كلمات كليدي : تحول جمعيت، گذار جمعيت، رشد جمعيت، مرگ ومير، باروري
نویسنده : مريم اميني يخداني
واژه Historical Transition در لغت بهمعنی تحول یا گذار تاریخی و Population بهمعنی نفوس، مردم و جمعیت بهکار رفته است.[1]
اگرچه مسئله جمعیت بنابر دلایل اقتصادی و نظامی از دیرباز مورد توجه و عنایت فیلسوفان، اندیشمندان و دولتمردان کشورهای مختلف جهان بوده، امّا برآورد دقیقی از تعداد جمعیت جهان قبل از 1650 میلادی وجود ندارد. با وجود این جمعیتشناسان تلاش کردهاند تا براساس مطالعاتی که گروههای مختلف علمی؛ دیرینهشناسان، مردمشناسان، مورخان، جغرافیدانان و جامعهشناسان، صورت دادهاند، آمار تقریبی از جمعیت کره زمین در زمانهای دور بهدست دهند.
نخستین اظهارنظرهای دقیق و منظم در مورد جمعیت توسط فلاسفه یونان باستان نظیر افلاطون و ارسطو بهعمل آمده است. افلاطون طی مباحث خود درباره شهر شایگان (مدینه فاضله)، اظهار میدارد که مناسبترین رقم جمعیت چنین شهری با 5040 نفر است.
او داشتن جمعیت متوقف (جمعیت با رشد صفر) را توصیه میکرد و معتقد بود که جمعیت شهر شایگان باید بهوسیله قضات تعیین شود و رقمش باید طوری باشد که با پیشبینی جنگها و بیماریها و سایر عوامل، در همان حدّ تعیینشده باقی بماند و دولتها تا حدّ مقدور، نه بزرگتر شود و نه کوچکتر.[2]
روند تغییرات جمعیت جهان از گذشته دور تا کنون
تاریخچه تحولات جمعیت دنیا از گذشته دور تا کنون را به چهار دوره تفکیک کردهاند:
- دوره قبل از پیدایش کشاورزی؛ در این دوره معیشت انسانها مبتنیبر صید و شکار و خوشهچینی بوده است. در این دوره که تقریباً 5/99 درصد از حیات شناخته شده بشر بر روی زمین را دربر میگیرد، بشر پیوسته در پی گردآوری خوراک در حرکت بوده است.[3] به بیان دیگر، انسان ماقبل کشاورزی بههمراه اجتماع جدا افتادهاش، که معمولاً متشکل از چند خانوار بود، بیقرار بهدنبال غذا بود و زندگیاش همواره در جستجوی غذا سپری میشد.
زیستشناسان و صاحبنظران مسایل جمعیتی براین باورند که در معیشت مبتنیبر شکار و گردآوری خوراک افزایش جمعیت به آسانی صورت نمیگرفت. تکنولوژی بسیار ابتدایی مردمان ماقبل کشاورزی آنها را در مقابل تغییرات شدید محیط طبیعیشان بسیار بیدفاع میگذاشت و سازگاری حجم جمعیت با تغییرات ناگهانی شرایط محیطی بیشتر از طریق مرگ و در صورت امکان از طریق فرار، تحرک مکانی، حاصل میشد.
مطالعات نشان داده است که عمر متوسط در این دوران کوتاه و امید به زندگی بهسختی به 20سال میرسیده است. با چنین سطحی از امید به زندگی انسانهای این دوره باید پیوسته در مرز فاجعه و نابودی زیسته باشند. از اینرو انسان ماقبل کشاورزی تا آنجا که میتوانست برای بقای خود زاد و ولد میکرد. بنابراین باروری آن دوران باید خیلی نزدیک به باروری طبیعی بوده باشد. اما از آنجا که میزان مرگومیر نیز در همان حدّ بود میزان افزایش طبیعی نیز بسیار اندک بوده است.[4]
- دوره بعد از پیدایش کشاورزی تا انقلاب صنعتی؛ تردیدی نیست که با پیدایش کشاورزی تحولی عظیم در شئونات مختلف زندگی بشر بهوجود آمد که منجر به بهبود نسبی سطح معیشت شد. یکی از نتایج این بهبود افزایش حجم جمعیت و شتاب گرفتن رشد جمعیت در مقایسه با معیشت مبتنی بر صید و شکار و خوشهچینی بود.[5]
براساس برآوردهای صورتگرفته جمعیت جهان در اوایل دوره کشاورزی، حدود ده هزار سال پیش، 4میلیون نفر بوده است. طی سالهای هزاره هشتم تا هزاره پنجم (قبل از میلاد)، سالانه بهطور متوسط 372 نفر به کل جمعیت کره زمین افزوده میشده است، ولی در 500سال قبل از میلاد با استقرار مدنیت در چین و یونان، شمار افرادی که هر سال به جمعیت کره زمین افزوده میشد، افزایش یافت، بهطوری که در زمان تولد حضرت مسیح به بیش از 270میلیون نفر رسید و هر سال بهطور متوسط 314708 نفر به آن افزوده میشد. امید به زندگی را در این دوران برای برخی از کشورهای اروپایی تا حدود 30سال برآورد کردهاند، ولی در تمدنهای آسیایی، چین، هند و ایران بهلحاظ وقوع بیشتر قحطی و همچنین دامنه وسیعتر آن، عمر متوسط بدون شک کمتر از 30سال و شاید کمتر از 25سال بوده است. اطلاعات در مورد باروری در این دوران بسیار کمتر از اطلاعات در زمینه مرگومیر است. با وجود این، با توجه به نرخهای برآورد شده، متوسط رشد سالانهی جمعیت، نیروی باروری را باید تقریباً همسنگ با نیروی مرگومیر گرفت، زیرا نرخ رشد این دوران، 04/0 درصد، فاصله چندانی از نرخ صفر ندارد. در اواخر قرن هیجده و اوایل قرن نوزده، رشد چشمگیری در عرضه مواد غذایی صورت گرفت. نتیجه این رشد، کاهش میزان مرگومیر و افزایش امید به زندگی بود که در پی رشد جمعیت با شتابی برابر 5/0 درصد شدت گرفت، هرچند این رشد تحت تاثیر عواملی چون اپیدمیها و بیماریهای واگیردار، حوادث و بلایای طبیعی، قحطیها و جنگها کاهش مییافت.[6]
یکی از صاحبنظرانی که در برآورد تعداد جمعیت از گذشته دور تا امروز و نیز در جمعآوری و حکّ و اصلاح برآوردهای دیگر محققان کوششهای ارزنده انجام داده است. "جان دوراند" اقتصاددان و جمعیتشناس معاصر است. جدول زیر ارقامی را نشان میدهد که دوراند برای برآورد جمعیت دنیا از زمان پیدایش کشاورزی تا سال 1970 تهیه کرده است.[7]
برآورد جمعیت دنیا از8000ق.م تا سال 2003میلادی
|
سال
|
تعداد جمعیت(میلیون نفر)
|
8000قبل از میلاد
|
10-5
|
حدود صفر میلادی
|
330-270
|
1000میلادی
|
345-275
|
1250 میلادی
|
450-350
|
1500 میلادی
|
540-440
|
1750 میلادی
|
805-735
|
1900 میلادی
|
1710-1650
|
1970 میلادی
|
3700-3600
|
1987 میلادی
|
5000
|
1999 میلادی
|
6000
|
2000 میلادی
