24 آبان 1393, 14:3
كلمات كليدي : مسأله اجتماعي، مسائل علمي، محور، بي سازماني اجتماعي، نابرابري ها، متغيّر، موقعيت
واژه «مسأله» مترادف «Problem» و از ریشه لاتین Problema عبارت از مطلبی است که از طریق روشهای علمی، تجزیه و تحلیل و حل میگردد.
مسأله اجتماعی بیانگر وضع حال و شرایط اجتماعی پیچیدهای است که در مقیاس متفاوت ایجاد شده و تنگناهایی ایجاد میکند و جامعه آن را تهدیدی برای وضع و حیات مطلوب خود تلقی مینماید؛ مثل انواع بزهکاری، بیسوادی، لجام گسیختگی، فقر مالی، تورم، پارهای انحرافات اخلاقی و اجتماعی و ... که زادگاه و خاستگاهی جز بسترهای اجتماعی جامعه ندارند.
به بیان سادهتر مسأله اجتماعی موقعیتی مؤثر بر عده قابل توجهی از مردم است که به گمان آنان یا عده قابل توجهی دیگر که در جامعه به سر میبرند، سرچشمۀ سختی و بدبختی به شمار میآید، ولی قابل بهبودی است. بنابراین مسأله اجتماعی هم از یک موقعیت عینی و هم از یک تفسیر اجتماعی ذهنی تشکیل میشود.
ورث که میان مسأله اجتماعی و مسأله جامعه شناختی با مسأله علمی تمایز برقرار ساخت، معتقد است مسائل علمی هنگامی به وجود میآیند که رابطه بین دو یا چند واقعه یا مجموعهای از وقایع نامعلوم باشد. وی عقیده داشت که مسأله اجتماعی زمانی بروز میکند که پیوسته فاصله میان موقعیت فعلی با موقعیتی که ترجیح داده میشود، بیشتر شود.
بدین سان، مسأله اجتماعی تنها هنگامی یافت میشود که اشخاص معین، موقعیت موجود را یک مسأله تلقی کنند. این اشخاص ممکن است از مشارکت کنندگان و یا از تماشاگران این موقعیت باشند.
مسأله اجتماعی که ممکن است ماهیت اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، تربیتی، بهداشتی و ... داشته باشد، دارای محورهایی (ITEMS) است و هر محور متشکل از متغیرهایی است که همواره در تأثیر و تأثر متقابل هستند؛ و نسبت به هم از رابطههای آشکار و نهان و ساده و مرکب برخوردارند و همواره از منابع متعددی اثری میپذیرند.
بهطور معمول درباره علت وقوع مسائل اجتماعی دو نظریه اصلی وجود دارد:
1- نظریهای که عموماً نظریه بیسازمانی اجتماعی خوانده میشود برآن استکه مسائل اجتماعی از موقعیتهایی ناشی میشوند که در آن افراد به قدری از فرهنگهایشان به دور می افتند که به اندازه کافی قادر به فهم یکدیگر نمیشوند تا در رابطه با یکدیگرند به طرز معناداری عمل کنند. گویا این عقیده، از مفهوم ناسامانی اجتماعی دورکیم در بررسی وی راجع به خودکشی گرفته شده است.
مطابق تحلیلی که توسط هرمن از نظریه بیسازمانی اجتماعی ارائه شده است، مسائل اجتماعی هنگامی بروز میکنند و مسائل موجود زمانی وخیمتر میشوند که جامعهای ابزارهای تغییر را به وجود آورد یا بپذیرد و در عین حال از درک پیشبینی یا رسیدگی به پیامدهای چنین عملی ناتوان باشد. این شیوه تلقی بر آن نیست که مسأله اجتماعی را صرفاً ناشی از دشواریهای ارتباط بداند؛ اما، با نسبت دادن مشکلات اجتماعی به ناتوانی جامعه در دست و پنجه نرم کردن با تغییر اجتماعی همچنان در درون چارچوب بیسازمانی اجتماعی میماند.
2- نظریه دیگر مسأله اجتماعی را به کشمکشهای نفع یا ارزش نسبت میدهد. بدین معنا که مسائل از ناتوانی مردم در برقراری ارتباط با یکدیگر و یا واردشدن در عمل دسته جمعی ناشی نمیشوند، بلکه از تضاد بنیادی و عقلی به دلیل وجود منافع و ارزشهای گوناگون سرچشمه میگیرند.
مارکس از جمله نظریهپردازن این دسته است. بنابراین ممکن است مسأله اجتماعی به دلیل شرایط محلی اجتماعی یا ساختار اقتصادی نامطلوب، که موجب بروز نابرابریهای بزرگ یا بیعدالتیهای نهادینه میشود، رخ دهد که در این صورت وجود عدم تعادل و بنبستهایی که خروج از آن برای افراد محروم امکانپذیر نیست، به عنوان منشأ بروز مسأله اجتماعی موردنظر قرار میگیرد.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان