دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

نوسازی modernization

No image
نوسازی modernization

نوسازي، نوگرايي، مدرنيسم، تجدد، نوسازي سياسي، علوم سياسي

نویسنده : محمد محمدي

نوسازی در جایی مطرح می‌شود که سخن از تغییرات مؤثر در رفتار فردی و اجتماعی و یا اقتصاد و سیاست جامعه باشد. این واژه در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم معمولا به معنی رشد تعقل و نادینی‌گری به کار
می‌رفت؛ ولی امروزه نوسازی غالبا معنای رشد اقتصادی را دارد که شامل خصوصی‌سازی، کوچک شدن سهم صنعت و دولت، بازسازی بازار کار و نظام آموزشی است و یا مترادفی است برای واژه‌های غربی‌شدن و نوگرایی.[1] روند مدرنیزه کردن و نوسازی و یا مدرن شدن، معمولا به تکامل کشورهای جهان غرب از جوامع سنتی متحجر، مستبد، ساختار خشک اجتماعی و سیاسی، به جوامع صنعتی با ویژگی‌های پویایی و تحرک از نظرگاه‌های متقاوت، از جمله تحرک اجتماعی، جدایی دین از سیاست، فرهنگ مدنی، ضوابط غیرشخصی اداری و مشارکت وسیع مردم در سیاست می‌گویند.[2] بنابراین می‌توان نوسازی را «روندی مبتنی بر بهره‌برداری خردمندانه از منابع و با هدف ایجاد جامعه‌ی نو» تعریف کرد.

اما جامعه‌ی نو چیست؟ از لحاظ جوامع غربی، جامعه‌ی نو به‌معنی گسست از جامعه‌ی سنّتی و ایجاد جامعه‌ای متفاوت «بر پایه‌ی تکنولوژی پیشرفته و روح علم، بر پایه‌ی نظری عقلایی از زندگی، رهیافتی غیردینی به روابط اجتماعی، جانبداری از عدالت در مسائل عمومی و از همه مهم‌تر بر قبول این باور در حوزه‌ی سیاسی که دولت ملی باید نخستین واحد جامعه‌ی مدنی باشد»، است. مشخصات جامعه‌ی نو عبارتند از: جامعه‌ای شهرنشین، باسواد، با تحرک اجتماعی، رشد اقتصادی و وابستگی اجتماعی گسترده.[3]

رابرت وارد، نیز نوسازی را حرکتی به سوی جامعه‌ی نو تعریف می‌کند، به عقیده‌ی او مشخصات جامعه‌ی نو چنین است: توانایی بسیار زیاد برای در اختیار گرفتن یا تأثیرگذاردن بر اوضاع طبیعی و اجتماعی محیط و بر حسب نظام ارزشی که به مطلوبیت و نتایج این توانایی خوشبین است.[4]

شوارتز، نوسازی را چنین تعریف کرده است: «کاربرد منظم، حمایت‌شده و هدفدار انرژی‌های انسانی برای در اختیار گرفتن عقلایی محیط طبیعی و اجتماعی انسان به خاطر مقاصد گوناگون بشری».[5] بنابراین، مفهوم نوسازی متضمن تغییر اساسی در ساختار، اعتقادات و ارزش‌های اجتماعی مردم در همه‌ی عرصه‌های اندیشه و عمل انسان است. جنبه‌های اصلی آن، شهرنشینی، صنعتی‌شدن، دموکراتیزه‌شدن، تعلیم و تربیت و مشارکت رسانه‌هاست.

بهترین راه شناخت نوسازی آن است که به تفسیرهای گوناگون آن نظر افکنده شود:

در سطح روان‌شناختی: نوسازی متضمن تغییر بنیادی ارزش‌ها، ایستارها و انتظارات مردم است. انسان نو، معتقد است که تغییر طبیعت و اجتماع نه تنها ممکن و مطلوب است، بلکه انسان توانایی این تغییر را هم دارد. انسان می‌تواند وفاداری‌های گسترده‌تری از وفاداری‌های محدود گروه‌های نزدیک مانند خانواده، یا روستا بیابد و به گروه‌بندی‌های بزرگ‌تری مانند ملت، دولت جهانی و مانند آن احساس تعلق کند.

در سطح فکری: نوسازی به معنی گسترش شگرف دانش بشر درباره‌ی محیط خود و پخش آن از راه تحصیلات عالی، ارتباطات جمعی و آموزش و پرورش است. بنابراین نوسازی متضمن تسهیلات بیشتری برای کسب دانش و وسایل پیشرفته‌ی رسانه‌های جمعی است.