|
6071
|
2003 میلادی
|
6314
|
3. از انقلاب صنعتی تا جنگ جهانی دوم؛ در اوایل عصر جدید، حتی پیش از انقلاب صنعتی، در پی انقلاب فرهنگی معروف به رنسانس، نگرش جدیدی از انسان و جهان در میان اروپاییان پدید آمد که از یکسو توجه بیشتر به بهداشت فردی را ایجاد میکرد و از سوی دیگر، روحیه تهاجمی و نگرش دنیوی حاصل از آن به کشف قارههای جدید و گسترش امکانات زندگی در اروپا انجامید.[8]
از آغاز انقلاب صنعتی در سال 1750میلادی (نقطه شروع رشد اقتصادی مدرن)، حجم و رشد جمعیت جهان بهطرز چشمگیری افزایش یافت. همراه با تلفیق اختراعات در کشاورزی و صنعت، کارگران فرصت یافتند تا به بخش صنعت منتقل شوند. بهرهوری نیروی کار باقیمانده در بخش کشاورزی بهحدّی افزایش یافت که قادر به تغذیه جمعیت رو به رشد شهری بود. در اواخر قرن نوزده وجود قطارهای سریعالسیر قارهپیما و کشتیهای اقیانوسپیمای مطمئن باعث تسهیل و تقویت عرضه موادغذایی شد. همچنین از دامنه قحطی، بهعنوان یکی از عوامل مرگومیر انسان در گذشته، بهسرعت کاسته شد، در پزشکی نیز انقلاب صورت گرفت. تمام این عوامل دست به دست هم داد و با کاهش سطح مرگومیر باعث شد تا رشد جمعیت شتاب بگیرد، بهطوریکه تا سال 1940 رشد جمعیت به کمی بیش از 1 درصد در سال رسید.[9]
- دوره بعد از جنگ جهانی دوم؛ در سالهای پس از جنگ دوم جهانی، افزایش چشمگیری در عرضه مواد غذایی و کنترل عوامل بیماریزا صورت گرفت. دستاوردهای دنیای توسعهیافته در زمینه پزشکی و بهداشت در سرتاسر کره زمین گسترش یافت. درنتیجه، میزان مرگومیر بهسرعت کاهش پیدا کرد و امید به زندگی افزایش یافت. کاهش سطح مرگومیر و ثبات نسبی سطح باروری، بهویژه در جوامع در حال توسعه، به رشد شتابان جمعیت منجر شد. این امر کوتاهتر شدن زمان دوبرابر شدن جمعیت را درپی داشت، با کاهش زمان لازم برای دوبرابر شدن جمعیت، شمار جمعیت جهان که در سال 1950م کمی بیش از 5/2 میلیارد نفر بود به بیش از 6میلیارد نفر، در سال 2000م رسید که براساس آخرین آمار منتشر شده توسط بخش جمعیتشناسی سازمان ملل در سال 2003، جمعیت جهان 6314میلیون نفر بوده است.
همانطور که ملاحظه شد، از سالهای بعد از انقلاب صنعتی جمعیت جهان با سرعت سرسامآوری افزایش یافته است و این درحالی است که در یک دوره تقریباً دههزار ساله افزایش جمعیت بسیار به کندی صورت میگرفت. برای اینکه منظور خود را روشنتر بیان کنیم، کافی است بدانیم که طی دو قرن، از سال 1800 تا 2000 میلادی، جمعیت جهان از 945میلیون نفر به بیش از 6میلیارد نفر رسیده است. بر همین اساس است که جمعیتشناسان اصطلاح انفجار جمعیت را برای توصیف وقایع جمعیتشناختی اخیر بهکار بردهاند.
براساس آخرین پیشبینیهای صورت گرفته، شمار جمعیت جهان با نرخ رشد 3/1 درصد در سال، پس از گذشت 43سال، با 2889میلیون نفر در میانه سال 2002 به 9104میلیون نفر در میانه سال 2050میلادی خواهد رسید. به این ترتیب، طی کمتر از نیم قرن جمعیت جهان 5/46 درصد افزایش خواهد یافت. اینگونه افزایش لجام گسیخته در شمار جمعیت جهان موجب شده است که امروزه برخی از جمعیتشناسان اصطلاح طوفان جمعیت (Population Deluge) را برای بیان این تحولات بهکار برند.[10]