كلمات كليدي : قرآن، احياء، موت، مهجوريت، تلاوت، انديشه، تدبر و تفسير
نویسنده : روحالله رضائی
"مهجور" از ماده "هجر" در اصل ضد وصل است،[1] به معنای ترک چیزی که ملزم به تعهد آن هستیم[2] یا دور شدن انسان از چیزی که ارتباطی بین آن شخص و آن شیء باشد؛[3] و این مفارقت از جهات گوناگونی میتواند باشد: با بدن، با زبان یا با قلب.[4] برخی معنای دیگری برای هجر و مهجور بیان کردهاند و آن "هذیان" است از این رو مراد از کلام مهجور کلام انسان بیمار یا خواب است که هذیان میگوید.[5]
و در اصطلاح دینی مهجوریت قرآن به معنای دور شدن دل و عمل انسان از قرآن و ترک تلاوت آن میباشد.[6]
احیاء از مادهی "حیی"[7]یا "حیو"[8] به معنای زنده کردن است. مصدر آن "حیاة" به معنای زندگی میباشد.[9] "احیاء" نقیض مرگ است[10] که برای صاحبان روح، به کار برده میشود.[11]
مهجوریت و احیای قرآن در بیان روایات
مهجوریت و احیای قرآن در اصطلاح قرآنی دو معنای متضاد هستند که هر کدام به دیگری وابسته است. مهجوریت قرآن به معنای نسخ حکم نبوده و قرآن مرگ ندارد؛[12] بلکه پیوسته در جریان هست که امام صادق –علیهالسلام- میفرماید:
«إنَّ القُرَانَ حَیٌّ لَمیَمُت وَ أنَّهُ یَجریِ کَمَا یَجریِ اللّیلُ وَ النَّهَارُ وَ کَمَا یَجریِ الشَّمسُ وَ القَمَرُ»[13]
«قرآن کتاب زندهای است که مرگ و نیستی در آن راه نمییابد و مانند شب و روز و آفتاب و ماه ساری و جاری است.»
یعنی قرآن منجمد در هیچ موردی نبوده و منحصر در حیطهی زمانی خاصی نیست.[14]
بنابراین نمیتوان احیا و مهجوریت قرآن را به معنایی مانند نسخ آن یعنی آمدن حکمی بهتر از قرآن و باطل شدن آن بدانیم؛ چون قرآن چنین مرگی هیچگاه نداشته و ندارد. پس باید معنای احیا و مهجوریت را در متروک شدن و نشدن قرآن از طرف مردم دانست که امام علی –علیهالسلام- این معنا را در نهجالبلاغه به روشنی بیان نموده:
«...وَ إحیَائُه ألإجتِماعُ عَلَیه وَ إمَاتَتُه ألإفتِرَاقُ عَنه»[15]
«....و زنده کردن قرآن این است که دست وحدت به هم دهند و به آن عمل نمایند، و میراندن، از بین بردن، پراکندگى و جدایى است.»
از این رو احیای قرآن یعنی دوباره به جریان انداختن احکام و مسائلی که متروک شدهاند.[16]
مهجوریت از دیدگاه قرآن
صریحترین آیهای که در این زمینه بیان شده و از مادهی "هجر" میباشد، شِکوهی حضرت رسول اکرم از امت خویش در پیشگاه الهی است:
«وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً»[17]
«و پیامبر عرضه داشت: پروردگارا! قوم من قرآن را رها کردند.»
در تفسیر و تبیین این آیه بیانات و نکات متفاوتی ذکر شده است:
الف: "مهجور" چنانچه در معنای لغوی بیان شد به دو صورت میتواند معنا شود که در این آیه نیز هر دو معنا ارائه شده است. برخی مهجوریت را در این آیه به هذیانگویی معنا کردهاند که آیهی شریفه اشاره به تهمتهای مشرکان نسبت به ساحت مقدس پیامبر اسلام دارد که حضرت را هذیانگو میپنداشتند؛ یعنى گمان مىکردند که ایشان هر چه مىگوید، باطل و هذیان است. و برای تفسیر خودشان آیهی ذیل را دلیل آوردهاند:[18]
«وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لاتَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ»[19]
«کافران گفتند: گوش به این قرآن فراندهید و به هنگام تلاوت آن جنجال کنید، شاید پیروز شوید!»
در این معنا (هذیانگویی) بیان دیگری نیز وجود دارد، اینکه مشرکان دربارهی قرآن به یاوهسرائی میپرداختند. با این بیان، آیه اینگونه معنا میشود که مشرکان دربارهی قرآن چیزهایی میگفتند که هذیان بود؛ یعنی "فیه" را بعد از "مهجوراً" در تقدیر میگیرند[20] و آیهی ذیل را دلیل برای گفتارشان میآوردند:
«...مُسْتَکْبِرِینَ بِهِ سامِراً تَهْجُرُونَ»[21]
«...بر آن نخوت مىفروختید و شب هنگام در افسانهسرایى ناسزا مىگفتید.»
اما اکثر مفسرین، "مهجوریت" را در این آیه به معنای ترک ایمان به قرآن و عدم پذیرش آن، اعراض از گوش دادن به آن و به طور کلی دوری از قرآن و ترک آن میدانند.[22] بحث ما در این نوشتار نیز حول این معنای اخیر میباشد.
ب: پیامبر، از گروه عظیمى از مسلمانان به پیشگاه خدا شکایت مىبرد که اینها قرآن را به دست فراموشى سپردند؛ این شکوه، منحصر به عصر پیامبر نیست؛ بلکه در تمام جوامع بشری جریان دارد و امروزه نیز برخی این قرآن را رها ساخته و حتى براى قوانین مدنى و جزائیشان، دست گدایى به سوى دیگران دراز کردهاند![23]
ج: کاربرد واژهی «إتّخذوا» به معنای گرفتن و به دست آوردن[24] معنایی متضاد با مهجوریت دارد؛ و بیانگر این است که قوم رسول اکرم(ص) نه تنها قرآن را وا ننهاده و ترک نگفتهاند، بلکه آن را در اختیار گرفتهاند؛ ولی مسألهی در اختیار گرفتن قرآن به گونهای است که در اثر عدم درک صحیح و شناخت اصولی و عدم استفادهی شایسته و بایسته، قرآن در این میان عملاً مهجور و متروک مانده است؛ لذا آیهی شریفه مهجوریت را دربارهی کسانی به کار برده که گرچه در ظاهر به قرآن میپردازند؛ اما در حقیقت دستورات قرآن را بر زمین نهادهاند.[25]
د: از نکتهی قبل روشن میشود که آنچه در آیه، مورد مذمت قرار گرفته، مهجوریت باطنی است و احیای ظاهری قرآن مانند: زیبا نوشتن، زیبا خواندن و... گرچه اهمیت دارد، اما اهمیت آن در رتبه دوم است. در حقیقت پرداختن به مسائل ظاهری قرآن تنها مقدمهای است برای انس بیشتر با قرآن، تا مفاهیم و دستورات این کتاب ارزشمند وارد زندگی انسان بشود.[26]
محورهای مهجوریت و احیای قرآن
بحث مهجوریت و احیای قرآن شامل جنبههای گوناگونی میشود که بیتوجهی و کمکاری در هر یک از این محورها را مهجوریت و نقطهی مقابل آن، یعنی تلاش در احیای قرآن و ادای حق آن میدانیم.
برخی از مفسران این محورها را در دو موردخلاصه کرده،[27] برخی در پنج مورد[28] و برخی بیشتر که ما تمام این موارد را ذیل دو محور ظاهری و باطنی بیان میکنیم.
محورهای ظاهری
در اینجا بحث از ظواهری است که قرآن لایق آن میباشد؛ مثل زیبا نوشتن قرآن، صوت زیبا و قرائت آن که پرداختن به آنها موجب احیای قرآن از مهجوریت میشود:
الف. تلاوت قرآن:
در آموزههای قرآن، آیاتی وجود دارد که مؤمنان را به تلاوت قرآن امر فرموده:
«... وَ رَتِّلِ الْقُرْءَانَ تَرْتِیلا»[29]
«... و قرآن را با دقّت و تأمّل بخوان.»
ترتیل قرآن به معناى تلاوت آن بوده به نحوى که حروف پشتسر هم، به صورت روشن تلاوت شده و بگوش شنونده برسد.[30]
نشانهی اهمیت تلاوت قرآن و عظمت آن تاکیدی است که در آیه با کلمهی "ترتیلاً" بر فعل امر (رَتّل) بیان شده است.[31] چنانکه در آخر این سوره دستور به قرائت قران دوباره وارد شده است:
«فَأقرَءُوا مَاتَیَسَّر مِنَالقُرءَانِ»[32]
«اکنون آنچه برای شما میسر است، قرآن بخوانید.»
ب. استماع قرآن:
اهمیت ویژهی دیگری که در آداب تلاوت قرآن در کلام الهی بیان شده، گوش دادن بر آن کلام وحیانی است:
«وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ»[33]
«هنگامى که قرآن خوانده شود، گوش فرا دهید و خاموش باشید، شاید مشمول رحمت خدا شوید!»
عمل نکردن به این دستورات، مهجور قرار دادن قرآن از لحاظ استماع است. نقل شده که برخی از کفار قریش در هنگام شنیدن قرآن، انگشتان خود را در گوشهایشان قرار میدادند و صداهای بلندی از خود تولید میکردند تا قرآن را نشوند و مجذوب آن نشوند؛ لذا برخی گفتهاند که این محورِ مهجوریت، اشاره به همین کفار است.[34]
محورهای باطنی
مهجوریت و احیای قرآن در زمینه باطنی از اهمیت بیشتری برخوردار بوده که اکنون بُعد معنایی آن را در چند بخش خلاصه میکنیم:
الف. اندیشیدن در قرآن:
تدبر در قرآن یکی از مسائل مهم بوده که در آیات زیادی به این امر پرداخته و انسانها را به تفکر در قرآن فرا خوانده است:
«أَفَلَایتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ أَمْ عَلىَ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا»[35]
«آیا آنها در قرآن تدبّر نمىکنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟»
اگر مسلمانان حق قرآن را رعایت کرده و با توجهی شایسته در قرآن میاندیشیدند، بهترین رسم زندگی را از قرآن میآموختند و از مشکلات بسیاری در عصر حاضر رهایی پیدا میکردند. روزی که قرآن مورد توجه و تدبر قرار گیرد، همچون نور و چراغ هدایت در میان امت اسلامی میدرخشد و به عنوان ریسمان الهی و کلید سعادت دنیا و آخرت، در جایگاه اصلی خود قرار میگیرد.[36]
ب. توجه به تفسیر و تبیین صحیح قرآن:
یکی از مسائلی که میتوان محوری برای مهجوریت یا احیای قرآن دانست، توجه به تفسیر قرآن است؛ تفسیری صحیح که از مفسران حقیقی قرآن رسیده باشد؛ چون قرآن دربردارندهی حقایقی بزرگ از عالم غیب است و نزول تدریجی داشته که محتاج بررسی اوضاع زمان نزول است و به اقتضای ساختارش، مطالب را به گونهای موجز بیان کرده که ما برای فهمش، محتاج تفسیر هستیم.[37] خود قرآن نیز به این نیاز اشاره میکند:
«وَ أَنْزَلْنا إِلَیکَ الذِّکْرَ لِتُبَینَ لِلنَّاسِ مانُزِّلَ إِلَیهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یتَفَکَّرُونَ»[38]
«و ما این ذکر [قرآن] را بر تو نازل کردیم، تا آنچه به سوى مردم نازل شده است، براى آنها روشن سازى و شاید اندیشه کنند!»
دلالت آیه بر اینست که یکی از مفسران قرآن، پیامبر اکرم –صلیالله علیه آله- است که خداوند او را مامور این کار کرده؛ چون قول رسول خدا (ص) در بیان آیات قرآن و تفسیر آن حجیت دارد؛ چه آیاتى که نسبت به مدلول خود صراحت و ظهور دارند، چه آیاتی که متشابهند، و چه آنهایى که مربوط به اسرار الهى هستند، بیان و تفسیر رسول خدا در همهی آنها حجت است.[39]
ج. عمل کردن به دستورات قرآن:
قرآن کتابی است که به پیروان خود برنامهی زندگی میدهد و هدف اصلی آن نیز اجرای همین برنامههاست. بسیارى از کشورهاى اسلامى مخصوصا آنها که زیر سلطهی فرهنگى شرق و غرب زندگى مىکنند، قرآن را به صورت یک کتاب تشریفاتى درآوردهاند؛ در حالی که قرآن کتاب عمل است و عمل کردن به آن واجب شمرده شده است: [40]
«إِنَّ الَّذی فَرَضَ عَلَیکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلى مَعادٍ قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ مَنْ جاءَ بِالْهُدى وَ مَنْ هُوَ فی ضَلالٍ مُبینٍ»[41]
«آن کس که قرآن را بر تو فرض کرد، تو را به جایگاهت [زادگاهت] بازمىگرداند! بگو: پروردگار من از همه بهتر مىداند، چه کسى (برنامهی) هدایت آورده، و چه کسى در گمراهى آشکار است!»
در آیه، مفعول دوم فعل "فَرَضَ" در تقدیر است که مفسران آن را "عمل"
گرفتهاند.[42] بنابر این تقدیر، معناى جملهی «فَرَضَ عَلَیکَ الْقُرْآنَ» این چنین میشود: واجب کرده بر تو عمل به قرآن را، یعنى عمل به آن احکامى که در آن وجود دارد.[43]