در سطح جمعیت‌شناسی: نوسازی دلالت می‌کند بر تغییر الگوی زندگی، افزایش مشخص بهداشت و انتظار عمر، تحرک زیادتر شغلی و جغرافیایی و انتقال جمعیت از روستا به شهر.

در سطح اجتماعی: نوسازی دلالت دارد بر تغییر وفاداری افراد از خانواده و دیگر گروه‌های اولیه به گروه‌های ثانوی که داوطلبانه سازمان یافته‌اند.

در سطح اقتصادی: نوسازی به معنی رشد تولید کشاورزی، صنایع، بازرگانی و تجارت است؛[6] بنابراین نوسازی دانش - واژه‌ای فراگیر است که تغییرات اساسی در عرصه‌ی رشد اقتصادی، تغییرات در ماهیت و محتوای نظام‌های سیاسی و نیز تغییرات در حوزه‌های اجتماعی و روان‌شناختی زندگی را دربر می‌گیرد. نوسازی وقتی آغاز می‌شود که سنّت‌ها در مرحله‌ی فروپاشی قرار گیرند.

نوسازی و توسعه

همان‌طوری‌که گفته شد نوسازی ایجاد تغییراتی در تلقیات فردی، رفتار اجتماعی، اقتصاد و سیاست هست؛ به‌طور‌کلی هرجا سخن از تغییراتی به میان آید که در رفتار فردی و اجتماعی و یا اقتصاد و سیاست جامعه مؤثر باشد، نوسازی است.[7] ولی توسعه، بهبود رشد و از همه مهم‌تر گسترش همه‌ی شرایط و جنبه‌های مادی و معنوی زندگی اجتماعی، گسترش ظرفیت نظام اجتماعی برای برآوردن احتیاجات محسوس یک جامعه که امنیت ملی، آزادی فردی، مشارکت سیاسی، برابری اجتماعی، رشد اقتصادی، صلح و موازنه‌ی محیط زیست، مجموعه‌ای از این احتیاجات است. از زیر شاخه‌های مهم توسعه، توسعه‌ی سیاسی است که آن افزایش ظرفیت و کارایی یک نظام سیاسی در حل و فصل تضادهای منافع فردی و جمعی، ترکیب مردمی بودن، آزادگی و تغییرات اساسی در یک جامعه است و فرق آن با نوسازی سیاسی این است که نوسازی سیاسی بیشتر به برقراری تجملات سیاسی اشاره می‌کند، و در
حالی‌که نوسازی سیاسی با جنبه‌های روبنایی توسعه سرو کار دارد، توسعه‌ی سیاسی با دگرگونی‌های زیربنایی مربوط می‌شود.[8]

نوسازی و خشونت

رابطه‌ی نوسازی با خشونت، رابطه‌ای پیچیده است. جوامع نوین‌تر معمولا از جوامع کمتر نوسازی‌شده استوارترند و از خشونت داخلی کم‌تری رنج می‌برند. سطح تحرک اجتماعی و نیز سطح توسعه‌ی اقتصادی هر دو با استواری سیاسی بستگی مستقیم دارند. (رابطه‌ی سواد و استواری نیز رابطه‌ای بس نزدیک است.) کشورهایی که سطح تحرک اجتماعی و رشد اقتصادی‌شان بالا بوده است از نظر سیاسی استوارتر و آرام‌تر بوده‌اند. نوین‌شدن، با استواری همراه است، از این واقعیت به آسانی می‌توان به این نتیجه‌گیری رسید که واپس‌ماندگی اقتصادی و اجتماعی علت نااستواری است و از همین‌روی نوسازی را باید راه استواری سیاسی دانست. به گفته‌ی مک نامارا، «جای هیچ پرسشی نیست که میان خشونت و واپس‌ماندگی اقتصادی، رابطه‌ی تنگاتگی وجود دارد. اگر این رابطه پذیرفته شود، در این صورت باید که پیش‌برد آموزش، سواد، ارتباطات توده‌گیر، صنعتی‌شدن، رشد اقتصادی و شهرنشینی، استواری سیاسی بیشری را به ارمغان آورند. با همه‌ی اینها، این استنتاج‌های به ظاهر روشن از همبستگی میان نوین‌شدن و استواری سیاسی، چندان اعتبای ندارد؛ زیرا در واقع، نوسازی هم می‌تواند استواری به بار آورد و هم نااستواری. رابطه‌ی ظاهری فقر و واپس‌ماندگی با نااستواری و خشونت یک رابطه‌ی دروغین است، این نه فقدان نوسازی، بلکه کوشش در جهت نوسازی است که نابسامانی سیاسی به بار می‌آورد. اگر کشورهای فقیر نااستوار به نظر می‌آیند، برای فقرشان نیست، بلکه برای آن است که می‌کوشند ثروتمند شوند. در نیمه‌ی سده‌ی بیستم، جوامع سنتی، همگی انتقالی یا دست‌خوش نوسازی بوده‌اند، درست همین رواج نوسازی در سراسر جهان است که خشونت را در جهان رواج داده است.[9]

از اصطلاح نوسازی برای تبیین برخی فرایندهای دگرگونی اجتماعی استفاده می‌شود که از نظر تاریخی اولین‌بار در اروپای غربی اتفاق افتاد و متعاقبا جهانی گردید. نوسازی به‌عنوان نوعی تغییر اجتماعی ماهیتا از ویژگی خاصی سیاسی برخوردار نیست، بلکه استدلال این است که به موازات مدرنیته شدن جوامع، شرایط پیشین موجبات تغییراتی را در ساختار و کارویژه‌ی جوامع سیاسی آنها فراهم خواهد کرد، به‌ویژه این‌که نوسازی مستلزم تقاضا برای افزایش در مشارکت سیاسی است که از طریق تغییرات در ماهیت و قابلیت دسترسی نهادهای سیاسی تأمین خواهد شد. در واقع نوسازی فرایندی چندبعدی است که علاوه‌بر تغییرات سیاسی، متضمن تغییر در ابعاد اقتصادی، فرهنگی، فنی، روانی و ذهنی روابط انسانی نیز هست، نمونه‌های چنین تغییراتی اغلب به شرح زیر ذکر می‌شوند؛ با تضعیف خانواده گسترده به نفع خانواده‌ی هسته‌ای، اهمیت فزاینده‌ی پول به‌عنوان وسیله‌ی پرداخت‌ها و تسویه‌ی قروض، افزایش ارزش‌های سکولار در مقابل ارزش‌های قدسی، جایگزین‌شدن تولید انبوه در مقیاس وسیع به‌جای صنایع خانگی، گسترش سواد و رشد شهرنشینی. این تغییرات یک‌نواخت و اجتناب‌ناپذیر نیز نیستند.

از آنجا که نوسازی فرایندی جهانی است و همه‌ی نظام‌های اجتماعی تا حدی آن‌را تجربه کرده‌اند معمولا به افزایش سطوح وابستگی متقابل حتی
هم‌گرایی در ورای مرزهای دولتی و بین ‌ملل مختلف منجر شده است. به نظر می‌رسد در میان افراد و گروه‌ها این تغییرات بیشترین تأثیر را بر نخبگان و
گروه‌های رهبری داشته است و این بخش‌های اجتماع‌ نگرش جهان‌گرایانه‌تر در خصوص تمایلات نوسازی را ارتقاء بخشیده و در نتیجه قدرت و موقعیت‌شان اغلب تقویت شده باشد. به این دلیل که آنها پیش‌گام این تغییرات هستند،
دوراندیش‌ترین نخبگان نوساز، نوسازی را به‌عنوان تکمیل‌کننده‌ی جامعه‌ی سنتی تلقی می‌کنند تا جایگزینی برای آن و دلایل زیادی وجود دارد، به‌ویژه در جهان سوم که سنت و تجدد در یک نظام اجتماعی واحد هم‌زیستی دارند، گسترش جنبش‌های سبز در برخی از کشورهای صنعتی پیشرفته نشان می‌دهد که نوسازی از سوی همه به‌عنوان فرایندی برگشت‌ناپذیر تلقی نشده است.[10]

نوسازی و انقلاب

نوسازی راه انقلاب‌های سیاسی – اقتصادی را هموار می‌کند. انقلاب یک دگرگونی سریع، بنیادی و خشونت‌آمیز داخلی در ارزش‌ها و اسطوره‌های مسلط در یک جامعه، نهادهای سیاسی، ساختار اجتماعی، رهبری، فعالیت و سیاست‌های حکومتی است. بدین‌سان انقلاب یک جنبه از نوسازی به شمار می‌آید.

در نظریه‌های نوسازی، علت اصلی انقلاب در دراز مدت، وقوع تحولات اقتصادی و اجتماعی به‌واسطه‌ی اصلاحات و نوسازی از بالا (نوسازی آمرانه) است که فشارهایی برای تغییر در خود نظام سیاسی ایجاد می‌کند، در صورتی که نظام سیاسی بتواند به این فشارها پاسخ مثبت دهد، شیوه‌ی اصلاحات غلبه می‌کند؛ در غیر این صورت فشارهای ناشی از نوسازی، سرانجام بساط نظام سیاسی را برمی‌چیند.

لازم به ذکر است که انقلاب پدیده‌ای نیست که در هر جامعه و در هر دوره‌ای از تاریخ آن رخ دهد، انقلاب یک مقوله‌ای کلی نیست، بلکه یک پدیده‌ای تاریخی محدود است. انقلاب در یک جامعه‌ی بسیار سنتی و در سطح پایینی از پیچیدگی اجتماعی و اقتصادی روی نمی‌دهد و در جوامع بسیار نوین نیز پیش نمی‌آید. انقلاب نیز مانند صورت‌های دیگر خشونت و نااستواری، بیشتر در جوامعی رخ می‌دهد که نوعی تحول اجتماعی و اقتصادی را تجربه کرده باشند و فرا‌گردهای نوسازی و تحول سیاسی آن‌ها از فراگردهای دگرگونی اجتماعی و اقتصادی‌شان واپس‌مانده باشند. نوسازی سیاسی مستلزم بسط آگاهی سیاسی به گروه‌های اجتماعی تازه و تحرک این گروه‌ها به صحنه‌ی سیاست است. تحول سیاسی به ایجاد نهادهای سیاسی نیاز دارد که به اندازه‌ی کافی تطبیق‌پذیر، پیچیده، مستقل و منسجم باشند تا بتوانند گروه‌های تازه را به درون خود جذب کنند و اشتراک سیاسی آنها را سازمان دهند و دگرگونی‌های اجتماعی و اقتصادی را به پیش برند. جوهر سیاسی انقلاب، گسترش شتابان آگاهی سیاسی و تحرک سریع گروه‌ها به درون نظام امکان‌ناپذیر گردد. انقلاب، نمونه‌ی شدید انفجار اشتراک سیاسی است، بدون این انفجار، انقلابی نیز رخ نمی‌دهد اما یک انقلاب کامل مرحله‌ی دومی نیز دارد، که همان آفرینش و نهادمندی یک سامان سیاسی نوین است. یک انقلاب پیروزمند، تحرک سیاسی سریع را با تحرک شتابان نهادمندی ترکیب می‌کند. همه‌ی انقلاب‌ها نمی‌توانند سامان سیاسی نوینی را ایجاد کنند. معیار درجه‌ی انقلابی‌بودن یک انقلاب، شتاب پهنه‌ی گسترش اشتراک سیاسی است و معیار موفقیت یک انقلاب، اقتدار و استواری نهادهایی است که خود انقلاب پدیدشان می‌آورد.[11]

نوسازی سیاسی

به‌گفته‌ی هانتینگتون، نوسازی روندی چندی بعدی متضمن تغییر در همه‌ی عرصه‌های اندیشه و عمل انسان است، نوسازی سیاسی، تغییر نظام سیاسی را در نظر دارد و دربر گیرنده‌ی تغییرات در ساختار سیاسی، فرهنگ سیاسی و روندهای سیاسی است، نوسازی سیاسی روندی همانند توسعه‌ی سیاسی است و به‌طورکلی در مورد جامعه‌های در حال رشد به کار می‌رود. مسائل نوسازی سیاسی عبارتند از: 1) هویت ملی 2) مشروعیت سیاسی 3) نفوذ سیاسی 4) مشارکت سیاسی 5) یک‌پارچگی ملی 6) توزیع سیاسی.

نوسازی سیاسی آن‌گونه که در غرب صورت گرفته است، نتیجه‌ی تحرک اجتماعی و رشد و توسعه‌‌ی اقتصادی دانسته می‌شود. تحرک اجتماعی به معنی گسست از تعهدات قدیمی اجتماعی و روان‌شناختی و اقتصادی و پذیرش الگوهای جدید جامعه‌پذیری و رفتار است، تنها پس از فروافتادن سنت‌گرایی درهای نوسازی گشوده می‌شود. رشد اقتصادی به معنی رشد کل فعالیت اقتصادی و برون‌داد سرانه‌ی جامعه‌ی ملی است و به‌طورکلی از لحاظ تولید، سطح صنعتی‌شدن و سطح رفاه فردی اندازه‌گیری می‌شود نوسازی هم دربرگیرنده‌‌ی تحرک اجتماعی است و هم دربرگیرنده‌ی رشد اقتصادی.[12]

مقاله

نویسنده محمد محمدي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS