دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

نظریه جمعیت Theory Population

No image
نظریه جمعیت Theory Population

كلمات كليدي : ناتاليسم، طرفداران افزايش جمعيت، آنتي ناتاليسم، مخالفان افزايش جمعيت، مالتوس، مالتوسيانيسم، نومالتوسي، جمعيت ثابت، جمعيت متناسب

نویسنده : انسيه ملكيان

واژه Theory از کلمه theology به معنای الهیات، مشتق شده است و در لغت به‌معنای نظریه است.[1] و Population نیز به‌معنای جمعیت است و به کل افرادی گفته می‌شود که در زمانی معین در یک کشور، شهر، روستا و یا هر واحد جغرافیایی زندگی می‌کنند.[2]

از گذشته‌های بسیار دور، جمعیت و تعداد مطلوب آن در یک اجتماع مورد بحث و توجه قرار داشته است. البته این توجهات به مفهوم تلاش‌های مدوّن و جهت‌دار علمی نیست، بلکه نشانگر درک اهمیت و تاثیر کم‌وکیف آن بر حیات اجتماعی است. لذا لازم است که ابتدا نگاهی به نظریه‌ها و عقاید جمعیت بیندازیم و آن‌گاه دریابیم که ضرورت بحث حدّ متناسب جمعیت چگونه مورد توجه واقع شده است.

به‌طور کلی می‌توان مجموع عقایدی را که قرن‌ها درباره جمعیت و تاثیر آن در اوضاع اقتصادی و اجتماعی عنوان شده است چنین خلاصه کرد:

  • طرفداران افزایش جمعیت
  • مخالفان افزایش جمعیت
  • طرفداران ثبات جمعیت
  • طرفداران حدّ متناسب جمعیت[3]

طرفداران افزایش جمعیت (Natalism)

افرادی که این گرایش را دارند به ناتالیست‌ها یا حامیان افزایش جمعیت مشهورند و سیاستی که موافق با این گرایش است سیاست ناتالیستی نام دارد. ناتالیسم در حقیقت یک نظریه محسوب نمی‌شود بلکه یک گرایش است. به‌عقیده دارندگان این گرایش، افزایش سریع جمعیت نه‌تنها مشکلات اقتصادی و گرفتاری‌های اجتماعی به‌وجود نمی‌آورد بلکه ازدیاد جمعیت در نیرومندی قدرت نظامی و اقتصادی کشورها نقش مهمی را ایفاء می‌نماید.[4] طرفداران افزایش جمعیت در چند دسته جای می‌گیرند:

 اول: پیروان و مبلغان مذاهب مختلف؛ این دسته بنا به تعالیم ارائه شده، ازدواج، تشکیل خانواده و تولید نسل را مقدس می‌شمارند. محور مشترک این ادیان، در خصوص گرایش به توالد و تناسل عمدتا ناشی از بالا بودن حرمت و ارزش انسان‌هاست، به‌ویژه آنکه آن‌ها به‌عنوان آفریده‌های خداوند محسوب می‌شوند. لذا اساساً در تعالیم مذاهب آسمانی قتل نفس یا مشارکت در آن گناهی نابخشودنی محسوب می‌شود. برهمین‌پایه، جلوگیری از تولید نسل و افزایش جمعیت نیز چندان مورد استقبال قرار نمی‌گیرد.[5]

 دوم: فرمانروایان و قدرت‌طلبان؛ این دسته برای تحقق اهداف توسعه‌طلبانه خود به سربازان و نیروهای نظامی نیاز داشتند. هرچند که در برخی مواقع نیز تشویق و طرفداری از توالد و تناسل بیشتر برای مقابله با تهاجم‌های احتمالی دشمنان دور یا نزدیک بود، اما سوال اساسی این است «...که چرا دولت‌های جنگ‌طلب و امپریالیست به‌سوی یک تورم جمعیتی پیش می‌روند؟ آن‌ها با اعطای مزایای مالی یا با اعمال انواع مجازات، کودکان و پسرانی را به جامعه اضافه می‌کنند که از ترس یا به‌خاطر گرفتن مدد معاش پا به عرصه حیات می‌گذارند... ترس از جنگ و دغدغه دفاع در مقابل تهاجم، تولد کودکانی را که سربازان آینده خواهند بود تشویق می‌کند.»[6]

سوم: برخی از اقتصاددانان؛ برخی از اقتصاددانان افزایش و تراکم جمعیت را علت اساسی تکامل تکنیک‌های تولیدی و در نتیجه رشد و پیشرفت اقتصادی می‌دانند. کورادو جینی (Corrado Gini: 1884-1965)، یکی از این افراد است که معتقد است وقتی جمعیت بیش از حدّ متعارف افزایش یابد جامعه‌ها از راه مهاجرت‌ها و جنگ‌های توسعه‌طلبانه قوی‌ترین و پرجرأت‌ترین افراد خود را از دست می‌دهند. در نتیجه میزان توالد و تراکم جمعیت کاهش می‌یابد. این کاهش به‌ویژه در طبقات بالا بیشتر دیده می‌شود. زیرا آن‌ها هستند که بیشترین تلفات را داده‌اند و نیز بیشترین میزان مهاجرت‌ها نیز مربوط به آن‌هاست. لذا طبقات پایین، که میزان توالد آن‌ها نیز کاهش یافته می‌کوشند تا خلائی را که با سرعت در طبقات بالا ایجاد شده پر نمایند. این جریان از طبقات پایین به طبقات بالا شدیدتر می‌شود و درنتیجه موانع این جریان از بین می‌روند و جامعه "دموکراتیک‌تر"می‌شود. در همان حال از یک طرف به‌علت کاهش جمعیت و از سوی دیگر به‌علت استعمار سایر کشورهای وابسته، وضعیت اقتصادی جامعه تقویت می‌شود و سطح زندگی همگان ترقی می‌کند.[7]

همچنین "فرانسوا پرو"، اقتصاددان معاصر فرانسوی نیز زمانی که از عوامل محرک توسعه اقتصادی سخن می‌گوید از چهار عامل قوه محرک جمعیت، دینامیسم استفاده از اختراعات و روش‌های تازه، دینامیسم تسلط اقتصادی و دینامیسم گروه‌های اجتماعی نام می‌برد. اما به‌نظر او همواره فشار جمعیت محرک اصلی کار و تولید به‌شمار می‌رود. زیرا تا هنگامی که جمعیت حالت سکونی خود را حفظ کرده اشخاص به سطح زندگی موجود رضایت می‌دهند، رقابت اقتصادی وجود ندارد و موسسات تولیدی احتیاجات جمعیت را به‌راحتی تامین می‌کنند. در حالی که افزایش جمعیت، جوامع را مجبور به توسعه و ترقی اقتصادی می‌کند.[8]

از سوی دیگر، مارکسیست‌ها نیز جزء مدافعان افزایش جمعیت به‌شمار می‌آیند. «در نظریه مارکس، هر نوع کنترل جمعیت، اقدام تبهکاری محسوب می‌شد که هدف از آن تحمیق توده‌ها در جهت تحکیم حکومت‌های استعماری بوده است. آن‌چنان که حتی تا اوایل دهه 1950، مائو (MaoZedong: 1893-1976)، رهبر چین در سخنرانی‌های خود می‌گفت: بزرگ‌ترین سرمایه چین وجود هشتصد میلیون چینی است.»[9]

همچنین از نظر "مرکانتلیست‌ها" رشد جمعیت دارای فوایدی است و باید مورد تشویق دولت قرار گیرد. باید گفت که این مولفان، بیشتر به قدرت دولت می‌اندیشند تا رفاه مادی. بنابراین باید به جستجوی هرچیزی که این قدرت را افزایش دهد، پرداخت.[10]

مخالفان افزایش جمعیت (Antinatalism)

در مقابل طرفداران افزایش جمعیت، دانشمندان دیگری افکار خود را متوجه مشخص کردن روابط میان جمعیت و مواد غذایی کردند و مشهورترین فرد میان آنان مالتوس (Thomas Robert Malthus: 1766-1834)، بود که مطالعاتش منتهی به ارائه "اصول جمعیت" گردید که در حقیقت اولین مبانی یک سیاست جمعیتی بود.[11]

