كلمات كليدي : قرآن، احصان، محصن، محصنه، زوجيت، عفت، حريت
نویسنده : اباذر بشيرزاده
احصان از مادهی "حصن" در اصل به معنای بازداشتن[1] و حفظ کردن است.[2] به اسب نیز حصان میگویند چون صاحب خود را از هلاکت بازداشته و حفظ میکند. به زره محکم حصین گفته میشود به خاطر اینکه منع کننده و حفظ کننده است. خداوند در مورد حضرت داود(ع) میفرماید: ما ساختن زره را به او تعلیم دادیم، تا شما را در جنگهایتان حفظ کند: «وَ عَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَّکُمْ لِتُحْصِنَکُم مِّن بَأْسِکُمْ»[3] قلعه نیز حصن نامیده شده و در قرآن آمده که کفار از ترس جنگ در دژهای مستحکم پناه میگرفتند به گمان اینکه هم از عذاب الهی محفوظ بمانند: «وَ ظَنُّواْ أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِّنَ الله»[4] و هم در هنگام جنگ در پشت آن پناه بگیرند: «لَایُقَاتِلُونَکُمْ جَمِیعًا إِلَّا فىِ قُرًى مُّحَصَّنَةٍ أَوْ مِن وَرَاءِ جُدُرٍ»؛[5] همچنین حضرت یوسف(ع) در تعبیر خواب عزیز مصر میگوید: بعد از هفت سال فراوانی نعمت، هفت سال قحطی و خشکسالی در پیش دارید که در هفت سال قحطی، ذخیرهها را میخورید «إِلَّا قَلِیلًا مِّمَّا تُحْصِنُونَ»[6] یعنی جز اینکه برای کشتِ سالهای بعد مقداری را باز به عنوان ذخیره نگهدارید.[7]
احصان در اصطلاح فقه بیشتر به معنای عفت و پاکدامنی است؛ یعنی زنی که به سبب شوهردار بودن یا به خاطر داشتن حیا، خود را از بیعفتی حفظ کند، مُحصنه گویند که اگر معنای فاعلی آن را در نظر بگیریم به این معناست که خود را از بیعفتی باز میدارد و اگر معنای مفعولی آن مد نظر باشد به این معناست که زن به وسیلهی شوهر از بیعفتی بازداشته شده است.[8]
احصان در قرآن
همچنانکه در معناشناسی نیز مطرح شد، معنای اصطلاحی احصان که پاکدامنی باشد، بیگانه از معنای لغوی نیست و به تناسب معنای اصلی، معنی اصطلاح خاص بر آن لحاظ شده و مورد بحث قرار گرفته است.
معنای مصطلح فقهی احصان بین مفسران که احکام مردان محصن و زنان محصنه را به تفصیل مورد استنباط فقهی قرار دادهاند، در چهار معنا و مفهوم کاربرد دارد:
1. پاکدامنی به سبب زوجیت (شوهر داشتن)
2. پاکدامنی به سبب عفت (با حیاء بودن)
3. پاکدامنی به سبب حرّیّت (آزاد بودن و برده نبودن)
4. پاکدامنی به سبب اسلام (مسلمان شدن).[9]
1. کاربرد احصان در زوجیت
الف. زنان آزاد شوهردار: مسئلهی زوجیت از جمله مواردی است که زنان و مردان را در حصار همدیگر قرار میدهد و احکام به خصوصی در قرآن کریم برای آنها بیان شده است. قرآن مجید در شمار زنانی که ازدواج با آنها حرام است میفرماید:
«وَ الْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ»[10]
«و زنان شوهردار (بر شما حرام است) مگر آنها را که (از راه اسارت) مالک شدهاید.»
مراد از محصن بودن زنان در این آیه کسانی هستند که شوهر دارند؛[11] به این معنا که ازدواج با زنان شوهردار برای مردان حرام ابدی است؛ یعنی مادامی که شوهر دارند نمیتوانند با مرد دیگری ازدواج کنند.[12] البته قرآن کنیزی که اسیر شده باشد و به سبب اسارت دست مسلمانان بیافتد، از این مورد استثناء کرده است.[13] در این صورت اسارت کنیز شوهردار به حکم طلاق بوده و ارباب و مالک او بعد از ایام عده میتواند با وی همبستر شود یا او را به عقد دیگری در بیاورد.[14]
ب. کنیزان شوهردار: مورد بعدی لفظ احصان که در قرآن به معنای صاحب شوهر بودن آمده، کنیزان هستند:
«فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَینَْ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلىَ الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ»[15]
«و در صورتى که "محصنه" باشند و مرتکب عمل منافى عفت شوند، نصف مجازات زنان آزاد را خواهند داشت.»
مفسران لفظ "احصنّ" را در اینجا به قرینهی سیاق آیه، به معنای تزویج میدانند[16] و "محصنات" را که در مقابل زنان کنیز ذکر شده، به زنان آزاد معنا کردهاند؛ به این صورت که اگر کنیزی شوهر بکند، بعد درحالیکه شوهر دارد، مرتکب زنا شود، نصف حد زنان آزاد برای آنها جاری میشود.[17]
2. کاربرد احصان در اسلام و حریت
برخی مفسران برای "أحصنّ" در آیهی مذکور،[18] معنای دیگری مطرح کردهاند و آن اسلام است؛ به این معنا که اگر کنیزی اسلام بیاورد و مسلمان شود، خواه ازدواج کرده باشد، یا ازدواج نکرده باشد، در صورت ارتکاب به فحشاء و زنا، نصف حد زنان آزاد بر او جاری میشود.[19]
همچنانکه در ذیل همین آیه اشاره شد، احصان در برخی موارد به زنان آزاد معنا شده که خدای تبارک خطاب به مؤمنین میفرماید: اگر کسی توانایی ندارد با زنان محصنه و مؤمن ازدواج کند، میتواند با کنیزان پاک و مؤمن ازدواج کند:
«وَ مَن لَّمْ یَسْتَطِعْ مِنکُمْ طَوْلاً أَن یَنکِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِن مَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُم مِّن فَتَیَتِکُمُ الْمُؤْمِنَاتِ»[20]
«و آنها که توانایى ازدواج با زنان (آزاد) پاکدامن باایمان را ندارند، مىتوانند با زنان پاکدامن از بردگان باایمانى که در اختیار دارید ازدواج کنند»
با توجه به سیاق آیهی شریفه، منظور از "محصنات" که در این فقره ذکر شده به معنای زنان آزاد است به قرینهی اینکه در مقابل آن "فتیات" ذکر شده که به معنی زنان کنیز است.[21] یعنی مردانی که از حیث استطاعت مالی در مضیقه هستند و از این جهت توانایی ازدواج با زنان مؤمن آزاد را ندارند، میتوانند با کنیزان مسلمان مؤمن ازدواج کنند که از جهت مثوبه خرجشان کمتر از زنان آزاد است.[22]
مورد بعدی محصنات که به معنای زنان آزاد باشد، در بحث زوجیت در تعیین حد برای کنیزان فاحشه ذیل آیهی 25 نساء مطرح شد.
3. کاربرد احصان در عفت
الف. مردان پاکدامن
در چندین آیه تأکید قرآن کریم بر این است که مردان در ازدواج خویش عفت خود را حفظ کنند و از عمل نامشروع زنا بپرهیزند:
«وَ أُحِلَّ لَکُم مَّا وَرَاءَ ذَالِکُمْ أَن تَبْتَغُواْ بِأَمْوَالِکُم مُّحْصِنِینَ غَیْرَ مُسَافِحِینَ»[23]
«اما زنان دیگر غیر از اینها (که گفته شد)، براى شما حلال است که با اموال خود، آنان را اختیار کنید، درحالىکه پاکدامن باشید و از زنا خوددارى نمایید.»
