كلمات كليدي : ناسيوناليسم، ملّي گرايي، روسو، شبه مذهب، عربيسم
نویسنده : داوود رحیمی سجاسی
در زبان لاتین ناسیو و نیتوس به معنای مقام تولّد است. کلمۀ ناسیون بر گروهی از مردم اطلاق میشود، که در سرزمین واحدی زندگی میکنند و نهادهای سیاسی مشترک، آنان را پیوند میدهد.[1] ناسیونالیسم را میتوان با تسامح و به شیوه قدمای چند دهۀ پیش، آئین اصالت دادن به ملّت و ملیّتگرایی دانست. با این تسامح و تلّقی نسبت به آن، Nation، ملّت یا گروهی هستند، که خود را دارای پیوندها و علقههایی میبینند؛ که این پیوندها، نسبت به دیگر علقهها، ارجحیّّت دارد.[2]
برخی از ویژگیهای ناسیونالیسم را میتوان از هزاران سال پیش در نظام قبیلهای یونانیان سراغ گرفت؛ ولی ملّیگرایی به صورت یک مکتب سیاسی، اجتماعی و ایدئولوژیک، پس از انقلاب فرانسه در باخترزمین شکل گرفت. بیشتر صاحبنظران، انقلاب فرانسه را نقطۀ عطفی در بروز ملّیگرایی میدانند.
یکی از اوّلین پیامبران بزرگ کیش ناسیونالیسم، روسو بود. او بر وحدت، یکپارچگی و عصبیّت گروهی تودهها، تأکید فراوان داشت و اصرار میورزید، انسان باید به زادبوم و جایگاه پرورشی خود بیشترین دلبستگی را داشته باشد و محور کانون اصلی عشق و وفاداریهای فرد و گروه، باید میهن باشد. او حتّی آنرا تا اندازهی وظیفهی مقدّس دینی بالا برد و ایدۀ بستگی به تمام بشریّت و یا جامعۀ دینی را به شدّت محکوم کرد.
با انقلاب فرانسه اکثر مبادی و مبانی و ویژگیهای مکتب ناسیونالیسم شکل گرفت و برای نخستینبار این مرام در عمل پیاده شد. تهییج احساسات نسبت به پرچم، میهن، تجلیل و پرستش قهرمانان ملّی، تدوین سرود ملّی، تأکید بر تقدّس زبان فرانسه و نژاد فرانسویان، اختراع مراسم و اعیاد بزرگ ملّی به سبک مراسم مذهبی، افتخار به تاریخ فرانسه و عقیده به رسالت عظیم ملّت فرانسه. تمامی این اصول و فروع دین ناسیونالیسم، یکی پس از دیگری طی انقلاب بروز کرد؛ ولی با به قدرت رسیدن جاکوبنها و آفتهایی که انقلاب فرانسه در پی داشت، آسیبهای ناسیونالیسم، وسیلهای شد، برای تهییج احساسات مردم، بسیج همگانی، تجاوز به ملل مجاور، توسعهطلبی، کشت و کشتار، فساد، اختناق و خودکامگی.
بنابراین عواطف ملّیگرایی، همیشه تجاوز و امپریالیسم را به دنبال داشته است. برای جاکوبنها محور تصمیمات، منافع محدود فرانسه بود. با گسترش نفوذ انقلاب فرانسه در مغربزمین، ایده ناسیونالیسم، به مراتب، سریعتر از ایدۀ آزادیخواهی و دموکراسی توسعه یافت. روی کار آمدن ناپلئون، روند ناسیونالیسم را در غرب به شدّت سرعت بخشید. ناپلئون از معتقدان مؤمن مذهب ناسیونالیسم بود. او نخستین کسی بود که بذر این کیش را در جهان اسلام پاشید.[3]
مشخّصات ناسیونالیسم
1) احساس عمیق وابستگی به میهن و وفاداری مطلق به آن و احساس سهیم بودن در سرنوشت آن؛
2) وفاداری و وابستگی به واحد ملّی، بیش از وابستگی به هر چیز دیگری؛
3) تفاخر نسبت به دستاوردهای خویش و اعتقاد عمیق نسبت به برجستگی ملّت خویش و حتّی برتری آن نسبت به سایر ملّتها.[4]
کارویژههای ناسیونالیستی
طبق نظریۀ ملّیگرایی، وطن و ملّیت، بالاترین ملاک و معیار سنجش، نیروی جهتدهنده در حیات جمعی و فردی و عامل تعیینکننده موضعگیریهای سیاسی و فکری است.
کار ویژههای ناسیونالیستها را میتوان در مؤلّفههای زیر خلاصه کرد:
1) در مقابل بیگانه باید از هممیهن خود دفاع کرد، چه برحقّ باشد و چه نباشد؛
2) احترام و بزرگداشت و تقریباً پرستش شخصیّتهای ملّی و قهرمانان تاریخی کشور خود؛
3) احیاء مظاهر باستانی، مثل بتپرستی قدیم، تکیه بر اساطیر موهوم و رسوم مردۀ کُهن مثل چهارشنبه سوری؛
4) تحریف تاریخ، خودبزرگ نمودن، اسطورهسازی و داستانسرایی، به خاطر القاء احساس عظمت به ملّـت خود؛
5) تقدّس دادن به علامتهایی مثل پرچم یا نشان ملّی، همانند توتمیسم باستانی؛ که حتی برای حفظ حرمت آنها، موظّفند خود را فدا کنند.[5]
ملّیگرایی یک شبه مذهب
ملّیگرایی یک کیش و شبه دینی است، که همۀ عناصر یک کیش و مذهب را دارد. این شبه کیش، دارای خدا(میهن)، پیامبران ویژه(مثل فردوسی در ایران)، بتهای مورد پرستش خود، اسطورههای دینی و مقررّات اخلاقی است. در واقع غربیها، بر شالودۀ وطندوستی که یک احساس درونی است، طرحی دینی به نام ناسیونالیسم ریختند و سپس غربزدهها، آنرا در شرق وارد کردند.
ناسیونالیسم وارداتی، ابتدا تأثیر خود را در کشورهای عربی گذاشته و در قالب عربیسم و ناسیونالیسم عربی ظاهر شد. این حسّ آنها، ریشه در وجدان سیاسی خلقهای عرب دارد و خاطرهانگیز دوران غربستیزی جمال عبدالناصر نیز هست. گرچه امروزه بسیاری از کشورهای عربی حتّی حمّیت غیر متعصّبانه را هم کنار گذاشته و صحبت از آشتی با اسرائیل و امثالهم دارند.[6]
ناسیونالیسم در جامعۀ ایران
این پدیده و تفکّر متعلّق به آن، با دگرگونیها و تحریفات نهچندان کم، در جامعۀ ایران شکل گرفت و از همان آغاز، بحثهای عدیدهای پیرامون مفهوم وطن، حدود و ثغور و تبعات آن و ارتباطش با مذهب و جایگاه نهادهای ملّی به عمل آمد. ولی امام خمینی در پیامی خطّ بطلان بر تمامی این مباحث کشید: «آنهایی که میخواهند ملیّت را احیاء کنند، آنها مقابل اسلام هستند.» چون اسلام دینی است که دارای نظام اجتماعی و فلسفهای دربارۀ زندگی و دستگاهی از اصول اقتصادی و سیاسی و ناسیونالیسم میباشد. لذا با ملّیگرایی تعارض خواهد داشت و ممکن نیست جامعۀ ایران مسلمان با حفظ اسلامیّت خود ناسیونالیست اصیل و مؤمن هم باشد.[7] چرا که ناسیونالیسم مجموعهای از اعتقادات و نهادهاست؛ که دلبستگی به اجتماع ملّی معیّنی را بیان کرده و آنرا مقدّم بر هر چیزی حتّی خدا میداند.[8]