دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

نظریه های زیست محیطی environmental theories

No image
نظریه های زیست محیطی environmental theories

رويكرد زيست محيطي، بوم شناختي، عوامل زيست محيطي، سياست بين-الملل، روابط بين الملل، علوم سياسي

نویسنده : علي محمد ابوالحسني

در چارچوب روابط بین‌الملل، بوم‌شناسی به رابطه‌ی میان انسان‌ها و محیط فیزیکی و بیولوژیکی آنها اشاره می‌کند. گرچه بحث طبیعت و روابط با آن، از مدت‌ها پیش مطرح بوده است، ولی مسائل زیست محیطی به صورت بخش جدایی‌ناپذیر نقد مدرنیته درآمد که طی آن ضمن هشدار در مورد بروز بحران‌های زیست محیطی، به حد و حدود سرمایه‌داری، سوسیالیسم، دولت‌سالاری، دموکراسی مبتنی بر نمایندگی و خود علم می‌پرداخت، لکن در عمل برای مدت طولانی به سبب حاکم بودن دیدگاه‌های خاص بر مطالعه‌ی سیاست بین‌الملل، در بسیاری از موارد اهمیت چندانی به بررسی مقولات و مفاهیم سیاست بین‌الملل از زوایایی بوم‌شناختی داده نمی‌شد. تا آنجا که هنوز هم امروزه نظریه‌ی روابط بین‌الملل به ارزش واقعی اندیشه‌های بوم‌شناختی به‌عنوان یک نظریه‌ی سیاسی پی نبرده است. با وجود آن‌که بوم‌شناسی و روابط بین‌الملل به صورت متناقض به یکدیگر مربوطند، ولی بحث‌های نسبتا اندکی از پوشش‌های سیاسی بین‌الملل در درون اندیشه‌های بوم‌شناختی صورت گرفته و به ‌وضوح این مطلب تصریح نشده که چگونه مسائل زیست محیطی می‌تواند دستور کار جهانی را در ارتباط با هم‌کاری‌ها، هم‌گرایی‌ها، وابستگی متقابل، قدرت، هویت، عدالت، نابرابری و جنگ و تعارض دست‌خوش تغییر سازد.[1]

نقش محیط زیست در روابط بین‌الملل

محققان و سیاست‌گذاران خصوصا از دهه‌ی 1960م به بعد مجددا به سوی نظریه‌های زیست محیطی (environmental theories) ناظر بر رفتارهای سیاسی روی آورده‌اند. در حال حاضر، در سیاست بین‌الملل، چه در حوزه‌ی نظری و چه در عرصه‌ی عملی، برای عواملی نظیر جغرافیا، جمعیت‌شناسی، توزیع منابع، و توسعه‌ی تکنولوژیک اهمیت فزاینده‌ای قائل می‌شوند. در واقع به گفته‌ی هارولد و مارگارت اسپراوت (اسپراوت‌ها)، بدون توجه به «کلیه‌ی عوامل زیست محیطی، اعم از انسانی و غیر انسانی، و یا ملموس و غیر ملموس»، محیط سیاسی بین‌المللی را به‌طور کامل نمی‌توان شناخت. با این همه، این توجه و چرخش به سوی تاثیرگذاری عوامل جغرافیایی و عوامل گسترده‌تر زیست محیطی روی مسائل سیاسی، چیزی نیست جز ادامه‌ی گرایشی قدیمی که به جهان باستان برمی‌گردد که در ادامه به برخی از آنها اشاره می‌شود:

1- ارسطو: معتقد بود که مردم و محیط آنها از یکدیگر جدایی‌ناپذیرند و آنها هم از شرایط جغرافیایی و هم از نهادهای سیاسی تاثیر می‌پذیرند. مثلا مجاورت با دریا، فعالیت‌های تجاری را تشویق می‌کرد، فعالیت‌هایی که اساس دولت‌شهرها را تشکیل می‌داد، آب و هوای معتدل نیز به رشد روحیه‌ی ملی و نیرو و اندیشه‌ی انسانی کمک می‌کرد.

2- ژان بدن: او هم معتقد بود شرایط اقلیمی روی روحیات ملی و همچنین روی سیاست خارجی کشورها تاثیر می‌گذارد. وی معتقد است که آب و هوای شمال و معتدل، بهترین شرایط را برای ایجاد یک نظام سیاسی مبتنی بر قانون و عدالت مهیا می‌سازد؛ همچنین، مناطق شمال و کوهستانی برای پیدایش انضباط سیاسی از سرزمین‌های جنوبی –که مانع از خلاقیت می‌شوند– مساعدترند.