این گروه که با افزایش جمعیت مخالف هستند به آنتی‌ناتالیست‌ها معروفند. مکتب مخالفان افزایش جمعیت را مالتوسیانیسم (Malthusianism) نیز می‌نامند.[12]

مالتوس به‌عنوان مهم‌ترین نظریه‌پرداز این مکتب در رساله خود چنین می‌نویسد:

«هدف اصلی رساله حاضر بررسی معلول‌های ناشی از عامل مهم است. این عامل، با طبع بشر پیوند مستقیم دارد و با آنکه از آغاز ظهور جامعه همواره با شدت فعالیت داشته است کمتر مورد توجه محققان قرار گرفته است. محققان از بنیادهای این عامل غافل بوده‌اند اما از طرح معلول‌ها یا نتایج الزامی آن قصور ورزیده‌اند؛ درحالی‌که احتمالا بسیاری از تباهی‌ها و بینوایی‌های انسانی و توزیع نابرابر مواهب طبیعی که همواره اصلاح آن‌ها در طی قرون مطلوب بشردوستان مترقی بوده است از این عامل برخاسته‌اند، این عامل همانا تمایل انسان و جانداران است به تولیدمثل که سریع‌تر از فزونی گرفتن وسایل معیشت است. جلوگیری از این تمایل در عالم گیاهان و حیوانات نسبتا آسان است زیرا کمیِ جا و مواد غذایی ... مانع افزایش بی‌حساب آن‌هاست.»[13]

به این ترتیب او ضمن بررسی روند افزایش جمعیت و تولید مواد غذایی نظر معروف خود را مطرح می‌کند و عوامل موثر در افزایش جمعیت و روش‌های مقابله با آن را توضیح می‌دهد.

مالتوس اصل جمعیت را قانون کلی می‌داند که حاکم بر افزایش جمعیت است. این قانون عبارت است از شکافی که بین گرایش طبیعی نوع بشر یعنی "قانون جمعیت"و گرایش طبیعی تولیدات کشاورزی یعنی "قانون معیشت"وجود دارد. براساس "قانون جمعیت"، جمعیت در طول هر 25سال و با تصاعد هندسی همانند:1، 2، 4، 8، ۱۶و...به میزان ثابتی رشد می‌کند، در صورتی که بنابر "قانون معیشت"، تولیدات کشاورزی و مواد غذایی براساس تصاعد حسابی مانند 1، 2، 3، 4، 5، و...افزایش می‌یابد. بنابراین مالتوس چنین نتیجه می‌گیرد که نسبت جمعیت به مواد غذایی بعد از گذشت دو قرن به 256 در برابر 9 بالغ می‌گردد. برای اجتناب از بدبختی و فلاکت (تنگدستی، بیماری‌های همه‌گیر، قحطی و...) که از اصل جمعیت ناشی شده و گریبان‌گیر فقرا می‌شود، مالتوس تحدید ارادی زاد و ولدها را با روش‌های اخلاقی از قبیل ازدواج دیررس و پرهیزگاری جنسی تا قبل از ازدواج به‌ویژه برای فقرا پیشنهاد می‌نماید.[14]

تحدید موالید به‌هر طریقی که امکان داشته باشد، در عصر ما به نومالتوسی یا نئومالتوسیانیسم معروف گشته است. بنیانگذار این مکتب یکی از شاگردان مالتوس به‌نام فرانسیس پلاس (Francis Place: 1771-1845)، می‌باشد که با انتشار کتابی در سال 1822 ضمن توضیح و تفسیر نظرات استاد خود موجبات رواج نقطه‌نظرهای مربوط به کنترل زاد و ولد در انگلستان آن‌روز را فراهم ساخت. به‌طور کلّی کشورهای پروتستان‌نشین اروپایی بین دو جنگ جهانی از تحدید موالید و روش‌های جلوگیری از بارداری استقبال کرده در صورتی که کشورهای کاتولیک‌نشین با این روش‌ها موافقت چندانی نداشتند.[15]

طرفداران ثبات جمعیت (Stable Population)

این عده با تغییر جمعیت چه در جهت منفی و چه در جهت مثبت مخالفت می‌ورزند. اینان در نظرات جمعیتی خود روش اعتدال را پیش گرفته و تغییر شمار جمعیت را سبب از هم پاشیدگی نظام اجتماعی می‌دانند. این سخن از استوارت میل (John Stuart Mill: 1806-1873)، اقتصاددان انگلیسی طرفدار جمعیت ثابت است که می‌گوید: «اگر قرار بر این باشد که زمین ما لطف و زیبایی خود را فقط به‌خاطر افزایش ثروت‌ها و غذا دادن به تازه‌واردینی که نه خوشبخت‌تر و نه بدبخت‌تر از پدران خود خواهند بود از دست بدهد، صادقانه آرزو می‌کنم که اخلاف ما تا آنجا که ممکن است در ثبات جمعیت کشور خود بکوشند.»

پیروان جمعیت ثابت، هر نوع افزایش جمعیت را غیر منطقی دانسته و معتقدند که باید از منابع و امکانات موجود به‌نحو احسن برای بهتر ساختن زندگی افراد موجود جامعه بهره‌برداری نمود.[16]

طرفداران حدّ متناسب جمعیت(Optimum Population)

اندیشه حدّ مطلوب جمعیت یا حدّ متناسب جمعیت از دیرباز مورد توجه اندیشمندان مختلف بوده است. مثلا افلاطون (Plato:428BC-348BC)، معتقد بود که بهترین رقم برای تعداد جمعیت می‌تواند نیازهای جامعه را چه در زمان صلح و چه در زمان جنگ تامین کند و همچنین موجب اجرای صحیح سیستم مالیات‌ها و تقسیم زمین بشود.[17]

او می‌نویسد «...گفتم پس ما بدین ترتیب حدّ عادلانه‌ای می‌توانیم پیدا کنیم که حکمرانان ما در بسط و توسعه شهر باید آن‌را رعایت کنند و پس از رسیدن به آن حدّ، دیگر از کشورگشایی دست بردارند.گفت آن کدام است؟ گفتم:...ما باید به نگهبانان خود دستور دهیم که منتهای مراقبت را به‌خرج دهند که شهر نه زیاد کوچک باشد و نه زیاد بزرگ، بلکه حدّ متوسط را نگاه داشته و وحدت خود را حفظ کند.»[18]

ارسطو (Aristotle:384BC-322BC)، نیز معتقد است که اگر تعداد ساکنین یک شهر محدود نشود فقر و گرسنگی پدید خواهد آمد. زیرا ازدیاد زمین و کالاها به‌سرعت افزایش جمعیت نیست. به‌نظر او زیبایی هر چیز بسته به تعداد و اندازه آن است. هر چیز که بیش از اندازه بزرگ یا کوچک باشد اثر و ماهیت خود را از دست می‌دهد و بیهوده می‌گردد.[19]

در قرون جدید نیز ژان ژاک روسو (Jean-Jacques Rousseau: 1712-1778)، به مساله حدّ متناسب جمعیت توجه داشته است. او در کتاب قرارداد اجتماعی خود می‌نویسد:

«...خیلی مشکل است رابطه و نسبت ثابتی بین وسعت زمین و عدّه مردمی که می‌توانند در آن به‌سر برده رفع احتیاج همدیگر را بنمایند، معلوم کرد؛ زیرا از یک طرف جنس خاک، درجه حاصل‌خیز بودن آن، نوع محصولات، اثر آب‌وهوا در کشورهای مختلف متفاوت است و از طرف دیگر ساختمان بدنی و روحی مردمی که در آن کشورها به‌سر می‌برند باهم متفاوت است. چنان‌که بعضی‌ها با وجود اینکه در کشورهای حاصل‌خیز به‌سر می‌برند قانع هستند و زیاد مصرف ندارند، برعکس بعضی دیگر در ممالک فقیر زندگی می‌کنند و مع‌هذا زیاد مصرف می‌نمایند.»[20]

بدین ترتیب می‌توان فهمید که روسو تعیین تعداد متناسب جمعیت را موکول به وجود شرایطی می‌نماید. به‌عبارت دیگر خود جمعیت و کاهش یا افزایش آن فی‌نفسه نمی‌تواند ملاک ارزیابی ما نسبت به مطلوب بودن وضع آنان باشد. زیرا آنچه که مهم است وجود و حصول شرایطی است که با تعداد معینی از جمعیت در ارتباط است. بر همین پایه گفته می‌شود که روسو طرفدار حدّ متناسب جمعیت است.

به هر حال مجموع این نظرات و موافقت‌ها و مخالفت‌هایی که با افزایش جمعیت به‌عمل آمده است موجب گردیده است که نظریه حدّ متناسب جمعیت از قرن نوزدهم به این طرف مورد توجه و بحث و بررسی اقتصادانان و جمعیت‌شناسان واقع شود.حال باید ببینیم که منظور از جمعیت متناسب چیست؟

جمعیت متناسب، جمعیتی است که به بهترین وجه، رسیدن به هدف یا هدف‌های خاصی را ممکن می‌سازد. این هدف‌ها برای هر جامعه‌ای یکسان نیستند هر‌چند که آرمان همه مردم جهان "خوشبختی" است. لذا شاید بتوان این هدف‌ها را به ترتیب زیر طبقه‌بندی کرد:

  1. رفاه و بهزیستی انسان‌ها
  2. ازیاد و ثروت جامعه
  3. اشتغال همه افرادی که در سن کار هستند.
  4. قدرت
  5. طول عمر و سلامتی بیشتر
  6. تعادل خانوادگی

پس به‌طور کلّی باید تناسبی میان جمعیت و اقتصاد یک جامعه برقرار شود که از همه منابع موجود به بهترین وجه استفاده به‌عمل آید تا بالاترین نتیجه حاصل گردد.[21]

از نظر جمعیت‌شناسان جمعیت متناسب عبارت است از ایجاد بهترین تعادل ممکن بین منابع و تعداد جمعیت. اما با توجه به اینکه امکانات طبیعی و اقتصادی کشورها متفاوت می‌باشد بنابراین حدّ متناسب جمعیت از کشوری به کشور دیگر یکنواخت نخواهد بود. به‌طور کلّی می‌توان گفت که حدّ مطلوب جمعیت برای کشوری مشخص عبارت از شمار مردمی است که با در نظر گرفتن امکانات طبیعی، مادّی، و فرهنگی آن کشور بتوانند در یک شرایط انسانی و قابل‌پسند زندگی کنند.[22]

بنا به گفته شومپیتر (Joseph Schumpeter:1883-1950)، جمعیت یک کشور را هنگامی می‌توان اضافی و بیش از حدّ متناسب به‌شمار آورد که یکی از حالات زیر وجود داشته باشد:

الف) با جمعیت کمتر تولید بیشتری امکان‌پذیر باشد.

ب) تغذیه جمعیت بدون توسل به وارد کردن مواد غذایی از خارج میسر نگردد.

ج) جمعیت به‌قدری زیاد باشد که کاهش آن تاثیر نامطلوبی بر کل تولید جامعه نگذارد.

د) از منابع غیر قابل‌تدارک و جبران‌ناپذیر بی‌رویه و غیرمعقول بهره‌برداری شود.[23]

آلفرد سووی (Alfred Sauvy: 1898-1990)، که خود واضع نظریه جمعیت متناسب است می‌نویسد: «مفهوم میزان جمعیت متناسب هر چند مبهم است اما به‌طور قطعی به این مساله که آیا افزایش جمعیت باعث فقر و یا ثروت می‌شود پاسخ می‌گوید و آن را اگر بالاتر از حدّی باشد موجب رونق و اگر پایین‌تر از آن باشد سبب تنگدستی می‌شمارد. البته چون هدف معلوم باشد (بیشتر هدف اقتصادی مورد نظر است) به‌نظر می‌رسد که پیروان مکاتب مختلف در مفهوم جمعیت متناسب توافق دارند.»[24]

 

مقاله

نویسنده انسيه ملكيان

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS