دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

غلات اهل سنت

No image
غلات اهل سنت

نویسنده : سيد حسين ميرنور الهي

كلمات كليدي : غالي، غلات، غلو ، شرك، حلول

بحث پیرامون فرق غلات و غالیان در طول تاریخ اسلام یکى از مهمترین مباحثی است که هنوز بسیارى از جهات آن ناشناخته باقى مانده­است؛ در صورتى که تحقیق پیرامون کشف آنها می­تواند راهگشاى بسیارى از مسایل اعتقادى، سیاسى و تاریخى باشد. ناگفته نماند که دشمنان شیعه نیز به تلاش ناجوانمردانه خود در جهت محکوم کردن شیعه و افکار آنان که بر گرفته از مکتب اهل­بیت(ع) بود ادامه دادند و تلاشهاى خالصانه ائمه اطهار(ع) و علماء شیعه را در جهت غلو زدائى از شیعه و دین نادیده گرفتند و جریان غلو را بهانه خوبى براى کوبیدن شیعه یافتند و در طول تاریخ کتابهاى خود را از نسبت غلات به شیعه و تبلیغ در جهت فرقه سازى با گرایشهاى کلامى غالى پر نمودند و بدین ترتیب به محکوم کردن شیعه و اثبات حقانیت خود پرداختند. اما باید دانست علاوه براینکه غلو در مکاتب اهل­سنت نیز بوده، از دامن عقائد حقه شیعه مبراست. مکتب اهل­سنت باید پاسخگوی اعتقادات گزافی باشد که در عهد افراط حدیث­گرائی دچار شده­اند. این افراط منجر به غلو در حق افرادی است که تهی از شأنی والا و بلند مرتبه می­باشند. اینک به بررسی برخی فضائل و اعتقادات گزاف نزد اهل­سنت می­پردازیم .

غلو

معنی لغوی غلا، برتری دادن و تجاوز هر چیزی از حد خود است.[1] اما وقتی این کلمه در ظرفیت دین به صورت نهی بکار می­رود به این معناست که حدود اعتقادی در دین حفظ شود و از آن تجاوز نشود؛همانطور که خداوند در خطاب به اهل کتاب با ( لا) نهی از این تجاوز نهی می­کند: یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فی‌ دینِکُم[2] سپس بیان می­نماید که نسبت به خداوند غیر از حق نگویید. از اینجا به بعد به رسالت مسیح فرزند مریم(ع) و بیانی از خلقت او پرداخته. نفی شرک با انکار فرزند داشتن خدا و نیزخدایان سه گانه در ادامه آیه بیان می­شود. واضح است که خداوند عقیده مسیحیت را مبنی براینکه وی فرزند خداست را غلو در دین می­شمرد. با این بیان معلوم می­شود که غلو و تجاوز نمودن اعتقادی از حدی که منجربه کفر می­شود، در ادیان دیگر نیز بوده­است. علاوه بر مسیحیت، یهود نیز از آسیب غلو در امان نماند و قائل شدند که عزیر فرزند خداست. خداوند این دو اعتقاد غلو آمیز را در ردیف آیین­های کفر آمیز گذشتگان معرفی می­کند.[3]

غلو در اسلام

در اسلام نیز عده­ای منحرف هم چون یهود و مسیحیت به این آسیب اعتقادی دچار شدند. این انحراف در مذاهب و فرق مختلف اسلامی حضور دارد و مخصوص به تشیع نیست. به عنوان نمونه در غیر تشیع، راوندیه (عباسیه) قائل به الوهیت منصور دوانقی بودند و برخی قائل به الوهیت ابومسلم خراسانی و نیزکیالیه و کاملیه و حارثیه و حلاجیه و.....از دیگر فرق غالی منحرف شده از مذاهب اهل­سنت می­باشند معمولا ایشان معتقد به الوهیت رهبران خویش بوده­اند. همچین معتقدین به حلول و اتحاد و یا وحدت اشیاء با خدا، در هر مکتب و مذهبی از جمله تشبیه کنندگان و غالیان محسوب می­شوند. پس غلات در تمام مذاهب و مکاتب رشد نموده­اند.

زمینه غلو در اسلام

امامت در تشیع از اصول اعتقادی مهم است. امام در این مکتب مبین تشریع و تکوین می­باشد و هر جا که لازم دانسته­اند به بیان حقائق تشریعی و تکوینی پرداخته­اند. اما محبت بیش از حد به امام موجب انحراف برخی افراد از حقیقت توحید شد، مانند اینکه عده­ای قائل به الوهیت امیرالمومنین علی(ع)شدند. اما در دوره امام­صادق(ع) و نیز غیبت صغری شاهد بروز موجی از غلات به انگیزه سیاسی هستیم. در مذهب اهل­سنت، عقاید غالیان معمولا به خلفاء خویش تعلق نمی­یافت؛ زیرا این خلفاء از شأن قابل توجهی که بشود بر آن غلو نمود، تهی بودند. گرچه اهل­سنت کمتر به الوهیت خلفایشان قائل شدند، اما فضائل غلو آمیزی را برای خلفاء و بزرگان خویش ساخته و به آنها معتقد شدند تا کمی از افت شخصیت رهبران خویش جلوگیری کنند. در این باره جعل حدیث و دروغ پردازی ملازم با فضائل غلو آمیز و گزاف است و در واقع این مطالب جز داستان سرائی­های خرافه­ای ماهیت دیگری ندارند. جعل حدیث عامل اصلی غلو در فضائل و کراماتی است که اهل­سنت نقل می­کنند و گویا اعتقاد باطلی که به عدالت صحابه داشتند توجیه کننده تمام کرامات دروغین و خلاف عقل برای صحابه و تابعین است. از این رو با طیف وسیعی از خرافات در مکتب اهل­سنت روبرو هستیم. از سوئی عدم دسیابی اهل­سنت به امام معصوم و برحق علاوه بر نیاز و کشش به سوی حقائق باعث بروز عرفان و تصوف در اهل­سنت شد. عرفان به دلیل مبانی خود مانند تشبیه و تجسیم و حلول و اتحاد و وحدت موجب بوجود آمدن فرق غلو آمیز در اهل­سنت شد.

اولین تفکر غلو آمیز

در اسلام اولین تفکر غلو­آمیز را باید نزد اهل­سنت دنبال نمود. این تفکر با انکار وفات رسول الله(ص) پدید آمد. این افراد را محمدیه می­نامند.[4]

عمر بن خطاب برای اهداف سیاسی از این تفکر بهره جست و برای مدتی منکر وفات رسول اکرم(ص) شد و می­گفت: به خدا قسم هر کسى که بگوید رسول الله(ص) وفات نموده­است، او را می­کشم. ایشان وفات ننموده بلکه او نزد خداست و فقط از ما پنهان شده­است، همانند موسى(ص) که چهل شب از قوم خود پنهان بود. بخدا سوگند که رسول­الله(ص) به قوم خود مراجعت می­کند، همانگونه که موسى بازگشت و دستها و پاهاى مردانى را قطع کرد.[5] او با این کلمات جرقه اولین افراط ­گرائی را برای شعله ورشدن اعتقادات گزاف و خلاف واقع روشن نمود و راه تاریک و ظلمانی غلو را هموار کرد.

