كلمات كليدي : رهبر، رهبري، رهبري تخصصي، رهبري ارشادي، رهبري فرهمند، رهبري اجرايي، رهبري مقتدر، رهبري دموكراتيك، رهبر بي قيد
نویسنده : مصطفي همداني
واژه "leader" در لغت بهمعنای رهبر، پیشوا، فرمانده، سرور و سرکرده است. و "Leadership" نیز بهمعنی رهبری، توانایی رهبری و مقام رهبری است.[1]
سایدنبرگ و سنودوسکی (1976) "رهبر" را عضو گروهی دانستهاند که بیش از هر کس بر اعضای دیگر گروه نفوذ دارد.[2] "رهبری" هم فرآیندی است که تعاریف مختلفی برای آن گفته شده و جامعترین آنها تعریفی است که روانشناسان اجتماعی ارائه نمودهاند: «رهبری عبارت از فرایندی است که بهوسیله آن یکی از اعضای گروه (رهبر گروه) بر سایر اعضای گروه تأثیر میگذارد و این تأثیر در جهت دستیابی به اهداف ویژه گروه است.»[3]
رهبری از پدیدههای مهم گروهی است و در اغلب اجتماعات و در اعصار مختلف به صور گوناگون وجود داشته است. مطالعه درباره رهبری به روش علمی قدمت چندانی ندارد. به نظر میرسد از اولین تحقیقاتی که در این مساله ذکر شده است، همان تحقیقی است که کورت لوین (Kurt Lewin: 1890-1947)، لیپیت(R. Lippit) ، و وایت (R. K. White) درباره انواع روشهای رفتاری -که در محیطهای مختلف اجتماعی ظاهر میشود- انجام دادهاند و "اتو کلاینبرگ" در کتاب روانشناسی اجتماعی به این تحقیق و محیطهای سهگانه محیط استبدادی یا محیط خودرأیی، محیط دموکراتیک و محیط آشفته که برای آزمایش ایجاد کرده بودند، اشاره میکند.[4]
در ارتباط با اهمیت رهبر در اجتماع، گروه و سازمان، لندن (1978) معتقد است پایداری و برپایی سازمان بیشتر به کیفیت رهبری آن وابسته است تا به هر رویداد و پدیده دیگر.[5]
ارتباط هستیشناختی رهبر، رهبری و گروه
درباره اهمیت ارتباط رهبر و گروه همین بس که بدون گروه، اصلاً رهبر، هستی نخواهد یافت و «بدون گروه، رهبری مفهوم خود را از دست میدهد.»[6] پس «رهبری را باید تلاش جمعی محسوب داشت»[7] که بهنوعی محصول کنش متقابل اجتماعی است. «رهبران در خلاء زندگی نمیکنند. رهبری یک نقش پیچیده است و نهتنها شامل نفوذ بلکه شامل بسیاری از انواع گوناگون تعامل بین رهبران و پیروان نیز هست. پس رهبری همانند سایر روابط اجتماعی ماهیت تقابلی دارد. رهبران در پیرامون خود اثر میگذارند و همچنین آنها تحت تأثیر پیروان خود قرار میگیرند.»[8] بنابراین، رهبری نیروی خود را از طریق پیوند با نیازها و مقتضیات زمان و پیوستگی با اعضای گروه بهدست میآورد.[9] حتی رهبری فرهمند نیز پس از پذیرش گروه است که در موقعیت رهبری پذیرفته میشود و اقتدار و فرماندهی او تحقق مییابد.
صفات رهبر
کارکرد اجتماعی رهبر در گروه، بستگی به شایستگیهای خاصی است که روانشناسان شخصیت و اجتماعی به تحلیل آنها پرداختهاند و البته تحقیقات جامعهشناختی خاصی نیز جهت نیل به صفات رهبر انجام گرفته است. برخی پژوهشگران چنین فکر میکردند که «رهبران برجسته گذشته مانند الکساندر کبیر، لینکلن، ملکه الیزابت و ... از جنبههای گوناگونی با انسانهای معمولی متفاوت بودهاند. این قبیل مشاهدات، پژوهشگران اولیه را به تنظیم یک نظریه رهبری به نام "نظریه بزرگمرد" رهنمود ساخت. بر اساس این نظریه، رهبران بزرگ، صفات ویژهای دارند که آنها را بیشتر از انسانها جدا میکند. بهعلاوه این صفات در طول زمان و در میان فرهنگهای مختلف ثابت میماند بهطوری که همه رهبران بزرگ، صرفنظر از اینکه چه وقت و کجا زندگی کردهاند، در خصوصیات معینی به یکدیگر شباهت دارند. محققان اولیه در بررسیشان شکست خوردند و نتوانستند فهرستی از صفات را تنظیم کنند، اما در سالهای اخیر وضعیت تغییر کرد و روشهای پیشرفته، درک بهتری از ابعاد شخصیتی انسان را برای محققان فراهم آورده است. محققان به این نتیجه رسیدهاند که رهبران از جنبههای مهم و متعددی با دیگران تفاوت دارند.»[10]
اگر بخواهیم صفات لازم برای یک رهبر جهت انجام وظایف خود را بررسی کنیم، به این موارد میتوانیم اشاره کنیم:
- آگاهی کامل از شرایط اجتماعی و عینی جامعه و مقتضیات زمان خود داشته باشد و صرفاً با اتکا به ذهنیات خود تصمیم نگیرد. رهبر و یا مدیری که بدون توجه به این عوامل تعیینکننده و تنها با توجه به آرزوها و ذهنیات خویش عمل نماید، در دام تفکرات ایدهآلیستی گرفتار میآید؛[11]
- سایق (میل به پیشرفت همراه با عزم و اراده بالا)؛
- اعتماد به نفس؛
- خلاقیت و انگیزش رهبری (میل به اِعمال قدرت بر دیگران)؛
- توانایی شناسایی فعالیتها یا رویکردهای مورد نیاز در موقعیتهای معین و سپس عمل کردن بر اساس آنها که شاید مهمترین ویژگی منحصر به فرد رهبران باشد.[12]
وظایف رهبری
در گروههای کوچک، رهبر، از لحاظ نقش رهبری، دارای دو وظیفه است که گاه مشترکاً بر عهده یک نفر گذاشته میشود. این وظایف، بر اساس تحقیقاتی که پیرامون گروههای خانوادگی بهعمل آمده، بهعنوان وظایف بیانی و وظایف ابزاری مشخص شدهاند:
الف) وظایف بیانی (Function Expressive)؛ بر نگرشهای اجتماعی- عاطفی تکیه دارد. و رهبر را بهمثابه زبان گروه و روح گروه تلقی میکند که کنشهای متقابل میان افراد خارج از گروه بهعنوان، نماد یا سمبل گروه شناخته میشود و تمامی ارزشهای آن را در خود متمرکز میسازد.
ب) وظیفه ابزاری (Function Instrumental)؛ این وظیفه اساساً در پی یافتن راهحلهای مربوط به مسایل گروه است. وجود این دو وظیفه برای رهبر اهمیت فوقالعادهای دارد و حتی گاهی این وظیفه میان دو نفر از افراد گروه تقسیم میشود. در چنین شرایطی یکی از آن دو بهعنوان کارشناس به مسایل گروه میپردازد و قادر خواهد بود راهحلهای متناسب با تواناییهای فکری و شناختیاش را عرضه کند. نفر دوم فردی است که با اندیشههای درونی گروه برخورد میکند. او معمولاً از مهارتهایی در مناسبات انسانی برخوردار است و در عین حال، عامل وحدتبخش گروه است و این وحدت و یگانگی را به خارج از گروه نیز بازتاب میدهد.[13]
شاید بتوان اهم وظایف رهبری را به شرح زیر خلاصه کرد:
- شناسایی نیروهای گروه مورد رهبری و برآورد واقعبینانه امکانات آن؛
- آگاهی از تحولات و نیازهای زمان و توجه به پیشرفت علوم و فنون؛
- تشخیص نیازهای گروه مورد هدایت در جهت رشد و پیشرفت آن؛
- طراحی استراتژیای که دربرگیرنده هدفهای درازمدت رهبری میباشد و در عین حال بدون دوراندیشی و توجه به تحولات آینده انجام آن بهدرستی امکانپذیر نمیشود.
- تعیین هدفهای مقطعی نیل به آنها، راه هدایت بهسوی استراتژی را هموار میسازد و در عین حال میتوان تعیین این هدفها را به زمانبندی تحقق هدفهای دراز مدت تعبیر کرد.
- توجه به چگونگی ارتباط رهبری با گروه هدایتشونده و کوشش در جهت ایجاد پیوند دائمی و ناگسستنی بین رهبری و گروه از طریق تفهیم منطق رهبری.
- توجه به شرایط زندگی و محیط کار گروه هدایتشونده.
- بسیج نیروهای موجود در بین گروه هدایتشونده و ترغیب آنان به فعالیت در امور مختلف.
- ایجاد تعادل و هماهنگی بین فعالیتهای مختلف گروه در جهت تبدیل تلاشهای پراکنده به کوشش کلی و جهتدار.[14]
انواع رهبری[15]
1. رهبری تخصصی و ارشادی (Instrumental & Expressive Leadership)؛ رهبر تخصصی یا ابزاری به آن نوع رهبر گفته میشود که گروه را سازمان داده، اداره میکند، اهداف گروه را در نظر دارد و از مسئولیت خود در طراحی وسایلی که برای رسیدن به اهداف بهکار میرود، کاملاً آگاه است. رهبر ارشادی به رهبری گفته میشود که گرایشهای خوب و هماهنگی را در کیان گروه ایجاد میکند. در این نوع رهبری، روحیه گروه در بالاترین سطح حفظ میشود و ناهماهنگی داخل گروه به حداقل خود تقلیل مییابد و از هرگونه شکاف در داخل گروه جلوگیری میشود.
2. رهبری فرهمند و رهبری اجرایی؛ رهبری فرهمند در جنبش اجتماعی میتواند تودههای مردم را در حمایت از آرمانها و اهداف جنبش بسیج کند. رهبر فرهمند ممکن است عضو طبقهای باشد که میکوشد وضع خود را بهبود بخشد و به تحرک صعودی نایل آید، یا ممکن است عضو طبقه ممتازی باشد. کارکرد عمده رهبر ایجاد شور و اشتیاق و برانگیختن هیجان پیروان و ترغیب آنان به وحدت است.
اما نقش رهبر اجرایی با نقش رهبر فرهمند بسیار متفاوت است. توجه رهبر اجرایی باید به امور عملی از قبیل سازماندهی جنبش، تفویض وظایف و مسئولیتها، عضوگیری و تأمین بودجه جنبش از طریق گردآوری اعانه و روابط عمومی، معطوف باشد.
در جنبش استقلالطلب هند، "مهاتما گاندی" یک رهبر فرهمند و "جواهر لعل نهرو" یک رهبر اجرایی بود. رهبران حقوق مدنی سیاهپوستان در آمریکا از قبیل مالکوم ایکس و مارتین لوتر کینگ جزء رهبران فرهمند بودند.
رهبر فرهمند در آغاز جنبش تجلی میکند و در میان پیروانش شور و هیجان برمیانگیزد و آنان را به وحدت در جنبش ترغیب میکند. پس از مدتی جاذبه رهبر فرهمند فروکش میکند و رهبر اجرایی پا به عرصه میگذارد. رهبر اجرایی به اعضای جنبش کمک، و آنان را راهنمایی میکند، وظایف و مسئولیتها را تعیین مینماید، اعضای جدیدی را جذب جنبش میکند، بودجهها را افزایش میدهد و میکوشد تصویر مثبتی از جنبش اجتماعی در میان عموم ملت ارائه دهد.
مردم زمانی میتوانند بهدرستی نارضایتی خود را ابراز دارند یا به اقدام مناسب دست بزنند که تشکیلات ایجاد کنند و برنامهای برای عمل داشته باشند. رهبر محور طرح اجرایی اعضای جنبش را سازمان میدهد. بدون وجود رهبر افراد نمیدانند که افراد دیگری نیز هستند که با آنان مسایل مشترکی دارند و مایلند که به آنان بپیوندند. رهبر پیوند میان اعضای جنبش را تحکیم میبخشد و نارضایتی آنان را بهگونهای جلوه میدهد که حکومت و بقیه اعضای جامعه برانگیخته میشوند تا از این جنبش اجتماعی حمایت کنند.
سبکهای رهبری (Styles Leadership)
کورت لوین در دهه 1930 سه سبک رهبری را شناسایی کرد.[16] این سه سبک، بر اساس صفات شخصیتی رهبر شکل میگیرند و مورد مطالعه روانشناسان اجتماعی قرار گرفتهاند:
- رهبر مقتدر یا رهبری آمرانه (Authorian Leader)؛ که همه تصمیمات را شخصاً میگیرد و به دیگران دستور میدهد که فقط تصمیماتش را اجرا کنند.[17]
- رهبر دموکراتیک (Democratic Leader)؛ که اندیشهها و پیشنهادهای اعضای گروه را برای رسیدن به اهداف گروه و سازمان، مبنای تصمیمات خود قرار میدهد و تصمیمها براساس اتفاقنظر گروه گرفته میشود.[18] در ازمنه قدیم افراد گروه به شخص رهبر اعتماد میکرد، امروزه بر منطق رهبری متکی هستند و به خود اجازه میدهند که منطق رهبری را درک کنند، آن را تجزیه و تحلیل نمایند.[19] گستره طیف نظریات در سازمانها بر اثر رشد فکری و دانش افراد گروه حاصل میشود و مشارکت آنان در امر رهبری و در نتیجه حصول رهبری جمعی را موجب میگردد و همانطوری که اشاره شد سبب میشود که گروه بهجای اعتماد به شخص رهبر به منطق رهبری تکیه نماید، کلیه این تغییرات ایجاب مینماید که امر رهبری متکی بر منطق و روشهای علمی باشد. از اینرو، امروزه دیگر نمیتوان رهبری را یک امر سنتی و آسان تلقی کرد که گذشت زمان و سالخوردگی و یا اعتبار مالی و دانش بهتنهایی آن را نصیب رهبران سازد.[20]
- رهبر بیقید یا بیمسئولیت (Laissez Faire Leaders)؛ به شخصی گفته میشود که معمولاً دنبال منافع خاصی است و اداره سازمان به بهترین نحو ممکن، برای او در اولویت نیست.[21]
دو نوع رهبر مقتدرانه و بیقید، در جوامع سنتی و گروههای کوچک دیده میشوند. اما امروزه، رهبری دموکراتیک است که مورد پذیرش افکار عمومی است.
البته گرچه رهبری دموکراتیک امروزه دارای مقبولیت عامه است اما دارای یک عیب مهم است. «عمدهترین عیب رهبری دموکراتیک این است که تصمیمگیری سریع و کارآمد در آن، غالباً دشوار است.»[22] زیرا کارکنان سطوح گوناگون اجازه دارند در فرایند تصمیمگیری شرکت جویند و همین باعث مشکلاتی میشود. چون اگر سازمانها بخواهد به اهدافش برسد، باید تصمیمات بهسرعت گرفته شود، تا سیاستهای سازمان نیز بهسرعت به اجرا درآید. اگر قرار باشد تصمیمگیری در مدتزمان کوتاهی گرفته شود، تصمیمگیری دموکراتیک ناممکن است.[23]
نگرش جنسیتی به مسئله رهبری و مدیریت
طبق تحقیقات خانم آلیس ایگلی و همکارانش (1995)، مردان در رهبری تکلیفمحور که موفقیت از لوازم آن است مؤثرتر عمل میکنند و زنان در نوع رهبری عاطفی-اجتماعی از خود بیشتر موفقیت نشان دادهاند در حال حاضر روانشناسان در اثربخشی مدیریت و فرهنگسازی همکاری مرد و زن در مجاورت یکدیگر را توصیه میکنند.[24]
همچنین دو پژوهشگر به نامهای هالندر و جولیان (1970، 1978) مطالعاتی در رابطه با رهبری انجام دادهاند که درباره نگرش و ارزیابی مردم از رهبری زن و مرد مینویسند:
«رهبران زن کمنفوذتر از رهبران مرد تصور میشوند هر چند که عملکرد دو جنس در هر موقعیت ممکن است یکسان باشد. رهبران مرد وقتی شکست بخورند در مقایسه با رهبران زن مورد انتقاد و قضاوت تندتری قرار میگیرند. در عین حال پیروان زنان منفیتر از پیروان مردان مورد ارزیابی واقع میشوند. بیشتر مردم رهبری سنتی که به مرد تعلق دارد را مناسب زنان نمیدانند.»[25]