادی در آثار وبر، مارکس و سمبارت معطوف گشت. در نهایت پارسونز به آمریکا بازگشت و تمام عمرش را در آنجا به تدریس و تحقیق پرداخت. وی در ماه مه سال 1979 در سفری به همراه همسرش بهمنظور شرکت در پنجاهمین سالگرد اخذ دکترای خود به آلمان رفته و در همان شب در هتل محل اقامت خویش بر اثر یک حمله قلبی درگذشت.[1]
شخصیتها و نحلههای فکری تأثیرگذار
منابع فکری عمده که بر پارسونز تأثیر نهاده و دامنه نظری آثار او را گسترش بخشیدند عبارتاند از:
1) نظریه روانکاوی فروید و نقش آن در نظریه درونیکردن هنجارها و ارزشهای فرهنگی و اجتماعی.
2) آثار تالمن، روانشناسی که در تبیین رفتار هدفمند سهم داشت.
3) آثار جامعهشناسان و انسانشناسان بزرگ کارکردگرا و پیرو کارکردگرایی ساختاری همچون دورکیم، رادکلیف براون، مالینوفسکی و کروبر.
4) فایدهگرایان و اقتصاددانان کلاسیک و اخذ نظریه کنش از آنان.
5) مکتب فکری آلمان و نظریهپردازانی همچون وبر، پارهتو و مارشال.[2]
آثار پارسونز[3]
پارسونز در تکامل و کاربرد نظریات خویش سه مرحله زیر را در زندگیاش پشت سر گذاشته است:
مرحله یک؛ این مرحله کار اولیه پارسونز را دربر میگیرد و حاوی تحول تدریجی یک نظریه ارادهگرایانه در زمینه کنش اجتماعی و در تقابل با دیدگاههای فایدهگرا و کاهشگرا در جامعهشناسی است. اثر محوری پارسونز در این دوره "ساختار کنش اجتماعی" (1973) است.
مرحله دو؛ این مرحله مهمترین دوره است. پارسونز در این مرحله در راستای کارکردگرایی ساختاری از محدودههای نظریه کنش اجتماعی دور میشود و به شرح و بسط یک نظریه کنش اجتماعی عامتر شامل مفهومهای تعیینکننده نظام و نیازهای نظام رو میآورد. سه کتابی که کارهای کلیدی این دوره را دربر میگیرند عبارتاند از: نظام اجتماعی (1951)، به سوی نظریه عام کنش (1951)و اقتصاد و جامعه (1956) که با همکاری نیل اسملسر نگاشته شده است.
مرحله سه؛ در این مرحله زندگی پارسونز، شاهد تحولات مهمی در قالب سیبرنتیک از نظامهای اجتماعی و تعریف و تبیین از دگرگونی اجتماعی هستیم. چند اثر محوری این دوره عبارتاند از: جامعهها (1967)، نظام جامعههای نوین (1971)، دو مجموعه مقاله با نامهای نظریه جامعهشناختی و جامعهشناسی نوین (1967)، سیاست و ساختار اجتماعی (1971)، مقاله نظامهای اجتماعی و تکامل نظریه کنش (1977)، مقاله نظریه کنش و وضعیت انسان (1978)
کارکردگرایی ساختاری
دیدگاه ساختی کارکردی پارسونز نقش مهم و مسلطی در جامعهشناسی دارد که پارسونز معروفترین پایهگذار آن محسوب میشود. در این دیدگاه بر ضرورتهای کارکردی و نیازهای یک نظام اجتماعی تأکید میشود. نظام اجتماعی گرایش به انجام وظایفی برای بقای نظام دارد که ساختهای اجتماعی وظیفه پاسخ دادن به این نیازها را دارند. پارسونز حیات اجتماعی را نوع خاصی از یک موجود زنده میداند. فکر زندگی اجتماعی بهمثابه یک نظام (شبکهای از اجزای مختلف) بخش ساختاری نظریه وی و تشبیه به یک نظام زیستشناختی، بخش کارکردگرا را تبیین میکند. از این رو کارکردگرایی ساختاری عنوانی است که پارسونز بهکار خود میدهد. یک نظام اجتماعی کنش، مانند بدن انسان نیازهایی دارد که باید ارضا شوند تا آن نظام برقرار بماند و اجزایی دارد که برای رفع آن نیازها عمل میکنند. همه نظامهای زنده گرایش به تعادل یا نوعی رابطه پایدار متوازن میان اجزای گوناگون و حفظ خود جدا از نظامهای دیگر دارند. تأکید پارسونز همواره بر ثبات و نظم است و در حقیقت نظریه اجتماعی کوششی است برای پاسخ به این سؤال که «نظم اجتماعی چگونه امکانپذیر است؟»[4]
پارسونز در دوره دوم زندگیاش بر جامعهشناسی آمریکایی تأثیر و نفوذ عمیقی داشت؛ چرا که در چارچوب کلی ساختارگرایی کارکردی، پارسونز قدرت برتر بود. در این دوره نظریههای وی جدیترین نظریههای مورد بررسی در جامعهشناسی آمریکایی بودند. اوج شکوفایی پارسونز در این دوره مربوط به طراحی چارچوب مرسوم به آجیل (AGIL Framework) یا پارادایم چهار کارکردی (Four-Function Paradigm) حاصل شد که بر مبنای متغیرهای الگویی کنش (Pattern Variable of Action) وی قرار داشت.[5]
نظام کنش
پارسونز در کارهای اولیه خود جریانهای مختلف اندیشه اجتماعی قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم را در چارچوبی فراگیر ترکیب میکند. مهمترین ویژگی این ترکیب در هم آمیختن نظریات کنش اجتماعی کلگرا و فردگرا است. پارسونز با بهرهگیری همزمان از رهیافتهای فردگرا و کلگرا به سازماندهی کنشهای فرد در نظامهای کنش میپردازد. پارسونز همچنین دنیای اجتماعی را از زاویه افکار مردم بهخصوص هنجارها و ارزشها مشاهده میکرد. هنجارها قواعدی اجتماعاً پذیرفته شدهاند که مردم آنها را بهکار میگیرند تا درباره کنشهای خود تصمیمگیری کنند. مهمترین فرایندهای اجتماعی تبادل معنا، نمادها و اطلاعات است.[6]
پارسونز بیش از نظریهپردازان قرن نوزدهم تلاش کرد تا روابط میان فرهنگ، شخصیت و ساختار اجتماعی را با ارائه الگوهای تجریدی و دارای قابلیت کاربرد عام بهشکلی نظاممند در قالب نظریه بیان کند.[7] وی با تأکید بر لزوم ایجاد یک نظریه عمومی و منظم برای روابط انسانی، توسعه یک نظریه انتزاعی را زمینه اصلی شکوفایی علم و موجب تسهیل نظریات تجربی قلمداد میکرد. پارسونز تحت تأثیر وبر و تا حدی توماس، کنش اجتماعی را بهعنوان موضوع اصلی جامعهشناسی خویش معرفی کرده و نظریه پیچیدهای را درباره آن عرضه میکند.[8]
پارسونز معتقد است که تمام نظریات، در حال حرکت به سمت نوعی نظریه ارادهگرایانه کنش هستند که در آن انسانها انتخابکننده و تصمیمگیرنده در مورد اهداف گوناگون و وسایل مختلف برای رسیدن به آنها هستند. کنش بنیادی از یک کنشگر، وسایل، اهداف و محیطی ساخته میشود که شامل موضوعات مادی و اجتماعی و هنجارها و ارزشهاست.[9]
پارسونز اندیشه کنش را به مفهوم نظام اجتماعی بسط میدهد. نظام اجتماعی حول هنجارها و ارزشهایی ساخته میشود که بخشی از محیط کنشگران را تشکیل میدهد.[10] از نظر پارسونز، کنش نوعی از رفتار است که جنبه آگاهانه دارد. وی از میان کنشها، کنش متقابل اجتماعی را مورد توجه قرار میدهد و فرد را در مرکز این نظریه قرار میدهد. پارسونز معانی مختلفی از نظام اجتماعی دارد. در یک جا آن را شبکه روابطی میداند که عاملین را دربر میگیرد و در جای دیگر تجمع افراد را در کنش متقابل میداند.[11]
پارسونز در کتاب "ساختار کنش اجتماعی" نظریهای با عنوان نظریه سیستمها دارد. وی در این نظریه نظام کنش را متشکل از چهار جزء میداند که عبارتاند از: نظام فرهنگی، نظام اجتماعی، نظام روانی و نظام زیستی. پارسونز برای این خردهسیستمها الگویی با عنوان آجیل AGIL معرفی میکند که برای حفظ و بقای یک سیستم اجتماعی لازمند و به کارکردهای هر سیستم در جهت بقای جامعه اشاره دارند.[12] هر نظامی در هر سطحی برای اینکه بقا پیدا کند باید چهار نیاز یا پیشنیاز را برآورده کند که پارسونز آن را پیششرطهای کارکردی مینامد. این پیششرطها عبارتاند از:
1) انطباقپذیری (Adaptation)؛ هر نظامی باید با محیط خود انطباق پیدا کند.
2) دستیابی به هدف (Goal Attainment)؛ هر نظامی باید وسایلی برای بسیج منابع خود داشته باشد تا بتواند به هدفهای خود دست یابد و رضایت حاصل کند.
3) یکپارچگی (Integration)؛ هر نظامی باید هماهنگی درونی اجزای خود را حفظ کند و شیوههای برخورد با انحراف را بهوجود آورد؛ بهعبارت دیگر باید خود را منسجم نگه دارد.
4) حفظ انگاره (Latent Pattern Maintenance)؛ هر نظامی باید تا حد ممکن خود را در حالت تعادل نگه دارد.[13]
هر یک از این کارکردها مربوط به یکی از نظامهای اجتماعی است. سازگاری و انطباق با جهان مادی کارکرد نظام اقتصادی، تحقق اهداف در نظام اجتماعی کارکرد نظام سیاسی، یکپارچگی و حفظ نظم مرتبط با نظام حقوقی و قانونی و الگوی پنهان حفظ نظم وظیفه نظام فرهنگی است.[14]
در این الگو تمام نظامها قدرت برابر ندارند. درست است که هر یک از این سیستمها از هم مستقل و مجزایند، اما در این میان اهمیت نظام فرهنگی از سایر نظامها بیشتر است. پارسونز نظام فرهنگی را شامل سه قلمرو عمده میداند:
1) قلمرو نهادهای شناختی؛ که با اندیشهها و باورهای مربوط به جهان خارج در ارتباط است.
2) نهادهای بیانی؛ مثل هنر و موسیقی که در ارتباطات عاطفی بهکار میروند.
3) معیارها و هنجارهای اخلاقی؛ که با درستی و نادرستی کنشهای انسانی ارتباط دارند.[15]
نظام فرهنگی از نظر پارسونز ادغام و اجتماعیشدن افراد در جامعه است. کنش اجتماعی افراد دربرگیرنده گزینشهایی است که براساس ارزشها و هنجارهای درون نظام فرهنگی مشخص میشوند؛ یعنی افراد براساس ارزشهای فرهنگی که در آنها درونی شده به کنش اجتماعی میپردازند.[16]
متغیرهای الگویی
پارسونز برای تحلیل کنش، شیوههای متفاوتی را طراحی کرده و آن را متغیرهای الگویی مینامد. متغیرهای الگویی دو جنبه مختلف از کار پارسونز را در کنار یکدیگر قرار میدهند: نظریه کنش و نظریه نظامها. هم کنشهای فردی و هم سازمانبندی نظام را میتوان نوعی انتخاب از میان بدیلهای مختلف تلقی کرد. همه کنشها متضمن این انتخاباند و چهار جفت بدیل اصلی در این زمینه وجود دارد:
- خاصگرایی- عامگرایی؛ میتوان یک شیء را چیزی خاص و منحصر بهفرد (رفتار فرزندان) یا واحدی از یک طبقه عمومی بهشمار آورد (رفتار دانشجویان)
- عاطفی- بیطرفی عاطفی؛ در یک رابطه اجتماعی یا با تمامی احساسات (رابطه با فرزندان) و یا بیطرفانه میتوان وارد شد مثل (رابطه با دانشجویان)
- کیفیت- عملکرد؛ میتوان برای یک شیء بهخاطر خودش ارزش قایل شد (فرزندان) یا بهخاطر کاری که میتوان با آن انجام داد (دانشجویان)
- جامعیت- ویژگی؛ میتوان در رابطه کامل با همه جنبههای یک موضوع قرار گرفت (فرزندان) و یا فقط به یک فعالیت در این رابطه پرداخت (دانشجویان)[17]
سلسله مراتب سایبرنتیکی
آخرین دستاورد مرحله سه زندگی پارسونز پیوند والاترین دستاورد فرهنگی (نظامهای دینی) با نظام کنشی است که شامل پیوند میان ارگانیسمهای زنده و جهان فیزیکی میشود.[18]
پارسونز "علم نظامها" را سایبرنتیک (Cybernetic)، مینامد. سایبرنتیک بدین معناست که هر نظامی بهوسیله خردهنظامی کنترل میشود که از نظر اطلاعات در بالاترین سطح و از نظر انرژی در پایینترین سطح است. بنابراین میتوان در خردهنظامها نوعی سلسله مراتب ایجاد کرد که پایینترین آنها بیشترین انرژی اما کمترین اطلاعات را دارد. بدین ترتیب خردهنظامهای پایینتر انرژی را به بالا میفرستند و خردهنظاهای کنترلکننده بالاتر، اطلاعات را از بالا به پایین میفرستند.[19] بنابراین نظام کنش مانند هر سیستم فعالی محل گردش بیوقفه انرژی و اطلاعات است. این مبادلهها میان اجزای نظام است که کنش نظام را بر میانگیزد.[20]
بر مبنای الگوی سایبرنتیک، تأکید اولیه و اساسی پارسونز بر فرهنگ است. فرهنگ، اهداف غایی هر سیستم را معین میکند. فرهنگ بهمنزله یک دستگاه کنترل، جامعه و سایر نظامها را هدایت میکند. فرهنگ ورودیها و اطلاعات نمادین را از طریق خانواده، مذهب، مدرسه و ... وارد جامعه میکند و به این طریق در جهت هدایت کل سیستم اجتماعی عمل مینماید.[21]
قشربندی اجتماعی
آثار پارسونز هر چند از حوزه مطالعات قشربندی خارج است، اما تأثیرش بر جریانهای فکری و نظریه قشربندی اجتماعی محرز است. به نظر پارسونز جوهر قشربندی در هر جامعهای را آن قضاوت اخلاقی نسبی تشکیل میدهد که در حق گروههای اجتماعی گوناگون وجود دارد. پارسونز معتقد است که قضاوتهای ذهنی دیگران قشرهای اجتماعی را تعیین میکند. بنابراین اشخاص بافضیلت و متصدیان ارجمندترین مشاغل از پایگاه اجتماعی بالاتری برخوردارند. پارسونز به طبقهبندی وضعیتهای اجتماعی که در آنها مجموعهای از صفات و مشاغل مستعد دریافت ارزش بیشتری نسبت به صفات و مشاغل دیگر هستند میپردازد. از نظر پارسونز مالکیت، تنها یکی از معیارهای چندگانه مؤثر در شکلگیری این قضاوت است. وی یکی از تزهای ضمنی وبر را بسط میدهد که عبارت است از: خصلت ضروری و اجتنابناپذیر بودن قشربندی اجتماعی.[22] از نظر پارسونز قشربندی در جامعه ضرورت کارکردی دارد.
نقد و بررسی
پارسونز از معدود متفکرانی است که مرزهای تنگ جامعهشناسی را از میان برداشته و با سایر شاخههای علوم انسانی رابطه برقرار کرده است. نظریه نظامها محصول انواع گوناگون افکار علمی است که از رشتههای دیگر وارد جامعهشناسی شدهاند. نظریه نظامها زبان مشترکی را برای وحدت همه رشتهها از جمله علوم رفتاری، اجتماعی و علوم دقیقه نوید میدهد. این نظریه همچنین پیوند بین سطح خرد و کلان و نیز عینیت و ذهنیت را فراهم میکند.[23]
از نقاط قوت نظریه پارسونز ایجاد وحدت بین نظریات خرد و کلان است. او نظریات خرد روانشناسانه مید و کولی را با نظریات کلان جامعهشناسانه وبر، مارکس و پارهتو آشتی میدهد. همچنین تأکید وی بر تحقیقات کاربردی مورد توجه شایسته است.[24] البته برخی از منتقدان پارسونز تلفیق ساختار و کنش توسط پارسونز را نوعی خلط و سردرگمی در کار وی میانگارند. آنان معتقدند که پارسونز در کتاب ساختار کنش اجتماعی کارش را در سطح خرد آغاز میکند، اما پیش از پایان یافتن این اثر در جهت نظریه ساختی-کارکردی خود بیش از پیش در سطح کلان گرفتار میشود. از نظر آنان عدم تلفیق شایسته این دو سطح، وی را دچار نوعی سردرگمی کرده است.[25]
نظریه پارسونز ضعفهایی نیز دارد که باید مورد توجه قرار گیرد. بهطور کلی نظریه پارسونز خالی از تبیین بوده و نظریهای صرفاً توصیفی است. مدل تحلیلی وی بسیار کلی است و بیش از آنکه نظری باشد، مفهومی است. مدل وی داربست عظیمی از مقولات مرتّب و مطبّق است تا شبیه نظریهای واقعی که قابلیت تبیین مجموعهای از پدیدهها را دارد. علیّتهای کمی نیز در کار پارسونز مشاهده میشود.[26] بهعنوان نمونه نظریه نظامها را نمیتوان به بوته آزمون کشید و درستی و نادرستی آن را اثبات کرد. نظریه نظامها همچنین بیشتر ایدئولوژیک است تا علمی و از اینرو تنها از وضع موجود پشتیبانی میکند.[27]
علاوهبر این تأکید بیش از حد پارسونز بر تعادل، نمیتواند از تغییر و تضاد اجتماعی سر در آورد. چشمانداز پارسونز از جامعه دنیایی متوازن، بدون هیچ گونه منبع تغییر در درون جامعه است.[28] البته پارسونز سرانجام به تکامل اجتماعی روی میآورد، اما حتی کار او درباره دگرگونی اجتماعی نیز به ایستایی و ساختارمندی گرایش دارد. وی همچنان در کارهای خویش به مطالعه ساختارها و کارکردها پایبند مانده بود.[29]