3- منتسکیو: او نیز به عوامل اقلیمی متعددی اشاره می‌کرد که به نظر وی در تقسیمات سیاسی اروپای غربی- در مقابل دشت‌های وسیع آسیا و اروپای شرقی- موثر بوده و به ایجاد روحیه‌ی استقلال‌طلبی سیاسی کمک کرده‌اند. به اعتقاد وی، برای جزایر، حفظ آزادی راحت‌تر از کشورهای قاره‌ای است، چرا که از فشارهای خارجی به دورند.

نظریه‌پردازان جدید را نیز می‌توان به جمع گذشتگان اضافه کرد از جمله:

1- هنری توماس باکل: این مورخ بریتانیایی معتقد است که آب و هوا، غذا، و خاک پیوند نزدیکی با یکدیگر دارند. آب و هوا روی تنوع محصولات کشاورزی تاثیر می‌گذارد و کیفیت مواد غذایی به خاک بستگی دارد. او با توضیحات زیاد به اینجا می‌رسد که در تمدن‌های سرزمین‌های گرمسیر، و در نتیجه با پایین بودن دستمزدها، طبقات کارگری وسیع و افسرده‌ای به‌وجود می‌آید که این امر عواقب اجتماعی و اقتصادی خاصی را نیز به همراه دارد. به اعتقاد وی، نابرابری شدید در زمینه‌ی توزیع ثروت، قدرت سیاسی، و نفوذ اجتماعی، بسیاری از تمدن‌های کهن را به‌سوی «مرحله‌ی معینی از تکامل و سپس به سوی افول» سوق داده است.

2- الزورث هانتینگتون: جغرافی‌دان و کاشف آمریکایی (1947م- 1876م)، آب و هوا را نه تنها برای سلامتی، فعالیت، سطح تولید مواد غذایی، و امکان دسترسی به سایر منابع طبیعی، بلکه برای مهاجرت اقوام و اختلاط نژادها نیز عامل تعیین‌کننده‌ای می‌دانست. او نتیجه می‌گیرد که اکثر تمدن‌های عمده‌ی دنیا در سرزمین‌هایی به‌وجود آمده‌اند که میانگین سالانه‌ی درجه‌ی حرارت آنها تقریبا در مطلوب‌ترین حد برای تولید حداکثر انسان (70- 65 درجه‌ی فارنهایت) بوده است. تمدن‌های بزرگ مناطق استوایی- نظیر قوم مایاها در مکزیک و گواتمالا، و جاوه‌ای‌ها و سینهالی‌های باستان- تنها در فلات‌های معتدل و یا در امتداد سواحل خنکی به‌وجود آمده‌اند که در آنجا درجه‌ی حرارت در هیچ یک از فصل‌های سال از مطلوب‌ترین حد چندان فراتر نمی‌رفت.

3- سایر نظریه‌پردازان: علاوه‌بر موارد ذکر شده به دلیل این‌که این مقاله مجال پرداختن به تمامی صاحب‌نظران را ندارد لذا به اسامی نظریه‌پردازان شاخص ژئوپولیتیک در ایالات متحده و اروپا بسنده می‌کنیم: ماهان، آیزیا بومن، جیمز فیرگریو، ریچارد هارتشورن، استیون جونز، جورج کنان، اوئن لتیمور، هومرلی، ژنرال ویلیام میچل، الن چرچیل سمپل، الکساندر دسورسکی، نیکولاس اسپایکمن، روبرت اشتروس- هوپه، فردریک جکسون ترنر، هانس وایگرت، کارل ویتفوگل، درونت ویتلزی، و کوئینسی رایت. [2]

رابطه‌ی انسان و محیط زیست از دیدگاه آرمان‌گرایان و واقع‌گرایان

هر دو گروه آرمان‌گرایان و واقع‌گرایان، انسان را در رابطه با محیط زیست مورد بحث قرار داده‌اند و مفهوم «محیط زیست» را به نحوی توسعه داده‌اند که فرهنگ انسانی و ویژگی‌های انسانی زمین را هم در بر می‌گیرد:

1- آرمان‌گرایان: آنها با الهام از آثار نظریه‌پردازان عصر روشنگری، مدعی‌اند که رفتارهای بین‌المللی را با دگرگون ساختن محیط نهادی[3] می‌توان تغییر داد. برای ایجاد سازمان بین‌المللی و حکومت جهانی و همچنین جهت ایجاد قواعدی برای رفتارهای بین‌المللی، طرح‌هایی تهیه شدند تا با تغییر محیط سیاسی بین‌المللی، رفتارهای انسانی را متحول سازند.

