دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

خطبه 127 نهج البلاغه بخش 1 : افشاء گمراهى خوارج

خطبه 127 نهج البلاغه بخش 1 موضوع "افشاء گمراهى خوارج" را بیان می کند.
No image
خطبه 127 نهج البلاغه بخش 1 : افشاء گمراهى خوارج

موضوع خطبه 127 نهج البلاغه بخش 1

متن خطبه 127 نهج البلاغه بخش 1

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

ترجمه مرحوم خویی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

موضوع خطبه 127 نهج البلاغه بخش 1

افشاء گمراهى خوارج

متن خطبه 127 نهج البلاغه بخش 1

و من كلام له ( عليه السلام ) و فيه يبين بعض أحكام الدين

و يكشف للخوارج الشبهة و ينقض حكم الحكمين

فَإِنْ أَبَيْتُمْ إِلَّا أَنْ تَزْعُمُوا أَنِّي أَخْطَأْتُ وَ ضَلَلْتُ فَلِمَ تُضَلِّلُونَ عَامَّةَ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ (صلى الله عليه وآله)بِضَلَالِي وَ تَأْخُذُونَهُمْ بِخَطَئِي وَ تُكَفِّرُونَهُمْ بِذُنُوبِي سُيُوفُكُمْ عَلَى عَوَاتِقِكُمْ تَضَعُونَهَا مَوَاضِعَ الْبُرْءِ وَ السُّقْمِ وَ تَخْلِطُونَ مَنْ أَذْنَبَ بِمَنْ لَمْ يُذْنِبْ وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلى الله عليه وآله)رَجَمَ الزَّانِيَ الْمُحْصَنَ ثُمَّ صَلَّى عَلَيْهِ ثُمَّ وَرَّثَهُ أَهْلَهُ وَ قَتَلَ الْقَاتِلَ وَ وَرَّثَ مِيرَاثَهُ أَهْلَهُ وَ قَطَعَ السَّارِقَ وَ جَلَدَ الزَّانِيَ غَيْرَ الْمُحْصَنِ ثُمَّ قَسَمَ عَلَيْهِمَا مِنَ الْفَيْ ءِ وَ نَكَحَا الْمُسْلِمَاتِ فَأَخَذَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ (صلى الله عليه وآله)بِذُنُوبِهِمْ وَ أَقَامَ حَقَّ اللَّهِ فِيهِمْ وَ لَمْ يَمْنَعْهُمْ سَهْمَهُمْ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ لَمْ يُخْرِجْ أَسْمَاءَهُمْ مِنْ بَيْنِ أَهْلِهِ ثُمَّ أَنْتُمْ شِرَارُ النَّاسِ وَ مَنْ رَمَى بِهِ الشَّيْطَانُ مَرَامِيَهُ وَ ضَرَبَ بِهِ تِيهَهُ

ترجمه مرحوم فیض

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است ايضا در باره خوارج

(چون عقيده و مذهب خوارج نهروان اين بود كه هر كه خطاء كرده گناهى مرتكب شود كافر است، و گمان كردند كه تن دادن به حكميّت حكمين گناه است به اين جهت گفتند كه امير المؤمنين عليه السّلام، و اصحابش- العياذ باللّه- كافر شده اند و آنجا را دار الكفر دانستند دست از اهل آن بر نداشته هر چه توانستند اگر چه بچه يا از چهار پايان بود مى كشتند، پس امام عليه السّلام براى ابطال گفتارشان مى فرمايد):

اگر مخالفت شما (با من) براى اينست كه گمان مى كنيد (در نصب حكمين و تن دادن به حكميّت ايشان) خطاء كرده و گمراه شده ام، پس چرا همه امّت محمّد، صلّى اللَّه عليه و آله، را به گمراهى من (به گمان خود) گمراه مى دانيد، و آنان را به خطاى من مى گيريد و به گناه من تكفيرشان مى نماييد (بطوريكه) شمشيرهاتان را كه بر دوشهايتان است بر جاهاى سلامت و هم بر مواضع بيمارى فرود مى آوريد (مقصّر به گمان خود و بى تقصير هر دو را مى كشيد) و كسيرا كه (به گمان شما) گناه كرده با كسى كه گناهى مرتكب نشده خلط مى كنيد، و (همه را كافر مى پنداريد، در صورتيكه شرع مقدّس اسلام هيچكس را بارتكاب گناه اگر چه كبيره باشد كافر نمى داند، چنانكه) مى دانيد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله زناء كننده اى را كه همسر داشت سنگسار كرد و بعد بر او نماز گزارده و (با اينكه عقيده شما بر اين است كه كفر مانع از ارث بردن است و اگر چه وارث مسلمان باشد) ميراثش را به كسان او داد، و قاتل را كشت وارث او را بوارثش تقسيم كرد، و دست دزد را بريد و زناء كننده بى همسر را تازيانه زد، بعد از آن از مالى كه مسلمانها به غنيمت آورده بودند بايشان قسمت داده و آنان هم زنهاى مسلمان را بنكاح خود در آوردند، پس (اگر زناء و آدم كشى و دزدى كه گناه كبيره است موجب كفر مى گشت، پيغمبر اكرم بر زانى نماز نمى خواند وارث او و قاتل را به كسانشان نمى پرداخت و يا بزناء كننده بى همسر و دزد دست بريده از غنيمت قسمت نداده و آنها زنهاى مسلمان را به نكاحشان در نمى آوردند، زيرا نماز خواندن بر كافر جائز نيست و كفر از جمله موانع ارث بردن و همسرى با زن مسلمان و بهره بردن از غنيمت است) رسولخدا صلّى اللَّه عليه و آله ايشان را (كافر ندانسته، بلكه) به گناهانشان گرفته حقّ خدا را در باره آنان جارى ساخت و از بهره آنها از اسلام جلوگيرى ننمود و اسمشان را از بين مسلمانان خارج نفرمود (پس اگر شما خود را مسلمان و پيرو اين پيغمبر مى دانيد چرا بمحض توهّم گناه مسلمان را كافر دانسته جان و مالشان را مباح مى پنداريد) پس (از اين براى توبيخ و سرزنش آنها مى فرمايد:) شما بدترين مردم و بدترين كسى مى باشيد كه شيطان او را به گمراهيهاى خود (نادانى و باور نكردن به نادانى خود) پرتاب كرده و به حيرت و سرگردانى وا داشته است

ترجمه مرحوم شهیدی

و از سخنان آن حضرت است به خوارج نيز پس اگر به گمان خود جز اين نپذيريد كه من خطا كردم، و گمراه گشتم، چرا همه امّت محمّد (ص) را به گمراهى من گمراه مى پنداريد، و خطاى مرا به حساب آنان مى گذاريد و به خاطر گناهانى كه من كرده ام ايشان را كافر مى شماريد شمشيرهاتان بر گردن، به جا و نا به جا فرود مى آريد، و گناهكار را با بيگناه مى آميزيد و يكى شان مى انگاريد. همانا دانستيد كه رسول خدا (ص) زناكار محصن را سنگسار كرد، سپس بر او نماز گزارد، و به كسانش داد و قاتل را كشت و ميراثش را به كسانش واگذارد. دست دزد را بريد و زناكار نامحصن را تازيانه نواخت. سپس بخش هر دو را از فيى ء به آنان پرداخت، و هر دو خطا كار- دزد و زناكار- زنان مسلمان را به زنى گرفتند. رسول خدا (ص) گناهانشان را بى كيفر نگذاشت، و حكم خدا را در باره ايشان برپا داشت، و سهمى را كه در مسلمانى داشتند از آنان باز نگرفت، و نامشان را از تومار مسلمانان بيرون نكرد. پس شما بدترين مردميد و آلت دست شيطان، و موجب گمراهى اين و آن

ترجمه مرحوم خویی

از جمله كلام آن حضرت است كه فرمود بخارجيان بى ايمان: پس اگر امتناع مى نمائيد از اطاعت مگر بجهة اين كه گمان فاسد مى كنيد كه من خطا كردم و بضلالت افتاده ام پس چرا گمراه مى دانيد عموم امت پيغمبر را صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بگمراهى من، و أخذ مى كنيد ايشان را بخطاى من، و تكفير مى كنيد آنها را بگناهان من، شمشيرهاى شما بر دوشهاى شما، مى نهيد آنها را بر محلّهاى سلامتى و بيمارى و مى آميزيد گناهكار را بغير گنه كار، و حال آنكه بتحقيق عالم هستيد باين كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله سنگسار نمود زنا كار صاحب زن را پس از آن نماز كرد بر او و داد ميراث او را بوارثان او، و بقتل آورد قاتل را از روى قصاص و إرث داد ميراث او را بوارثان او، و بريد دست دزد را و تازيانه زد بر زنا كننده غير صاحب زن پس قسمت كرد بر ايشان از مال غنيمت، و نكاح كردند آن دو نفر زنان مسلمه را پس مؤاخذه نمود بايشان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بجهت گناهان ايشان و اقامه نمود حق خدا را در ايشان و با وجود آن منع نفرمود ايشان را از سهمى كه داشتند از اسلام، و خارج نكرد نام ايشان را از ميان أهل اسلام پس شما شريرترين مردمانيد و كسى هستيد كه انداخته است او را شيطان لعين بمواضع انداختن خود، و برده است او را به بيابان گمراهي خود

شرح ابن میثم

و من كلام له عليه السّلام أيضا للخوارج

فَإِنْ أَبَيْتُمْ إِلَّا أَنْ تَزْعُمُوا أَنِّي أَخْطَأْتُ وَ ضَلَلْتُ فَلِمَ تُضَلِّلُونَ عَامَّةَ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ ص بِضَلَالِي وَ تَأْخُذُونَهُمْ بِخَطَئِي وَ تُكَفِّرُونَهُمْ بِذُنُوبِي سُيُوفُكُمْ عَلَى عَوَاتِقِكُمْ تَضَعُونَهَا مَوَاضِعَ الْبُرْءِ وَ السُّقْمِ وَ تَخْلِطُونَ مَنْ أَذْنَبَ بِمَنْ لَمْ يُذْنِبْ وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص رَجَمَ الزَّانِيَ الْمُحْصَنَ ثُمَّ صَلَّى عَلَيْهِ ثُمَّ وَرَّثَهُ أَهْلَهُ وَ قَتَلَ الْقَاتِلَ وَ وَرَّثَ مِيرَاثَهُ أَهْلَهُ وَ قَطَعَ السَّارِقَ وَ جَلَدَ الزَّانِيَ غَيْرَ الْمُحْصَنِ ثُمَّ قَسَمَ عَلَيْهِمَا مِنَ الْفَيْ ءِ وَ نَكَحَا الْمُسْلِمَاتِ فَأَخَذَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص بِذُنُوبِهِمْ وَ أَقَامَ حَقَّ اللَّهِ فِيهِمْ وَ لَمْ يَمْنَعْهُمْ سَهْمَهُمْ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ لَمْ يُخْرِجْ أَسْمَاءَهُمْ مِنْ بَيْنِ أَهْلِهِ ثُمَّ أَنْتُمْ شِرَارُ النَّاسِ وَ مَنْ رَمَى بِهِ الشَّيْطَانُ مَرَامِيَهُ وَ ضَرَبَ بِهِ تِيهَهُ

المعنی

و هذا الفصل مشاجرة مع الخوارج

و هو منع لشبههم الّتي بها كفّروا أصحابه عليه السّلام و صورتها إنّكم ضللتم بالتحكيم، و كلّ ضالّ كافر ينتج أنّهم كفّار. فقوله: فإن أبيتم. إلى قوله: و ضللت. يجرى مجرى تسليم جدل لما منعه أوّلا في الفصول السابقة من صغرى شبههم و بين أنّ التحكيم لم يكن منه خطأ و لا ضلالا. فكأنّه يقول: وهب أنى أخطأت كما زعمتم. و قوله: فلم تضلّلون عامّة امّة محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بضلالى. منع لصغرى هذه الشبهة. و قوله: و تكفّرونهم بذنوبى. إلى قوله: بمن لم يذنب. منع للكبرى. فكأنّه يقول: و هب أنّكم ضلّلتموهم بضلالى فلم تكفّرونهم، و تقتلون بسبب تكفيرهم المذنب و غير المذنب. و قوله: و قد علمتم. إلى قوله: بين أهله. استشهاد عليهم بفعل الرسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فيمن أخطأ، و أنّه لم يكفّرهم بذنوبهم بل أجرى عليهم أحكام الإسلام، و لم يسلبهم اسمه، و هذا الاستشهاد يجرى مجرى ذكره مستند المنع. و الزانى الّذي رجمه هو المحصن، و لم يمنعه استحقاقه الرجم صدق الإسلام عليه و لحوق أحكامه له من الصلاة عليه و توريث ماله لأهله، و كذلك الباقون من أهل الكبائر من الأمّة لم يمنعهم ذلك من إجراء أحكام الإسلام عليهم، و صدق اسمه المنافي لصدق الكفر عليهم، و ضمير الاثنين في نكحا يرجع إلى السارق و الزاني: أى لم يمنعهم استحقاق القطع و الجلد من حصّتهما من الفي ء و لا من نكاح المسلمات، و ضمائر الجمع في قوله: فأخذهم اللّه بذنوبهم. إلى قوله: بين أهله راجعة إلى كلّ من جرى ذكره من المذنبين، و الكلام المذكور حكاية لحالهم، و الضمير في أهله يرجع إلى الإسلام.

ترجمه شرح ابن میثم

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است. اين گفتار نيز در باره خوارج است:

أيضا للخوارج فَإِنْ أَبَيْتُمْ إِلَّا أَنْ تَزْعُمُوا أَنِّي أَخْطَأْتُ وَ ضَلَلْتُ فَلِمَ تُضَلِّلُونَ عَامَّةَ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ ص بِضَلَالِي وَ تَأْخُذُونَهُمْ بِخَطَئِي وَ تُكَفِّرُونَهُمْ بِذُنُوبِي سُيُوفُكُمْ عَلَى عَوَاتِقِكُمْ تَضَعُونَهَا مَوَاضِعَ الْبُرْءِ وَ السُّقْمِ وَ تَخْلِطُونَ مَنْ أَذْنَبَ بِمَنْ لَمْ يُذْنِبْ وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص رَجَمَ الزَّانِيَ الْمُحْصَنَ ثُمَّ صَلَّى عَلَيْهِ ثُمَّ وَرَّثَهُ أَهْلَهُ وَ قَتَلَ الْقَاتِلَ وَ وَرَّثَ مِيرَاثَهُ أَهْلَهُ وَ قَطَعَ السَّارِقَ وَ جَلَدَ الزَّانِيَ غَيْرَ الْمُحْصَنِ ثُمَّ قَسَمَ عَلَيْهِمَا مِنَ الْفَيْ ءِ وَ نَكَحَا الْمُسْلِمَاتِ فَأَخَذَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص بِذُنُوبِهِمْ وَ أَقَامَ حَقَّ اللَّهِ فِيهِمْ وَ لَمْ يَمْنَعْهُمْ سَهْمَهُمْ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ لَمْ يُخْرِجْ أَسْمَاءَهُمْ مِنْ بَيْنِ أَهْلِهِ ثُمَّ أَنْتُمْ شِرَارُ النَّاسِ وَ مَنْ رَمَى بِهِ الشَّيْطَانُ مَرَامِيَهُ وَ ضَرَبَ بِهِ تِيهَهُ

ترجمه

«اگر مخالفت شما با من از اين است كه مى پنداريد من خطا كرده و گمراه شده ام، چرا همگى امّت محمّد (ص) را به سبب گمراهى من گمراه مى شماريد، و آنان را به خطاى من مؤاخذه مى كنيد، و به گناه من كافر مى شماريد، شمشيرهاى خود را بر دوش خود گرفته، آن را بر درست و نادرست فرود مى آوريد، و ميان گناهكار و بى گناه فرق نمى گذاريد، شما مى دانيد كه پيامبر خدا (ص) مرد داراى همسر را كه زنا مى كرد سنگسار مى فرمود، ولى بر جنازه او نماز مى گزارد، همچنين قاتل را مى كشت و ارث او را به وارثانش مى داد، و نيز دست دزد را مى بريد، و زنا كار بى همسر را تازيانه مى زد، سپس سهم آنان را از غنائم مى داد، و مى توانستند با زنان مسلمان ازدواج كنند، بنا بر اين پيامبر خدا (ص) گناهان آنان را كيفر مى داد و حدود الهى را در باره آنها اجرا مى كرد، امّا آنان را از حقّ مسلمانى خود محروم نمى فرمود، و نام آنان را از جرگه مسلمانان خارج نمى ساخت.

آرى شما بدترين مردميد و كسانى هستيد كه شيطان شما را آلت اجراى مقاصد و نيرنگهاى خود ساخته، و در وادى گمراهى و سرگردانى گرفتار كرده است.

شرح

اين خطبه مبتنى بر احتجاج امير المؤمنين على (علیه السلام) با خوارج است، و ضمن آن شبهه آنها را كه بدان وسيله اصحاب حضرت را تكفير مى كردند ردّ فرموده است، شبهه خوارج اين بود كه مى گفتند شما با پذيرش حكميّت گمراه شده ايد و هر گمراهى كافر است و در نتيجه شما كافريد.

فرموده است: فإن أبيتم... تا و ضللت.

اين جمله به منزله مقدمه قياس جدل، و صغراى شبهه خوارج است كه امام (علیه السلام) در خطبه هاى پيش آن را انكار، و بيان فرموده كه او با پذيرش حكميّت دچار خطا و ضلالتى نشده است، و در اين جا مانند اين است كه مى گويد: آن چنان كه شما مى پنداريد فرض شود من خطا كرده ام. فرموده است: فلم تضلّلون عامّة امّة محمّد (ص) بضلالي،

اين استدلال است بر بطلان صغراى شبهه خوارج و عبارت: و تكفّرونهم بذنوبى... تا بمن لم يذنب استدلال است بر بطلان كبراى شبهه آنها، و گويا چنين مى فرمايد كه: گيرم اين كه شما آنها را به سبب گمراهى من گمراه بدانيد چرا آنها را كافر مى شماريد ، و به اين انگيزه گناهكار و بى گناه را مى كشيد

فرموده است: و قد علمتم... تا بين أهله.

اين سخنان را امام (علیه السلام) بر سبيل استشهاد بيان فرموده، و رفتار پيامبر خدا (ص) را گواه آورده است كه آن حضرت حدود و احكام الهى را در باره گنهكاران اجرا مى كرد، ليكن آنها را به سبب گناهشان كافر نمى شمرد، و نام آنان را از زمره مسلمانان حذف نمى كرد، اين استشهاد به منزله مستند بطلان عمل آنها ذكر شده است زناكارى را كه پيامبر خدا (ص) سنگسار كرده مرد داراى همسر بوده، و ارتكاب اين گناه و اجراى حدّ در باره او مانع اين نشده كه همچنان بر مسلمانى باقى و احكام اسلام بر او جارى و بر جنازه اش نماز گزارده شود، و ميراثش ميان كسانش تقسيم گردد. همچنين حال ديگر مسلمانان كه مرتكب معاصى كبيره شده اند بر همين منوال است، و ارتكاب كبائر، مانع جريان احكام اسلام در باره آنها و صدق نام مسلمانى بر آنان نگرديده است، هرگز چنين كسانى كافر خوانده نشده اند. ضمير تثنيه در نكحا به واژه هاى سارق و الزّاني باز مى گردد، يعنى استحقاق دزد به بريدن دست و زناكار به خوردن تازيانه، آنان را از گرفتن سهم خود از غنائم و ازدواج با زنان مسلمان محروم و ممنوع نكرده است، ضميرهاى جمع در جملات فأخذهم اللّه بذنوبهم... تا بين اهله، به هر يك از گنهكارانى كه ذكر شده اند بازگشت مى كند، و اين جملات بيان حال آنهاست، ضمير فى أهله به اسلام برگشت دارد.

امام (علیه السلام) پس از بيان خطا و اشتباه خوارج، به نكوهش آنان مى پردازد و آنها را آلت دست شيطان معرّفى مى كند، زيرا وسوسه هاى شيطان اساس و پايه خطاها و اشتباهات است.

شرح مرحوم مغنیه

فإن أبيتم إلّا أن تزعموا أنّي أخطأت و ضللت، فلم تضلّلون عامّة أمّة محمّد صلّى اللّه عليه و آله بضلالي، و تأخذونهم بخطإي، و تكفّرونهم بذنوبي. سيوفكم على عواتقكم تضعونها مواضع البرء و السّقم، و تخلطون من أذنب بمن لم يذنب. و قد علمتم أنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله رجم الزّاني المحصن ثمّ صلّى عليه ثمّ ورّثه أهله. و قتل القاتل و ورّث ميراثه أهله. و قطع السّارق و جلد الزّاني غير المحصن. ثمّ قسم عليهما من الفي ء و نكحا المسلمات، فأخذهم رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله بذنوبهم، و أقام حقّ اللّه فيهم، و لم يمنعهم سهمهم من الإسلام، و لم يخرج أسماءهم من بين أهله. ثمّ أنتم شرار النّاس، و من رمى به الشّيطان مراميه، و ضرب به تيهه.

اللغة:

المحصن- بفتح الصاد- المتزوج. و الفي ء: الغنيمة. و ضرب به في التيه: سلك به في مسالك الضياع و الهلاك.

الإعراب:

ضمير التثنية في نكحا يعود الى السارق و الزاني

المعنى:

المعروف عن مذهب الخوارج أنهم يكفّرون أهل الكبائر دون الصغائر، و لكن عبارة المواقف للإيجي تدل انهم لا يفرقون بين الذنوب الكبيرة و الصغيرة، و هذا نصها: «قالت الخوارج كل معصية كفر» و كلمة «كل» تفيد العموم و استخراج الأفراد، و الشيخ أبو زهرة على هذا الرأي في كتاب المذاهب الاسلامية، بل ألزم الخوارج بإشكال لا مفر لهم منه، و هو أن تكفيرهم للإمام بسبب التحكيم معناه ان كل من يخالفهم في الرأي فهو كافر يجب قتله، و ان اجتهد فأخطأ و هذه عبارة الشيخ في كتاب المذاهب الاسلامية: «يرى الخوارج تكفير أهل الذنوب، و لم يفرقوا بين ذنب و ذنب، بل اعتبروا الخطأ في الرأي ذنبا إذا أدى الى مخالفة وجه الصواب في نظرهم، و لذا كفروا عليا بالتحكيم مع انه لم يقدم عليه مختارا.. فلجاجهم في تكفيره دليل على انهم يرون الخطأ في الاجتهاد يخرج عن الدين» و بناء على قولهم هذا يجب حصر الاسلام بالخوارج وحدهم، و باقي الناس كلهم ضالّون و ملحدون، بل بناء على هذا القول يجب تخطئة النبي (ص) في قوله المتواتر: «اذا اجتهد الحاكم فأصاب فله أجران، و ان اجتهد فأخطأ فله أجر واحد».

(فإن أبيتم الا أن تزعموا اني أخطأت و ضللت). الخطاب للخوارج الذين كفروا الإمام بسبب التحكيم، و قوله: «أخطأت و ضللت» بزعم الخوارج يؤيد ما نسبه اليهم الشيخ أبو زهرة من انهم يكفّرون من خالفهم في الرأي و الاجتهاد.

و في شرح ابن أبي الحديد «انهم يعتبرون دار الاسلام دار كفر لا يجوز الكف عن أحد من أهلها.. و ان قوما منهم كانوا يقتلون الأطفال حتى البهائم». و قد احتج الإمام عليهم بما يلي: (فلم تضللون عامة أمة محمد (ص) بضلالي). لنفترض اني أخطأت كما تزعمون فأي ذنب للأبرياء حتى قطعتم عليهم الطريق، و قتلتموهم ظلما و عدوانا: (سيوفكم على عواتقكم تضعونها مواضع البرء و السقم، و تخلطون من أذنب بمن لم يذنب) و اللّه سبحانه يقول: «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى - 164 الأنعام».

فكيف تكفّرون باسم الاسلام من نص القرآن على براءته ثم لنفترض أني عصيت كما تزعمون فإن المعصية لا تستدعي الكفر و الخروج عن دين الإسلام، و الدليل على ذلك أن رسول اللّه كان يعامل مرتكب الكبيرة معاملة المسلم، و يجري عليه جميع أحكام الاسلام.. ثم ذكر الإمام أربعة أمثلة تشهد على ان الذنب و ان كبر لا يخرج المسلم به من دينه الى الكفر و الالحاد.

1- (و قد علمتم أن رسول اللّه (ص) رجم الزاني المحصن، ثم صلى عليه، ثم ورثه أهله). اتفق المسلمون على ان المتزوج الذي يملك فرجا يغدو عليه و يروح متى شاء ثم زنا- يقام عليه حد الرجم، و لكنه لا يخرج بذلك عن الإسلام، و قد صلى عليه النبي، و ورثه من قريبه المسلم، و هدي النبي (ص) هو الحجة و الدليل. و كلنا يعلم ان الزنا من الكبائر.

2- (و قتل القاتل و ورث ميراثه أهله). و أيضا ثبت عن رسول اللّه (ص) أنه حكم بقتل من قتل مؤمنا متعمدا، و قسم ميراثه بين أقربائه المسلمين، و القتل من أكبر الكبائر، و لو كان مستوجبا للكفر لما ورث المسلم شيئا من تركة القاتل، لأن المسلم لا يرث الكافر عند المذاهب الأربعة، و لا عند الخوارج- كما يظهر من رد الإمام و نقضه عليهم- و إن كان المسلم يرث من الكافر «عند سعيد بن المسيب و مسروق و عبد اللّه بن معقل و الشعبي و النخعي و معمر، و روي ذلك عن عمر و معاذ» كما جاء في كتاب «المغني» لابن قدامة ج 6 كتاب الفرائض.

3 و 4- (قطع السارق و جلد الزاني غير المحصن، ثم قسم عليهما من الفي ء، و نكحا المسلمات). و أيضا ثبت ان رسول اللّه قطع يد السارق، و جلد الزاني غير المتزوج بالشروط المذكورة في كتب الفقه، ثم أجرى عليهما حكم الاسلام من المناكحة و الميراث و مشاركة المسلمين في الخراج و الغنيمة، و الصلاة على الجنازة و الدفن في مقابر المسلمين، و معنى هذا ان الذنب يوجب الفسق دون الكفر (فأخذهم رسول اللّه (ص) بذنوبهم) و هي الزنا و قتل العمد و السرقة في غير سنة المجاعة (و أقام حق اللّه فيهم)، و هو حد القتل على القاتل عمدا، و الرجم على الزاني المحصن، و الجلد على غير المحصن، و القطع على السارق (و لم يمنعهم سهمهم من الاسلام، و لم يخرج أسماءهم من بين أهله) بل أبقاهم على دين الاسلام، و أعطاهم كل ما للمسلمين من حق (ثم أنتم شرار الناس و من رمى به الشيطان إلخ).. يشير الى ان الخوارج من الذين يصدق عليهم قوله تعالى: «اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ 19 المجادلة».

شرح منهاج البراعة خویی

و من كلام له عليه السّلام قاله للخوارج و هو المأة و السابع و العشرون من المختار فى باب الخطب

فإن أبيتم إلّا أن تزعموا أنّي أخطأت و ضللت فلم تضلّلون عامّة أمّة محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بضلالي و تأخذونهم بخطاي و تكفّرونهم بذنوبي سيوفكم على عواتقكم تضعونها مواضع البرء (البراءة خ» و السّقم، و تخلطون من أذنب بمن لم يذنب، و قد علمتم أنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رجم الزّاني المحصن ثمّ صلّى عليه ثمّ ورّثه أهله، و قتل القاتل و ورّث ميراثه أهله، و قطع السّارق، و جلّد الزّاني غير المحصن، ثمّ قسّم عليهما من الفي ء، و نكحا المسلمات، فأخذهم رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بذنوبهم، و أقام حقّ اللّه فيهم، و لم يمنعهم سهمهم من الإسلام، و لم يخرج أسمائهم من بين أهله، ثمّ أنتم شرار النّاس و من رمى به الشّيطان مراميه، و ضرب به تيهه

اللغة

(ضللت) بكسر اللّام و فتحها و في بعض النسخ (البراءة) بدل البرء و معناهما واحد و (احصن) الرّجل إذا تزوّج فهو محصن بالكسر على القياس و بالفتح على غير القياس و كلاهما مرويّ (و ضرب به تيهه) أي وجّهه إليه من ضربت في الأرض إذا سافرت، و التّيه بالفتح الحيرة و بالكسر المفازة التي يتاه فيها.

الاعراب

جملة و قد علمتم حال من فاعل تصلّلون أو تكفرون على سبيل التّنازع، و الباء في قوله: رمي به و ضرب به للتّعدية

المعنى

اعلم أنّ مذهب الخوارج أنّ مرتكب الكبائر كافر، و زعموا أنّ التحكيم كبيرة، فحكموا بكفر أمير المؤمنين عليه السّلام و أصحابه لذلك كما مرّ تفصيل ذلك في شرح الخطبة الخامسة و الثّلاثين و الخطبة السّادسة و الثلاثين، و قد مرّ في شرح الكلام المأة و الخامس و العشرين في رواية الاحتجاج قولهم لابن عبّاس: إنّا نقمنا على صاحبك خصالا كلّها مكفّرة، فاحتجّ عليه السّلام بهذا الكلام عليهم ابطالا لما زعموا بوجوه أربعة بعضها ناظر إلى منع الصّغرى، و بعضها الى منع الكبرى، و بعضها مبنيّ على التنزّل و المماشاة حسبما تعرفه حيثما بلغ الكلام محلّه و قدّم ما بنائه على المماشاة رعاية لقانون المناظرة، و ذلك أنّ الخوارج لمّا قالوا إنّ الدّار دار كفر لا يجوز الكفّ عن أحد من أهلها و قتلوا من لقوه حتّى الأطفال و البهائم حسبما مرّ في شرح الخطبة السّادسة و الثّلاثين فقال لهم مماشاة معهم (فان أبيتم إلّا أن تزعموا) و تظنّوا (أنّى أخطأت و ضللت) بنصب الحكمين و الرّضاء بالتحكيم (فلم تضلّلون عامّة امّة محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بضلالي و تأخذونهم بخطاى و تكفّرونهم بذنوبي) و تقتلونهم حيثما لقيتم و لا تكفّون عن أحد برّ أو فاجر ما ذنبهم و ما جريرتهم (سيوفكم على عواتقكم تضعونها مواضع البرء و السقم و تخلطون من أذنب بمن لم يذنب) يعني تقصير التحكيم على زعمكم إنّما هو مقصور علىّ و مؤاخذته راجع إلىّ فما بال من لم يكن دخيلا في هذا الأمر و لم يكن منه في مراح و لا مغدي ثمّ بيّن فساد ما زعموه من كون صاحب الكبيرة كافرا، و هو راجع إلى منع الكبرى معلّلا بأنّ رسول اللّه حكم في مرتكبى الكبائر بأحكام الاسلام و سلك معهم مسلك سائر المسلمين فقال (و قد علمتم أنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رجم الزّاني المحصن) قال الشّهيد (ره) الرّجم يجب على المحصن إذا زنى ببالغة عاقلة، و الاحصان إصابة البالغ العاقل الحرّ فرجا مملوكا له بالعقد الدّائم أو الرّق يغدو عليه و يروح إصابة معلومة و قال الشّهيد الثاني في شرحه: فهذه قيود ثمانية: أحدها الاصابة أى الوطى قبلا على وجه يوجب الغسل فلا يكفى مجرّد العقد و لا الخلوة التامّة و لا إصابة الدّبر و لا ما بين الفخذين و لا في القبل على وجه لا يوجب الغسل و ثانيها أن يكون الواطي بالغا فلو أولج الصّبي حتّى غيب مقدار الحشفة لم يكن محصنا و إن كان مراهقا و ثالثها أن يكون عاقلا فلو وطى مجنونا و إن عقد عاقلا فلا يتحقّق الاحصان و يتحقّق بوطيه عاقلا و إن تجدّد جنونه و رابعها الحرّية فلو وطى العبد زوجة حرّة و أمة لم يكن محصنا و ان عتق ما لم يطأ بعده و خامسها أن يكون الوطى بفرج فلا يكفى الدّبر و لا التّفخيذ و نحوه كما سلف و سادسها كونه مملوكا له بالعقد الدّائم أو ملك اليمين فلا يتحقّق بوطى الزّنا و لا الشبهة و إن كان بعقد فاسد و لا المتعة و سابعها كونه متمكّنا منه غدوا و رواحا، فلو كان بعيدا عنه لا يتمكّن منه فيهما و ان تمكّن في أحدهما دون الآخر أو فيما بينهما أو محبوسا لا يتمكّن من الوصول إليه لم يكن محصنا و إن كان قد دخل قبل ذلك و ثامنها كون الاصابة معلومة و يتحقّق العلم باقراره بها أو بالبيّنة لا بالخلوة و لا الولد لانّهما أعمّ (ثمّ صلّى عليه و ورّثه أهله) فلو كان الزّنا مع كونه كبيرة موجبا للكفر لما صلّى عليه و لا ورّثه لعدم جواز الصّلاة على الكافر و كون الكفر من موانع الارث (و) كذلك (قتل): صلّى اللّه عليه و آله و سلّم (القاتل و ورّث ميراثه أهله) فلو كان القتل مع أنّه كبيرة موجبا للكفر لما ورّث أهله منه و هذا بظاهره يدلّ على أنّ المسلم لا يرث الكافر و هو خلاف المذهب لأنّ الكفر مانع من الارث في طرف الوارث لا المورث قال المحدّث العلّامة المجلسيّ و لعلّه إلزام عليهم أقول: و هو يتمّ لو كان مذهب الخوارج كونه مانعا من التّوارث من الطرفين و إلّا فلا (و) كذلك (قطع) يد (السّارق و جلد الزّانى غير المحصن ثمّ قسّم عليهما من الفى ء) و لم يجعل السّرقة و الزّنا مكفّرا مانعا من تقسيم مال الاسلام اليهما (و) كذلك (نكحا) أى السّارق و الزّاني (المسلمات) و لم يمنعهما رسول اللّه من ذلك بل قرّرهما عليه (فأخذهم) أى هؤلاء المذكورين من أهل الكبائر (رسول اللّه بذنوبهم و أقام حقّ اللّه فيهم) و حدّه بجرمهم (و لم يمنعهم سهمهم من الاسلام) من التوريث و التّقسيم و تقرير النّكاح و غيرها (و لم يخرج أسمائهم من بين أهله) أى أهل الاسلام و هذه كلّها تدلّ على أنّ مرتكب الكبيرة لا يخرج بذنبه من حدّ الاسلام إلى الكفر ثمّ نبّه على اتّصافهم بالغفلة و الجهالة، و هلكهم في أودية الضّلالة فقال (ثمّ أنتم شرار النّاس) بخروجكم على الامام الحقّ و بغيكم على من هو بالاتباع أحقّ (و من رمى به الشيطان مراميه) من طرق الضّلال التي يقودكم بوساوسه إليها (و ضرب به تيهه) و وجهه إليه

شرح لاهیجی

و من كلام له (علیه السلام) للخوارج ايضا يعنى از كلام امير المؤمنين عليه السّلام است از براى خوارج فان ابيتم الّا ان تزعموا انّى اخطأت و ضللت فلم تضلّلون عامّة امّة محمّد صلّى اللّه عليه و آله بضلالى و تأخذونهم بخطائى و تكفّرونهم بذنوبى سيوفكم على عواتقكم تضعونها مواضع البراءة و السّقم و تخلطون من اذنب بمن لم يذنب يعنى پس اگر نكرديد مخالفت را مگر از براى اين كه گمان كرديد شما كه من خطا كردم در امر حكومت حكمين و گمراه گرديدم پس چرا گمراه مى دانيد تمام امّت محمّد صلّى اللّه عليه و آله را بسبب گمراهى من و مى گيريد ايشان را بسبب خطاء من و تكفير مى كنيد ايشان را بسبب گناه من شمشيرهاى شما كه بر دوشهاى شما است مى گذاريد در جائى كه برى باشند از گناه و ناخوشى از قبيل اطفال و نساء و شيوخ و مرضاء و مخلوط مى سازيد در قتل كسى را كه گناه كرده است بزعم شما با كسى كه گناه نكرده است و علمتم انّ رسول اللّه (صلی الله علیه وآله) رجم الزّانى ثمّ صلّى عليه ثمّ ورّثه اهله و قتل القاتل و ورّث ميراثه اهله و قطع السّارق و جلّد الزّانى غير المحصن ثمّ قسم عليهما من الفى ء و نكح المسلمات فاخذهم رسول اللّه (صلی الله علیه وآله) بذنوبهم و اقام حقّ اللّه فيهم و لم يمنعهم سهمهم و لم يخرج اسمائهم من بين اهله يعنى و حال آن كه دانستيد كه رسول خدا (صلی الله علیه وآله) سنگسار كرد زانى محصن را پس نماز گذارد بر او پس وارث او گردانيد اهل او را و كشت كشنده را و بارث داد ميراث او را باهل او و بريد دست دزد را و تازيانه زد زانى غير محصن را پس قسمت كرد برايشان از مال غنيمت و نكاح او كرد زنان مسلمه را پس گرفت رسول خدا (صلی الله علیه وآله) صاحبان گناه كبيره مسلمانان را بگناهان ايشان و اقامه كرد حقّ خدا و حدود خدا را در ايشان و منع نكرد ايشان را از سهم و رسد ايشان و بيرون نكرد نامهاى ايشان را از ميان اهل اسلام يعنى ايشان را كافر نگفت پس اگر مسلمانان و مطيع پيغمبر (صلی الله علیه وآله) مى باشيد و كافر نيستيد پس چرا بمحض توهّم گناه كبيره مسلمانان را كافر مى دانيد و خون و مال ايشان را مباح مى دانيد و بخلاف رفتار پيغمبر (صلی الله علیه وآله) رفتار مى كنيد پس معلوم شد كه شما معتقد پيغمبر (صلی الله علیه وآله) نيستيد و كافريد و جهاد با شما واجب است ثمّ أنتم شرار النّاس و من رمى به الشّيطان مراميه و ضرب به تيهه يعنى پس شما بدترين مردمانيد و بدترين كسيد كه انداخته است شيطان او را بجاهاى انداختن خود و سپر داده است او را بگمراهى خود

شرح ابن ابی الحدید

و من كلام له ع قاله للخوارج أيضا

فَإِنْ أَبَيْتُمْ إِلَّا أَنْ تَزْعُمُوا أَنِّي أَخْطَأْتُ وَ ضَلَلْتُ فَلِمَ تُضَلِّلُونَ عَامَّةَ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ ص بِضَلَالِي وَ تَأْخُذُونَهُمْ بِخَطَئِي وَ تُكَفِّرُونَهُمْ بِذُنُوبِي سُيُوفُكُمْ عَلَى عَوَاتِقِكُمْ تَضَعُونَهَا مَوَاضِعَ الْبُرْءِ وَ السُّقْمِ وَ تَخْلِطُونَ مَنْ أَذْنَبَ بِمَنْ لَمْ يُذْنِبْ وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص رَجَمَ الزَّانِيَ الْمُحْصَنَ ثُمَّ صَلَّى عَلَيْهِ ثُمَّ وَرَّثَهُ أَهْلَهُ وَ قَتَلَ الْقَاتِلَ وَ وَرَّثَ مِيرَاثَهُ أَهْلَهُ وَ قَطَعَ يَدَ السَّارِقِ وَ جَلَدَ الزَّانِيَ غَيْرَ الْمُحْصَنِ ثُمَّ قَسَمَ عَلَيْهِمَا مِنَ الْفَيْ ءِ وَ نَكَحَا الْمُسْلِمَاتِ فَأَخَذَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص بِذُنُوبِهِمْ وَ أَقَامَ حَقَّ اللَّهِ فِيهِمْ وَ لَمْ يَمْنَعْهُمْ سَهْمَهُمْ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ لَمْ يُخْرِجْ أَسْمَاءَهُمْ مِنْ بَيْنِ أَهْلِهِ ثُمَّ أَنْتُمْ شِرَارُ النَّاسِ وَ مَنْ رَمَى بِهِ الشَّيْطَانُ مَرَامِيَهُ وَ ضَرَبَ بِهِ تِيهَهُ

المعنی

ليس لقائل أن يقول له ع معتذرا عن الخوارج إنهم إنما ضللوا عامة أمة محمد ص و حكموا بخطئهم و كفرهم و قتلهم بالسيف خبطا لأنهم وافقوك في تصويب التحكيم و هو عندهم كفر فلم يؤاخذوهم بذنبك كما قلت لهم و ذلك لأن أمير المؤمنين ع ما قال هذه المقالة إلا لمن رأى منهم استعراض العامة و قتل الأطفال حتى البهائم فقد كان منهم قوم فعلوا ذلك و قد سبق منا شرح أفعالهم و وقائعهم بالناس و قالوا إن الدار دار كفر لا يجوز الكف عن أحد من أهلها فهؤلاء هم الذين وجه أمير المؤمنين ع إليهم خطابه و إنكاره دون غيرهم من فرق الخوارج

مذهب الخوارج في تكفير أهل الكبائر

و اعلم أن الخوارج كلها تذهب إلى تكفير أهل الكبائر و لذلك كفروا عليا ع و من اتبعه على تصويب التحكيم و هذا الاحتجاج الذي احتج به عليهم لازم و صحيح لأنه لو كان صاحب الكبيرة كافرا لما صلى عليه رسول الله ص و لا ورثه من المسلم و لا مكنه من نكاح المسلمات و لا قسم عليه من الفي ء و لأخرجه عن لفظ الإسلام و قد احتجت الخوارج لمذهبها بوجوه منها قوله تعالى وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ قالوا فجعل تارك الحج كافرا و الجواب أن هذه الآية مجملة لأنه تعالى لم يبين وَ مَنْ كَفَرَ بما ذا فيحتمل أن يريد تارك الحج و يحتمل أن يريد تارك اعتقاد وجوبه على من استطاع إليه سبيلا فلا بد من الرجوع إلى دلالة و الظاهر أنه أراد لزوم الكفر لمن كفر باعتقاد كون الحج غير واجب أ لا تراه في أول الآية قال وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ فأنبأ عن اللزوم ثم قال وَ مَنْ كَفَرَ بلزوم ذلك و نحن نقول إن من لم يقل لله على الناس حج البيت فهو كافر و منها قوله تعالى إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكافِرُونَ قالوا و الفاسق لفسقه و إصراره عليه آيس من روح الله فكان كافرا و الجواب أنا لا نسلم أن الفاسق آيس من روح الله مع تجويزه تلافي أمره بالتوبة و الإقلاع و إنما يكون اليأس مع القطع و ليس هذه صفة الفاسق فأما الكافر الذي يجحد الثواب و العقاب فإنه آيس من روح الله لأنه لا تخطر له التوبة و الإقلاع و يقطع على حسن معتقده

و منها قوله تعالى وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ و كل مرتكب للذنوب فقد حكم بغير ما أنزل الله و لم يحكم بما أنزل الله و الجواب أن هذا مقصور على اليهود لأن ذكرهم هو المقدم في الآية قال سبحانه و تعالى سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ ثم قال عقيب قوله هُمُ الْكافِرُونَ وَ قَفَّيْنا عَلى آثارِهِمْ بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ فدل على أنها مقصورة على اليهود و منها قوله تعالى فَأَنْذَرْتُكُمْ ناراً تَلَظَّى لا يَصْلاها إِلَّا الْأَشْقَى الَّذِي كَذَّبَ وَ تَوَلَّى قالوا و قد اتفقنا مع المعتزلة على أن الفاسق يصلى النار فوجب أن يسمى كافرا و الجواب أن قوله تعالى ناراً نكرة في سياق الإثبات فلا تعم و إنما تعم النكرة في سياق النفي نحو قولك ما في الدار من رجل و غير ممتنع أن يكون في الآخرة نار مخصوصة لايصلاها إلا الذين كذبوا و تولوا و يكون للفساق نار أخرى غيرها و منها قوله تعالى وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ قالوا و الفاسق تحيط به جهنم فوجب أن يكون كافرا و الجواب أنه لم يقل سبحانه و إن جهنم لا تحيط إلا بالكافرين و ليس يلزم من كونها محيطة بقوم ألا تحيط بقوم سواهم و منها قوله سبحانه يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمانِكُمْ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ قالوا و الفاسق لا يجوز أن يكون ممن ابيضت وجوههم فوجب أن يكون ممن اسودت و وجب أن يسمى كافرا لقوله بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ و الجواب أن هذه القسمة ليست متقابلة فيجوز أن يكون المكلفون ثلاثة أقسام بيض الوجوه و سود الوجوه و صنف آخر ثالث بين اللونين و هم الفساق

و منها قوله تعالى وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْها غَبَرَةٌ تَرْهَقُها قَتَرَةٌ أُولئِكَ هُمُ الْكَفَرَةُ الْفَجَرَةُ قالوا و الفاسق على وجهه غبرة فوجب أن يكون من الكفرة و الفجرة و الجواب أنه يجوز أن يكون الفساق قسما ثالثا لا غبرة على وجوههم و لا هي مسفرة ضاحكة بل على ما كانت عليه في دار الدنيا و منها قوله تعالى ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِما كَفَرُوا وَ هَلْ نُجازِي إِلَّا الْكَفُورَ قالوا و الفاسق لا بد أن يجازى فوجب أن يكون كفورا و الجواب أن المراد بذلك و هل نجازي بعقاب الاستئصال إلا الكفور لأن الآية وردت في قصة أهل سبإ لكونهم استؤصلوا بالعقوبة و منها أنه تعالى قال إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوِينَ و قال في آية أخرى إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ فجعل الغاوي الذي يتبعه مشركا و الجواب أنا لا نسلم أن لفظة إنما تفيد الحصر و أيضا فإنه عطف قوله وَ الَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ على قوله الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ فوجب أن يثبت التغاير بين الفريقين و هذا مذهبنا لأن الذين يتولونه هم الفساق و الذين هم به مشركون هم الكفار و منها قوله تعالى وَ أَمَّا الَّذِينَ فَسَقُوا فَمَأْواهُمُ النَّارُ إلى قوله تعالى وَ قِيلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ فجعل الفاسق مكذبا و الجواب أن المراد به الذين فسقوا عن الدين أي خرجوا عنه بكفرهم و لا شبهة أن من كان فسقه من هذا الوجه فهو كافر مكذب و لا يلزم منه أن كل فاسق على الإطلاق فهو مكذب و كافر و منها قوله تعالى وَ لكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآياتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ قالوا فأثبت الظالم جاحدا و هذه صفة الكفار و الجواب أن المكلف قد يكون ظالما بالسرقة و الزنا و إن كان عارفا بالله تعالى و إذا جاز إثبات ظالم ليس بكافر و لا جاحد بآيات الله تعالى جاز إثبات فاسق ليس بكافر و منها قوله تعالى وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ و الجواب أن هذه الآية تدل على أن الكافر فاسق و لا تدل على أن الفاسق كافر و منها قوله تعالى فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ فَأُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِي جَهَنَّمَ خالِدُونَ تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَ هُمْ فِيها كالِحُونَ أَ لَمْ تَكُنْ آياتِي تُتْلى عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ بِها تُكَذِّبُونَ

فنص سبحانه على أن من تخف موازينه يكون مكذبا و الفاسق تخف ذلك لا يمنع من قسم ثالث و هم الذين لا تخف موازينهم و لا تثقل و هم الفساق و لا يلزم من كون كل من خفت موازينه يدخل النار ألا يدخل النار إلا من خفت موازينه و منها قوله تعالى هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ فَمِنْكُمْ كافِرٌ وَ مِنْكُمْ مُؤْمِنٌ و هذا يقتضي أن من لا يكون مؤمنا فهو كافر و الفاسق ليس بمؤمن فوجب أن يكون كافرا و الجواب أن من هاهنا للتبعيض و ليس في ذكر التبعيض نفي الثالث كما أن قوله وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلى رِجْلَيْنِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلى أَرْبَعٍ لا ينفي وجود دابة تمشي على أكثر من أربع كبعض الحشرات

ثم نعود إلى الشرح قوله ع و من رمى به الشيطان مراميه أي أضله كأنه رمى به مرمى بعيدا فضل عن الطريق و لم يهتد إليها قوله و ضرب به تيهه أي حيره و جعله تائها

شرح نهج البلاغه منظوم

و من كلام لّه عليه السّلام (للخوارج أيضا)

فإن أبيتم إلّا أن تزعموا أنّى أخطأت و ضللت فلم تضلّلون عامّة أمّة محمّد (صلّى اللّه عليه و آله) بضلالى، و تأخذونهم بخطائى، و تكفّرونهم بذنوبى سيوفكم على عواتقكم تضعونها مواضع البرء و السّقم، و تخلطون من أذنب بمن لم يذنب، و قد علمتم أنّ رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله) رجم الزّانى المحصن ثمّ صلّى عليه، ثمّ ورّثه أهله، و قتل القاتل و ورّث ميراثه أهله، و قطع السّارق و جلد الزّانى غير المحصن ثمّ قسم عليهما من الفى ء، و نكحا المسلمات، فأخذهم رسول اللّه- صلّى اللّه عليه و آله- بذنوبهم، و أقام حقّ اللّه فيهم، و لم يمنعهم سمعهم منّ الإسلام، و لم يخرج أسماء هم من بين أهله، ثمّ أنتم شرار النّاس و من رّمى به الشّيطان مراميه، و ضرب به تيهه

ترجمه

از سخنان آن حضرت عليه السّلام ايضا در باب خوارج ميباشد بنا بر عقيده و مذهب خوارج امير المؤمنين عليه السّلام در قضيّه تحكيم راه خطا پيموده، و چون هر خطا كارى را از مذهب خارج مى دانستند بنا بر اين (العياذ باللّه) على و يارانش را خارج از مذهب مى دانستند، و روى اين عقيده نادرست هر كس با ايشان مخالف بود و بر او دست ميافتند مى كشتند، و اين قتل و كشتار را از حدّ بدر بردند، لذا حضرت آنانرا مخاطب كرده و فرمود: اگر از فرمان من سر باز زده و (بزعم شما) من خطا كار و گمراهم، پس چرا همه امّت محمّد را گمراه دانسته و آنانرا بگناه من اخذ كرده و تكفيرشان مى نمائيد (روى همين گمان خطا) شمشيرهاى كشيده را بر دوش نهاده و بر مواضع خوشى و بيمارى فرود مياوريد، گنهكار و بى گناه را بهم مخلوط مى كنيد (و مى كشيد) شما مى دانيد كه رسول خدا زنا كننده متزوّج را سنگسار كرده، و بر او نماز گذاشت پس از آن ميراثش را باهلش داد، قاتل را به قتل رسانيد و ميراثش را به كسانش سپرد، و دست دزد را بريده، و زنا كار غير متزوّج را تازيانه زد، پس از آن از مال و غنيمت به آنها سهم داد، و آنها زنهاى مسلمه را بنكاح خويش در آوردند، پس پيغمبر خدا آنها را بگناهانشان گرفته و حدّ خدا را بر آنان جارى ساخت، لكن مانع بهره آنان از اسلام نگرديد، و نامشان را از بين مسلمانان خارج نفرمود، پس شما (زمره جهّال) بدترين مردم و از كسانى هستيد كه شيطان او را هدف تيرهاى گمراهيهاى پرتاب كننده خود كرده، و در بيابانهاى حيرت سر گردان ساخته است

نظم

  • نظر فرمود شاه ذو المعارجچو در كردار و رفتار خوارج
  • بديد آن قوم بى آزرم و بى دين كنند افراط اندر خصمى و كين
  • ورا با ياوران دانند كافردهند اصحاب او را از جر بيمر
  • بهر شهر و مكانى روى آرندبناى قتل و غارت مى گذارند
  • پى ابطال كيش زشت ايشانچنين فرمودشان آن شاه ذيشأن
  • الا اى مردم بى شور و پر شرّكه از فرمان من بر تافته سر
  • من ار هستم بمذهبتان خطاكارفكنديد از چه مردم را در آزار
  • من ار دارم گناه و جرم و تقصيرباصحاب از چه رهتان طعن و تكفير
  • همه در راه كج از دين فتادهبروى شانه تيغ كين نهاده
  • فرود آورده آن شمشير خون ريزبجاى سقم و صحّت نيك و بد نيز
  • بهم پيچيده چون شخص دروگرز مزرع سبز و زرد و خشك و هم تر
  • بكيش زشتتان آن كو گنهكاربود بابى گنه هر دو گرفتار
  • مسى ء و محسن اندر خون كشيديدتمامى را بچشم خشم ديديد
  • و حال آنكه مى دانيد احمد صلی الله علیه وآله رسول منتخب سلطان سرمد
  • چو آن زانى محصن سنگباران نمود و پس نمازى خواند بر آن
  • پس از دفنش هر آنچ از مال و ميراثكه بد بر جا باهلش داد و ورّاث
  • قصاص از راه حق ميكرد قاتل بميراثش شدى اولاد نائل
  • بريدى كفّ و دست از دزد رهزننمودى جلد آن زانىّ بى زن
  • سپس بر آن دو تن مى داد قسمت بسان مسلمين از هر غنيمت
  • كند تا دين حق را نيك ترويجزنى از مسلمينشان كرد تزويج
  • چنين بهر گناهانش پيمبرگرفت و كرد جارى حدّ داور
  • نگشت از سهمشان مانع در اسلامنه خارج شد ز بين اهلشان نام
  • بنا بر اين شما مشتى ز اشراركه گشته در كف شيطان گرفتار
  • چو تير گمرهى گرديد پرتابهدف گشتيد بر آن تير پرتاب
  • نپوئيد از چه راه رستگارى ز دين بهر چه نمائيد يارى

منبع:پژوهه تبلیغ

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

No image

خطبه 27 نهج البلاغه بخش 3 : مظلوميّت امام عليه السّلام، و علل شكست كوفيان

خطبه 27 نهج البلاغه بخش 3 به تشریح موضوع "مظلوميّت امام عليه السّلام، و علل شكست كوفيان" می پردازد.
No image

خطبه 182 نهج البلاغه بخش 7 : ياد ياران شهيد

خطبه 182 نهج البلاغه بخش 7 به تشریح موضوع "ياد ياران شهيد" می پردازد.
No image

خطبه 228 نهج البلاغه : ويژگى‏ هاى سلمان فارسى

خطبه 228 نهج البلاغه موضوع "ويژگى‏ هاى سلمان فارسى" را مطرح می کند.
No image

خطبه 200 نهج البلاغه : سياست دروغين معاويه

خطبه 200 نهج البلاغه موضوع "سياست دروغين معاويه" را بیان می کند.
No image

خطبه 11 نهج البلاغه : آموزش نظامى

خطبه 11 نهج البلاغه موضوع "آموزش نظامى" را بررسی می کند.
Powered by TayaCMS