قرآن بعد از بیان تحریم ازدواج با برخی زنان در آیهی پیشین[24] و اول آیهی مذکور، در ادامهی آیه، حلیت ازدواج با بقیهی زنان را مطرح کرده و با بیان دو شرط، جایز نموده است: 1. مهر آنان تعیین شود، 2. مردان دامن خود را پاک نگه داشته و قصد زنا نداشته باشند.[25] اینکه قرآن پرداخت مهر و عدم قصد زنا را باهم مطرح نموده است، به این دلیل که در نکاح مهر هست، اما در زنا مهر نیست؛ لذا زن زناکار حقی در گردن مرد زناکار ندارد و مالی که از طریق زنا به دست میآید، مطلقا حرام است.[26]
ب. زنان پاکدامن
قرآن کریم از حضرت مریم(س) به عنوان زنی پاکدامن یاد کرده و در معرفی ایشان به عنوان الگو برای جامعهی بشری میفرماید:
«وَ مَرْیمََ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتىِ أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا...»[27]
«و همچنین به مریم دختر عمران که دامان خود را پاک نگه داشت،...»
مراد از محصن بودن حضرت مریم این است که این بانوی بزرگوار دامن خود را از حرام پاک نگه داشت.[28] قرآن با این جملهی کوتاه مریم را به داشتن عفت و صیانت او مدح کرده است؛ همچنین تبرئهی ایشان از تهمت ناروایی بود که یهود در تولد حضرت مسیح به وى نسبت دادند.[29] لذا در آیات نورانی قرآن با دفاع و حمایت از زنان عفیف در متهم کردن آنان به فحشاء و اعمال نامشروع، اتهام زننده را به شدت توبیخ نموده و مجازات سختی برای آنها در دنیا و آخرت رقم زده است:
«وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثمَُّ لَمْ یَأْتُواْ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُم ثَمَانِینَ جَلْدَةً...»[30]
«و کسانى که آنان پاکدامن را متّهم مىکنند، سپس چهار شاهد (بر مدّعاى خود) نمىآورند، آنها را هشتاد تازیانه بزنید...»
اصل رمی به معنای انداختن چیزی است؛[31] ولی در اینجا کنایه از زدن تهمت به زنان بوده؛ مثل قذف،[32] به این معنا که مردان، زنان پاکدامن را به زنا و فحشا تهمت بزنند. اینکه لفظ زنا در اینجا حذف شده به دلالت سیاق کلام بر آن محذوف است.[33] در آیهی دیگر زنان عفیف را با دو صفت دیگر بیان کرده است:
«إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ...»[34]
«کسانى که زنان پاکدامن و بىخبر (از هر گونه آلودگى) و مؤمن را متهم مىسازند،...»
مراد از محصنات در این آیه نیز، عفیف بودن آنهاست و مراد از غافلات به این معناست که این زنان از این تهمت ناروا بیخبرند؛ کنایه از اینکه عمل نامشروعی که برایشان نسبت میدهند، مرتکب نشدهاند و مردان به دروغ آنها را متهم کردهاند و همچنین وصف مؤمنات بیانگر نهایت زشتی امر تهمتی است که به دروغ مطرح میکنند؛ چون صفت ایمان قباحت و زشتی کلام را از آنان دفع میکند.[35]
ج. کنیزان پاکدامن
قرآن به یکى از اعمال بسیار زشت بعضى از دنیاپرستان در مورد بردگان اشاره کرده و مىفرماید:[36]
«وَ لَاتُکْرِهُواْ فَتَیَاتِکُمْ عَلىَ الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِّتَبْتَغُواْ عَرَضَ الْحَیَوةِ الدُّنْیَا»[37]
«و کنیزان خود را براى دستیابى متاع ناپایدار زندگى دنیا مجبور به خودفروشى نکنید، اگر خودشان مىخواهند پاک بمانند.»
