24 آبان 1393, 14:3
كلمات كليدي : كاريزما، سيادت كاريزمايي، شخصيت كاريزمايي، ديوانسالاري، رهبر
کاریزما صفتی فوق العاده در یک شخص است. این صفت ممکن است واقعاً وجود داشته باشد یا اینکه ادعا شود و یا وجود آن صرفاً فرض شود.
ریشه لغوی کاریزما منشأ کلیسایی داشته و به معنای «عطیه الهی» است. «کاریزما» نقطه مقابل عقلانی شدن است چه در مفهوم و چه در معنا؛ کاریزما امری غیرعقلانی است که با کردار ضابطهمند بیگانه است. نیرویی است که در طول تاریخ، خالق ارزش بوده است. بنابراین شخصیت کاریزمایی، شخصیتی است که به خاطر صفات و سلوک خود مورد توجه و تکریم قرار میگیرد.[1]چنانچه این توجه و تکریم جنبه سیاسی داشته باشد میتواند به استقرار «سیادت [حاکمیت] کاریزمایی» منتهی گردد.
مفهوم کاریزما آنگونه که " وبر" آن را مطرح میکند، شامل کلیه تنوعات و تفاوتهای ماهوی انواع مختلف کاریزما میشود. شخصیت کاریزمایی در اندیشه " وبر" نوعی اهمیت فلسفی نیز دارد. " وبر" معتقد است که: چون دنیای معاصر غرب به علت وجود ژرفترین گرایش نهفته در آن یعنی گرایش به عقل و منطق، به جانب استقرار دیوانسالاری در تمامی جوانب حیات اجتماعی پیش میرود، آزادی فردی و فکری در آن به مخاطره افتاده است؛ بنابراین در چنین شرایطی رهبری کاریزمایی شاید تنها نیرویی باشد که بتواند راهبری به سوی رهایی باشد.
به طور واضح مشخص نیست که تحت چه شرایط خاصی کاریزما و جنبش کاریزمایی پدید میآید، هر چند که " وبر" معتقد است در دورههای فشار و اضطرار فیزیکی، اقتصادی، اخلاقی، مذهبی و سیاسی پیدا میشود. کاریزما اساساً برخاسته از نیاز دایمی انسان به تعریف زندگی خویش و واقعیت جامعه و جهان است. به عبارت دیگر کاریزمایان در طی تاریخ غیر عقلانی انسان بطور مداوم تعاریف جدیدی از جهان و انسان عرضه میکنند و هرگاه پیروانی پیدا کنند که خود را به تعریف عرضه شده متعهد سازند، یک جنبش اجتماعی پدید میآید. چنین جنبشهایی معمولاً در شرایط تهی شدن زندگی از معنا، پدید میآیند و نارضایتی از محیط پیرامون، سبب میشود که پیروان کاریزمایی جدید بر این باور برسند که تعریف و تفسیر تازه از جهان و انسان پاسخ بهتری به مسئله خلأ معنوی مزبور میدهد. میان پیروان و رهبران کاریزما، کنشی عاطفی از نوع ارادت برقرار است. مشخصه مهم اندیشه کاریزما در آراء " وبر" در واقع تجدید سنت است. سنتها همواره در شرف تجدید هستند و یکی از عوامل این تجدید، نیروی کاریزما است. جنبش پروتستان در اروپا خود مهمترین نمونه تجدید چنین سنتی بود.
1- اعتماد به نفس: آنان نسبت به توانایی و قضاوت خود اعتماد کامل دارند؛
2- دیدگاه: هدفِ آرمانگرایانهای دارند که آینده را بهتر از وضع موجود متجلی میسازد. هر قدر بین هدف آرمانی و وضع موجود، اختلاف بیشتر باشد، احتمال زیادتری وجود خواهد داشت که پیروان کاریزما، آن را به دیدگاه خارقالعاده، رهبر کاریزما نسبت دهند؛
3- قدرت بیان: آنان میتوانند دیدگاههای خود را به گونهای که قابل فهم پیروان باشد، ابراز نمایند. این قدرت بیان به گونهای است که در گیرنده نیازهای پیروان است. از این رو از نیروی انگیزش بالایی برخوردار میباشد؛
4- اعتقاد راسخ به هدف: رهبران کاریزما نسبت به دیدگاه و هدف خود اعتقاد دارند و آماده پذیرش ریسکهای سنگین هستند. هزینههای زیادی صرف میکنند و در جهت جامه عمل پوشانیدن به خواسته خود، از هیچ نوع نیاز و خود گذشتگی دریغ نمیکنند؛
5- رفتار خارقالعاده: آنها از نوعی جذابیت خاص برخوردارند و از نظر رفتار، پدیدهای نو، غیر متعارف و مخالف با هنجارهای رایج ارایه میدهند و چون در کار خود پیروز گردند، این رفتارها موجب تحسین ستایش و تعصب پیروان میگردد؛
6- عامل تغییر: رهبران کاریزما موجب تغییرات اساسی در وضع موجود جامعهشان میشوند؛
7- شناخت محیط: این رهبران میتوانند محدودیتهای محیطی را به صورتی واقعگرایانه تعیین کنند و منابع لازم را برای ایجاد تغییر مشخص نمایند.
برخی از جامعهشناسان معتقدند " وبر" مفهوم کاریزما را ابداع نکرده است اما عمدتاً با نفوذ و تأثیر آثار او این مفهوم جزئی از زبان رایج بحثهای اجتماعی و فرهنگی شده است.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان