قَدِ اسْتَفْرَغَتْهُمْ أَشْغَالُ عِبَادَتِهِ- وَ وَصَلَتْ حَقَائِقُ الْإِيمَانِ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ مَعْرِفَتِهِ- وَ قَطَعَهُمُ الْإِيقَانُ بِهِ إِلَى الْوَلَهِ إِلَيْهِ- وَ لَمْ تُجَاوِزْ رَغَبَاتُهُمْ مَا عِنْدَهُ إِلَى مَا عِنْدَ غَيْرِهِ- قَدْ ذَاقُوا حَلَاوَةَ مَعْرِفَتِهِ- وَ شَرِبُوا بِالْكَأْسِ الرَّوِيَّةِ مِنْ مَحَبَّتِهِ- وَ تَمَكَّنَتْ مِنْ سُوَيْدَاءِ قُلُوبِهِمْ وَشِيجَةُ خِيفَتِهِ- فَحَنَوْا بِطُولِ الطَّاعَةِ اعْتِدَالَ ظُهُورِهِمْ- وَ لَمْ يُنْفِدْ طُولُ الرَّغْبَةِ إِلَيْهِ مَادَّةَ تَضَرُّعِهِمْ- وَ لَا أَطْلَقَ عَنْهُمْ عَظِيمُ الزُّلْفَةِ رِبَقَ خُشُوعِهِمْ- وَ لَمْ يَتَوَلَّهُمُ الْإِعْجَابُ فَيَسْتَكْثِرُوا مَا سَلَفَ مِنْهُمْ- وَ لَا تَرَكَتْ لَهُمُ اسْتِكَانَةُ الْإِجْلَالِ- نَصِيباً فِي تَعْظِيمِ حَسَنَاتِهِمْ- وَ لَمْ تَجْرِ الْفَتَرَاتُ فِيهِمْ عَلَى طُولِ دُءُوبِهِمْ- وَ لَمْ تَغِضْ رَغَبَاتُهُمْ فَيُخَالِفُوا عَنْ رَجَاءِ رَبِّهِمْ- وَ لَمْ تَجِفَّ لِطُولِ الْمُنَاجَاةِ أَسَلَاتُ أَلْسِنَتِهِمْ- وَ لَا مَلَكَتْهُمُ الْأَشْغَالُ فَتَنْقَطِعَ بِهَمْسِ الْجُؤَارِ إِلَيْهِ أَصْوَاتُهُمْ- وَ لَمْ تَخْتَلِفْ فِي مَقَاوِمِ الطَّاعَةِ مَنَاكِبُهُمْ- وَ لَمْ يَثْنُوا إِلَى رَاحَةِ التَّقْصِيرِ فِي أَمْرِهِ رِقَابَهُمْ- . وَ لَا تَعْدُو عَلَى عَزِيمَةِ جِدِّهِمْ بَلَادَةُ الْغَفَلَاتِ- وَ لَا تَنْتَضِلُ فِي هِمَمِهِمْ خَدَائِعُ الشَّهَوَاتِ- قَدِ اتَّخَذُوا ذَا الْعَرْشِ ذَخِيرَةً لِيَوْمِ فَاقَتِهِمْ- وَ يَمَّمُوهُ عِنْدَ انْقِطَاعِ الْخَلْقِ إِلَى الْمَخْلُوقِينَ بِرَغْبَتِهِمْ- لَا يَقْطَعُونَ أَمَدَ غَايَةِ عِبَادَتِهِ- وَ لَا يَرْجِعُ بِهِمُ الِاسْتِهْتَارُ بِلُزُومِ طَاعَتِهِ- إِلَّا إِلَى مَوَادَّ مِنْ قُلُوبِهِمْ غَيْرِ مُنْقَطِعَةٍ مِنْ رَجَائِهِ وَ مَخَافَتِهِ- لَمْ تَنْقَطِعْ أَسْبَابُ الشَّفَقَةِ مِنْهُمْ فَيَنُوا فِي جِدِّهِمْ- وَ لَمْ تَأْسِرْهُمُ الْأَطْمَاعُ- فَيُؤْثِرُوا وَشِيكَ السَّعْيِ عَلَى اجْتِهَادِهِمْ- لَمْ يَسْتَعْظِمُوا مَا مَضَى مِنْ أَعْمَالِهِمْ- وَ لَوِ اسْتَعْظَمُوا ذَلِكَ لَنَسَخَ الرَّجَاءُ مِنْهُمْ شَفَقَاتِ وَجَلِهِمْ
لغات
ربق: جمع ربقه: حلقه ريسمان.
دؤوب: كوشش در عمل.
اسلّه: اطراف زبان.
جوار: بلند كردن صدا به دعا و تضرع.
همس: صداى آهسته.
انتضال: با تير زدن.
وشيجه: رگهاى درخت.
استهتر بالامر: به شگفت انداخت او را، به انجام عملى تظاهر كرد، حرص ورزيد.
شيك السعى: درجه و مرتبه كوشش.
نسخ: بر طرف كردن، از بين بردن.
ترجمه
پرستش خداوند آنها را از هر شغل و كارى باز داشته است. حقيقت ايمان و معرفت بين آنها و پروردگارشان ارتباط بر قرار كرده است. يقين و باورشان بخداوند عشق و علاقه آنها را نسبت به پروردگارشان شدّت بخشيده است. رغبت و ميل فراوان آنها به آنچه در نزد خداست مانع ميل آنها به چيزهايى كه در نزد ديگران است گرديده است. شيرينى معرفت خدا را چشيده، شراب شوق حق را در جام محبّت او نوشيده اند. ترس از خدا در سرزمين دلشان ريشه دوانيده، پشتشان از بار عبادت خم گرديده است. كثرت ميل و رغبت بخداوند تضرّع آنها را نسبت به حق تعالى كم نكرده است. گردن خاكساريشان را فزونى تقرّب بخدا از بند بندگى رها نساخته است. خود بينى بر گرد آنها نگرديده، تا عبادات گذشته خود را بسيار دانند، (در حقيقت) تضرّع و زارى در پيشگاه عظمت و جلالت حق وقتى براى آنان نگذارده كه نيكيهاى خود را بزرگ بشمارند (به عبادت خود اهميت بدهند)، مداومت بر عبادت و پرستش در اراده استوارشان سستى و فتورى ايجاد نكرده و نقصانى در ميل و طلب آنها بوجود نياورده است. تا از اميدوارى به پروردگارشان باز مانند. طولانى بودن راز و نيازشان، در پيشگاه پروردگار ترى زبانهاى آنها را نخشكانده است. كارهاى ديگرى بر آنها چيره نگرديده، تا آوازهايشان كه به مناجات بلند است كوتاه سازد. در صفهاى عبادت حق شانه هايشان پس و پيش نرفته است (صفت عبادتشان ناهمگونى نداشته، شانه بشانه براى پرستش ايستاده اند) هيچگاه براى آسايش خودشان از امر خداوند گردن فرازى نداشته و كوتاهى نكرده اند. كند فهمى و فراموشيها نمى توانند با عزم ثابتشان بدشمنى برخيزند. فريبها و شهوات نمى توانند همّتهاى آنان را هدف تيرهاى خود قرار دهند. پروردگار صاحب عرش را براى روز بيچارگيشان (روز قيامت)، ذخيره قرار داده اند. آن گاه كه خلق از خداوند بريده و به آفريده ها بپردازند، آنها اميد و رغبتشان بخداوند خواهد بود، آنها به كنه و غايت عبادت حق نمى رسند و از حرص و ولعى كه بعبادت خداوند دارند رجوع نمى كنند. مادّه اميد و بيمى كه از او در دلشان است هيچ گاه كنده نشود. و رشته هاى خوف از خدا هرگز از دلشان بريده نگردد، تا بدان سبب سعى و كوششان سستى پذيرد. اسير و گرفتار طمعهاى بيجاى دنيوى نمى شوند تا جدّ و جهد دنيايى را بر كوشش آخرت بر گزينند، اعمال و عبادات گذشته خويش را بزرگ و با اهميّت نمى دانند، تا به اميد عظمت اعمالشان، خوف و بيم از عذاب الهى از دلشان رخت بر بندد.
شرح
20- قوله عليه السلام: و قد استفرغتهم اشغال عبادته إلى قوله و شيجة خيفته:
سرگرمى به عبادت و پرستش آنها را از هر شغل و كارى باز داشته است.
يعنى فراغت و آسايشى براى كارهاى ديگر جز عبادت ندارند. پيش از اين دانستى كه فرشتگان آسمان، كه اجرام فلكيه را به حركت در مى آورند، اجرامى كه بمنزله بدن ملائك بحساب مى آيد حركتشان حركتى است ارادى كه از روى شوق انجام مى گيرد، زيرا افلاك در حركت فرمانبردارانه خود شبيه فرشتگانى هستند كه واسطه فيض حق ميان افلاك و خداوند متعال اند و كمال عبادت و حركات دائمى پرستش وقت آنها را از پرداختن به كارهاى ديگر پر كرده است، چنان كه در اين باره خداوند فرموده است.
يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ لا يَفْتُرُونَ«» حقايق ايمان بخداوند، تصديق فرشتگان به وجود حق تعالى است، به سبب آن كه فرشتگان شاهد وجود خويش مى باشند بديهى است معرفتى كه بر وجود حق سبحانه و تعالى از مشاهده وجود الهى حاصل شود معرفتى تام و كامل دائمى است، و همواره چنين كمالات بالقوّه اى بفعل در مى آيد، زيرا تصديق داشتن به وجود چيزى كه به دست آوردن آن را واجب بدانى، قوى ترين علّت انگيزاننده بر طلب آن مى باشد. بنا بر اين، ايمان، و تصديق يقينى بر حقانيّت وجودى امرى وسيله جامع و كاملى ميان جوينده و معرفت آن امر و كمال بخشيدن به آن مى شود. و بطور قطع و يقين پويندگان معرفت را عاشق و شيداى مطلوب مى كند، و رغبت و ميل آنها را به آنچه در نزد محبوب است، و نه ديگران، ثبات مى بخشد.
با توجّه به اين كه امام (ع) لفظ «ذوق- چشيدن» را براى تعقّل فرشتگان و لفظ «شرب- آشاميدن» را براى آن معنايى كه از عشق و كمال در ذات ملائكه كمون يافته است استعاره آورده اند، استعاره اوّل را با عبارت حلاوت و شيرينى ترشيّحيه كرده، و از نهايت لذّتى كه از معرفت خداوند براى فرشتگان حاصل مى شود كنايه قرار داده اند چنان كه ذائقه انسانى از شيرينى لذّت مى برد.
استعاره دوّم را هم با ذكر «كأس رويّه» ترشيحيّه كرده است زيرا كمال شرب و آشاميدن در اين است كه با جام سيراب كننده باشد، يعنى جامى كه آشاميدن و سيراب شدن را كفايت كند. اين عبارت كنايه از كامل بودن معرفت فرشتگان نسبت به ديگران مى باشد.
و باز استعاره «قلوب» را با بيان «سويدائها» ترشيحيّه كرده است، زيرا استقرار عوارض قلبى همچون محبّت و خوف، به اين است كه تمام قلب را فرا گيرد و در آن نفوذ و رسوخ كند و عبارت «بوشيجة خيفته» امام (ع) اشاره به علاقه اى است كه به دليل ترس از خداوند، با ذات فرشتگان در آميخته و در آن جاى گرفته است ترس ذاتى ملائكه كمال علم آنها به عظمت پروردگار است.
لفظ «خيفة» براى علاقه باطنى چنان كه گذشت استعاره به كار رفته است، زيرا فرشتگان بهنگام لحاظ عزّت و قهاريّت حضرت حق، خود را در نهايت درجه پست ممكن، مغلوبيّت و تسليم مى بينند.
21- قوله عليه السلام: فحنوا بطول الطّاعة اعتدال ظهورهم:
بر اثر اطاعت طولانى تعادل پشتهاشان به هم خورده، يعنى قدّشان خميده شده است مجازا خميدگى پشت را نشانه كمال خضوع در عبادت و پرستش آنها گرفته است و اين از باب به كار بردن نام مسبّب بجاى سبب است، خميدگى پشت كه مسبّب است بجاى طاعت و بندگى كه سبب آن مى باشد به كار رفته است.
22- قوله عليه السلام: و لم ينفد طول الرّغبة اللّه مادّة تضرّعهم:
خواست طولانى فرشتگان از پيشگاه حضرت حقّ، تضرّع و زارى آنها را، از ميان نبرده و پايان نبخشيده است.
طبيعت كار اين است كه اگر كسى براى خواست امرى و يا انجام كارى به نزد پادشاهى برود و با تضرّع و زارى از او انجام كارى را بخواهد، سر انجام تضرّعش بدليل از بين رفتن منشأ خواست و تقاضايش، پايان مى يابد.
پايان يافتن تضرّعش يا به اين دليل است، كه خواست نفسانى بر مطلوبش از ميان مى رود، هنگامى كه از طلب و خواست خسته شود، و بيش از آن نتواند مشقّت طلب را تحمل كند. و يا به اين دليل است كه مطلوب و مقصودش از ميان برود، بدين لحاظ، كه به مقصود برسد و يا نااميد شود، يعنى مورد تقاضايش بر آورده شود. و يا به كلّى خواستش را رد كنند. در هر حال زمينه تضرّع و زاريش از ميان رفته است.
امّا فرشتگان، زمينه تضرّع و زارى و عبادتشان براى خداوند متعال، بنا به هر دو فرض از بريدن و قطع شدن بدور است و به لحاظ ذات و سرشتشان، منقطع نمى شود به اين دليل كه خستگى و دلسردى از ويژگيهاى تركيبات عنصرى است (فرشتگان تركيب عنصرى ندارند) به لحاظ مطلوبشان هم پايان ناپذير است، زيرا مطلوب و خواست آنها پس از تصوّر عظمت حق، معرفت خداوند مى باشد، و چنان كه دانسته اى مراتب وصول بحق پايان ناپذير و نامتناهى است به همين دليل بمنظور ستايش فرشتگان امام (ع) زمينه تضرّع آنها را بدرگاه حق، سلب ناشدنى دانسته، و لازمه آن پايان نيافتن تضرّع و عبادت آنها در درگاه خداوند مى باشد.
23- قوله عليه السلام: و لا أطلق عنهم عظيم الزّلفة ربق خشوعهم:
تقرّب جويى فراوان فرشتگان بخداوند، گردنشان را بريسمان خضوع بند آورده و آزادشان نگذاشته است.
از ويژگى نزديكان به سلاطين دنيا اين است، كه هر قدر شخص به پادشاه نزديكتر شود، قوّت نفس بيشترى يافته و هيبت سلطان در نظرش كمتر مى شود.
چنين بازتابى بدين لحاظ است كه مدّت پادشاهى، شاهان دنيا تمام شدنى است و بعلاوه سلطنت براى آنها امرى اكتسابى است (نه حقيقى) نزديك شوندگان به سلطان تصوّر همانند بودن خود را با پادشاه دارند. پس رسيدن به پادشاهى را مانند سلاطين براى خود بعيد نمى دانند. ولى سلطنت خداوند بلحاظ عظمت و عزّت و عرفان نامتناهى است، بنا بر اين عارفى كه خواهان تقرّب بخداست، هرگز تصوّر تخفيف يافتن هيبت حق تعالى را نكرده و خشوع و عبادتش نسبت بخداوند نقصان نمى يابد. بلكه هر چه معرفتش در باره حق سبحانه و تعالى افزون شود عظمت و بزرگى خداوند را در نفسش بيشتر احساس مى كند، زيرا در سلوك، عظمت خداوند، با معيار و ميزان عرفان محاسبه مى شود. بنا بر اين هر تغييرى كه در سر منزل عرفان پديد آيد، عظمت آفريدگار بيشتر دانسته مى شود و به همين نسبت، يقين قلبى عارف كامل تر مى گردد، و نقصان و كمبود ذاتى خود را بهتر درك مى كند، و بدين سبب خشوعش كامل، و خضوعش شدّت مى يابد.
امام (ع) لفظ «ربق» را براى آن مقدار از خشوع كه براى فرشتگان حاصل مى شود استعاره به كار برده اند.
24- قوله عليه السلام: و لم يتولّهم الإعجاب الى قوله حسناتهم:
«خود پسندى بر آنها سلطه پيدا نمى كند» عجب و خود پسندى عبارت از اين است كه انسان خود را به تصوّر فضيلتى بزرگ بداند و منشأ چنين حكمى نفس امّاره است كه شخص را بدين پندار، كه چنان فضيلتى خاصّ اوست و صرفا با سعى و كوشش وى به دست آمده است، گرفتار مى سازد، بى آن كه توجّهى به بخشنده نعمتها و عطا كننده فيض، خداوند متعال داشته باشد.
ولى فرشتگان آسمان به دليل غرق بودن در عشق خداوند و مطالعه مستمرّ نعمتهاى وى و قرار داشتن تحت جلال و عزّت حق تعالى، از اوهام و خيالات و از احكام واهى بدورند. بنا بر اين عبادتهاى گذشته خود را زياد ندانسته و آنچه از خير و نيكى به دست آنها صورت پذيرفته باشد بزرگ نمى شمارند.
25- قوله عليه السلام: و لم تجر الفترات فيهم على طول دؤوبهم:
با وجود كوشش فراوانى كه، در طول عبادت و اعمال نيكشان داشته اند، سستى و فتورى بر عزم و اراده آنها وارد نيامده است.
(در جاى خود) ثابت شده است كه فرشتگان آسمان، مدام جرم وجودى خود را، بى آن كه آرامش و سكونى در كار باشد. و فاصله ايجاد كند، در حركت دارند، و رنج و تعبى آنها را به زحمت نمى اندازد. و سستى و فتورى بر اثر اين حركت مدام و هميشه اى پيدا نمى كنند. براى اثبات اين ادّعا بوسيله برهان و استدلال، اصولى است كه در محلّ خود آمده است. اثبات اين موضوع خطبه 91 نهج البلاغه بخش 7 از طريق قرآن آيه كريمه: يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ لا يَفْتُرُونَ، مى باشد كه قبلا توضيح داده شد.
26- قوله عليه السلام: و لم تفض رغباتهم فيخالفوا عن رجاء ربّهم:
چشم اميدى كه به پروردگارشان دارند از عشقشان به حق تعالى نكاسته است مخالفت از چيزى به معناى بازگشت از آن مى باشد (يعنى فرشتگان از محبّت و عشق به خداوند عدول نمى كنند هر چند اميد زيادى به رحمت حق داشته باشند).
چنان كه سابقا توضيح داده شد، علاقه فرشتگان آسمان و شوق آنها به كمال يابى خود، دائمى و ثابت است. بنا بر اين اميدواريشان به بخشنده كمال هميشگى خواهد بود.
لفظ «غيض» در كلام امام (ع) استعاره به كار رفته است.
27- قوله عليه السلام: و لم تجفّ لطول المناجاة اسلات ألسنتهم
طول مناجات و راز و نيازها، ترى زبان فرشتگان را خشك نمى كند.
طول مناجات ملائكه، به معناى توجّه دائمى آنها بذات حق تعالى است.
لفظ «ألسنته» را استعار آورده و آن را با كلمه «الأسلات» ترشيحيّه كرده است، به ملاحظه تشبيه كردن فرشتگان در مناجاتشان به انسانهاى راز و نياز كننده.
خشك نشدن زبانشان بر اثر مناجات، كنايه از عدم سستى، و ناتوانى و رنجورى آنها در عبادت است، زيرا روشن است كه فرشتگان زبانى از گوشت ندارند، تا خشكى بر آن عارض شود.
28- قوله عليه السلام: و لا ملكتهم الى قوله اصواتهم:
عبادت و پرستش، فرشتگان را دچار ضعف نمى كند، تا صدايشان ضعيف شود، و تضرّعشان در پيشگاه حق به آهستگى گرايد.
اين عبارت إمام (ع) بيان منزّه دانستن فرشتگان از خصوصيّات بشرى و ويژگيهاى جسمانى است. به همين دليل، ضعف و ناتوانى خستگى اعضاى به هنگام مشغله زياد و شدّت يافتن كار بر آنها عارض نمى شود.
پيش از اين دانسته شد كه ملائكه آسمان، دچار اين عوارض نمى شوند.
لفظ «اصوات» مانند «السنة» استعاره به كار رفته است.
29- قوله عليه السلام: و لم يختلف فى مقاوم الطّاعة مناكبهم إلى قوله رقابهم:
«شانه هاى فرشتگان در صف عبادت و فرمانبردارى، پس و پيش نمى شود» كنايه از پايدارى و استوارى آنها در اطاعت و فرمانبردارى است.
لفظ «مقاوم» را كه به معنى ده عدد پر، در هر بالى از بالهاى پرندگان مى باشد، استعاره از اطاعت و فرمانبردارى فرشتگان آورده است. دليل اين موضوع خطبه 91 نهج البلاغه بخش 7، مطابق شرحى كه قبل از اين گذشت وجوب اطاعت خدا مى باشد، و از اهمّ عبادات، شناخت و معرفت حق سبحانه، و تعالى و توجّه به اوست.
لفظ «مناكب شانه ها» بمعنى چهار عدد پر، مى باشد، كه پس از «مقاوم» ذاتا در هر بالى قرار دارد. وجه شباهت اين است كه «مناكب» بعد از «مقاوم» قرار گرفته و با نظم و ترتيب و روش خاصّى، كه هيچ گاه از آن وضع مخصوص خارج نمى شود. و بدينسان ذات و جرم ذاتى ملائكه، در سبك و كيفيّت مهمّ عبادى و معرفتى خاصّى كه قرار گرفته اند، دگرگونى و تغييرى پيدا نمى كنند. بلكه در صفّ واحدى منظّم ايستاده، و بدليل استقامت راهشان به سوى حق، گروهى نسبت به گروهى ديگر تخلّف نداشته، پس و پيش قرار نمى گيرند، و در توجّه به حق سبحانه و تعالى از نظام و ترتيب شان چنان كه در خطبه اوّل به هنگام شرح جمله: و صافّون لا يتزايلون، بدان اشاره كرديم خارج نمى شوند.
امام (ع) لفظ «رقاب» و ثنى را نيز استعاره به كار برده است. مفهوم عبارت اين است كه از رنج عبادت، توجّهى به استراحت و آسايش ندارند، تا در انجام اوامر خداوند كوتاهى داشته باشند. مقصود نهايى كلام امام (ع) اين است كه از فرشتگان احوال و خصوصيات بشرى مانند: خستگى استراحت و... را نفى كنند، زيرا اين امور از ويژگيهاى جسم و ابدان مى باشد.
30- قوله عليه السلام: و لا تعدو الى قوله الشّهوات:
شما پيش از اين معناى غفلت و بى خبرى را دانسته ايد (پس تكرار آن لزومى ندارد) و امّا معناى بلادت و كند فهمى، طرف تفريط فضيلت ذكاوت و تيز هوشى است، ذكاوت و بلادت هر دو از ويژگيهاى بدن بوده و از طريق جسم حاصل مى شوند، شهوات و خواسته هاى نفسانى نيز امورى وابسته به بدن مى باشند. چون فرشتگان آسمان از جسم و جسمانيات بدورند، پس هيچ يك از امور فوق بر قصد و توجّهشان به حق عارض نمى شود، غفلت و بلادتى در آنها نيست، تا موجب دورى فرشتگان از توجّه به خداوند شود و شهوات همّت آنها را با تيرهاى فريبشان هدف نمى گيرند.
لفظ «انتضال» كه بمعنى رمى كردن با تير مى باشد، از جاذبه هاى كمياب شهوانى است كه، نفس ناطقه انسانى را بدام انداخته، و آن را با خوارى و ذلّت به قرارگاه دوزخ سوق مى دهد.
31- قوله عليه السلام: قد اتّخذوا الى قوله برغبتهم:
امام (ع) با جمله «بيوم فاقتهم» (روز بيچارگى و بى چيزى فرشتگان) اشاره بحالت نيازمندى آنها در كمال بخشيدن بخود، بجود و بخشش خداوند كرده است، هر چند اين نيازمندى حالت دائمى ملائكه است و پروردگار ذخيره و پناهگاهى است كه همواره بوى رجوع مى كنند.
و همچنين با جمله: عند انقطاع الخلق الى المخلوقين نيز به حالت نياز و حاجت آنها به خداوند اشاره كرده است، زيرا آفريدگار عالم گنجينه آنهاست و در نيازمنديهايشان به سوى وى روى مى آورند. تحقّق قصد فرشتگان، به ميل و رغبتى است كه در صورت نياز بدرگاه وى نشان مى دهند.
32- قوله عليه السلام: لا يقطعون الى قوله و مخافته
«به نهايت عبادت خداوند دست نخواهند يافت» چون نهايت عبادت خداوند رسيدن بدرجات كمال معرفت الهى مى باشد، و درجات معرفت خداوندى بى نهايت است، به نهايت عبادت و پرستش حق رسيدن ممكن نيست. فرشتگان كه غرق دوستى خدا بوده و به كمال عظمت پروردگار واقفند. از كمال و تماميّت جود خداوند برترين خواست و پرسودترين امر را طالبند، قطع جود و بخشش حق تعالى و محروم ماندن از فيض الهى را بزرگترين هلاكت و نابودى مى شمارند، و بدين لحاظ ناگزير اميدواريشان در پيشگاه خداوند، ادامه مى يابد، و خشوعشان بدليل نيازمندى بوى فزونى مى گيرد، و جزع و فزعشان از محروم ماندن، بيشتر مى شود.
همين اميدوارى و ترس، زمينه تظاهر به عبادت آنها را فراهم مى آورد، و لزوم طاعت و فرمانبردارى فرشتگان را در مراجعه به خداوند از ته دل قوّت مى بخشد.
بنا بر اين شگفت زدگى و جلوه عبادت و نيايش آنها هرگز پايان نمى يابد.
33- قوله عليه السلام: لم تنقطع اسباب الشّفقة عنهم فينوا فى جدّهم
«هيچ گاه علّت ترس فرشتگان از ميان نمى رود، پس جديّت و كوشش آنها بر عبادت سستى نمى گيرد» شفقتى كه در كلام امام (ع) به كار رفته، اسمى است كه از «اشفاق» گرفته شده است معناى سخن حضرت اين است كه اسباب ترس فرشتگان و نيازمنديشان به عطا و بخشش الهى در قيام براى كمال بخشيدن به وجودشان، پايان نيافته و قطع نمى شود. زيرا حاجت ضرورى بغير، هم مستلزم ترس است، كه مورد خواست تأمين نگردد و هم موجب لزوم طاعت و فرمانبردارى و روى آوردن به عبادت، تا زمينه بخشش وجود را فراهم آورد. (با توجّه به توضيح فوق) چون نيازمندى فرشتگان به حضرت حق دائمى است، كوشش آنها در عبادت هميشگى خواهد بود.، پس سستى و سهل انگارى در ملائكه حق، نخواهد بود.
34- قوله عليه السلام: و لم تأسرهم إلى قوله اجتهادهم
طمعهاى دنيوى فرشتگان را اسير خود نمى گرداند تا دنيا را بر آخرت ترجيح دهند.
امام (ع) بعضى از اوصاف بشر را از فرشتگان سلب كرده است. چه بسيارند نيايش گرانى كه، مختصر چيزى از منافع و زيباييهاى دنيوى آنها را از جديّت و كوشش در راه خداوند باز داشته، سعى و كوشش دنيوى را براى تحصيل زينتهاى آن بر عبادت براى به دست آوردن سعادت آخرت و دنياى باقى ترجيح داده و مال دنيا را برگزيده اند. چنان كه دانستى اين انتخاب از جاذبه هاى شهوات و غفلت و بى خبرى از دنياى ديگر است. فرشتگان از شهوات مبرّا و پاك اند و اسير طمعهاى دروغين نمى شوند.
لفظ «اسر» براى جلودارى طمع تا دستيابى به اشياى مورد علاقه و خواست، استعاره به كار رفته است.
35- قوله عليه السلام: و لم يستعظموا ما مضى من اعمالهم الى قوله وجلهم
فرشتگان اعمال (عبادى) گذشته خود را بزرگ نمى شمارند.
معناى اين جمله شرطيّه امام (ع) اين است، كه اگر فرشتگان اعمال خود را بزرگ بدانند، لازمه اش اين است كه اميد ثواب بزرگى از عبادت خود داشته باشند.
چنين اميدواريى خوف و ترس آنها را نسبت بخداوند از بين مى برد. اين طرز پندار بمثل، چنان است كه شخصى براى پادشاهى كارى انجام دهد و در نزد خود آن را بزرگ تصور كند، و خود را مستّحق بالاترين پاداش بداند، همين انديشه او را وادار به دست درازى حقّ سلطان و بى اعتنايى به وى كند، و در نهايت خوفى كه از سلطان داشت سبك و بى اهميّت تلقّى كند. در نتيجه چنين پندارى، هر قدر خدمت خود را زياد و بزرگ بداند، اعتقاد بيشترى بنزديك بودن با سلطان پيدا مى كند، اين پندار هر مقدار بيشتر در نفس او قوّت بگيرد، به همان نسبت از ترسش كاسته شده و هيبت پادشاه در نظرش كم مى شود. ولى خوف و ترس فرشتگان از جناب حق دائمى است چنان كه خداوند متعال خود فرموده است: يَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ«» از توضيح فوق نتيجه مى گيريم كه فرشتگان عبادات گذشته خود را بزرگ نمى شمارند تا ترس از خداوند در دل آنها كم شود.
|