2- واقع‌گرایان: در مقابل، واقع‌گرایان در روابط بین‌الملل عمدتا معتقد بودند که محل جغرافیایی کشورها اگر نه تعیین‌کننده، دست‌کم محدود‌کننده‌ی رفتارهای سیاسی است. اگر رفتارهای سیاسی واحدهای ملی تا حدود زیادی تابع شرایط زیست محیطی آنها و از جمله عوامل جغرافیایی است، پس دولت‌مردان همواره باید در چهارچوب عوامل زیست محیطی به فعالیت بپردازند.[4]

زیست محیط و رویکردهای امنیتی در روابط بین‌الملل

چهار رویکرد امنیتی که به نوعی به طبیعت نظر دارند را می‌توان استنتاج نمود که عبارتند از:

1- کمبودهای زیست محیطی می‌تواند به مثابه‌ی عاملی در ایجاد بی‌ثباتی و نزاع، نقش‌آفرینی نمایند.

2- تلاش برای آماده ساختن خود جهت جنگ و یا پرداختن به جنگ، منجر به فرسایش طبیعت و لطمه دیدن آن می‌شود.

3- افت طبیعت و آسیب دیدن آن به سلامتی انسان و سطح بهره‌مندی و رفاه انسان، آسیب می‌زند.

4- بهبود وضعیت و جایگاه طبیعت به نوعی در تقویت حاکمیت – که موضوع اصلی امنیت مطابق رویکرد سنتی می‌باشد- موثر است و این امر حکایت از آن دارد که در قالب گفتمان سنتی نیز، طبیعت دارای اهمیت می‌باشد.

رویکردهای چهارگانه بالا هر یک تلقی خاصی از امنیت دارند: در حالی‌که رویکردهای اول و چهارم تلقی واقع‌بینانه‌ای از امنیت- به معنای رهایی دولت از خطر- را مدنظر دارند، دو رویکرد دیگر بر بازیگران غیر دولتی بیشتر نظر دارند.[5]

زیست محیط و تغییرات اجتماعی سیاسی

آنچه مسلم است، کمیابی زیست محیطی می‌تواند باعث تقویت شکاف‌های اجتماعی شده، اشکال جدیدی از تعارضات قومی، مذهبی، طبقاتی و جز این‌ها را سبب شود، که این خود روابط دولت‌ها را به‌ویژه در مناطقی که اختلافات در مورد سرزمین یا مالکیت و کنترل منابع باشد، تحت تأثیر قرار می‌دهد. اصولا فقر با خود مسائل مهاجرتی را به دنبال دارد. احساس محرومیت باعث بروز تعارض شده که به‌راحتی نمی‌توان برای برخورد با آن، از راه‌های نظامی بهره گرفت. در بسیاری از کشورهای توسعه‌نیافته که جامعه‌ی مدنی رشد چندانی نکرده است، خرابی محیط زیست؛ مشروعیت حکومت و نهادهای اجتماعی را تحت‌الشعاع قرار داده که این خود می‌تواند باعث تشدید خشونت سیاسی شود.[6]

رویکرد زیست محیطی در دنیای امروز

امروزه مسائل زیست محیطی، گاه به‌صورت بخشی از روابط شمال و جنوب تلقی می‌شوند، و دیدگاه زیست محیطی، عقلانیت روشنگر را رد می‌کند و به جای تأکید بر جنبه‌های بین‌المللی، موضوعات جهانی را مورد توجه قرار می‌دهد. آنچه مسلم است، دیدگاه‌ها و نظام‌های فلسفی و اعتقادی در بروز بحران‌های زیست محیطی نقش اساسی دارند. به‌طور کلی، واکنش‌های سیاسی نسبت به مسائل زیست محیطی جهانی باعث تعدیل حقوق و ظرفیت دولت‌ها گردیده است. بسیاری از جوامع جنوب، از توان لازم برای تطابق خود با استانداردهای زیست محیطی برخوردار نیستند، و در حقیقیت، ایجاد نهادهای بین‌المللی زیست محیطی و فعالیت بازیگران فراملی زیست محیطی (به‌ویژه بازیگران غیر حکومتی) باعث بروز اشکال جدیدی از حکومت‌مداری و اقتدارگری شده است.