فتیات به معنای کنیزان است و مراد این است که کنیزان خود را جهت به دست آوردن اجرت ناچیزی در مقابل زنا یا به جهت معاملهی فرزندانشان، مجبور به زنا نکنید؛ درحالیکه خودشان میخواهند عفیف بمانند و به سبب ازدواج خود را پاک نگه دارند. بنابراین دلالت آیه بر حرام بودن این عمل و اجرت گرفتن در برابر آن است؛ اما اینکه اگر کنیزان ارادهی پاکدامنی را نداشته باشند، درست است که تعبیر اکراه معنا ندارد، ولی تشویق به این عمل و اخذ اجرت باز ممنوع بوده و مطلقا حرام است.[38]
در آیهی دیگر خطاب به مردانی که ازدواج با زنان آزاد برای آنها ممکن نیست، ازدواج با کنیزان مسلمان را اجازه داده به شرط اینکه با کنیزان همانند یک متاع رفتار نشود و با آنها نیز مثل خانوادهی خود، کاملا رفتار انسانی داشته باشند؛ به این معنا که اولاً ازدواج با کنیزان با اجازهی سرپرستشان باشد، ثانیاً مهرشان به طور شایسته پرداخت شود؛ ثالثاً از کنیزان پاکدامن باشند:[39]
«فَانکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ ءَاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنَاتٍ غَیْرَ مُسَافِحَاتٍ وَ لَامُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ»[40]
«آنها را با اجازهی صاحبان آنان تزویج نمایید، و مهرشان را به خودشان بدهید به شرط آنکه پاکدامن باشند، نه بطور آشکار مرتکب زنا شوند، و نه دوست پنهانى بگیرند.»
مراد از "محصنات" عفیف بودن کنیزان است؛ یعنی درحالیکه عفت دارند ازدواج کنند و از زنا بپرهیزند و کسی را به دوستی نگیرند. تفاوت معنایی که بین "مسافحات" و "اخدان" قائلند به این است که مسافحات در آشکارا و در پنهانی صورت میگیرد؛ اما اخدان فقط در پنهانی است؛[41] البته برخی مسافحات را زنای آشکارا و اخدان را زنای پنهانی میداند.[42] به هر حال دلالت آیهی شریفه بر این است که قرآن مجید حتی از کنیزان نیز نکاح زانیه را منع میکند که در ادامهی آیه برای کنیزانی که مرتکب عمل فحشا میشوند، حدی تعیین کرده است.[43]
د. اهل کتاب پاکدامن
خدای متعال با بیان حکم حلال بودن طیبات، طعام اهل کتاب و زنان عفیف آنها را نیز بر مسلمانان و بندگان مؤمن خود حلال نموده است:
«...وَ الْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ إِذَا ءَاتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسَافِحِینَ وَ لَامُتَّخِذِى أَخْدَانٍ»[44]
«...و (نیز) آنان پاکدامن از مسلمانان، و آنان پاکدامن از اهل کتاب، حلالند هنگامى که مهر آنها را بپردازید و پاکدامن باشید نه زناکار، و نه دوست پنهانى و نامشروع گیرید.»
منظور از محصنات از مؤمنین و محصنات از اهل کتاب، عفیف بودن آنهاست که یکی از معانی احصان بوده و معانی دیگر با این آیه سازگاری ندارد. همچنین بیان حلیت زنان عفیف و پاکدامن مسلمان و عطف زنان عفیف اهل کتاب بر آن، از قبیل ضمیمه کردن یک امر مسلم و قطعی است تا در شنونده ایجاد آرامش خاطر بکند و اضطراب و تردید او را از بین ببرد.[45]
[1]. ابن منظور، محمدبنمکرم؛ لسانالعرب، بیروت، دارصادر، 1414ق، چاپ سوم، ج13، ص119 و طوسى، محمدبنحسن؛ التبیان فى تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربى، بیتا، ج3، ص163.
[2]. مصطفوى، حسن؛ التحقیق فی کلماتالقرآن الکریم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360ش، ج2، ص235.
[3]. انبیاء/80.
[4]. حشر/2.
[5]. حشر/14.
[6]. یوسف/48.
[7]. فراهیدى، خلیلبناحمد؛ کتاب العین، قم، هجرت، 1410ق، چاپ دوم، ج3، ص118، لسانالعرب، ج13، ص119– 121 و التبیان فى تفسیر القرآن، ج3، ص163.
[8]. لسانالعرب، ج13، ص119– 121، التبیان فى تفسیر القرآن، ج3، ص163 و قرشى، سید علىاکبر؛ قاموس قرآن، تهران، دارالکتب الإسلامیة، 1371ش، چاپ ششم، ج2، ص149 و 150.
[9]. التبیان فى تفسیر القرآن، ج3، ص163 و 164.
[10]. نساء/24.
[11]. طبرسى، فضلبنحسن؛ مجمعالبیان فى تفسیرالقرآن، تهران، ناصر خسرو، 1372ش، چاپ سوم، ج3، ص51.
[12]. مقدس اردبیلى، احمدبنمحمد، زبدة البیان فى أحکام القرآن، تهران، کتابفروشى مرتضوى، چاپ اول، بیتا، ص513.
[13]. التبیان فى تفسیر القرآن، ج3، ص162.
[14]. زبدة البیان فى أحکام القرآن، ص513.
[15]. نساء/25.
[16]. فاضل مقداد، جمالالدین؛ کنزالعرفان فی فقه القرآن، تحقیق سیدمحمد قاضی، مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، 1419ق، چاپ اول، ج2، ص173، حسینى جرجانى، سیدامیر ابوالفتوح؛ آیات الأحکام(جرجانى)، تهران، نوید، 1404ق، چاپ اول، ج2، ص303 و کاظمى، جواد بن سعید؛ مسالک الأفهام الى آیات الأحکام، تهران، کتابفروشى مرتضوى، 1365ش، چاپ دوم، ج3، ص207.
[17]. مسالک الأفهام الى آیات الأحکام، ج3، ص207 و کنزالعرفان فی فقه القرآن، ج2، ص177.
[18]. نساء/25.
[19]. التبیان فی تفسیر القرآن، ج3، ص171، طباطبایى(علامه)، سیدمحمدحسین؛ المیزان فى تفسیرالقرآن، قم، جامعهى مدرسین حوزه علمیه قم، 1417ق، چاپ پنجم، ج4، ص279 و قطبالدین راوندى، سعید؛ فقه القرآن فى شرح آیات الأحکام، قم، انتشارات کتابخانۀ آیت الله مرعشى نجفى، 1405ق، چاپ دوم، ج2، ص114.
[20]. نساء/25.
[21]. زمخشرى، محمود؛ الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت، دارالکتاب العربی، 1407ق، چاپ سوم، ج1، ص499، کنزالعرفان فی فقه القرآن، ج2، ص174، مسالک الأفهام الى آیات الأحکام، ج3، ص204 و صادقى تهرانى، محمد؛ الفرقان فى تفسیرالقرآن بالقرآن، قم، فرهنگ اسلامى، 1365ش، چاپ دوم، ج6، ص448.
[22]. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران؛ تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الإسلامیة، 1374ش، چاپ اول، ج3، ص348، مسالک الأفهام الى آیات الأحکام، ج3، ص204 و کنزالعرفان فی فقه القرآن، ج2، ص173.
[23]. نساء/24.
[24]. نساء/23.
[25]. آیات الأحکام(جرجانى)، ج2، ص287.
[26]. طیب، سید عبدالحسین؛ اطیبالبیان فی تفسیرالقرآن، تهران، اسلام، 1378ش، چاپ دوم، ج4، ص50.
[27]. تحریم/12.
[28]. الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج3، ص133.
[29]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج14، ص316 و ج19، ص345.
[30]. نور/4.
[31]. التحقیق فی کلماتالقرآن الکریم، ج4، ص238.
[32]. راغب اصفهانی، حسینبنمحمد؛ المفردات فی غریبالقرآن، دمشق بیروت، دارالعلم الدارالشامیة، 1412ق، چاپ اول، ص366.
[33]. التبیان فى تفسیر القرآن، ج7، ص408.
[34]. نور/23.
[35]. ابن عاشور، محمد بن طاهر؛ التحریر و التنویر، بیتا، ج18، ص153.
[36]. تفسیر نمونه، ج14، ص461.
[37]. نور/33.
[38]. زبدة البیان فی أحکام القرآن، ص367 و کنزالعرفان فی فقه القرآن، ج2، ص13.
[39]. تفسیر نمونه، ج3، ص349.
[40]. نساء/25.
[41]. کنزالعرفان فی فقه القرآن، ج2، ص173 و 176.
[42]. مسالک الأفهام الى آیات الأحکام، ج3، ص207.
[43]. کنزالعرفان فی فقه القرآن، ج2، ص176.
[44]. مائده/5.
[45]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج5، ص205.