كلمات كليدي : تبيين، مبين، برهان، توصيف، شرح، توضيح، تعليل، تفسير
نویسنده : مهدي رحمان زاده , طاهره عطوفي كاشاني
واژهی explanation بهمعنای "کنش یا فرایند توضیح و شرح"، "چیزی که شرح و بیان میشود"، "وضوحسازی از بدفهمیها"، "آشتی"، "تلفیق" و "تطبیق"، ترجمه شده است.[1]
اصطلاح تبیین فرایندی است، عقلی-پژوهشی (معرفتی) که براساس دلیل و برهان و بهشیوهای منسجم و منطقی، به بررسی جنبه یا جنبههای گوناگون یک مسئله پرداخته و از پیدایش مسألهی مجهول یا امر مبهم، بهوجود میآید.[2]
تبیین واژهای است که در اعصار گذشته نیز کاربرد داشته است؛ اما باید گفت، هدف تبیین از گذشته تا به امروز تغییر یافته است. در قرون وسطی، کند و کاو در تبیین یک پدیده، بر وفق صورت (Form) حقیقی یا ذات معقول(Intelligible Essence) آن و غایتی که [بههمراه] داشت و هدفی که برمیآورد، انجام میشد. تجدید مطلع قرن سیزدهمی علم یونان، همراه با سنتز والایی که توماس آکویناس از الهیات مسیحی و فلسفهی ارسطویی فراهم آورده بود، در قلمرو مسیحیت، راه تازهای در تبیین طبیعت باز کرده بود؛ که تا قرن هفده بر تفکر غرب چیره بود. [3] از آن قرن به بعد، در تبیین، تنها میزان همبستگی بین شاخصهای مبهم تعیین شد. بدینشکل، تبیین غایتشناختی (Teleological Explanation) که مختص تفکر قدما بود، جای خود را به تبیین توصیفی (Descriptive Explanation) داد. بهطور مثال گالیله نمیپرسید چرا اشیاء سقوط میکنند؟، بلکه میپرسید چگونه پدیدهها نشو و ارتقاء مییابند؟ او اینچنین، مسائل مربوط به غایت و غرض آنها را نادیده میگرفت.[4]
اهمیت و جایگاه تبیین
در تحقیق اجتماعی هدفهای گوناگونی دنبال میشوند. سه نوع از متداولترین و مفیدترین هدفهای تحقیق عبارتاند از: کاوش یا کشف (Exploration)، توصیف (Description) و تبیین (Explanation).
اگرچه هر تحقیق معینی ممکن است بیش از یک هدف را داشته باشد (و اکثرا هم دارد)، برسی جداگانه هدفها از آنرو مفید است که هریک از آنها برای جنبههای دیگر طرح تحقیق، معانی و مفاهیم متفاوتی دارند.
کاوش؛ تحقیق اجتماعی بیشتر برای کاوش درباره یک موضوع یا آشنایی اولیه با آن موضوع صورت میگیرد. این رهیافت هنگامی بارز است که محقق، موضوع جدیدی را بررسی کند.
توصیف؛ یکی از مقاصد عمده بسیاری از مطالعات در علوم اجتماعی، توصیف موقعیتها و رویدادهاست. محقق، مشاهده میکند و به توصیف میپردازد. اما از آنجایی که مشاهده، علمی امری دقیق و سنجیده است، معمولا توصیفهای علمی، دقیقتر و مشخصتر از توصیفهای اتفاقی هستند. سرشماری، نمونهای عالی از تحقیق توصیفی است.[5]
هدف سوم تحقیقهای اجتماعی تبیین است که در اینجا بهطور مفصل به آن پرداخته میشود.
امروزه علوم انسانی، دوران پرتلاش و پرتکاپویی را میگذراند که در این میان، از دید ناظران و دلمشغولان به آن، نوعی آشفتگی روششناختی بهبار میآورد. بهعبارت دیگر، هر یک از این علوم به روش خاص خود عمل مینمایند. اما با وجود این، امید وحدت بخشیدن در بین آنها وجود دارد؛ البته نه اینکه بر گرد یک روش تحقیق اجتماعی جمع شوند، بلکه حول تودهای از مدلهای تبیینی و روشهای تجربی درمیآیند، که امروزه در اکثر علوم اجتماعی بهکار میروند. بهعنوان نمونه، بسیاری از علوم، دست به تبیین علّی پدیدههای اجتماعی میزنند. بههمین سبب، توضیح اجزاء اصلی مفهوم علیّت اجتماعی لازم میافتد. بسیاری دیگر، تبیین خود را از اصول موضوعه (Assumption)، مربوط به حقیقت فاعلیت آدمی برمیگیرند. پس تئوری تبیین، شامل تودهای از عناوین و مسائلی است که در مجموع، درک ما را از برنامههای تحقیقی میسّر میسازد.[6]
تبیینهای اجتماعی، بر عللی تأکید میکنند؛ بر این اساس، باید از تحلیل فرایند تصمیمگیری فاعلان خردمند آغاز نمایند و نیز باید تفسیری از ارزشها، هنجارها و جهانبینیهای خاص هر فرهنگ در دست داشته باشند، که این موارد، منشأ مناقشات فیلسوفان علوم اجتماعی است.[7]
بنابراین، هدف نظریههای جامعهشناختی، تبیین روابط اجتماعی است و گرچه دستیابی کامل به چنین هدفی، یک آرمان است، ولی با عدم وصول به این هدف، وجاهت چنین نظریاتی از سوی جامعهشناسان از دست میرود.[8] بنابراین، بدون تبیین و نظریههای تبیینی، فهم نظریهها، ایدهها، اندیشهها و معارف غیرممکن خواهد بود.
بسیاری از پژوهشگران، اشتیاق وافری به توصیف دقیق یک پدیدهی اجتماعی دارند. از اینگذشته، مراکزی که چنین تحقیقاتی را پشتیبانی میکنند، تنها قسمتی از علوم اجتماعی را نافع میدانند؛ که منحصراً توصیفی است و یا حداقل تبیین و تفسیر در آن تنها به تعیین میزان همبستگی میان شاخصهای مفاهیم مبهم تحلیلی و یا تفاسیر مبتنی بر داوریهای عامیانه خلاصه شود. این امر، مانع درک عمیق وجود نظریه میشود.[9]
انواع تبیین
محققانی که در صددند بهکار تعلیل واقعیتهای اجتماعی بپردازند، دیدگاههایشان متفاوت است؛ بنابراین به راههای مختلف، کار تبیین را سامان میبخشند. این راهها یا شیوههای گوناگون، انواع مختلفی از تبیین را فراروی ما قرار میدهد. کارل همپل (Carl Gustav Peter Hempel: 1905-1997)، فیلسوف شهیر علم، تمایز مهمی را بین دو نوع اساسی تبیین قیاسی و احتمالی قائل میشود. طبقهبندی او براساس انواع تعمیمهایی است که درتبیین بهکار میآیند:
تبیین قیاسی؛ این نوع تبیین، برای ارائه تعمیم کلی بهکار میآید و در واقع، بیان قاعدهای منطقی است که تحت آن، تعمیم صدق میکند، حادثهای تبیین میشود و قواعد منطق صوری حاصل میشوند. در تبیین قیاسی، یک پدیده از طریق اثبات اینکه آنرا میتوان با بهکارگیری قانون کلّی اثبات نمود، بیان میگردد. مثلا میتوان افتادن جسمی را که به هوا پرتاب میگردد، بر اساس قانون جاذبه تبیین نمود. دانشمندان، از این نکته نتیجه میگیرند که مثلا همه اجسامی که کشش متقابل یکسانی بر یکدیگر دارند، همانند هم به زمین سقوط میکنند. شرط اساسی برای قانون کلی آن است که در قلمرو خود، همه موارد را شامل شود.
در استدلال قیاسی مقدماتی لازم است تا به نتیجه، هدایت شویم؛ یعنی اگر تنها مقدمات صحیح باشند، نتیجه نیز صحیح خواهد بود و اگر بههر صورتی مقدمات صحیح نباشند، نتیجه نیز صحیح نخواهد بود.
تبییینهای احتمالی یا استقرائی؛ همه تبیینهای علمی براساس قوانین کلی نیستند. این امر، بهخصوص در علوم اجتماعی مصداق دارد؛ زیرا تعمیمهای کلّی در این علوم کاربردی کم دارند یا بدون کاربرد هستند. در علوم اجتماعی، از تبیینهای اولیه احتمالی یا استقرائی استفاده میشود. مثلا افرایشی خاص در هزینههای دولتی ایالات متحده آمریکا ممکن است، اینطور تبیین شود، که این افزایش، بر اثر شرایط بد اقتصادی رخ داده است و افزایش هزینههای پیشین نیز بهدنبال اوضاع بد اقتصادی بوده است. این تبیین، پدیدهها را به اتفاقی در گذشته (شرایط اقتصادی در کشور ) ربط میدهد. از این موضوع، برای فرایند تبیین استفاده میشود؛ زیرا هر شرایط بد اقتصادی، باعث افزایش هزینههای دولت نمیگردد. آنچه میتوان پیش نهاد، تنها این است که به احتمال زیاد، شرایط سخت اقتصادی سبب افزایش هزینههای دولت میشود؛ یا پس از بررسی بسیاری از اینگونه موارد به این نتیجه میرسیم که وضعیت بد اقتصادی، به افزایش هزینههای دولتی منتهی میشود. کلیه تبیینهایی از این دست به تبیینهای استقرائی یا احتمالی معروفاند و از تعمیمهای احتمالی منتج میشود. بهبیان دیگر، تبیین احتمالی، از تعمیمهایی بهره میبرد که تناسبی حسابی بین پدیدهها برقرار نموده یا تعمیمهایی که گرایشها را بیان میکند. مثلا ممکن است تبیینی احتمالی به این شکل ارائه گردد: "Y عبارت است از n درصد از X" یا " X گرایش دارد Y را پدید آورد".
محدودیت اصلی تعمیمهای استقرائی در مقایسه با قوانین عمومی این است که نمیتوان نتایج معینی را به موارد ویژه تعمیم داد.[10]
ساروخانی علاوهبر دو قسم فوق هفت نوع دیگر از تبیین را نیز ذکر میکند که در اینجا بهدلیل اختصار، فقط به ذکر اسامی آنها اکتفا میکنیم: تبیین علمی، تبیین علّی، تبیین کارکردی، تبیین دایرهای یا دورانی، تبیین تاریخی، تبیین عامیانه و تبیین سفسطهآمیز.[11]
تبیین و پاسخ به سؤالات
تحقیقات تبیینی، درصدد پاسخگویی به پرسش از "چراها" و نیز تبیین یک پدیدهی اجتماعی و پاسخ برای یک مسأله است. این مسأله ممکن است یک مسألهی اجتماعی یا یک مسألهی جامعهشناختی باشد.[12]
برخی سؤالات با "چرا باید" و برخی با "چگونه ممکن است" بیان میشوند که در سؤالات نوع اول، هدف نشان دادن ضرورت یا پیشبینیپذیری حادثهای یا نظمی در شرایطی خاص است؛ بهعبارت دیگر، معیّن کردن فرایندهای علّی و شرایط اولیهای است که موجب تعیین مبیّن میشوند. پاسخ به چنین سؤالاتی غالبا صورت تبیین علّی (Causal Explanation) (تعلیل) بهخود میگیرند؛ که در آن، علّت حادثهای خاص بهدست میآید؛ لکن راههای دیگری برای پاسخ به آن سؤالات وجود دارند، که عبارتند از تبیین بر حسب انگیزههای فاعل و نیز تبیینهای خدمتی.[13] اما سؤالات "چگونه ممکن است" که معطوف به رفتار سیستمهای پیچیده از قبیل نهادها و سازمانهای اجتماعی، اقتصادی و ... است، به توضیح سازوکار (Working) درونی سیستم برای ایجاد توانایی میپردازد. این سؤالات با تبیین خدمتی اجزاء سیستم مرتبطند؛ که در آن باید توصیفی از یک سیستم هدفدار بهدست داده شود؛ بهنحوی که خدمات سیستمهای تابع آن، در توان اجزایی سیستم بزرگ، سهیم دیده شوند. این تبیینها نیز نوعی تبیین علّیاند.[14]
تبیین و مفاهیم مرتبط[15]
با توجه به اهمیت مفهوم تبیین در معرفتشناسی، فلسفهی علم، روششناسی و روشهای پژوهش و بهمنظور خودداری از خلط مباحث و مفاهیم، باید تشابهات، ترادفات و تمایزات اینگونه از مفاهیم با مفهوم تبیین روشن گردد؛ تا محقق عرصهی اندیشهها و معارف، بتواند با آگاهی بیشتر، جایگاه صحیح و مناسب آنها را بازشناسد و از اغتشاش فکری و پژوهشی بپرهیزد. برخی از این مفاهیم، عبارتند از:
- تحلیل؛ عبارت است از شکستن کل به اقسام مختلف بهمنظور تعیین ماهیت آن، که بر دو گونهی طبیعی قابل تقسیم است. تحلیل، جزئی جداناپذیر از تبیین است؛ چراکه تبیین در ذات خود، نیاز به تجزیه و تحلیل مسائل و رویدادها دارد. بنابراین، رابطهی میان ایندو، عموم و خصوص مطلق است.
- توصیف؛ توصیف بهمعنای شرح، چگونگی و چیستی مسأله است. گاهی تبیین را "توصیف" مینامند؛ اما توصیف اولینگام در تبیین است؛ چراکه توصیف، رویدادها را بهمدد واژهها و جملات، معیّن میسازد و با این امر، ساختههای ذهنی را ایجاد میکند. آنها اصطلاحاتی هستند که به پژوهشگر مدد میرسانند تا مشاهدهی یک واقعیت را به موارد گستردهتر تعمیم دهد.[16] بنابراین، ابتدا توصیف، سپس تحلیل و پس از آن تبیین کامل صورت میپذیرد.
- شرح؛ "شرح" یا "تشریح"، نوعی کنش پژوهشی است؛ که براساس آن، پدیدهای مورد بررسی و بسط قرار میگیرد و با قصد رفع ابهام، به ابعاد گوناگون آن پرداخته میشود. حوزهی آن بهلحاظ صوری، وسیعتر از تبیین است؛ لکن تبیین، فرایندی محتوایی است که شامل شرح نیز میباشد. از اینرو، رابطهی آندو رابطهی عموم و خصوص منوجه است.
- توضیح؛ "توضیح" که با وضوحسازی ملازم است در اصل، نوعی تشریح و از لوازم تبیین است؛ که به آشکار شدن نکات مبهم پژوهش منجر میشود. دایرهی تبیین، وسیعتر و فرایندی مستدلتر است؛ چراکه توضیح میتواند پژوهش نباشد؛ بلکه صرفاً از مقولهی تشریح لفظی باشد. بنابراین، رابطهی آن دو نیز عموم و خصوص مطلق است.
- تصحیح؛ رابطهی "تصحیح" با تبیین از نوع رابطهی تباین و متغایر است و نوعی اقدامپژوهشی است که در روی متن پژوهششده صورت میگیرد و عمدتاً متن یا نوشتار یا گفتاری مدنظر است که با حذف اغلاط و اصلاح ایراداتش وضوح بیشتری مییابد و هدف از آن، احیای شکل حقیقی و اولیه آن است؛ لذا میتواند به تبیین نیانجامد.
- تفسیر؛ نوعی روش پژوهش و بیان حقایق است؛ که در پی کاویدن معنا و مفهوم معقول امور و پدیدههاست. تفسیر، امروزه تبدیل به نوعی فن، هنر، نظریه و علم شده و در اصطلاح علوم اسلامی، بهمفهوم روشنساختن و پردهبرداری از مدلول و معانی و اهداف آیات کتاب خدا آمده است. تبیین نیز به معنای بیان حقایق و کشف مجهولات است. با اینهمه تفاوتهایی نیز دارند که عبارتاند از:
- درک علل و عوامل زیرین موضوع مورد بحث؛
- بهلحاظ دامنهی کاربرد؛ تفسیر بیشتر در حوزهی الفاظ است تا پدیدهها، برعکس تبیین، که در حوزهی الفاظ و پدیدههاست؛
- بهلحاظ بنیان نگرشی و روشی؛ در تبیین برخلاف تفسیر سخن از استدلال، تعلیل و بیان محکم مسأله است.
- مقایسه؛ تبیین اعم از مقایسه است. مقایسه، شناسایی جهت افتراق و اشتراک اشیاء است که حداقل یک جهت مشترک در میان آنها باشد. البته برخی اذعان دارند که اساساً روش علوم طبیعی مبتنی بر مقایسهی پدیدهها و کشف اوصاف عمومی آنهاست.[17]
شرایط کلی تبیین
در تبیین، همبستگی میان مبین و متبیّن، فرایند تبیین را تشکیل نمیدهند؛ یعنی مصادره به مطلوب یا دور در تبیین غلط است. مثلا اینکه بگوییم چرا این حکومت مورد اعتماد مردم نیست و پاسخ دهیم چون عملکرد آن بد بوده است.
شرایط کلی تبیین را در موارد زیر میتوان خلاصه کرد:
- تبیین نیاز به استدلال و برهان دارد و گاه، خود در قالب یک استدلال یا برهان مشخص شکل میگیرد. بنابراین، رکن اصلی آن، وجود استدلال است.
- تبیینِ یک جریان، فرایند عقلی است؛ هرچند مقدّماتش را از تجربه یا حس بهدست آورد.
- تبیین، تنها بهوسیلهی شروط اولیه یا خاص و یا موارد جزئی یا گزارهها و قضایای جزئی امکانپذیر نیست؛ بلکه همواره نیازمند قوانین کلّی و غیرخاص است.
- گاه تبیین از چندین استدلال تشکیل میشود؛ که متکّی به یکدیگرند.
- سرآغاز هر تبیین، مسائل و پرسشهایی است و بیشتر در پاسخ به آنها مطرح و ارائه میشود.
- تبیین، بهجای تشریح یا توصیف و تحلیل رویداد یا مسألهای، حدوث چرایی و چگونگی آنرا بیان میدارد.
- هر تبیین، حداقل نیازمند طرح یک نظریه است؛ که آن چارچوب نظری برای تبیین مورد پذیرش است.
- مقدّمات یا پیشفرضها و قضایای مبیّن میبایست، منطقاً بهگونهای باشند که نتیجه از آنها استنباط و أخذ گردد.
- از مهمترین شرایط تبیین، صادق بودن گزارههای مقدماتی آن یا همان کبری و صغرای استدلال است.
- تبیینپذیر بودن (و یا گاهی در حیطهی علوم طبیعی، آزمونپذیر بودن) مقدمات، یکی دیگر از شرایط و ویژگیهای تبیین است.
- آگاهی از مفاهیم مهم در تبیین که اجزاء یا بخشهای تشکیلدهندهی آن محسوب میشود. این مفاهیم به اختصار عبارتاند از خود تبیین، استدلال یا برهان، اصول متعارف یا آگزیومها (آگزیومهای جامع و آگزیومهای محدود یا همان شرایط وقوع)، نظام آگزیوماتیک یا مجموعهی اصول متعارف، قوانین کلّی یا کبراهای استدلال، شرایط خاص مبین (مجموعهی مقدمات یا آگزیومها)، متبیّن (حاصل تبیین) و نوع تبیین.[18]