فضائل غلو آمیز

بعد از جریان منع کتابت حدیث که به انگیزه شومی دامنگیر جامعه اسلامی شد، شاهد جعل حدیث یهودی زاده­ها و محبین معاویه و بنی­امیه هستیم. شعبه مهمی از جعل حدیث را اعتقادات غلو آمیز تشکیل می­دهد. این افراد کوشیده­اند برای افرادی چون ابوبکر و عمر و عثمان و معاویه و حامیان ایشان فضائلی جعل کنند تا امت اسلامی را در جهت حکومت این افراد توجیه کنند. سپس در قرن دوم جریان افراطی حدیث­گرائی به شدت فضائل گزاف را برای خلفاء و فقهاء اهل­سنت ادامه داد. به برخی از این فضائل جعلی و کرامات گزاف اشاره می­کنیم. شیخ عبدالرحمن صفوری از علمای شافعی، در کتابی به نام نزهة المجالس، می­گوید:[6]

1. خداوند روز قیامت به صورت برای همه بندگانش تجلی عمومی دارد اما برای ابوبکر تجلی خاص دارد.

2. به نقل از عمر: خداوند در شبی که ابوبکر متولد شد بر بهشت عدن تجلی نمود و به عزت و جلال خود قسم خورد که جز دوستاران این مولود را داخل بهشت نکنم.

3.ابوبکر بدون حساب داخل بهشت می­رود.

4. به ابوبکر می­گویند داخل بهشت شو. جواب می­دهد که من هرگز وارد بهشت نمی­شوم تا اینکه دوستداران من وارد شوند.

5.اسم ابوبکر در وسط خورشید نوشته شده است و هر روزی که خورشید مقابل کعبه واقع می­شود از حرکت باز می­ایستد و فرشته­ای ماموراست که خورشید را به حق نامی که در اوست قسم دهد تا خورشید عبور کند.

6. اهل­سنت در تفسیر کلام خداوند (فاخلع نعلیک إنک فی الوادی المقدس[7]) اینگونه بیان می­کنند که: خاک وادی مقدس که در آن موسی باید کفشهایش را در می­آورد، خاکی است که جسد ابوبکر از آن خلق شده­است.

7. شب معراج رسول الله (ص)در هر آسمانی فرشته­ای را به صورت ابوبکر می­دید.

8. یکی از اصحاب شیخ­الاسلام ناصر­الدین در خواب از اوسوال نمود که وقتی مُردی، بر تو چه گذشت؟ گفت: وقتی من مُردم و مرا وارد قبر کردند، دو ملک آمدند و شروع کردند از من به حساب و کتاب کردن که چه کار کردی؟ یک دفعه دیدم جناب مالک بن انس وارد شد و یک تشر زد به این دو ملائکه و گفت: شما از مثل این شیخ­الاسلام باید سؤال کنید!؟ دور شوید از او، این ملائکه به خود لرزیدند و دور شدند.[8]

9. یک روز مردی از دنیا رفته بود و رسول­اکرم(ص) می­خواست برای او نماز بخواند، جبرئیل گفت: برای او نماز نخوان. رسول­اکرم(ص) هم برگشت و نماز نخواند. ابوبکر آمد و گفت: یا رسول­الله! بر او نماز بخوان، من از او جز خیر ندیدم؛ جبرئیل آمد و گفت: یا رسول­الله! بر او نماز بخوان، چون شهادت ابوبکر مقدم بر شهادت من است.[9]

10.ستونی از نور برای خداوند است که در آن نوشته شده­است: لا إله إلا الله ،محمد رسول الله(ص)،أبو بکر الصدیق. [10]

11. ابوبکر در هنگام مرگ گفت: من را به سوی قبر رسول­الله(ص) حمل کنید و بر رسول سلام دهید و برای من اجازه وارد شدن بگیرید. وقتی این امور را انجام دادید صدایی را خواهید شنید که می­گوید: دوست را بر دوست وارد کنید؛ پس من را نزد قبر رسول­الله(ص) دفن کنید و لحدش را با لحد من متصل کنید.[11]

12. عمر بن خطاب در مدینه مشغول خواندن خطبه نماز جمعه و آیات قرآن بود؛ ناگهان سه مرتبه گفت: یا ساری الجبل. همه ماندند که چه اتفاقی افتاده؛ بعد از نماز از او پرسیدند که چه شد وسط خطبه این چنین گفتی؟ گفت: در حین خطبه خواندن، یک نگاهی کردم به ملکوت زمین و زمان، دیدم لشکری که برای فتح نهاوند فرستادیم، نزدیک است دچار محاصره شود. فرمانده را که شخصی به نام ساری بود را صدا زدم که بیائید به طرف کوه و از یک طرف با دشمن بجنگید، تا آنها از 4 طرف حمله نکنند؛ آنها هم آمدند به سمت کوه و جنگیدند. بعد از 3 ماه که لشکر آمد به مدینه، سؤال کردیم که آیا این قضیه را شما هم دیدید؟ گفتند: بله، در فلان روز در بیابان نهاوند بودیم که صدای عمر در فضا طنین انداز شد و همه لشکر هم صدای او را شنیدند و او از مدینه صدا زد: یا ساری الجبل، و اگر صدای عمر نبود همه از بین رفته بودیم و این پیروزی هم نصیب اسلام نمی­شد.[12]

13. رود نیل طغیان کرده بود و خانه­های مردم در حال تخریب بود. آمدند خدمت عمر بن خطاب که ای خلیفه! به داد ما برس که خانه­هایمان خراب شد. جناب عمر بن خطاب گفت: یک سفالی برای من بیاورید؛ سریع برای او آوردند و با دست بر روی آن سفال نوشت: ایها النیل! إن کنت تجری بأمرالله، فاجر؛ و إن کنت تجری بأمری فلا حاجة بنا إلیک (اگر به امر خداوند جاری می شوی، پس جاری شو و اگر به امر خودت جاری می شوی، ما نیازی به تو نداریم) بعد از آن، این رودخانه دیگر طغیان نکرد و مردم از طغیان رود نیل راحت شدند.[13]

14. روزی در مدینه زلزله شدیدی آمد و مردم خارج شدند و به عمر پناه آوردند، عمر نیز شلاق خود را محکم بر زمین کوبید و گفت: آرام باش به اذن خدا، زمین هم آرام شد؛ بعد از آن، ‌زمین مدینه دیگر زلزله نگرفت.[14]

15. یکی از خانه­های مدینه آتش گرفت و به بخش زیادی از خانه­های مدینه سرایت کرد. مردم حیران و سرگردان بودند. عمر روی پارچه­ای نوشت: ای آتش به اذن خدا خاموش شو، و آن را انداخت در آتش و آتش در همان لحظه خاموش شد. [15]

اکنون کرامات دروغینی که در کتب اهل­سنت آمده را از کتاب الغدیر مرحوم علامه امینی نقل می­کنیم .[16] ایشان در جلد 11 تحت عنوان غلو فاحش با ذکر منابع اهل­سنت به نقل و نقد این یکصد غلو پرداخته است. به مختصری از این مطالب اشاره می­کنیم.

16. سخنرانی زید بن خارجه بعد از مرگ که به توصیف ابوبکر و عمر و عثمان پرداخت.

17. ربعی بن خراش عبسی نقل می­کند که برادرم ربیع بن خراش مریض شد و مرد و ما به غسل و کفن او مشغول شدیم وقتی کفن را از صورتش کنار زدیم بر ما سلام کرد و ما جواب سلام او را دادیم به او گفتیم برگشتی (زنده شدی)، گفت : بله بعد از شما خداوند را ملاقات نمودم او با روح و ریحان و بدون غضب من را ملاقات نمود و لباسی از سندس سبز بر من پوشاندو من از خدا درخواست نمودم که به من اجازه دهد تا شما را بشارت دهم و او نیز اجازه داد.

18. در شب تاریکی اسید بن حضیر و عباد بن بشر نزد رسول­الله(ص) بودند. وقتی از نزد ایشان خارج شدند عصای یکی از این دو مشعشع شد و با کمک نور عصا حرکت می کردند و وقتی راه این دو از هم جدا شد، عصای دیگری هم نورافشانی نمود.

19. خالد بن ولید به فردی که مشکی از شراب داشت رسید. از او پرسید چه داری؟ گفت: عسل، خالد دعا کرد که آن سرکه شود. سپس آن شخص به دوستانش رسید و همه را به شرابی که مانندش نیست دعوت نمود وقتی در مشک را گشودند چیزی جز سرکه نیافتند. اینجا بود که گفت به خدا این از دعای خالد است.

20. ابومسلم خولانی دو کرامت دارد. یکی مانند ابراهیم خلیل الله(ع) و دیگری مانند موسی کلیم­الله (ع). در آتش نمی­سوزد و رودخانه دجله را می­شکافد. به همین دلیل مورد احترام ابوبکر و عمر بود.

21. عده­ای به مالک بن دینار گفتند: زنی است که چهار سال حامله است و در فشار زیادی واقع شده­است. کاری برای او انجام دهید تا خلاص شود، التماس دعا دارد. مالک بن دینار نیز اینگونه دعا کرد: بار پروردگارا اگر در شکم این زن باد است فورا آن را خارج کن و اگر در شکمش دختر است،او را پسرگردان و دستهایشان را بالا نگه داشتند و هنوز دستان مالک بن دینار بالا بود که مردی وارد مسجد شد درحالی که به همراهش پسرک چهار ساله­ای بود که دارای گیسوان پیچیده و دندانهای کامل بود.

22. ماشجون از عالمان اهل­سنت می­میرد ولی بعد از سه روز زنده می­شود. از او حالش را پرسیدند ، گفت که فرشته، روح من را به آسمان دنیا برد تا اینکه به آسمان هفتم رسیدیم ولی آنجا جلوی ما را گرفتند و گفتند که هنوز از عمرش باقی مانده است و من را به سوی زمین برگشت دادند. در این هنگام رسول الله(ص)و ابوبکر و عمر و عمر بن عبدالعزیز را زیارت نمودم.

23. ابوبکر بن مکارم نقل می­کند که در سالی که بسیار باران آمد در خواب دیدم که قبر احمد حنبل خراب شده. باخود گفتم این خرابی از شدت باران است که نا گهان ندائی از قبر آمد که نه این خرابی از هیبت خداوند است که به زیارت من می­آید. از او پرسیدم که علت زیارت شما در هر سال از من چیست؟ خداوندفرمود: زیرا تو از کلام من دفاع نمودی (یعنی قائل به قدم کلام الله بودی و از این عقیده دفاع کردی)

24. فرزند احمد حنبل در خوابی پدر را می­بیند و حال وی را جویا شد که خدا با تو چگونه رفتار نمود؟ گفت: خدا من را بخشید. پرسیدم آیا نکیر و منکر را دیدی؟ گفت: بله آنها پرسیدند که خدایت کیست؟ من در جواب گفتم: سبحان الله آیا از من حیا نمی کنید. گفتند ما را معذور بدار به این سوال امر شده­ایم.

25. مثنی بن سعید قصیر از مالک رهبر مالکیها نقل می­کند که وی مدعی بود که هیچ شبی نخوابیدم مگر اینکه پیامبر(ص) را در خواب دیدم.

26. ذی النون مصری در بیابان از درختی خاردار به نام ام غیلان رطب تازه می­چیند و به یارانش که در بیابان چنین هوس کرده بودند، کرامت فرمود.

27. ابو­مدین مغربی در یک شبانه روز هفتاد هزار بار قرآن ختم می­نموده­است.

28. سهل بن عبدالله تستری مدعی است که به کوه قاف صعود نموده است و در بالای آن کشتی نوح را دیده­است و نیز از ابویزید سوأل شد که آیا کوه قاف رفته­ای؟ گفت کوه قاف که چیزی نیست بلکه کوه کاف و کوه صاد و کوه عین.

29. ابوحامد غزالی خدا را در خواب ملاقات و صحبت می­کند.

مقاله

جایگاه در درختواره تاریخچه فرق

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

No image

غلات اهل سنت

No image

ابومسلمیه

Powered by TayaCMS