كلمات كليدي : جامعه، اجتماع، جمع، گروه
نویسنده : مهدي بختياري
واژه "Society" از ریشه لاتین "Societas" بهمعنی شریک و همنشین گرفته شده و به مفهوم وضع و حالت اجتماعی انسانها و حیواناتی است که تحت یک قاعده و قانون مشترک و معین زندگی میکنند. کلمه جامعه یک واژه عربی و مونث جامع به معنی گرد آورنده، فراهم آورنده، مجتمع، مردم یک ده، شهر یا کشور، محل تجمع و مسجد جامع بهکار رفته است.[1]
جامعه در اصطلاح محصول گرد آمدن انسانها و کنشهای متقابل میان آنان است که باهم زندگی میکنند و در رسیدن به هدف معینی با یکدیگر همکاری دارند. بهعلاوه معیارها و مقرراتی ساده یا پیچیده بر روابط عادی آنها حاکم است و نهادها و سازمانهایی، تداوم و پایداری اجتماع آنان را تامین میکند.[2]
اگرچه جامعهشناسی بهمعنای علمی آن در قرن هجدهم ظهور کرد لکن واژه جامعه مدتها قبل یعنی دستکم یک قرن قبل از پیدایش تفکر متمایز جامعهشناختی در آثار هابز و ویکو بهکار رفته است. فرهنگ کوچک آکسفورد انگلیسی سال 1531 را سال پیدایش نخستین کاربرد این واژه بهمعنای "ارتباط با همنوع خود" ذکر کرده است. البته ریشه جامعهشناسی و بحث در خصوص نحوه ایجاد و بازتولید جامعه در فلسفه کلاسیک باستان و آرای افلاطون و ارسطو قابل ردیابی است.[3]
ماهیت جامعه[4]
در پاسخ به این پرسش که جامعه چیست؟ و چرا تشکیل میشود؟ به سه دیدگاه اصلی در نظریههای اندیشمندان کلاسیک برخورد میکنیم که نظریههای جدید نیز برگرفته از این سه دیدگاه هستند. تصور جامعه از منظر این سه دیدگاه بهصورت زیر است:
- جامعه بهعنوان پدیدهای غیرطبیعی و قراردادی؛ از این منظر جامعه اصالتی از خود ندارد، بلکه انسانها بهخاطر تامین منافع و امنیت خود تن به قرارداد زندگی اجتماعی میدهند. انگیزه این کار از نظر توماس هابز ترس هر انسان از دیگری، از نظر ژان ژاک روسو وحدت با دیگران و از نظر جان لاک حفظ داراییهایش بوده است. این نظریه که بر فردگرایی استوار بوده بنمایه نظریههای لیبرالیستی قرن هجدهم نیز قرار گرفت، لکن به مرور زمان از قوت آن کاسته شده است.
- جامعه بهعنوان یک کل تجربهناپذیر و ماتقدم؛ این نظریه همراه با شکلگیری جامعهشناسی بهعنوان رشتهای علمی صورتبندی شد و مسیر افراط را در جهت عکس نظریه اول پیمود، جامعه را اصل و انسان را مدنیالطبع قلمداد کرد. هر چند جامعه از افراد و گروهها تشکیل شده، لکن حقیقت فرد را باید در جامعه جستجو کرد. جامعه بهمثابه کل، بر فرد بهمثابه جزء سیطره و تفوق دارد. این اندیشهها دارای نوعی جمعگرایی و بیاعتنایی به فرد بودهاند. اگوست کنت، هربرت اسپنسر و امیل دورکیم را باید از طراحان اصلی این دیدگاه بر شمرد.
- جامعه بهعنوان حاصل تعامل بین افراد و گروهها؛ در این نظریه، برعکس دو نظریه قبلی، فرد بهکلی در جامعه مستحیل نمیشود تا به هیچوجه در معادلههای اجتماعی بهحساب نیاید و نیز جامعه یک کل ما تقدم که از پیش بر اجزاء و اعضای خود مسلط باشد، تصور نمیشود. فرد بهعنوان عنصری پایه، دارای جایگاه مهمی است و جامعه نیز از تعامل و ارتباط بین همین افراد و اعضاء شکل گرفته است که با از بین رفتن این ارتباطات آن هم نابود میشود. این نگرش توسط جورج زیمل مطرح شد و در مسیر بعدی جامعهشناسی در قرن بیستم تاثیر زیادی گذاشت. نظریه معتدل و نسبی زیمل حد فاصل دو نظریه افراطی دیگر، یعنی نافیان جامعه مانند هابز و قایلان به اصالت جامعه مانند دورکیم، قرار میگیرد.
ویژگیهای جامعه
1) افراد جامعه قلمرو مشترکی را اشغال میکنند؛
2) در حکومت یا نوعی دیگر از اقتدار سیاسی یکسانی شریک هستند؛
3) تا حدودی دارای یک فرهنگ مشترک میباشند؛[5]
4) جامعه دارای عمومیت است یعنی هم فرد را در خود جای میدهد. هم جایگزین آن میشود و افرادی در هر دو جنس و تمامی سنین را دربر میگیرد؛
5) جامعه دارای تداوم و استمرار است، طول عمر جامعه از طول هستی هر یک از افراد فراتر میرود؛
6) افراد در جامعه دارای مشارکت فعالانه و کم و بیش آگاهانه هستند و بهنوبه خود از مزایای حیات جمعی سود میبرند ضمن اینکه نقشی فعال در آن ایفا میکنند.[6]
جامعه و اجتماع[7]
فردیناند تونیس (Ferdinand Tonnies: 1855-1936)، جامعهشناس آلمانی بین دو مفهوم اجتماع و جامعه که آنها را گمنشافت (Gemeinschaft) و گزلشافت (Gesellschaft) نامگذاری کرد، تفاوت قایل بود. در اجتماع کنشهای افراد مبتنیبر همزیستی صمیمانه، عاطفی و دوستانه استوار است مانند خانواده، گروههای خویشاوندی و دوستان. اما در جامعه روابط افراد مبتنیبر روابط رسمی، اقتصادی و غیرعاطفی است. مانند شهرهای صنعتی، شرکتهای تجاری و احزاب سیاسی و کلیه گروههایی که در آن نیروهای مادی افراد را به یکدیگر پیوند میدهد. روابط به شکل اجتماع در دوران سنتی و روابط به شکل جامعه در دوران مدرن و صنعتی غلبه دارند.
منشا زندگی انسان در جامعه[8]
تا آنجا که تاریخ نشان میدهد انسان همواره بهصورت اجتماعی میزیسته است. اما در خصوص اینکه چه عواملی برای نخستینبار باعث گردهم آمدن انسانها و پیریزی زندگی اجتماعی شده، به سه گروه از نظریات میتوان اشاره کرد:
الف) منشا درونی و طبیعی زندگی اجتماعی؛ ریشه زندگی اجتماعی انسان ذاتی بوده و نیاز به عوامل بیرونی ندارد. نظریات عمده این گروه عبارتاند از:
1- انسان بهصورت غریزی مایل به زندگی اجتماعی است.
2- تکامل یک اصل جهانی است و کلیه پدیدهها بهسوی کمال در حرکتاند و حیات جمعی نسبت به حیات فردی تکامل یافتهتر است. این دیدگاه که به داروینیسم اجتماعی معروف است توسط هربرت اسپنسر ارایه گردید.
3- روابط نسبی و پیوند خونی باعث شده تا در ابتدا گروههای اجتماعی شکل گرفته و به مرور افرادی که دارای نسب مشترک بودهاند به یکدیگر نزدیک شوند و از تنازع با یکدیگر امتناع کنند.
4- غریزه تولید مثل که بر اثر غریزه پدر و مادری موجب ایجاد خانواده میشود و در مرحله بعد جامعه را پیریزی میکند.
5- غریزه جنسی انسان تنها عامل غالبی است که افراد بشر را به گرد هم آمدن و تشکیل زندگی اجتماعی سوق میدهد.
ب) منشا بیرونی و غیر طبیعی زندگی اجتماعی؛ به زعم صاحبنظران این گروه، در درون انسان هیچ عاملی برای گرایش و پیوستن به جمع وجود ندارد و راز اجتماعی زیستن انسان را باید در عوامل خارجی جستجو کرد. نظرات عمده این گروه این است که:
1- رهبران بزرگ در هر جامعهای عاملی برای اتحاد مردم در مقابل دشمنان و خلق مظاهر زندگی اجتماعی هستند.
2- تامین ضروریات زندگی و عدم توانایی انسان بر تامین همه نیازها بهصورت فردی، باعث شراکت و اجتماعی زیستن انسانها با یکدیگر شده است.
3- میثاق و قرارداد اجتماعی از نظر توماس هابز چارهای برای فرو نشاندن جنگ طبیعی و دایمی آدمیان علیه یکدیگر بوده که به تبع آن زندگی اجتماعی نیز حاصل شده است.
4-مقابله با قوای طبیعت از نظر اسپینوزا به جهت اینکه در توان تکتک افراد نیست، انسان را وادار به زندگی اجتماعی میکند.
ج)آمیختگی عوامل درونی و بیرونی؛ در این دیدگاه از طرفی عوامل درونی و از سوی دیگر عوامل خارجی برای اجتماعی زیستن انسان دخالت دارند:
1- به نظر ارسطو انسان مدنیالطبع است و از طرفی طبیعت که انسان جزیی از آن محسوب میشود، همواره آهنگ بقا دارد و هر موجودی در طبیعت نیز (انسان) از این قانون پیروی میکند و رو آوردن به زندگی اجتماعی به این علت است.
2- به نظر منتسکیو ترس متقابل انسانها از یکدیگر (که باعث نزدیکی انسانها به یکدیگر میشود)، احساس احتیاج به همکاری دیگران در تامین ضروریات زندگی از عوامل بیرونی و میل به زندگی اجتماعی عاملی درونی در شکلگیری زندگی اجتماعی است.
3- به نظر اگوست کنت دو غریزه خودخواهی (عامل درونی) منجر به تشکیل خانواده و سپس غیرخواهی (عامل بیرونی) زمینه را برای تشکیل زندگی اجتماعی مستعد کرده است.
انواع جامعه
اندیشمندان مختلف بر اساس هدفی که دنبال میکنند تقسیمبندیهای متفاوتی از انواع جامعه بهعمل آوردهاند. فارابی انواع جامعه را به بزرگ، متوسط، کوچک و غیرکامل تقسیم کرد و سپس به تقسیمات جامعههای سالم و ناسالم پرداخت. ژرژ گورویچ (Georges Gurvitch: 1894-1965) جامعهها را به ساده و ابتدایی تطور یافته، صنعتی و پیشرو (آورنده افکار نو و اختراعات) تقسیم کرد. مسعودی در "التنبیه و الاشراف"جامعهها را به ابتدایی و پیشرفته تقسیم کرد و تفاوت اقوام را ناشی از اخلاق، زبان و اندام دانست.[9]
همچنین اندیشمندان جامعهها را از نظر تحرک اجتماعی به سه دسته تقسیمبندی کردهاند:
- جامعه باز (Open Society) که در آن تحرک اجتماعی دشواری چندانی ندارد. جامعه باز چون دارای تحرک بسیار است جامعه پویا نیز خوانده میشود.
- جامعه بسته (Closed Society) که تحرک اجتماعی در آن بسیار مشکل است و جامعه ایستا نیز نامیده میشود.
- جامعه کاستی (Cast Society) که در آن تحرک اجتماعی تقریبا محال است.
جامعههای انسانی در جریان تاریخ خود بهتدریج از صورت جامعه کاستی و جامعه بسته در میآیند و جامعه باز میگردند. بهعبارتی انسانها از جامعه باطبقه به جامعه بیطبقه میگرایند.[10]
وسیعترین تقسیمبندی را گرهارد لنسکی انجام داده است که از نظر زمانی و بر اساس تکنولوژی تامین معیشت جوامع را به چند دسته زیر تقسیم کرده است:
1) جامعه شکارچی و گردآورنده خوراک: از نخستین مراحل ظهور انسانها 12000 سال پیش تا 8000 سال قبل از میلاد.
2) جامعه بوستانکار ساده: از 8000 ق.م تا 4000 سال ق.م
3) جامعه بوستانکار پیشرفته: از 4000 ق.م تا 3000 ق.م
4) جامعه کشاورز ساده از 3000 ق.م تا 1000 ق.م
5) جامعه کشاورز پیشرفته: از 1000 ق.م تا تقریبا 1800 میلادی.
6) جامعه صنعتی: از تقریبا 1800 تا کنون.
جامعهای را در رده جوامع شکارچی و گردآورنده خوراک قرار میدهیم که شکار جانوران وحشی و استفاده از رستنیهای کاشته نشده، اصلیترین وسیله معیشت و بقای اعضای آن باشد. جامعههای بوستانکار، جامعههایی هستند که به کشت گیاهان میپردازند ولی از خیش استفاده نمیکنند. جامعههای بوستان کار پیشرفته از افزارهای فلزی و چوبی استفاده میکنند، حال آنکه جامعههای بوستانکار ساده فقط از افزارهای چوبی و سنگی کمک میگیرند. جامعههای کشاورز پیشرفته سلاحها و افزارهای آهنی بهکار میبرند اما جامعههای کشاورز ساده فقط با مس و مفرغ آشنایی دارند که فلزهای چندان فراوانی نیستند. جامعههای صنعتی تازهترین نوع جامعه و از نظر تکنولوژی پیشرفتهتر از دیگر انواع جامعه است. ویژگی عمده این نوع جامعهها وابستگی شدید آنها به ماشین آلات و منابع انرژی غیرجاندار است. این نوع جامعه بهعلت تکنولوژی بسیار پیشرفتهشان، نیرومندترین و مولدترین جامعههایی هستند که تاکنون دیده شده است.
البته گروههایی از مردم در جامعههایی زیستهاند که بهطور دقیق با موارد بالا منطبق نیستند بلکه ممکن است خصوصیاتی از دو یا چند جامعه را دارا باشند مثل بسیاری از مردم در آسیا، آفریقا و امریکای لاتین که با عنوان جامعههای توسعهنیافته یا توسعهیابنده نامیده میشوند و در واقع جامعههایی دورگه هستند که عناصری از زندگی صنعتی امروزی و تکنولوژی کشاورزی یا بوستانکاری سنتی را بهطور آمیخته باهم دارند.[11]
کارکردهای جامعه انسانی
همه گروههای اجتماعی دارای کارکردهایی هستند. عملکرد بهنجار جامعه موجب اجرای امور به شیوه کارساز و رضایتبخش است. در هر جامعه شماری از کارکردهای همگانی و شماری از کارکردهای ویژه وجود دارد.
ارتباط منظم (سیستماتیک) و سازمانیافته، مراقبت از الگوهای مشترک رفتاری، وجود نظام لایهبندی اجتماعی و پایگاههای اجتماعی و طبقاتی که در ساختاراجتماعی به افراد جامعه موقعیتی نسبتا پایدار میدهد از جمله کارکردهای عمومی جامعه است. کارکردهای ویژه جامعه عبارتاند از:
1) وجود شیوههای منظم و کارا برای جانشینی نسلها و تداوم هستیبخش جامعه که در این راستا، فرایند زناشویی و برپا کردن خانواده و گروه خویشاوندی موجب تضمین تداوم نسل و ماندگاری جامعه میشود.
2) نظام آموزش و پرورش رسمی و غیررسمی موجود در جامعه که نقش جامعهپذیر کردن افراد را بر عهده دارد.
3) گروههای تولید کننده که کار فرآوری و پدید آوردن کالاهای اقتصادی ساختهشده و خدمات برای پخش آنها را انجام میدهند.
4) سازمانهای اداری و سیاسی و انتظامی در جامعه که نیازهای مردم را از حیث روند امور، امنیت و نظم برآورده میکنند.
5) گروههای دینی که نیازهای روحانی و معنوی مردم جامعه را برای آرامش خاطر آنان پاسخ میدهند.
6) نیازهای تفریحی و سرگرمی افراد در هر سن و سالی که باشند بهوسیله گروههای دیگر برآورده میشود[12]
7) ایجاد نظام قشربندی: جامعه نوعی نظام قشربندی، پایگاههای اجتماعی و طبقات ایجاد میکند که به هر شخص در ساختار اجتماعی، پایگاه یا موقعیتی به نسبت پایدار میدهد.
8) ایجاد نظام نظارت اجتماعی، که به دو قسمت نظام مقررات و ارزشها و نظام پاداش و تنبیه تقسیم میشود.[13]