باید اذعان داشت که ورود دیدگاه‌های زیست محیطی به عرصه‌ی روابط بین‌الملل، نه تنها به تضعیف نظریه‌ی روابط بین‌الملل منجر نگردیده است، بلکه باعث تقویت آن نیز شده است، زیرا طیفی از نظریات مربوط به دولت، تعارض، همکاری، نابرابری، نهادها و حکومت‌مداری را مورد توجه قرار می‌دهد. بدین ترتیب، در حالی‌که در دنیای پیشامدرن انسان‌ها به طبیعت احترام می‌گذاشتند و یا از آن هراس داشتند و در عصر مدرنیته موضوع توانایی انسان برای تسخیر طبیعت مطرح شد، اینک در عصر جهانی شدن، موضوع برخورد مناسب انسان با آن و طبیعت را خانه خود دانست، مورد توجه است. از بسیاری جهات دیدگاه‌های زیست محیطی رویکردهای گوناگونی را- که در خصوص عدالت، برابری، مبارزه با استثمار، مصرف‌گرایی و سرکوب مطرح شده است- در خود جای داده است. به هر حال، امروزه مسائل زیست محیطی، از رشد جمعیت و دگرگونی‌های تکنولوژیک گرفته تا مهاجرت‌ها و وجود انواع بیماری‌های واگیر، کم‌آبی، گرم شدن کره‌ی زمین و ذوب شدن یخ‌های قطب و افزایش گازهای گل‌خانه‌ای، جملگی از موضوعات حاد سیاست بین‌الملل به شمار می‌روند[7] که باید در فرآیند سیاست‌گذاری‌ها، اولویت‌بندی هدف‌ها و اتخاذ استراتژی‌های گوناگون و در تعامل با ده‌ها سازمان حکومتی و غیر حکومتی، سازمان‌های بین‌المللی، سازمان‌های جهانی و منطقه‌ای و رژیم‌های بین‌المللی مورد توجه قرار گیرند.[8]

نقد نظریه‌های زیست محیطی

منتقدین نظریه‌های زیست محیطی، از جمله اسپراوت‌ها، به بحث در مورد نویسندگانی می‌پردازند که دارای «زبانی محیط‌گرایانه» بوده‌اند.

1. اسپایکمن به دو دلیل از مکیندر انتقاد نمود، یکی برآورد بیش از حد از امکانات «قلب زمین»، و دیگری کم بها دادن به امکانات «هلال داخلی».

2. اشتراوس- هوپه با تحلیل مکتب ژئوپولیتیک آلمان اظهار می‌کند که «به‌طور خلاصه، هیچ گواه تاریخی وجود ندارد که ثابت کند طبق ادعای طرفداران «فضای حیاتی» رابطه‌ای علّی میان فشار جمعیت و توسعه‌ی قلمرو کشورها وجود دارد». به لحاظ تاریخی، توسعه‌ی قلمرو کشورها ناشی از عواملی غیر از فشار جمعیت بوده است.

3. غالبا ادعا می‌شود که تحولات تکنولوژیک، مفهوم «قلب زمین» مکیندر و نظریه‌ی ژئوپولیتیک ‌هاوس هوفر را منسوخ نموده است. به اعتقاد اشتراوس- هوپه «اگر زمانی مفهوم «قلب زمین» اعتبار داشت، دیگر نمی‌توان مطمئن بود که تکنولوژی نوین آن‌را بی‌اعتبار نسازد، و در واقع هم شاید قبلا آن‌را بی‌اعتبار ساخته باشد.

4. اسپراوت‌ها معتقدند که نظریه‌های ماهان و مکیندر منسوخ شده‌اند و این امر را حاصل دو عامل می‌دانند، یکی بروز نوآوری‌هایی در صنایع نظامی، و دیگری «اشکال شبه نظامی و غیر نظامی کنش‌های متقابل سیاسی».

5. کریستوف نویسندگان ژئوپولیتیک را به خاطر «کاربرد حقایق و قوانین فیزیکی به منظور توجیه تقاضاها و اعتقادات سیاسی» مورد انتقاد قرار داده و سپس اظهار می‌کند که «یکی از نمونه‌های بارز مجادلات متناقض و نومیدانه‌ای که این امر ممکن است به آن منجر شود، مفهوم «دولت هم‌ساز»[9] است که در واقع شبیه مفهوم «مرزهای طبیعی» است».[10]

مقاله

نویسنده علي محمد ابوالحسني

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS