دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

تضاد یا ستیز طبقاتی Class Conflict

No image
تضاد یا ستیز طبقاتی Class Conflict

كلمات كليدي : طبقه، تضاد، تضاد طبقاتي، پرولتاريا، بورژوا

نویسنده : فاطمه فريدوني

واژه Conflict در معانی ستیز، کشمکش و نزاع به‌کار رفته است.[1]این واژه از ریشه Confligerبه‌معنای "برخورد کردن" و "مبارزه کردن" گرفته شده است. هرگاه دو یا چند نفر و یا دو یا چند گروه به جهت تخالف در اندیشه و یا منافع، در حال تعارض آشکار و عدم توافق آمیخته با خشونت قرار گیرند، با وضعی مبتنی‌بر کشمکش مواجه خواهیم بود. مفهوم کشمکش وضعی حاکی از تنازع را می‌رساند که در آن هر یک از رقبا از وسایل گوناگون در جهت مجبور ساختن دیگری به تسلیم و ترک دعوی استفاده می‌کنند. کشمکش‌ها گاه به حد جنگ آشکار می‌رسند که در آن برای ایذای رقیب و یا امحای او، از وسایلی خشونت‌بار سود جسته می‌شود. مهم‌ترین کشمکش‌های اجتماعی عبارت‌اند از: کشمکش‌های شغلی، کشمکش‌های طبقه‌ای، کشمکش‌های ناشی از ملی‌گرایی در بعد اقتصادی و کشمکش‌های نژادی.[2]

واژه Classبه‌معنای گروه، دسته، رتبه و درجه است.[3]طبقه اجتماعی را می‌توان گروهی از افراد دانست که دارای پایگاه اجتماعی مشابهی هستند و یا قشری از مردم هستند که از لحاظ عواملی مانند امتیازات خانوادگی، و پایگاه حرفه‌ای -آموزشی- درآمد باهم تقریبا مساوی هستند و این گروه از مردم توسط اعضای آن قشر مساوی فرض می‌شوند.[4]

تضاد یا ستیز طبقاتی (Class Conflict) در اصطلاح، جنگ تمام عیار طبقه کارگر با طبقه سرمایه‌دار و حامیان حکومتی‌اش است. این ستیز پس از چندی فروپاشی نظام سیاسی سرمایه‌داری را در پی خواهد داشت. با فروپاشی نظام سرمایه‌داری نظام جدیدی بنیان می‌گیرد که مارکس آن را نظام سوسیالیستی نام می‌نهد.[5]

پیشینه تاریخی

با اینکه معمولا تصور می‌شود که مارکس اولین کسی بوده است که مساله تضاد طبقات اجتماعی را مطرح کرده است و در حکم یک پیامبر جنبش انقلابی منجر به جامعه بی‌طبقه تلقی شده است، اما باید تاکید کرد که در طی تاریخ عدّه کسانی که در آرزوی پایان یافتن تمایز طبقاتی بوده‌اند بسیار زیاد بوده است. برحسب نظر مارکس، طبقات اجتماعی به‌نحوی مستقل از اراده انسان‌ها و دولت تشکیل می‌شود. در رابطه با سطح توسعه، تقسیم کار در جامعه ظاهر می‌شود و روابط مدیریت و اجرا را همانند توزیع نامساوی محصولات کار ایجاد می‌کند. این پدیده وقتی مطرح می‌شود که یک گروه از اجتماعات انسانی بتوانند اضافه تولید (مازاد تولید از مصرف) به‌وجود بیاورند. از دیدگاه مارکس مبارزه به‌خاطر اضافه تولید منشا تقسیم طبقات است.[6]

تصور مارکس از طبقه

مهم‌ترین تصور مارکس که واسطه میان وجوه عینی و ذهنی دیالکتیک او بود همان تصور طبقه است. طبقات، گروه‌های اساسی اجتماعی بودند که بر اثر تضاد آن‌ها جامعه در مطابقت با تغییرات واقع شده در ساختار اقتصادی آن تکامل می‌یافت. نقشی که به‌وسیله طبقات بازی شده مجموعه‌ای است از عوامل ذهنی و عینی. از جهت عینی، سوال آشکاری که وجود دارد این است که چند طبقه وجود دارد؟ از نظر او جامعه به‌صورت کل و بیشتر به دو طبقه بزرگی که مستقیما رو در روی هم قرار می‌گیرند تجزیه می‌شود: بورژوازی و پرولتاریا. مارکس همه کسانی را که برای امرار معاش کار می‌کنند پرولتاریا یا طبقه کارگر می‌نامد. از سوی دیگر افرادی هستند که کار برای آن‌ها انجام می‌شود؛ هرچند برخی از آن‌ها ممکن است کار کنند؛ ولی غالبا به کار نیازی ندارند. آ‌ن‌ها که صاحبان کارخانه‌ها و موسسه‌های بازرگانی هستند، از سوی مارکس به بورژوا یا طبقه حاکمه ملقب شده‌اند. ملاک قرار گرفتن در یک طبقه عبارت است از مالکیت یا عدم مالکیت ابزار تولید.[7] پس آنان که مالک و صاحب ابزار تولیدند یک طبقه و آن‌هایی که مالک آن نیستند یک طبقه دیگرند.[8]

نظام اقتصادی سرمایه‌داری به کسانی قدرت داد که ثروت‌ها و اموال را در تملک داشتند. این افراد مالک وسایل تولید بودند و از آن بهره می‌جستند. در مقابل کسانی که اموالی در تملک نداشتند دارای قدرت نیز نبودند. در این شرایط برای کارگر، تنها این امکان وجود داشت که نیروی کار خویش را به سرمایه‌دار بفروشد. به اعتقاد مارکس این دو گروه مستمرا با یکدیگر در تضاد بودند.[9]

در نظریه مارکس درباره طبقات نکته دیگری که اهمیت دارد عنصر ذهنی یا پویا است: یک طبقه فقط در صورتی وجود دارد که از وجود خود به‌عنوان یک طبقه آگاه باشد، و مفهوم این بیان آن بود که نسبت به طبقات دیگر جامعه خصومت مشترک نشان دهد.[10]از نظر او افراد جداگانه تا وقتی طبقه‌ای را تشکیل می‌دهند که نبرد مشترکی را علیه طبقه دیگر به اجرا درآورند؛ در غیر این صورت، روابط خصمانه آنان با یکدیگر به‌عنوان روابط رقیبانه باید تلقی شود. همین نکته در مورد پرولتاریا مصداق دارد: مارکس چنین می‌گوید: «پرولتاریا هنوز به حد کافی رشد نکرده است که خود را به‌عنوان یک طبقه متشکل سازد».[11]

تضاد طبقاتی مارکس

نظریه طبقاتی مارکس مبتنی‌بر این نظر است که «تاریخ تمام جوامع تا به امروز همانا تاریخ نبرد طبقات است. آزادمردان و بردگان، نجبا و عوام، خوانین و رعایا، استادکاران و شاگردان، خلاصه ستمگران و ستمدیدگان، که در تضادی دائمی رودرروی یکدیگر ایستاده‌اند، نهان یا آشکار، در نبردی بی‌امان بوده‌اند که هربار با واژگونی انقلابی همه جامعه یا با ویرانی مشترک طبقات درگیر در نبرد خاتمه یافته است».[12]

این نخستین فکر قطعی مارکس است. خصوصیت تاریخ بشری نبرد گروه‌های بشری است که ما آن‌ها را طبقات اجتماعی می‌نامیم. که دو خصوصیت در آن است: از یک‌سو تخاصم ستمگران و ستمدیدگان و از سوی دیگر گرایش به سمت ایجاد تنها دو جبهه در دو قطب متضاد.[13] مارکس تضاد را موتور یا نیروی محرکه اصلی تاریخ می‌داند.[14]

بنابراین نظر، جامعه بشری همین که از حالت ابتدایی و به نسبت تمایز نیافته‌اش بیرون آمد، پیوسته منقسم به طبقاتی بوده است که در تعقیب منافع طبقاتی‌شان با یکدیگر برخورد داشته‌اند. برای مثال در جهان سرمایه‌داری، واحد هسته‌ای نظام سرمایه‌داری، یعنی کارخانه، نه مکانی برای یک همکاری کارکردی بلکه جایگاه اصلی تنازع میان طبقات استثمارگر و استثمارشده و یا خریداران و فروشندگان قدرت کار بوده است. به نظر مارکس منافع طبقاتی و برخورد قدرتی که همین منافع به‌دنبال می‌آورند، تعیین کننده اصلی فراگرد اجتماعی و تاریخی‌اند.[15]

از نظر مارکس تکامل جوامع با تضادهای طبقاتی دوره‌ای مشخص می‌شود که به هنگام حدت، معمولا به یک فرایند دگرگونی انقلابی می‌انجامند. مبارزات طبقاتی از تضادهای (تنش‌های حل نشدنی) موجود در جوامع ناشی می‌شوند. منابع اصلی تضاد را باید در تغییرات اقتصادی، یعنی تغییرات در نیروی تولید جستجو کرد. در هر جامعه نسبتا باثبات، تعادلی میان ساختار اقتصادی، روابط اجتماعی و نظام سیاسی وجود دارد. همچنان که نیروهای تولید تغییر می‌کنند، تضادهای تشدید شده، به برخوردهای آشکار میان طبقات، و سرانجام به انقلاب منجر می‌گردد.[16]

تضاد و ‌اصول نظری مارکس[17]

مارکس با شش اصل نظری، چگونگی دوقطبی شدن طبقه‌های اجتماعی و برخورد نهایی آن‌ها را در جوامع کنونی نشان می‌دهد که به شرح زیراند:

1)هرچه نابرابری توزیع منابع کمیاب در یک نظام بیشتر باشد تضاد منافع بین بخش‌های چیره و زیر سلطه، افزون‌تر است.

2)هرچه بخش‌های فرودست، از منافع گروهی خود، بیشتر آگاه شوند، احتمال اینکه آن‌ها مشروعیت پراکنش نابرابر منابع کمیاب را مورد تردید قرار دهند، بیشتر است.

3)هرچه بخش‌های بیشتری از یک نظام، از منافع گروهی خود آگاه شوند، تردید آن‌ها درباره مشروعیت منابع کمیاب، بیشتر خواهد بود. بنابراین احتمال اینکه سازمان یافته و تضادی آشکار را بر ضد بخش‌های چیره نظام آغاز کنند، بیشتر است.

4)هرچه بخش‌های بیشتری از فرودستان، با داشتن باوری مشترک، یگانه شوند و هرچه ساخت رهبری سیاسی آن‌ها کامل‌تر باشد، بخش‌های بیشتری از افراد چیره و زیر سلطه، در نظام اجتماعی، از یکدیگر جدا خواهند بود.

5)هرچه فاصله میان افراد چیره و زیر سلطه بیشتر باشد، تضاد شدیدتر خواهد بود.

6)هرچه تضاد شدیدتر شود، تغییر ساختاری نظام و پراکنش دوباره منابع کمیاب نیز بیشتر خواهد بود.

وجوه اصلی تضاد طبقاتی

مفهوم تضاد طبقاتی شامل دو وجه اصلی است:

1) مبارزه ناآگاهانه میان پرولتاریا و سرمایه‌داران برای برخورداری از کالاهای اقتصادی پس از نایل شدن به آگاهی طبقاتی.[18]

2)مبارزه آگاهانه و هماهنگی که دو طبقه را در برابر هم قرار می‌دهد و پرولتاریا با آگاهی یافتن به نقش تاریخی‌اش برای بهبود وضعیت زندگی‌اش و در بلند‌مدت برای در اختیار گرفتن وسایل تولید مبادرت به عمل جمعی می‌کند.

مارکس یقین داشت که در اوضاع و احوال مناسب، یعنی اگر کارگران مایوس نشوند، یا در دام انتظار موهوم "زندگی بهتر در آخرت" نیفتند، به وضعیت خود، آگاهی می‌یابند و برای تغییر دادن آن به‌صورت جمعی عمل می‌کنند.

اما مارکس که می‌دید در واقعیت امر کارگران به سطح آگاهی کافی نائل نمی‌شوند، مفهوم آگاهی کاذب را عنوان کرد، به زعم او همین آگاهی کاذب است که کارگران را به مبارزه با سرمایه‌داری و گرفتن حقشان بی‌رغبت می‌کند.[19]

 

مقاله

نویسنده فاطمه فريدوني

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS