همواره تکفیر گروهی از مسلمانان توسط گروهی دیگر بخاطر معارض بودن با مبانی و یا عدم فهم مبانی یکدیگر می باشد که موجب وارد آمدن صدمات زیادی به امت اسلامی گردیده است. اینکه عدهای به واسطه داشتن اختلاف نظر در مسائل اعتقادی و فقهی اقدام به تکفیر دیگران نموده و بدون تبیین قاعدهای مشخص برای آن، به تعارض و کشتار یکدیگر پرداخته و حکم اعدام برای یکدیگر صادر نمایند از مصیبتهایی است که در قرون اخیر فجایع بسیاری را به بار آورده و موجب کشته شدن عده زیادی از مسلمانان و ایجاد ناامنی در کشورهای اسلامی و رکود اقتصادی و عقب افتادگی شده است.
تکفیر از دیدگاه ابن تیمیّه
در این میان ابن تیمیه حرّانی که در قرن هفت و هشت میزیسته و متوفای سال 728 هجری قمری میباشد، به عنوان یکی از مهمترین ایدئولوگهای مکتب تکفیر که ید طولایی در تکفیر فرق اسلامی و مقابله با اعتقادات اسلامی دارد به عنوان پیشوای این جماعت تندرو شناخته شده و وهابیّون افکار و آثار او را با تیراژ وسیع در جهان اسلام منتشر میکنند.
و ما در اینجا برای تبیین موضوع به معنای کفر می پردازیم :«کفر اصطلاحاً به معنی ایمان نیاوردن به چیزی است که از شأن آن ایمان آوردن به آن است، مثل عدم ایمان به خدا و توحید و نبوت پیامبر اسلام و روز قیامت.»
ابن تیمیه در تعریف کفر مینویسد: «والکفر انما یکون بانکار ما علم من الدین ضرورة، او بانکار الاحکام المتواترة و المجمع علیها و نحو ذلک.»[1]
«همانا کفر به انکار آنچه که ضروری دین شناخته میشود و یا انکار احکام متواتره و مورد اجماع و امثال آن حاصل میگردد.»
افراط ابن تیمیه در تکفیر
ابن تیمیه گروههای فراوانی از مسلمانان را تحت عناوین گوناگون تکفیر کرده و از دایره اسلام خارج کرده است که با این نگرش تعداد کسانی که در دایره اسلام باقی میمانند بسیار ناچیزند که در اینجا تعدادی از گروههایی که ابن تیمیه آنها را کافر میداند ذکر میکنیم:
1 - کسانی که بین خود و خدا واسطهای قرار دهند و خدا را به وسیله آن واسطهها بخوانند.
2 – ترک کننده همه ارکان اسلام
3- کسی که آنچه با کتاب و سنت ثابت شده است را نپذیرد.
4 - کسی که با اجماع یا متواتر مخالفت کند
5 – کسی که یکی از ضروریات دین را انکار کند
6 - سب یا استهزاء خدا یا آیات الهی یا سب یکی از انبیای الهی
7 - کسی که حکم بغیر ما انزل الله را حلال بداند
8 - نفی صفات یا اسماء الهی یا تشبیه خدا به مخلوقاتش و یا توصیف غیر خدا به صفتی که مخصوص خداست
9 - تشبه کامل به کفار و در مراتب پایین تر حرام است.
10 - کسی که یهود و نصاری را کافر نداند یا شک در کفر آنها داشته باشد یا تبعیت از دین آنها را جائز بداند
11 -کسی که با کافر موالات و او را نصرت دهد.
12 - کسی که قتل مسلمانی را حلال بداند و یا او را به خاطر مسلمان بودنش بکشد.یکی از فرق مرجئة که معتقد است ایمان همان معرفت است.
13 - فلاسفه
14 - جهمیة
15 - باطنیّة، متصوفه و قائلین به وحدت وجود
16 - فرقه اسماعیلیه که قائل به امامت محمد بن اسماعیل بن جعفر هستند
17 - نصیریه که در نظر ابن تیمیمه قائل به الوهیت حضرت علی علیه السلام و پیروان ابی شعیب بن محمد بن نصیر نمیری هستند.
18 - مذهب شیعه امامیه اثنی عشریه
19 - غلاة قدریه که علم خدا را انکار میکنند.[2]
مخالفت تکفیر مسلمین با سنت نبوی
بدیهی است که اینگونه حکم نمودن نسبت به مسلمانان خلاف سیره و سنت رسول گرامی اسلام است چرا که ایشان ملاک اسلام را شهادتین و اقامه صلات و ایتاء زکات میدانستند چنانکه بخاری در صحیحش از رسول گرامی اسلام نقل کرده است:
«عن ابن عمر أن رسول الله صلى الله علیه وسلم قال أمرت أن أقاتل الناس حتى یشهدوا أن لا إله إلا الله وأن محمدا رسول الله ویقیموا الصلاة ویؤتوا الزکاة فإذا فعلوا ذلک عصموا منى دماءهم وأموالهم الا بحق الاسلام وحسابهم على الله»[3]
«من مامور شدهام که با مردم جنگ نمایم تا به وحدانیت خدا و رسالت محمد(ص) شهادت داده و نماز به پا داشته و زکات دهند، و چون چنین کردند خون و اموالشان از ناحیه من محفوظ است مگر حق اسلام و حسابشان که با خداست.»
در این روایت شهادت به یگانگی خدا و رسالت نبی مکرم اسلام و اقامه صلات و ایتاء زکات تنها شروط حفظ دماء و اموال ذکر شده است و البته در روایات صحیح دیگری از رسول گرامی اسلام نماز و زکات نیز شرط اسلام دانسته نشده است و فقط گفتن شهادتین برای مسلمان بودن کفایت میکند.
ان أبا هریرة قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم:
«أمرت ان أقاتل الناس حتى یقولوا لا له الا الله فمن قال لا إله الا الله فقد عصم منى نفسه وماله الا بحقه وحسابه على الله رواه عمر وابن عمر عن النبی صلى الله علیه وسلم[4]»
ابوهریرة از راویان اهل سنت از رسول گرامی اسلام نقل کرده است که حضرت فرمودند: «امر شدهام که با مردم بجنگم تا اینکه به یگانگی خدا شهادت دهند پس هر کس بگوید لااله الا الله مال او و جان او نزد من محفوظ است مگر اینکه حق او و حساب او با خداست.»
که جمع این دو روایت این است که در روایت اول رسول گرامی اسلام برخی از اصلی ترین لوازم ایمان که نماز و زکات باشد را نیز همراه با اصل ایمان ذکر کردهاند.
تعارض در تکفیر فرق اسلامی
ابن تیمیه در تکفیر فرق اسلامی دچار نوعی تناقض گویی شده است چنانکه برخی از فرقهها را با بهانهتراشی تکفیر کرده و برخی دیگر را با آن که از جهت خصوصیات تکفیری شبیه به یکدیگر هستند معذور دانسته و آنها را از حیطه کفر خارج میگرداند که به برخی از موارد آن اشاره میگردد.
وی با به کار بردن بدترین عبارات و با تهمتهای فراوان شیعه را تکفیر مینماید[5]و همچنین تشبه مطلق به کفار را کفر دانسته و تشبه مطلق را «فعل الشی لاجل ان الکفار فعلوه» میداند که با این قاعده بسیاری از مسلمانان در کشورهای اسلامی با اینکه نماز میخوانند و روزه میگیرند و حج میروند کافر به حساب میآیند زیرا شیفته غرب هستند و کارهای آن را چه در امور شخصی زندگی و چه در امور اجتماعی به عینه تکرار میکنند و این خود موجب افتخار آنها نیز میباشد که فلان رفتار در غرب مرسوم است و یا فلان کار در بین اروپائیها رایج است!.
وی که در تکفیر شیعه و یا متصوفه و یا فلاسفه بدون هیچ ملاحظه و احتمال عدم خلاف حکم صادر میکند به برخی از فرق که میرسد چند احتمال خلاف در نظر گرفته و از تکفیر آنها منصرف میشود که برخی از موارد آن را متذکر میشویم.
به عنوان مثال وی معتزله را که قائل به خلق قرآن هستند با اینکه قول علمای اهل سنت را در کفر کسی که معتقد به خلق قرآن باشد نقل میکند کافر نمیداند و آنها را جزئی از امت محمد (ص) به حساب میآورد! چنانکه مشعبی عالم معاصر وهابی در این باره مینویسد:« با اینکه سلف قائلین به خلق قرآن را کافر میدانند(همانگونه که ابن تیمیه از آنها نقل کرد) بلکه ذکر شد که این اطلاق از ائمه مذهب مشهور است، و ایشان ذکر کردند کسی که قائل به خلق قرآن باشد باید توبه داده شود اگر توبه کرد که هیچ و الا باید کشته شود، البته با اینکه بعضی از عقائد جهمیه در معتزله وجود دارد ابن تمیمه معتزله را تکفیر نمیکند و آنها را از مسلمانان میداند.»[6]
یا در مورد فرقه کلابیّة با اینکه بسیاری از صفات اختیاری خدا را نفی میکنند و ابن تیمیه نفی صفات الهی را از موجبات کفر میداند اما این فرقه را تکفیر نمیکند و دلیل آن را تدین ظاهری و باطنی به دین اسلام و نزدیکی دیگر اعتقادات به اهل سنت و اجماع بیان میدارد.[7]
مخالفت تکفیر شیعه حتی با مبانی ابن تیمیه
وی در مورد کفر و شرک و فسق شیعه بیپروا اظهار نظر کرده و هر گونه تهمت و افتراء را نثار شیعه میکند این در حالی است که این تکفیر با مبانی ابن تیمیه در تعارض است و وی بر اساس مبانی خود نیز اجازه چنین تکفیری را ندارد که در این بخش برخی از اظهار نظرهای وی در تکفیر شیعه را ذکر کرده و سپس برخی مبانی او را در تکفیر را متذکر میشویم تا مسئله بر همگان روشن گردد: «پس اهل بدعتی که در میان آنها منافق و زندیق وجود دارد کافر هستند و از این قبیل زیاد است در رافضه و جهمیّه پس روسای آنها (رافضه و جهمیه) منافق و زندیق هستند. »[8]
وی همچنین مینویسد:« مبنای شرک و سایر بدعتها کذب و افتراء است. بنابر این هر کس از توحید و سنت دورتر است به شرک و بدعت و افتراء نزدیکتر است. مثل رافضه که دروغگوترین طوائف اهل بدعت و مشرکترین آنها هتسند. پس در بین اهل بدعت دروغگوتر و دورتر از توحید از آنان نمییابی، به گونهای که حتی مسجاد خدا که در آن نام خدا برده میشود را خراب میکنند، نمازهای جمعه و جماعت در آن برگزار نمیکنند و مکانهایی که روی قبور که خدا و رسول از آن نهی کردهاند ساختهاند را آباد میکنند.»[9]
این در حالی است که وی هر کس اینگونه مخالفین خود را متهم نماید را اهل تفرقه و اختلاف معرفی مینماید:هر کس موافقین خود را دوست بدارد و مخالفینش را دشمن بدارد و در بین جماعت مسلمین تفرقه ایجاد کند و مخالفین خود را در مسائل نظری و اجتهادات تکفیر و تفسیق کند و جنگ با آنان را حلال بشمارد از اهل تفرقه و اختلاف است.[10]
وی با انتقاد از خوارج، آنها را اولین گروهی میداند که با تکفیر مسلمانان خون آنها را حلال شمردند: «الخوارج اوّل بدعةظهرت فى الاسلام فکفّر اهلها المسلمین واستحلّوا دماءهم. [11]»
همچنین وی معتقد است هر کس که عمل کفرآمیز انجام دهد و یا حرف کفر آمیز بگوید کافر نمیشود بلکه حکم آن بر اساس شرایط و شخص آن متغیر است. در واقع باید مانعی در تکفیر او وجود نداشته باشد بنابر این نمیتوان به قول مطلق حکم به تکفیر فرقهای و یا شخصی از اشخاص نمود چنانکه در این باره مینویسد:
«اینگونه نیست که هر کس که در قسمتی از این اعتقاد مخالفتی داشته باشد الزاماً اهل هلاکت است. پس همانا کسی که اعتقادی را نمیپذیرد گاهی مجتهدی است که به خطا رفته است و خدا خطای او را میبخشد، و گاهی به درجهای از علم نرسیده است که حجت بر او اقامه شود، و گاهی حسناتی دارد که به واسطه آن خدا سیئات او را میپوشاند، و اگر الفاظ وعید شامل او میشود واجب نیست که کسی که دلیلی دارد و قانت و صاحب حسناتی که پوشاننده سیئات است جزء آن باشد بلکه این مطلب سزاوار است، بلکه موجب این کلام این است که هرکس این اعتقاد را داشته باشد در این اعتقاد نجات پیدا کرده است و هر کس ضد آن را اعتقاد داشته باشد گاهی نجات پیدا میکند و گاهی نجات پیدا نمیکند کما اینکه گفته شده است هر کس سکوت پیشه کند نجات یابد.[12]»
وی همچنین مینویسد: «اما تکفیر پس قول صحیح این است که هر کس از امت محمد (ص) اجتهاد کند و قصد رسیدن به حق را داشته باشد و در رسیدن به قول حق خطا کند تکفیر نمیشود بلکه خدا خطای او را میبخشد...»[13]